کرامات الرضویه صفحه 404

صفحه 404

آن طفل زبان بسته از اول شب تا طليعه صبح گريه مي‌كرد و آرام نداشت و مرا نيز پريشان و بي قرار كرده بود به قسمي كه چند مرتبه خيال كردم كه او را بكشم و خود را از شر او راحت نمايم لكن باز حوصله و صبر كردم.

صبح شد و خواستم براي كشاورزي خود بصحرا بروم طفل را هم با خود برداشتم بقصد اينكه چون به كنار چاهي برسم او را در چاه بيندازم. پس به كنار چاهي رسيدم در آن حال از همانجا چشمم به گنبد مطهر حضرت رضا (ع) افتاد بي اختيار، حال گريه بمن روي داد و توجه به آن حضرت نموده عرض كردم.

اي امام غريب و اي چاره ساز بي چاره گان رحمي به حال اين طفل بي گناه بفرما و مپسند كه من مرتكب قتل اين طفل شوم.

چون اين درد دل خود را به امام عرض كردم طفل را سر آن چاه گذاشته و رفتم مشغول كار خودم كه شيار كردن باشد شدم. پس از ساعتي ملتفت شدم كه سينه ام خارش زيادي دارد چون نگاه كردم ديدم شير از پستانم مي‌ريزد فوراً آمدم سر چاه و ديدم آن طفل از بسياري گريه و گرسنگي به حال ضعف افتاده و نزديك است تلف شود.

او را فوراً برداشته و پستان خود را به دهانش گذاشتم و او هم شروع به مكيدن كرد و شير خورد تا سير شد و به خواب رفت لذا او را همانجا گذاشتم و در پي شغل خود رفتم و آن طفل هروقت كه بيدار و گرسنه مي‌شد شير پستان من هيجان مي‌كرد و من او را شير مي‌دادم تا سير مي‌شد حال من چنين بود تا ايام رضاع طفل تمام شد و او را از شير باز داشتم آن وقت شير در پستان من خشك گرديد و اين هم از عنايت و توجه آقا امام هشتم (ع) است. [26].

صد شكر حق ز مرحمت شاه دين رضا

در سايه رضايم و از لطف او رضا

اي خالق رضا برضا شو ز من رضا

جرمم بوي به بخش و عطا كن مرا رضا

شفاي مرد برصي

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه