بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 6663

صفحه 6663

که چه آورده جفای متوکل به سرم

می دوانید پیاده به پی خویش مرا

گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم

آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب

گشت از شدت غم، مرگ عیان در نظرم

خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب

شرم ننمود در آن لحظه ز جد و پدرم

زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی

ریخته خاک یتیمی به عذار پسرم

هر زمان هست در این دار فنا مظلومی

حق گواه است که من از همه مظلوم ترم

فخر «میثم» همه این است به فردا کامروز

هم ثنا گستر من آمده هم نوحه گرم

10- بزن بارون (2) که مث ابرا دلگیرم

مشخصات

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه