کرامات الرضویه صفحه 111

صفحه 111

چو وارث نبّي و شام لافتي آنجاست

چه اوست مظهر رأفت اوست مظهر جود

كه گنج مهر و وفا مظهر صفا آنجاست

درد پهلو

مرحوم سيد حسن بردسكني (و بردسكن قريه ايست از قريه هاي شهر كاشمر) فرمود:

مرضي به پهلوي من روي آورد به نحوي كه از درد خواب و راحتي از من سلب شده بود لذا به هزار زحمت مبلغي پول براي معالجه فراهم كردم و بشهر آمدم و نزديكتر رفتم و چون دكتر مرا معاينه كرد گفت اين مرض خطرناك و مهلك است و سيصد تومان هم خرج دارد چون چنين گفت.

من با خود گفتم چه كنم منكه اين قدر پول ندارم اتفاقاً مريضي ديگر همان وقت وارد شد كه او نيز بهمان مرض من مبتلا بود چون گفت پهلويم درد ميكند دكتر او را معاينه كرد و پس از معاينه گفت بايد عمل شود و سيصد تومان خرج دارد.

ديدم آن مرد فوراً دست در بغل كرد و سيصد تومان تمام به دكتر داد دكتر هم همان وقت او را به اطاق ديگر برد كه عمل كند. من در آنجا از سوراخ و روزنه نگاه كردم ديدم دكتر او را براي عمل روي تخت خوابانيد و دست و پايش را محكم بست آنگاه پهلوي او را باز كرد. ديدم يك مرتبه تيغي بر پهلوي او كشيد كه صداي ناله آن مرد بلند شد و دكتر سطلي در زير پهلوي او گذاشت و ديدم خون و جراحت مانند ناودان ميريزد و آن مرد داد ميزند و آقاي دكتر به او پرخاش و تغيّر مينمود و سيگار مي‌كشيد.

من چون اين منظره را ديدم بيرون آمدم و عازم زيارت حضرت رضا (ع) شدم و براه افتادم تا به مشهد مقدس رسيدم آنگاه وضو ساخته بحرم مطهر مشرف شدم و سرم را به ضريح آن حضرت بردم و بحال گريه عرض كردم اي امام رضا اولاً من سيصد تومان ندارم كه به دكتر بدهم ثانياً از آن عمل ميترسم و اگر بميرم نزد دكتر براي اين عمل نمي روم. آنگاه سرم را به ضريح زدم و غش كردم.

چون بحال آمدم ملتفت خود شدم كه بايد به مستراح بروم پس از حرم شريف بيرون آمدم و خود را به مستراح رساندم و ديدم آنچه از پهلوي آن مرد مريض بيرون شد از زير من بيرون آمد و درد پهلوي من آرام شد مثل اينكه هيچ دردي نداشته ام.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه