صفحه 1
فضائل امام حسن عسكري
محمد بن طلحة الشافعي
(م 654 ه) صاحب كتاب «مطالب السؤل في مناقب آل الرسول» دربارهي امام حسن عسكري عليهالسلام نوشته: «أبومحمد الحسن علي الخالص... و أما مناقبه فأعلم أن المنقبة العلياء و المزية الكبري التي خصه الله عزوجل بها و قلده فريدها و منحه تقليدها و جعلها صفة دائمة لا يبلي الدهر حديدها و لا تنسي الا لسنة تلاوتها و ترديدها ان المهدي محمد انسله المخلوق منه و ولده المنتسب اليه بضعته المنفصلة عنه» [1] . «ابومحمد بن علي هادي. اما مناقب و فضائلش بدان كه خداوند مايهي فخر و مباهات بلند و وسيلهي بزرگ برتري را به او اختصاص داده است و او را به تمام زيبائيها آراسته و تمام اوصاف پسنديده را به او ارزاني داشته است و اين مناقب و فضائل را صف دائمي او قرار داده به طوري كه روزگار حدود آن را كهنه نميكند و زبانها تلاوت آن را از ياد نميبرد. به خصوص اين كه محمد مهدي از نسل او؛ و از او خلق شده، فرزندي كه به او منتسب و پارهي تن اوست».
سبط ابن الجوزي
(654 - 581 ه) صاحب كتاب «تذكرة الخواص» گويد: «فصل في ذكر العسكري: هو الحسن بن علي بن محمد... و كان عالما ثقة [ صفحه 466] روي الحديث عن أبيه عن جده و من جملة مسانيده حديث في الخمر. ذكره جدي ابوالفرج في كتابه المسمي (بتحريم الخمر) و نقلته من خطه و سمعته يقول». «حسن بن علي بن محمد عليهالسلام... عالم موثق و از پدرش و جدش روايت كرده است از جمله مسانيدش حديثي است كه دربارهي شراب نقل نموده است. «ابنجوزي» ميگويد: اين روايت را جدم «ابوالفرج» در كتاب خود موسوم به (تحريم الخمر) ذكر كرده و من از خط او نقل كردهام از او شنيدم كه روايت را با ذكر سند به امام حسن عسكري رسانده و ميگويد: «أشهد بالله لقد سمعت الحسن بن علي العسكري يقول أشهد بالله لقد سمعت أبيعلي بن محمد يقول أشهد بالله لقد سمعت أبيمحمد بن علي بن موسي الرضا يقول: أشهد بالله لقد سمعت ابيعلي بن موسي يقول: أشهد بالله لقد سمعت أبيموسي يقول:... لقد سمعت جبرئيل يقول: أشهد بالله لقد سمعت ميكائيل يقول: أشهد بالله لقد سمعت اسرافيل يقول: أشهد بالله علي اللوح المحفوظ انه قال سمعت الله يقول: شارب الخمر كعابد الوثن». «سبط ابن جوزي» ميگويد: «و لما روي جدي هذا الحديث في كتاب تحريم الخمر قال قال ابونعيم الفضل بن دكين هذا حديث صحيح ثابت روته العترة الطيبة الطاهرة و رواه جماعة عن رسول الله صلي الله عليه و آله منهم ابنعباس» [2] . «پس از آن كه جدم اين حديث را در كتاب «تحريم الخمر» روايت كرده گفته است: ابونعيم فضل بن دكين، گفت: اين حديث صحيح و ثابت و از طريق عترت پاك پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و جمعي از صحابه روايت شده است كه ابنعباس يكي از آنهاست». [ صفحه 467]
ابنالصباغ المالكي المكي
(855 - 784 ه) صاحب كتاب «الفصول المهمة» نوشته است: «أبومحمد الحسن الخالص بن علي العسكري... الإمام القائم بعد أبيالحسن علي بن محمد ابنه أبومحمد الحسن لاجتماع خلل الفضل فيه و تقدمه علي كافة أهل عصره فيما يوجب له الإمامة و يقضي له بالمرتبة من العلم و الورع و النزاهة و كمال العقل و كثرة الأعمال المقربة الي الله تعالي ثم لنص أبيه عليه و اشارته الخلافة اليه» [3] . «ابومحمد حسن بن علي عسكري امام پس از ابوالحسن علي الهادي فرزندش ابومحمد حسن به علي عليهالسلام بود براي اين كه اوصاف و خصال برتري و فضيلت در او گرد آمده بود و در آنچه لازمهي منصب امامت و مقتضي زمامداري است از علم و زهد كمال عقل و خرد و عصمت و شجاعت، كرم و بزرگواري و بسياري از اعمالي كه انسان را به خدا نزديك ميكند، بر همه پيشي گرفته بود و نيز طبق نص صريح پدر بزرگوارش دربارهي امامت او و شاراتي كه آن حضرت دربارهي خلافت و جانشيني او فرموده بود». و عن علي بن ابراهيم بن هاشم عن أبيه عن عيسي بن الفتح قال: «لما دخل علينا أبومحمد الحسن السجن قال لي يا عيسي لك من العمر خمس و ستون سنة و شهر و يومان. قال: و كان معي كتاب فيه تاريخ ولادتي فنظرت فيه فكان كما قال، ثم قال لي هل أرزقت ولدا فقلت لا قال اللهم ارزقه ولدا يكون له عضدا فنعم العضد الولد ثم أنشد». من كان ذا عضد يدرك ظلامته ان الذليل الذي ليست له عضد «فقلت له يا سيدي و أنت لك ولد؟ فقال: و الله سيكون لي ولد يملأ الأرض قسطا و عدلا و أما الآن فلا ثم أنشد متمثلا: لعلك يوما أن تراني كأنما بني حوالي الأسود اللوايد [ صفحه 468] فان تميما قبل أن يلد الحصي أقام زمانا و هو في الناس واحد [4] . «علي بن ابراهيم بن هاشم» از پدرش و او از «عيسي بن الفتح» روايت كرده كه گفت: زماني كه ما در زندان بوديم، امام حسن عسكري عليهالسلام را نيز به زندان آوردند من او را ميشناختم به من فرمود: تو الان 65 سال و يك ماه و دو روز عمر كردهاي؟ تصادفا همراه من كتاب دعائي بود كه تاريخ تولد من در آن نوشته شده بود به آن مراجعه كردم ديدم چنان بود كه حضرت فرمود. سپس فرمود: فرزندي روزي تو شده؟ گفتم: نه، فرمود: خدايا به او فرزندي روزي كن كه عضد و بازوي او باشد چه اين كه فرزند خوب بازوئي است. سپس به اين شعر متمثل شد: هر كس صاحب فرزند باشد داد خود را ميگيرد، ذليل كسي است كه بازو ندارد». راوي ميگويد: من گفتم: تو فرزند داري؟ فرمود: آري به خدا قسم به اين زودي خداوند پسري بر من كرامت فرمايد كه زمين را از عدل و داد پر كند، ولي اكنون فرزند ندارم سپس به اين دو بيت كه در بالا ذكر شد، متمثل گرديد.
فضل الله بن روزبهان خنجي
(م 927) در شرح صلوات بر حضرت امام حسن عسكري عليهالسلام ميگويد: «اللهم صل و سلم علي الإمام الحادي عشر، المقتدي الرضي المجتبي الوفي المقتفي في العبادة آثار النبي و الولي و المسخر لعسكر الملائكة بالعزم القوي النور الجلي، البدر الوضي ذي القدر العلي و المجد البهي و العز السني وارث الإمامة من الوصي والد الحجة الصفي و ولد النبي الزكي أبيمحمد الحسن العسكري ابن علي النقي المتوفي في شبابه بالبلاء المدفون عند أبيه بسر من رأي». «بار خدايا درود و صلوات فرست بر امام يازدهم، مقتداي مرضي الخصال و برگزيدهي صاحب وفا، پيروي كننده در عبادت به آثار حضرت نبي صلي الله عليه و آله و حضرت ولي (علي مرتضي) تسخير [ صفحه 469] كنندهي لشكر ملائكه با عزم قوي. و اين اشاره است بدانچه روايت كردهاند كه نوبتي به متوكل رسانيدند كه حضرت امام حسن عسكري عليهالسلام قصد دارد جهت خلافت خروج كند و مردم كوفه و عراق و خراسان با او موافقند، متوكل براي اين كه قدرت خود را به امام نشان دهد، دستور داد تمامي لشگر از شهر سر من رأي بيرون آيند و فرمود كه هر كس از لشگر او توبره اسب خود را از خارك پر كند و تمامي در يك محل بريزند لشگري عظيم هر يك توبره خود را از خاك پر كردند و در يك محل ريختند و تلي عظيم در غايت بلندي در آنجا پديد آمد كه آن را «تلي المخال» نام كردند يعني تل توبرهها. بعد از آن متوكل، امام حسن عسكري عليهالسلام را طلب نمود و با آن حضرت بالاي تل رفت و به لشگر امر كرد همه لباس رزم بپوشند و آرايش تمام كنند و با لباسهاي تازي در غايت آراستگي سوار شوند و خود را عرض كنند، غرض او آن بود كه لشگر خود را به امام نشان دهد چون لشگرها را به امام نشان داد، گفت: اين لشگرهاي من است و هر كس با مخالفت ميكند گو طاقت مقاومت اين لشگر پيش آور! امام فرمود: تو لشگر خود را نشان دادي، اكنون نگاه كن و لشگر مرا تماشا كن، چون متوكل نگاه كرد ميان آسمان و زمين را از سواران ملك كه تمامي بر اسبان «ابلق» سوار بودند، مملو يافت از اسبها را آراسته و با سلاح تمام، صفها را راست كرده، متوكل از ديدن اين منظره، بيفتاد و بيهوش شد، چون به هوش آمد گفت: اينها چه كسانند؟ فرمود: اينها لشگر منند، اما ما طلب ملك و خلافت نداريم و به عبادت مشغوليم، تو خاطر جمع باش». او نور روشن و ظاهر است و داراي قدر و مرتبت بلند و بزرگي و عزت در غايت بها و جلال است و آن حضرت صاحب ميراث امامت از وصي است. و او پدر حجت برگزيده و فرزند پيغمبر پاكيزه است و كنيت او حضرت «ابومحمد» و لقبش عسكري است و وفات كننده در [ صفحه 470] جواني به بلا و زحمت و مدفون در نزد پدر خود در شهر سر من رأي». و صلي الله علي سيدنا محمد و آل سيدنا محمد سيما الإمام الصفي الحسن العسكري و سلم تسليما [5] .