زندگانی حضرت امام محمد تقی جوادالائمه صفحه 21

صفحه 21

حضرت جوادالائمه علیه السلام هفت سال و چند ماه داشت که پدر بزرگوارش شهید سم جفا شد

و امامت بدو منتقل گردید. نصوصی در امامت او هست که در اخبار ضبط شده. حضرت رضا علیه السلام مکرر او را به ولایت و امامت پس از خود معرفی فرمود و 17 سال زعیم روحانی و پیشوا و ملجاء مسلمانان بوده. این امام متقی عمرش چون گل، کوتاه وصیت مآثرش بلند بود. او غنچه ی گلبن ولایت و نهان گلشن امامت و دارای علوم اولین و آخرین بود. زیرا دستی قوی به دریای علم ولایت جدش داشت فضیلت اخلاقی و مناقب نفسانی و سجایای ملکوتی او به حد کمال رسیده بود در این صف بزرگ و کوچک یکسانند. در «کشف الغمه» آمده: روزی امام جواد علیه السلام در سن کودکی در کوچه های بغداد می گذشتند گروهی از کودکان هم مشغول بازی بودند، وقتی مأمون آمد از آنجا عبور کند همه ی اطفال فرار کردند جز او. مأمون رسید و پرسید: ای کودک! چرا تو با سایر کودکان از سر راه نرفتی؟! پاسخ داد: ای امیر! راه تنگ نبود که به رفتن آن را بر تو بگشایم و خطایی هم از من سر نزده بود که از تو بیم داشته باشم و تو هم بی جهت کسی را آزار نمی رسانی. مأمون که او را نمی شناخت وقتی قیافه ی زیبا و فصاحت و بلاغت و شجاعت او را دید، فریفته شد پرسید: نام تو چیست؟! [ صفحه 137] جواب داد: محمد. گفت: پسر کیستی؟ پاسخ داد: پسر علی الرضا علیه السلام. مأمون بر حضرت رضا علیه السلام درود فرستاد (!!) و گذشت و از شهر بیرون رفت، در شکارگاه، بازی را پرواز داد تا طایری را بگیرد. آن باز شکاری مدتی از نظر مأمون ناپدید

شد و چون باز آمد، ماهی بر منقار داشت. مأمون ماهی را که هنوز رمقی داشت از منقار باز گرفت و در دست داشت و به شهر برگشت دو مرتبه به آن کودک رسید گفت: ای محمد! چه چیز در دست من است؟! حضرت جواد علیه السلام فرمود: ان الله تعالی خلق بمشیته فی بحر بقدرته سمکا صغار تصیدها بزاه الملوک و الخلفاء یختبرون بها سلاله أهل النبوه پروردگار متعال در دریاها ماهیان کوچک به وجود می آورد که باز شکاری به دست خلفاء می رساند و بدان خاندان نبوت را امتحان می کنند. وقتی مأمون این پاسخ را شنید، درشگفتی عمیقی فرو رفت و گفت: أنت ابن الرضا حقا. [90] . مأمون توجه خاصی به حضرت جواد علیه السلام داشت، زیرا اساسا یک کودک نا بالغ قدرت علم و دانش و فصاحت و بلاغت و شهامت هر شخصیتی را می فریبد. خلیفه فرمان داد آنچه درباره ی علی بن موسی الرضا علیه السلام می پرداختند، مضاعف به حضرت جواد علیه السلام بدهند و به او احترام کنند. [ صفحه 138] شیخ مفید رحمه الله در «ارشاد» می نویسد: حضرت جواد علیه السلام در صغر سن بود که علم و کمالش نهایت رقاء ارتقاء رسیده بود، در آن زمان هیچ کس را یارای مقاومت مناظره برابر این امام نبوده مأمون شیفته ی مکارم اخلاقی و علم و دانش او شد و تصمیم گرفت ام الفضل دختر خود را به ابن الرضا علیه السلام بدهد و به حباله ی نکاح او درآورد. چنانچه سابق گفتیم، مأمون سی و سه هزار نفر از بنی عباس را اطراف خودش جمع کرده بود تا مبادا داعیه ی امامت نمایند و یا علم مخالفت برافرازند، کشورهای اسلامی هم بیش

از 44 کشور بزرگ بوده و پس از هارون ده میلیون دینار اضافه هزینه کشور اسلامی در بیت المال موجود بوده [91] و به همین جهات در مهام امور با بنی عباس مشورت می کرد و آنها را نیز اداره می نمود. بنی عباس نتوانستند مأمون را از این نظریه برگردانند حقد و حسد این امام را به دل گرفتند و در مقام شماتت و تهمت و سعایت برآمدند، گفتند: مأمون اگر چنین وصلتی کند ممکن است خلافت از بنی عباس به بنی هاشم نقل شود و آنها خوشحال بودند که ولایتعهد مسموم شد و از این جهان گذشت باز وصلتی در کار می آید که موجب زوال خلافت از بنی عباس می شود. مأمون از حضرت جواد علیه السلام بسیار راضی و مسرور بود، پذیرفت؛ ولی برای اقناع آنها که می گفتند: این کودک بی اطلاع از فقه است، جلسه ای تشکیل داد که وجوه علمای آن عصر و فقهای بزرگ حضور یافتند. و نیز یحیی بن اکثم، که بزرگترین مفتی آن عصر و قاضی القضات و فقیه دوران بوده و با حضرت جواد علیه السلام احتجاجاتی داشت. پس از این که امام محمد تقی علیه السلام به فتح و پیروزی ظفر یافت مأمون در همان جلسه ی رسمی گفت: یا محمد! تو خطبه بخوان. حضرت خطبه خواندند، و ام الفضل [ صفحه 139] را با 500 درهم ما فی القباله به حباله حضرت جواد علیه السلام آورد. [92] . مأمون گفت: الحمد لله علی هذه النعمه و التوفیق فی الرأی. سپس به اطرافیان نگریسته گفت: اعترفتم الان ما کنتم تنکرونه. و آنگاه رو به جواد علیه السلام کرده گفت: اخطب و جعلت فداک لنفسک! فقد رضیتک لنفسی و أنا مزوجک أم الفضل ابنتی.

امام جواد علیه السلام فرمود: الحمد لله اقرارا بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لوحدانیته، و صلی الله علی محمد سید بریته و الأصفیاء من عترته. أما بعد، فقد کان من فضل الله علی الأنام أن أغناهم بالحلال عن الحرام، فقال سبحانه و تعالی: (و انکحوا الأیامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم) ثم ان محمد بن علی بن موسی یخطب ام الفضل بنت عبدالله المأمون قد بذل بها من الصداق مهر جدته فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و هو خمسمائه درهم جیادا، فهل زوجته یا أمیرالمؤمنین! بها علی هذا الصداق المذکور؟ [93] . مأمون گفت: آری، به زنی به تو دادم ای ابوجعفر! دختر خود ام الفضل را بر صداق مذکور فهل قبلت النکاح؟ امام فرمود: قبلت النکاح ذلک و رضیت به. شیخ مفید می نویسد: امام جواد علیه السلام در موقع تزویج، ام الفضل نه ساله بود. آنگاه دستور داد از خواص و عوام و درباریان و علما و قضات و نقبا، و مشایخ رجال و ارکان دولت دعوتی کردند و جشن ازدواج دختر خود را با حضرت جواد علیه السلام برپا کرده، مردم دسته دسته حضور یافته تبریک می گفتند. [ صفحه 140]

شب زفاف

این عروسی از نظر تجلیل مقام بسیار جالب توجه بوده و به روایت محمد بن ریان شب زفاف ام الفضل، مأمون دستور داد دختر خود را بیارایند و به خانه داماد بفرستد. صد نفر از بهترین کنیزکان زیبا و خوش منظر را که بین چند هزار کنیز به زیبائی و طراوت و طنازی و غمازی ممتاز بودند و بیشتر آنها از

لعبتان رومی، اسپانیولی و اندلسی بودند با بهترین لباس های رنگارنگ فاخر زینت کردند و هر یک جامی مملو از جواهرات در دست گرفتند و مهیای مشایعت عروس بودند. چون حجله ی عروسی را آراستند و جای داماد را منظم کردند، این کنیزکان دور تا دور مجلس را گرفتند به محضر ورود حضرت جواد همه او را استقبال کردند و تبریک گفتند. این کنیزکان ماه روی جام های زرین پر از جواهر خود را تقدیم و بر سر عروس و داماد پاشیدند و به خواندن و نواختن و پای کوبیدن و کف زدن مشغول شدند، ولی حضرت جواد آن کوه وقار و آن دامادی که یک دست به دست عروس و دست دیگری بر ارکان عالم وجود داشت اصلا و ابدا اعتنا و توجهی به آن ماهرویان طناز و غماز با ناز و عشوه نفرمود. آنگاه یک مرد ریشداری که مسخره و بازیگر شب جشن عروسی بود آمده و در میان این کنیزکان زیبا نشست و به خواندن و نواختن پرداخت، امام سر خود را به زیر انداخته فرمود: «اتق الله یا ذالعثنون»؛ ای مرد ریش دار! از خدا بترس. این قواد دیگر برای همیشه شغل خود را ترک کرد و آن مجلس عروسی و شب زفاف به سلامتی پایان یافت. سپس مجلس رسمی جشن ازدواج حضرت جواد علیه السلام تشکیل داده شد و هدایا [ صفحه 141] و اکرام و انعام فراوان از طرف خلیفه به مردم بر حسب مراتب شئون آنها داده شد. خدمه و جواری یک حجله ی هم چون کشتی از نقره آراسته که اطراف آن با ابریشم پوشانیده شده بود و این کشتی پر از عطریات

غالیه [94] بود. مأمون دستور داد همه حضار مجلس، ریش و محاسن خود را از عطریات خضاب کنند و نقل و خرما و حلوا به رسم آن عصر به همه دادند، کام های مردم مرکز خلافت از شیرینی جشن ازدواج حضرت جواد علیه السلام شیرین گردید و سفره ها گستردند و طبق هائی از انواع غذا از مأکول و افشره حاضر کردند و هر طبقی به دست یکی از خدمه و جواری بود و پس از صرف غذا کنیزان دیگر طبق های جواهری آوردند، انواع جواهر سکه های زر و سیم، لئالی و مروارید آنها را در مقابل خلیفه و دامادش گذاشته و مأمون به هر یک، از آن جواهرات مقداری می داد. این جشن از جشن های تاریخی جهان اسلام است که خلیفه ی عباسی در منصب خلافت دختر خود را به پاکیزه ترین و بزرگوارترین سید علوی در سنین کودکی عقد می بندد و پیوستگی دو خاندان بزرگ صورت می گیرد، چه قصاید و چکامه ها که سروده شد، چه اشعار که در مدایح این خاندان گفته شد. روز بعد نیز مأمون جشنی برپا ساخت و برای اشراف و اعیان پایتخت خود تحفه و هدایای عروسی فرستاد و مردم متمکن، صاحب منصبان، بزرگان و اعیان هدایائی برای عروس و داماد فرستادند. این مجلس، با کمال تجلیل و عظمت پایان یافت و هر کسی شرکت داشت از آن بهره مند گردید. [ صفحه 145]

معجزات و خوارق عادات حضرت امام جواد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه