بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 10206

صفحه 10206

ای که یاد رخ تو درد مرا تسکین است

بار هجران تو بر شانه ی من سنگین است

گر چه تلخ است غریبی و پریشان حالی

لیک در راه تو آواره شدن شیرین است

زِ ره دور حبیبا به من خاک نشین

گوش چشمی بنما سخت دلم مسکین است

پشت دیوارم و با جرم طرفداری تو

لب و پیشانی من چون جگرم خونین است

هر کجا روی نمودم من مهمان دیدم

میزبان سنگ بدست و به لبش نفرین است

بسکه بی یار شدم در دل این شهر حسین

دو گلم بهر امانت به کف گلچین است

من که جانم به لب آمد تو به این شهر میا

روی گردان که دل از آمدنت غمگین است

19- سر برده ام از عشقت بر دامن تنهایی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه