بانک جامع اشعار مداحان - 15جلد صفحه 9793

صفحه 9793

افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد

مانند مرغ سر بریده دست و پا زد

فرزند زهرا همچنان باز شکاری

آمد به بالای سرش با آه و زاری

در دست گلچین، دید یاس پرپرش را

می خواست، کز پیکر جدا سازد سرش را

با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد

دست پلید آن ستمگر را جدا کرد

لشکر، برای یاری او حمله کردند

آوخ! که با آن پیکر خونین چه کردند

از میهمان خویش استقبال کردند

قرآن ثارالله را پامال کردند

با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود

این داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود

37- ای اهل کوفه من یتیم مجتبایم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه