کرامات الرضویه صفحه 21

صفحه 21

لذا من خودم نزد دكتر مي‌رفتم و دستور مي‌گرفتم تا روز سه شنبه يازدهم شوال وقتي كه رفتم ديدم حاج غلامحسين جابوزي با جماعتي نزد دكتر آمدند و حاجي مذكور به دكتر گفت ديروز حضرت رضا (ع) دختر مرا شفاء مرحمت فرموده و اينك او را آورده ام تا معاينه كني همان قسمي كه ديروز معاينه نمودي پس دكتر دست دختر را سوزن زد و فرياد او از سوزش بلند شد.

دكتر دانست كه دستش صحت يافته خوش وقت شد و گفت: من تو را به اين كار دلالت كردم. آنگاه به ديلماج خود گفت بنويس كه من ديروز كوكب مشلوله را معاينه كردم و علاجي براي او نيافتم مگر به نظر پيغمبر يا وصي او. و امروز او را سلامت ديدم و شكي در شفاي او ندارم.

حاج غلامحسين مي‌گويد: به ديلماج گفتم به دكتر بگو چرا مرا به توسل به امام راهنمائي نكردي؟ جواب داد كه او مردي بود بياباني و محتاج به دلالت بود لكن تو مردي باشي تاجر و با معرفت احتياج به دلالت نداشتي.

پس من اجازه حمام براي او خواستم اذن نداد. گفتم براي بردن بحرم و توسل به امام چاره اي نيست از اينكه حمام رود و پاكيزه شود گفت پس به حمام معتدل الحراره رود. بالجمله نزد مريضه خود آمدم و حكايت شفاي كوكب را بوي گفتم و او به گريه در آمد من به او گفتم تو نيز شب جمعه شفاي خود را از امام هشتم (ع) بگير پس روز پنجشنبه به همراهي زني به حمام رفته و عصري به حرم مطهر تشرف حاصل كرده و شفاي خودش را از حضرت گرفت. و اما خود آن زن گفته است چون خبر شفا يافتن كوكب را شنيدم دلم شكست با خود گفتم من باميد شفا به مشهد آمده ام لكن چه كنم كه به مقصود نرسيدم تا اينكه پيش از ظهر روز چهارشنبه خوابيده بودم.

در عالم رؤيا سيد بزرگواري را ديدم كه عمامه سياه بر سر و قرص ناني بزير بغل داشت آن نان را بيك طرفي گذارد و به آن علويه كه پرستار من بود فرمود اين نان را بردار اين سخن را فرمود از نظر غائب شد چون بيدار شدم قدرت برخواستن و نشستن در خود يافتم و حال آنكه پيش از خواب حالت حركت در من نبود.

پس فهميدم كه تب قطع شده و ساعت به ساعت حالم بهتر مي‌شد تا شب جمعه كه بحرم مطهر رفته توسل جستم و به امام اظهار درد دل مي‌نمودم كه از سبزوار به اميدي به دربار ت آمده ام نه باميد طبيب حال يا مرگ يا شفاء مي‌خواهم.

اتفاقا در حرم پهلوي زوجه حاج احمد بودم كه شفاء يافت. من همين قدر ديدم نوري ظاهر شد كه دلم روشن گرديد. مانند شخص كوري كه يكمرتبه چشمانش بينا گردد و در آن حال هيچ دردي و كسالتي در خود نيافتم به نظر مرحمت امام هشتم (ع) و شوهرش حاج غلامحسين گفت: بعد از سه روز او را نزد دكترش بردم دكتر پرسيد: در اين چند روز گذشته كجا بودي.

گفتم به جهت اينكه امام ما، مريضه مرا شفا داده و او را آورده ام كه مشاهده نمايي. سپس دكتر آلماني او را معاينه كرد و گفت او را هيچ مرضي نيست. آنگاه گفتم خواهش دارم كه در اين خصوص چيزي بنويسي كه براي ما حجتي باشد.

دكتر مضايقه نكرد و به ديلماج گفت بنويس فاطمه زوجه حاج غلامعلي سبزواري مدت يكماه در تحت معالجه من بود و علاج نشد و امروز او را معاينه كردم و سلامت ديدم. [2].

با تو پيوستم و از غير تو دل ببريدم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه