کرامات الرضویه صفحه 142

صفحه 142

زيرا در جوار شما بزرگوار امنيت و آسايش است و به شما پناهنده شدم. تا اين سخن را گفت آن حضرت به آن دو نفر فرمود برگردانيد او را. ناقل حكايت بيهوش مي‌شود. سحر چون سر كشيك و خدام براي بازكردن در مي‌آيند مي‌بينند آن مرد كشيكچي افتاد پس او را بهوش مي‌آوردند و او قضيه را نقل مي‌كند.

مرحوم پدرم گفت من با او و جمعي از خدام به آن محلي كه ديده بود به ما نشان داد و ما آثار نبش قبر را به چشم خود ديديم. [65].

آمدم اي شاه براتم بده

غرق گناهم حسناتم بده

بهر گدائي به درت آمدم

رانده ام از خود درجاتم بده

ضامن هر بيكس و بي ياوري

بيكسم از خود ثمراتم بده

ترا بجان مادرت

در يزد مرد صالح و با تقوايي زندگي مي‌كرد برخلاف خود برادري داشت كه اهل فسق و فجور و بد نهاد بود و آن مرد صالح همواره از بدعملي برادر خود در رنج و شكنجه و آزار بود. و گاهي از اوقات مردم نزد او مي‌آمدند و از اذيت و آزار برادرش به او شكايت مي‌كردند و مي‌گفتند برادر تو فلان كس را آزار داده و گاه مي‌گفتند كه با فلان كس نزاع و جدال نموده و چون هر روز رفتار بدي از او بروز مي‌كرد از اين جهت مردم آن مرد صالح بيچاره را مؤاخذه و ملامت مي‌كردند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه