زندگانی حضرت امام محمد تقی جوادالائمه صفحه 17

صفحه 17

در کتاب تاریخ مفصل اسلام نوشته ام. محیط امامت حضرت جواد علیه السلام رو به توسعه و تعظیم نهاد. یعنی در این اختلاف سیاسی مقام سیادت، اعلمیت و روحانیت ابن الرضا علیه السلام به اتحاد و اتفاق و شدت و قوت رسید و همه ی نژادهای اسلامی سر تواضع و ادب در ساحت مقدس امام نهم جواد علیه السلام خم می کردند و هر کجا نامی از حضرت جواد علیه السلام برده می شد بدون استثناء، همه احترام و توقیر می نمودند. حضرت جواد علیه السلام در این محیط متناسب توجهی به سیاست نکرد و در پی خلافت نبود، بلکه وجهه ی همت و هدف اصلی آن حضرت، نشر، توسعه و تعمیم مسائل مشکل و لاینحل مسلمین بود که باید به دست این امام علیه السلام تجزیه و تحلیل شود و معضلات مسایل فقه حل گردد. بدین جهت، دیدیم که چگونه مسأله ای از این امام طرح می شده موضوع تجزیه و تحلیل قرار می گرفت، بحث روی تعمق و دقت نظر بر اصل اساس ریشه لغات و معانی مقصوده شارع دین و نظر اصلی امامیه بحث می شد. این وظیفه ی خطیر در حدود 17 سال از سن 8 تا 25 سالگی در تمام محافل اجتماعی مورد توجه بود و امام جواد علیه السلام جوان 25 ساله مانند پیرمرد عالم مقتدر، کار آزموده و تجربه اندوخته و چون پدری سالخورده، به تمام دقایق حیات و رموز زندگی آشنا، به کلیه ی مطالب علمی و مسائل حل نشده دین به اقتضاء زمان و مکان و استعداد و لیاقت مردم عصر، مشکلاتی که در حضورش بحث می شد حل کرده و تجزیه و تحلیل نموده و به مردم می آموخت.

یک بحث علمی و اجتماعی

خداوند متعال در قرآن می فرماید: (و السارق

و السارقه فاقطعوا أیدیهما جزاء بما کسبا نکالا من الله و الله [ صفحه 115] عزیز حکیم) [75] . «دست های مرد و زن دزد را ببرید به جرم آن کسب شنیعی که نموده اند، این عقوبتی از خداوند است و خداوند عزیز و حکیم است». یکی از صفات رذیله که منشاء کلیه ی فتنه ها و فسادها می باشد، دروغ است این کار کلید هر رذیلت و منبع هر جنایت و خیانت است، هیچ بشری نیست که به کمال انسانیت رسیده باشد، مگر از راه راستی و مبارزه با دروغ. هیچ بدبخت و شقی نیست که به انواع نقمت ها و نکبت ها مبتلا نشده باشد، مگر از جهت دروغ و نادرستی. دروغ، آن عفریت زشت سیرت هوای نفس است که بر تمام اعصاب غلبه می کند و آدمی را از تکامل نفسانی و موفقیت و رستگاری باز می دارد. دروغ، مادر رذایل اخلاقی مانند، ترس، جبن، ریا، حیله، مکر، خدعه، تزویر، تقلب و خیانت است. امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید: «تمام خبائث را در خانه ای قرار داده اند که مفتاح و کلید آن کذب و دروغ است». از محصول این غریزه ی شوم، خیانت و دزدی است، بدترین صفات بشر دزدی است، این دزدی انواع و اقسامی دارد. دزدی از مال مردم، از اسرار مردم، از گفتار مردم، از کردار مردم، از شئون مردم و از انواع امور مادی و معنوی مردم می باشد که در تمام این امور به نسبت مقدار دزدی مقداری از حیثیت و آبرو، ارزش و شخصیت وجودی از بین می رود تا جایی که دیگر ارزشی برای دزد باقی نخواهد گذاشت. این دزد به دو علت در افراد و جامعه پدیدار

می گردد: یکی سوء تربیت و بی دینی دیگری ضعف بنیه مالی و فقر اقتصادی [ صفحه 116] البته عوامل فقر و بدبختی بیش از هر چیز آدمی را به دزدی و خیانت وا می دارد به همین جهت فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا» «تا آنجا که فقر مردم را کافر می سازد و رشته تقوی را می گسلد» سعدی گوید: با گرسنگی قوت پرهیز نماید افلاس عنان از کف تقوی بستاند خدای نکند که مردی دانا و عالمی ارجمند فقیر شود به حدی که رشته فضلش مبدل به رذیلت گردد که گفته اند: «العالم بلا عمل کالشجر بلا ثمر و معه ألف خطر» چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا دزدی، کلاه برداری و خیانت و تعدی به جان و مال و ناموس مردم در این عصر طلایی و اتمی ارتقاء یافته و خوانندگان حوادث دزدی و بینندگان فیلم صحنه ی خیانت، سرانگشت عبرت حیرت به دندان گرفته اند که بشر از راه اضطرار، یا سوء تربیت و عدم دین و مذهب کارش به کجایی رسیده که به هیچ چیز عقیده ندارد و شرایط انسانیت را نمی شناسد و گویی که مکتب دزدی در اروپا و آمریکا دایر است و از آنجا به کشور ما سوغات آورده اند. دزد جاهل گر یکی ابریق برد دزد عارف دفتر تحقیق برد دزد اگر شب گرم یغما کردن است دزدی حکام روز روشن است شیوع و تعمیم دزدی به جهت فقدان ایمان و عدم مجازات است. پروین اعتصامی گوید: گر تهی دستی به رهزن رهنماست ور نداری موجب جرم گداست رو بگو با بی نیازان از چه رو در ره دزدی بریزند آبرو؟ به تجربه ثابت شده

است که افزایش دزدی در اثر بی عدالتی است، هر چه عدالت اجتماعی از نظر امور مالی ضعیف شود دزدی قوت می گیرد و دزدی یک نسبت مستقیم با ظلم دارد. [ صفحه 117] اختلاف طبقاتی که از فقدان عدالت اقتصادی به وجود آمده، موجب فقر مالی و کثرت دزدی است، باید ریشه ی علل را قطع کرد تا عوامل از بین برود. این دزدی همیشه بوده، ولی هیچ وقت مانند امروز قوت نگرفته بود که مردم را جسور و متعدی ساخته است که با حربه ی سرد و گرم و تشکیلات و وسایل نقلیه با انواع حیل و خدع و زبردستی به دزدی بپردازند. و به نظر ما علت العلل این همه خیانت و جنایت، فقدان ایمان و مجازات است. فقدان ایمان به خدا ایمان به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ایمان به حشر و نشر، پاداش و کیفر و حساب و کتاب موجب چنان خیره سری ها می شود و اسلام برای آن که ملت خود را از این صحنه خارج سازد برای دزدی حدود و احکامی معین فرموده که کتب قصاص و دیات و حدود و فقه اسلامی مدون است. اینک برای نمونه یکی از مواد آن را که حضرت امام محمد تقی الجواد علیه السلام تشریح فرموده به نظر خوانندگان ارجمند می رسانم: در اوراق گذشته دیدیم که اعلمیت، سیادت وجود و سخاوت ائمه هدی علیهم السلام بر خلفای اموی و عباسی سخت گران می آمد، آنان می خواستند به هر وسیله ی ممکن آنها را در نظر مردم تحقیر کنند. یکی از طرق تحقیر آنان، مناظره و احتجاج و بحث های علمی بوده که هر یک از خلفا علمای عصر را دعوت

می کردند و با آن که همه مغلوب می شدند باز این سیره جاری بود تا خداوند بزرگ نمایندگان خود را معرفی و اثبات نماید. امام محمد تقی علیه السلام معاصر با مأمون، معتصم بوده، مأمون در احتجاجات در مجالس رسمی بحث علمی خود با علما فهمید که مقام امامت با اوست و حضرتش مغلوب کسی نمی شود، از این رو تا زنده بود متعرض آن حضرت نشد. ولی معتصم باز جلساتی تشکیل می داد و امام محمد تقی الجواد را در آن مجالس دعوت می کرد و از آن حضرت بر سبیل استخفاف سؤالاتی می کرد. [ صفحه 118] حضرت جواد علیه السلام گاهی از بیان مطلب تقیه می فرمود، زمانی عذر می خواست و موقعی هم حقایق را آشکارا و عیان تشریح می فرمود تا آن که روزی در باب سارقی که آورده بودند و می خواستند حکم و قصاص درباره ی دزد اجرا کنند در مجلس عامه اختلاف شد. این اختلاف را که به صورت احتجاج و بحث علمی در آمده علامه مجلسی رحمه الله از تفسیر «عیاشی» چنین نقل کرده است:

احتجاج حضرت جواد درباره ی حد دزد

عیاشی در تفسیر خود از ذرقان - که مصاحب و ندیم احمد بن ابی داوود بود، و با او چون دو روح، در یک قالب بودند - روایت می کند که ذرقان گوید: روزی ابن ابی داوود از نزد معتصم برگشت، بسیار عصبانی و گرفته بود، گفتم به تو چه شده که این چنین متغیری؟ گفت: «لما کان من هذا الأسود، أبی جعفر محمد بن علی بن موسی الیوم یدی أمیرالمؤمنین» از دست این ابی جعفر، فرزند علی بن موسی الرضا که در برابر امیر می نشیند. گفتم: چه شده؟ گفت: سارقی را در محضر امیر آوردند که اقرار

به دزدی خود کرده بود، خلیفه طریقه ی قصاص و تطهیر او را پرسید که چگونه باید حدود را جاری کرد؟ همه ی فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقها را نیز احضار کردند، و محمد بن علی را هم خواست، از ما پرسید: چگونه باید حد جاری شود: من گفتم: من الکرسوع «بالای مچ دست» گفت: به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آن که دست اصابع است و کف تا کرسوع است و در آیه تیمم می فرماید: (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم) [ صفحه 119] بسیاری از علما در این نظریه با من اتفاق کرده و تأیید نمودند. عده ای از علما گفتند: باید دست را از مرافق برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آیه غسل (و ایدیکم الی المرافق) دلیل است که باید دست دزد را از مرفق برید. گروه دیگری گفتند: از شانه باید برید، زیرا دست اطلاق بر تمام این قسمت می شود. و چون اختلاف پیدا شد در این موقع خلیفه رو به محمد بن علی علیه السلام کرد و گفت: یا اباجعفر! شما در این مسأله چه می گوئید؟ آن حضرت فرمود: علما در این زمینه صحبت کردند، مرا از نظریه معاف بدار! معتصم گفت: سوگند به خدا! که باید شما نظر خود را در این بحث علمی بگوئید. اباجعفر علیه السلام گفت: اکنون که قسم دادی می گویم، این حدود که اهل سنت و علمای حاضر گفتند اشتباه و خطاست، «فان القطع یجب أن یکون من مفصل اصول الاصابع، فیترک الکف» خلیفه پرسید دلیل شما چیست؟ امام جواد علیه السلام گفت: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: السجود علی سبعه أعضاء: الوجه، الیدین،

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه