بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 7597

صفحه 7597

بشنو که العطش رسد از خیمه ها به گوش

بر کام خشک یوسف زهرا شدی حرام

با آنکه خوردن تو حلال است بر وحوش

تو موج می زنی و علی اصغر از عطش

گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش

از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان

دیگر نفس

به سینه تنگم شده خروش

در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب

گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش

بالله بوَد ز رشته ی عمرم عزیزتر

این بندمشک را که گرفتم به روی دوش

«میثم» هزار بار اگرت سر ز تن بُرند

چشم از محبت علی و آل او مپوش

45- سقا به غیر خون جگر در بصر نداشت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه