کرامات الرضویه صفحه 11

صفحه 11

شفاي لال

شب جمعه 23 رجب 1337 زائري از نواحي سلطان آباد عراق بنام شكرالله فرمود:

چون فهميدم جماعتي از اهل سلطان آباد (كه اين زمان آنجا را اراك مي‌گويند) قصد زيارت امام هشتم علي ابن موسي الرضا (ع) را دارند من نيز اراده تشرف به دربار آن بزرگوار نموده و عازم شدم و با ايشان پياده روبه راه نهادم و چون لال بودم بااشاره بين راه مقاصد خود را به همراهان مي‌فهمانيدم تا شب چهارشنبه 21 رجب وارد ارض اقدس شده و به حرم مطهر مشرف گرديدم.

چون شب جمعه رسيد من بي خبر از همراهان به قصد بيتوته در حرم شريف ماندم و پيش روي مبارك امام (ع) گردن خود را به آنچه به كمرم بسته بودم به ضريح بستم و با اشاره عرض كردم اي امام غريب زبان مرا باز و گوشم را شنوا فرما سپس گريه زيادي كردم و سرم را به ضريح مقدس گذاشته خوابم ربود.

خيلي نگذشت كسي انگشت سبابه به پيشاني من گذارد و سرم را از ضريح بلند نمود. نگاه كردم سيد بزرگواري را ديدم با قامتي معتدل و روئي نوراني و محاسني مدور و بر سر مباركش عمامه سبزي بود و تحت الحنك انداخته و بر كمر شال سبزي داشت پس با تمام انگشتان خود بر پهلوي من زد و فرمود شكرالله برخيز خواستم برخيزم با خود گفتم اول بايد گره هاي شال گردنم را باز كنم آنگاه برخيزم چون نگاه كردم ديدم تمام گره‌ها باز شده است.

چون بر خواستم و متوجه آن حضرت شدم ديگر آن بزرگوار را نديدم لكن صداي سينه زدن و نوحه زائرين را در حرم مطهر مي‌شنيدم. آنوقت دانستم كه امام رضا (ع) به من شفا مرحمت فرموده است.

اي شه طوس آنكه با تو راه ندارد

در صف محشر پناه گاه ندارد

هيچ شهي چون تو عِزة و جاه ندارد

روشني طلعت تو ماه ندارد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه