بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 5483

صفحه 5483

چو بینم شمع بزمی را خموش است

چو بینم مشک آبی روی دوش است

بیادم عاشق سر مست آید

غم آن ساقی بی دست آید

من از سیلاب غمها رنگ خوردم

دلا از سنگ دلها ، سنگ خوردم

مرا غم تا ابد دلگیر کرده

مرا داغ سه ساله پیر کرده

چو بابا را عدو نقش زمین کرد

مرا با تازیانه همنشین کرد

همان خیمه که در آتش بر افروخت

همان چادر که در آن خیمه می سوخت

کنار چادر خاکی زهرا

بیادش چشمه ی چشمم چو دریا

20- میان خیمه ها بودم که دشمن آتشی افروخت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه