بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 4377

صفحه 4377

شاعر ناشناس

منبع بایگانی

تعداد استفاده 0

متن شعر

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟

این سرزمین غم به دل و دیده آشناست

این سرزمین که بوی نی و نیزه می دهد

این سرزمین تشنه که سرچشمه ی بلاست

گفتند: عقر بابل و طف، شاطیء الفرات

گفتند غاضریّه و گفتند نینواست

آهسته دست کشید بر سر و بر یال ذوالجناح

آهسته زیر لب به خودش گفت کربلاست

طوفان وزید از وسط دشت و ناگهان

افتاد پرده دید سرش روی نیزه هاست

4- غبار دشت و صحرا بر رخ این کاروان دیدم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه