بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 7178

صفحه 7178

خصم شمشیر ز رو بسته که بر شیعه بتازد

تو مگر پا به رکاب آوری و تیغ برآری

سر و جان باد فدای نفس روح فزایت

اگر ای باد صبا یک خبر از یار بیاری

اگر ای دوست تو را قاصدی از دوست بیاید

نیستی دوست اگر در قدمش جان نسپاری

سیدی این همه عاشق که تو داری، شود آیا

بین آنان ز کرم اسم مرا هم بنگاری؟

سال ها چشم به ره بوده ام و اشک فشاندم

که مرا هم یکی از منتظرانت بشماری

شهریار دو جهانی و ز جاهت نشود کم

که به دست کرمت دست مرا هم بفشاری

«میثما» در طلب یار اگر چشم به راهی

باید از خون جگر در قدمش لاله بکاری

173- خیال سیر جمالت، طواف حُسن خداست

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه