بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 2490

صفحه 2490

متن شعر

از تو نگات فهمیدم مسافری مادر

همسایه هامون می گن می خوای بری مادر

چی شده مادر جونم اینقده بیتابی

سپیده سر زد آخر چرا نمی خوابی

می خونی نماز شبتو اما نشسته

چند وقته که انگار قنوتات شده یه دسته

*****

بلند شو آروم آروم با کمک دیوار

مقنعتو یک لحظه از صورتت بردار

با اینکه میدونم شما حالت بده اما

بی پرده می گم خیلی دیگه پیر شده بابا

بابا نمی تونه ، بعد تو بمونه ، می شینه تو خونه

*****

207- ای همسر با وفای حیدر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه