بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 10240

صفحه 10240

با لب پاره و خون با کام خشک و عطشان

این شده اشهد من کوفه میا حسین جان

موندم غریب و تنها تو خلوت کوچه ها

به روی من بسته شد در همه خونه ها

مهمون شهر کوفه حالش تماشایی شد

با دسته های آتیش ز من پذیرایی شد

زخم زبون بر دل فکار و تنگم زدند

ز بامها ندیدی چطوری سنگم زدند

وقتی که ریختند سرم تموم اون نامردا

هر چی زدند بین خون گفتم فقط یا زهرا

منو با دست بسته با تن پاره پاره

روی زمین کشوندند سوی دار الاماره

حالا می خوان ببرند سر منو ز پیکر

کوفه میا حسین جان تو رو به جون اصغر

37- شده درکوفه بر پا بزم مهمانی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه