کرامات الرضویه صفحه 25

صفحه 25

شفاي شل

سيد نبيل ميرسيد محمد اصفهاني نوه ميرسيد حسن معروف به مدرس نقل فرمود كه مير باباي تبريزي نقل كرد:

من در يكي از قراي تبريز پيش از اينكه شل شوم شوق زيادي به اذان گفتن داشتم و اذان مي‌گفتم.

چون بدنم از كار افتاد و شل شدم ديگر قدرت بر اذان گفتن نداشتم. هر چند دكترها در مقام علاج برآمدند هيچ اثر بهبودي حاصل نشد تا اينكه خبردار شدم كه چند نفر از محل ما قصد زيارت حضرت رضا (ارواحنا الفدا) را دارند.

من به قصد زيارت و تشرف به آستان قدس رضوي با ايشان همراه شدم و ايشان مرا ميان گاري انداختند و براه افتادند. ميان گاري ما مردي از طايفه بابيه بود چون مرا به آن حالت شلي ميان گاري ديد به رفقاي من گفت اين شل را چرا با خود مي‌بريد؟ گفتند براي اينكه حضرت رضا (ع) او را شفا بدهد.

آن خبيث بر اين سخن استهزاء و سخريّه كرد. لكن چون ما بسلامت وارد مشهد مقدس شديم سه روز نزد حرم مطهر امام (ع) شال خود را به گردن و ضريح مبارك بستم و متوسل به آن بزرگوار شدم.

در روز مذكور پيش از غروب ملتفت خود شدم كه آقاي بزرگواري ميان ضريح مي‌بينم در حالتي كه تمام جامه هاي او حتي عمامه اش سبز است بمن فرمود:

برخيز اذان بگو عرض كردم قادر نيستم. فرمود من مي‌گويم اذان بگو.

به امر آن حضرت خواستم اذان بگويم، فهميدم كه مي‌توانم و توانائي بر اذان گفتن دارم. لذا بر خواستم و فرياد كردم (الله اكبر. الله اكبر) در آن حال چون مردم صداي مرا شنيدند گفتند اي مرد هنوز وقت اذان نشده است. چرا اذان مي‌گوئي.

من از آن شوقي كه بر اذان گفتن داشتم اعتنائي به سخن ايشان ننمودم و مشغول بودم تا جمعي بر گرد من جمع شدند و بعضي گفتند: اين همان مرد شلي است كه دو سه روز است اينجا متوسل بوده و قدرت برخواستن نداشت يك وقت جمعيت بر من هجوم آوردند تا جامه هاي مرا پاره پاره كنند من شال خود را از ضريح باز كرده و از حرم پا به فرار گذارده و سالم بيرون آمدم. [5].

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه