دانستنیهای حضرت امام هادی علیه السلام صفحه 25

صفحه 25

حضرت ظاهر می شود فرمان داد که به دستور سابق رفتار کنید وپرده از پیش او بلند کنید. (6)

احترام بی اختیار

سوم امین الدّین طبرسی از محمّد بن حسن اشتر علوی روایت کرده که گفت: من و پدرم بر در خانه متوکل بودیم ومن در آن وقت کودک بودم وجماعتی از طالبیین و عباسیین وآل جعفر حضور داشتند وما واقف بودیم که حضرت ابوالحسن علی هادی علیه السلام وارد شد تمامی مردم برای او پیاده شدند تا آنکه حضرت داخل خانه شد. پس بعضی از آن جماعت به بعضی دیگر گفتند که ما چرا پیاده شدیم برای این پسر نه او از ما شرافتش بیشتر است ونه سنش زیادتر است، به خدا سوگند که برای او پیاده نخواهیم شد. ابوهاشم جعفری گفت: به خدا که وقتی اورا ببینید برای او پیاده خواهید شد در حالی که خوار باشید. پس زمانی نگذشت که آن حضرت تشریف آوردند چون نظر ایشان بر آن حضرت افتاد تمامی برای او پیاده شدند ابوهاشم به ایشان فرمودند: آیا شما نگفتید که ما پیاده نمی شویم برای او چگونه شد پیاده شدید؟! گفتند: به خدا سوگند که نتوانستیم خودداری کنیم تا بی اختیار پیاده شدیم. (7)

سلمانی حضرت آدم علیه السلام در حج

چهارم شیخ یوسف بن حاتم شامی در (درّ النظیم) وسیوطی در (درّالمنثور) از (تاریخ خطیب) نقل کرده از محمّد بن یحیی که گفت: روزی یحیی بن اکثم در مجلس واثق باللّه خلیفه عباسی سؤال کرد در وقتی که فقها حاضر بودند که کی تراشید سر آدم علیه السلام را هنگامی که حج کرد؟ تمامی مردم از جواب عاجز ماندند. واثق گفت که من حاضر می کنم کسی را که جواب این سؤال را بگوید، پس فرستاد به سوی حضرت هادی علیه السلام وآن جناب را حاضر کرد، پس

پرسید که یا اباالحسن خبر بده ما را که کی تراشید سر آدم علیه السلام را وقتی که حج می گذاشت؟ فرمود: سؤال می کنم از تو یا امیرالمؤمنین علیه السلام که مرا از این سؤال عفو نمایی، گفت: قسم می دهم تو را که جواب بگویی. فرمود: الحال که قبول نمی کنی، پس به درستی که پدرم خبر داد از جدم از پدرش از جدش که رسول خدا صلی اللّه علیه وآله وسلم فرمود که برای تراشیدن سر آدم علیه السلام جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت آورد وبه سر مالید موهای سرش ریخت وبه هرجا که روشنی آن یاقوت رسید آنجا حرم گردید. (8)

تدبیر برای رفع مشکل مؤمن

پنجم شیخ اربلی روایت کرده که حضرت هادی علیه السلام روزی از سرّ من رأی به قریه ای بیرون رفت برای مهمی که روی داده بود برای آن حضرت، پس مردی از عربها به طلب آن حضرت به سرّ من رأی آمد. گفتند: با وی که حضرت به فلان قریه رفته آن عرب به قصد آن حضرت به آن قریه رفت. چون به خدمت آن جناب رسید حضرت از او پرسید: چه حاجت داری؟ گفت: من مردی می باشم از عربهای کوفه از متمسکین به ولاء جدت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وعارض شده مرا دینی سنگین که سنگین کرده مرا حمل آن وندیدم کسی را که قضا کند آن را جز تو، حضرت فرمود: خوش باش وشاد باش. پس آن مرد را فرود آورد. پس چون صبح گردید حضرت به آن مرد فرمود که من حاجتی به تو دارم وتو را به خدا که خلاف حاجت من ننمایی، اعرابی گفت: مخالفت نمی کنم. پس نوشت آن

حضرت ورقی به خط خود واعتراف کرد در آن که بر آن حضرت است که به اعرابی دهد مالی را و تعیین کرده بود آن را در آن ورقه واندازه آن به قدری بود که زیادتر بود از دینی که او داشت وفرمود که بگیر این خط را پس در وقتی که رسیدیم به سرّ من رأی بیا نزد من در وقتی که نزد من جماعتی از مردم باشند ومطالبه کن این وجه را از من ودرشتی کن بر من در مطالبه وتو را به خدا که خلاف این نکنی. آن عرب گفت: چنین کنم و گرفت خط را پس وقتی که حضرت به سرّ من رأی رسید وحاضر شدند نزد آن حضرت جماعت بسیاری از اصحاب خلیفه وغیر ایشان، آن مرد آمد وآن خط را بیرون آورد ومطالبه کرد وبه همان نحو که حضرت اورا وصیت فرموده بود رفتار کرد. حضرت به نرمی وملایمت با تکلم کرد وعذر خواهی نمود ووعده داد که وفا خواهم کرد وتو را خوشدل خواهم ساخت. این خبر به متوکل رسید امر کرد که سی هزار درهم به سوی آن حضرت حمل کنند چون آن پولها به آن حضرت رسید گذاشت تا آن مرد آمد، فرمود: این مالها را بگیر ودین خود را ادا کن ومابقی آن را خرج اهل وعیال خود کن وما را معذور دار. اعرابی گفت: یابن رسول اللّه! به خدا سوگند که آرزوی من در کمتر از ثلث این مال بود ولکن) اَللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ) وگرفت آن مال را ورفت. (9)

ایثار شگفت انگیز حضرت خضر علیه السلام

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه