بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 1161

صفحه 1161

عزیز من امید من درد و بلات بجون من

رنگ به چهره نداری بی تابی و بیقراری

مگه می خوای بری سفر وای اگه تنهام بذاری

تو سینه قلب کوچیکم درد تو رو حس می کنه

برات بمیرم نفسات تو سینه خس خس می کنه

ز زندگی سیر شده سخت زمینگیر شده

از روزی که تو رو زدند بابام چقدر پیر شده

نیگات با من حرف می زنه که کار تو گشته تمام

من هنوز چار پنج سالمه بی مادری زوده برام

یه امشب و با خنده هات صفا به آشیون بده

چادر تو کنار بزن رو تو به من نشون بده

بزار ببینم چی شده که از بابام رو می گیری

وقتی می خوای بلند بشی دست به پهلو می گیری

خونه رو جارو می زنی معلومه که درد می کشی

از ناتوونی خودتو ، روی زمینها می کشی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه