کرامات الرضویه صفحه 409

صفحه 409

آخر بطوس جان بسپردي غريب وار

اي خاك بر سر من ووين چرخ آبنوس

باشد اميدوار مروج كه روز حشر

او را دهي نجات در آنروز بس عبوس

از مرگ رهائي يافت

محمد صالح حدّاد گفت من در سن شانزده سالگي به بيماري سختي گرفتار شدم و مدت چهار ماه مرض من طول كشيد تا مشرف به مرگ شدم به قسمي كه كسان من دل از حيوة من برداشته و مرا رو به قبله نمودند و چشم و دهنم را بستند و بفكر تجهيزم افتادند و بر حال من گريه مي‌كردند و طوري بود كه من صداي گريه ايشان را مي‌شنيدم. لكن چون قريب چهل روز چيزي نخورده بودم ابدا قوت و قدرت بر حركت و سخن گفتن نداشتم.

پس من در آن حال توجه به جانب روضه منوره رضويه كردم و از آن حضرت استدعاي شفا نمودم ناگاه ديدم سقف شكافته شد و شخصي با هيكل مهيبي داخل شد و گفت من براي قبض روح تو آمده ام.

من هيچ نگفتم لكن ديدم از همانجا كه او آمده بود يك مردي نوراني وارد شد و رو به آن شخص نمود و فرمود برگرد زيرا كه من از جناب اقدس الهي خواسته ام كه مردن اين شخص را به تاخير بيندازند آنگاه رو به من كرد و فرمود برخيز كه تو را شفا داديم.

من به حال آمدم و بر خواستم و به خانواده خود گفتم من گرسنه ام چيزي بياوريد تا بخورم و به زيارت حضرت رضا (ع) مشرف شوم.

پس چيزي آوردند و من خوردم و برخاستم و به همراهي پدر خود به حرم مطهر مشرف شديم لكن تا وارد حرم شديم همان بزرگواري را كه در حال شدت مرض خود ديده بودم كه مرا شفا مرحمت نمود ديدم در حرم نشسته و قرآن تلاوت مي‌فرمايد تا چشمم به آن حضرت افتاد آن سرور را شناختم به من فرمود آنچه ديدي اظهار مكن.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه