بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 10178

صفحه 10178

رسیده ضربه ها بر سینه و پهلو و بازویم

بیا بنگر که مسلم پای تا سر گشته زهرایی

از آن ترسم که چون آیی نبینم ماه رویت را

ز بس از چشم گریانم عطش بگرفته بینایی

اگر چه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما

تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی

تمام شبت کنار کوچه ها تنها تو را دیدم

خدا داند نکردم لحظه ای احساس تنهایی

بیا نامردی و پستی اهل کوفه را بنگر

که بهر کشتن یک تن کند شهری صف آرایی

سزد «میثم» به یاد کام عطشان و لب خشکم

کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی

8- میا به کوفه کوفه شهریه که وفا نداره

مشخصات

مناسبت شهادت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه