کرامات الرضویه صفحه 213

صفحه 213

شفاي محمدرضا

حضرت آقاي حاج شيخ علي اكبر مروج الاسلام نقل فرمود كه شخصي به نام محمدرضا كه خود حقير و جماعت بسياري مدتها او را بحال كوري ديده بوديم و چون بواسطه كوري شغلي نداشت و به فقر و نا داري گرفتار بود.

دختري داشت روزها دست پدر را مي‌گرفت و راه مي‌برد و بعضي اشخاص ترحماً چيزي به او مي‌دادند و امرار معاش مي‌نمود تا نظر لطف و مرحمت حضرت ابي الحسن الرضا (ع) شامل حالش شده شفا يافت و حال تقريبا ده سال مي‌شود او را بينا مي‌بينيم و خودش شرح حالش را نقل كرد:

وقتي بدرد چشم مبتلا شدم و به دكتر چشم مراجعه كردم بهبودي حاصل نشد تا اينكه كور شدم و چيزي را نمي‌ديدم و اين كوري من هفت سال طول كشيد و دخترم دستم را مي‌گرفت و عبور مي‌داد تا يك روز در بست بالا خيابان دخترم مرا مي‌گذرانيد مردي به من رسيد و گفت هرگاه اين دختر را بعنوان خدمتكاري به من بدهي من مي‌خواهم جوابش را نگفته گذشتم لكن سخن او بسيار بر دل من اثر كرد. و محزون شدم همانجا توجه كردم به حضرت رضا (ع) و عرض كردم يا مرگ يا شفا زيرا زندگاني بر من خيلي ناگوار است.

پس همان قسمي كه دخترم دستم را گرفته بود با دل شكسته به صحن عتيق وارد شدم. ناگاه ملتفت شدم كه اندكي گنبد مطهر را مي‌بينم تعجب كردم آمدم به گوشه اي نشستم و شروع به گريه كردم و چون چند دقيقه گذشت ملتفت شدم كه من همه چيز و همه جا را مي‌بينم پس برخاستم دختر خواست دست مرا بگيرد گفتم من همه جا را مي‌بينم و احتياجي به دست گيري من نيست حضرت رضا (ع) مرا شفا داده دختر باور نكرد لذا شروع به دويدن كردم آنگاه با دختر از صحن مطهر بيرون آمديم. [13].

ز جان بگذر كه جانان مي‌توان يافت

ز جانان دم بدم جان مي‌توان يافت

طلب كاري گر آن كنز خفا را

در اين دلهاي ويران مي‌توان يافت

چو آمد قلب مومي عرش رحمان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه