کرامات الرضویه صفحه 290

صفحه 290

خلاصه براي چهارمين بار كه خانواده مريض به تهران مراجعت ميكنند پس از دو مرتبه عمل كردن و به بيشتر اطباء معروف تهران مراجعه نمودن و آن همه شوراي طبي و كميسيون پزشكي تشكيل شدن و نزديك به پانزده هزار تومان خرج كردن جواب يأس شنيده و تنها نتيجه قطعي كه خانواده مريض پس از اينهمه زحمات و خسارتها بدست مي‌آورند.

اينكه بايد بانتظار مرگ دختر مريض خود باشند و از معالجه اش قطع اميد بنمايند!!

البته پيداست كه يك خانواده محترم پس از آن همه رنج و مشقت و صرف آن مبالغ گزاف با شنيدن اين جواب تا چه درجه ناراحت شده و با يك دنيا تأثر مريض را به مسكن هميشگي خود بر مي‌گردانند و هر آن در انتظار مرگ دختر بسر مي‌برند.

اما از آنجائيكه بايد اين بشر مغرور از اين خواب گران بيدار شود از آنجائيكه خداي قادر ميخواهد قدرت خود را به افراد غفلت زده و آنهائي كه يكبار آفريدگار تواناي خود را فراموش كرده اند نشان بدهد.

از آنجائيكه بايد خداوند براي مغزهاي بي استعدادي كه غوغاي گوش خراش دنياي ماديت آنها را از ياد همه چيز حتي خدا برده است اتمام حجت كند همان مريضي كه از همه جا دست رد بر سينه او زده شد و الا ن به انتظار مرگ خود بسر مي‌برد در همان حال ضعف فوق العاده و عجيب گويا از عالم غيب مدد گرفته و مي‌گويد.

مرا به مشهد ببريد طبيب حقيقي امام رضا (ع) است. ولي اين سخن با كمال بي اعتنائي تلقي مي‌شود زيرا مريض كه حداكثر فعاليت طبي براي معالجه او انجام گرديد و پس از مراجعه به ده‌ها دكتر معروف و جراح و متخصص و تشكيل چند شوراي طبي و كميسيون پزشكي و انجام و عمل جراحي آنهم از طريق معنوي و غيرعادي بنظر بيشتر مردم قطعاً غيرقابل قبول است لذا اين سخن جز از طرف مادر دل سوخته اش مورد استقبال واقع نگرديد ولي موافقت يك مادر در برابر مخالفتهاي شديد عموم افراد چه اثري خواهد داشت؟! اما خوشبختانه با آنكه تمام كسانيكه از حال مريض اطلاعي داشتند بالاتفاق معتقد بودند كه مريض را تا به مشهد هم زنده نتوان برد و با كمال تعجب اين نظريه از طرف دكترها و اطباء به مشهد هم مورد تأئيد واقع گرديده بود ولي باز پافشاري و اصرار مادرش كار خود را كرده در حاليكه تمام افراد آن خانواده دست از مريض شسته بودند و ديدار او را آخرين بار ملاقات مي‌پنداشتند.

مادر دختر مريض خود را به مشهد آورده و بليط قطار خريده بقصد مشهد مقدس بهشهر را ترك گفت. اما فراموش نشود كه در بهشهر كارمندان ايستگاه بعلت آنكه مرگ مريض را حداكثر براي چند ساعت بعد قطعي مي‌دانستند ابتدا از دادن بليط خودداري نمودند ولي به لحاظ شخصيت و احترام آن خانواده بالاخره بليط داده شده و در يك كوپه دربست دختر مريض را در حالتي كه مادرش و سه زن ديگر براي پرستاري او بهمراه بودند قرار دادند. در بين راه رئيس قطار هنگام كنترل بليط با ديدن حال مريض به مادرش پرخاش كرده و اعتراض مي‌نمايد و مي‌خواست آنها را در يكي از ايستگاههاي بين راه پياده نمايد زيرا مي‌گفت اين مريض قبل از رسيدن بمقصد در بين راه قطعاً خواهد مرد.

اما با ديدن گريه مادر و ناله او از پياده كردن آنها صرف نظر نموده تا اينكه قطار به ايستگاه گرم سار رسيد.

در آنجا مريض را با مادرش به كمك سه زن ديگر پياده كرده و خود براي تهيه بليط مشهد به گيشه بليط فروشي مراجعه نمود ولي متصدي فروش از دادن بليط امتناع ورزيده و گفت اين مريض در بين راه ميان قطار خواهد مرد.

اما بالاخره اشكهاي ريزان مادر جگر سوخته اش اثر خود را بخشيده بليط را خريداري نمودند تا خلاصه دختر را زنده به مشهد مقدس رساندند و به مجرد پياده شدن از قطار دختر را به صحن بزرگ حمل كرده و او را در پشت پنجره پولادي كه پشت سر مطهر امام هشتم (ع) واقع شده است قرار مي‌دهند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه