بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 5774

صفحه 5774

کز خانه اش به گردون بالا رود شراره

در بین راه آن شب جانش رسید بر لب

از بس که دید آزار از خصم دون هماره

او روی زین نشسته این با دو دست بسته

این پشت سر پیاده او پیش رو سواره

یا مصطفی! نگاهی از دل بر آر آهی

بر پاره ی تن خود یک لحظه کن نظاره

با قتل صادق تو قرآن ناطق تو

داغ تو در مدینه تکرار شد دوباره

دشمن شراره اش ریخت در سینه لحظه لحظه

منصور بارها کرد بر قتل او اشاره

هر چند دخترانش دیدند داغ بابا

دیگر نبردشان خصم از گوش، گوشواره

گردید ماه رویش در ابر خاک، پنهان

دیگر نداشت بر تن از زخم ها ستاره

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه