- مقدمه 1
- نه، تو نیامده ای تو را آورده اند.... 7
- خانه را پاکیزه کنید 11
- داوود تو نیز در زندان است 14
- اینگونه باشید 18
- ای خوش ترین بهانه ماندن! 22
- یاد امام 27
- شروع اولین ثانیه ها با یاد او 31
- ترک گناه، لازمه ی یاری امام 32
- عمرمان وقف وجودت آقا 33
- حلقه های نور 37
- موضوعات پیشنهادی 38
- خودت را بشناس 41
- پیوند امام علی علیه السلام و مهدویت 46
- امام علی علیه السلام از زبان دیگران 47
- شکاف کعبه 49
- برای عمه ی سادات کاری کنیم 50
- توسل به حضرت زینب علیها السلام مورد توجه امام عصر علیه السلام 50
- داستانی شنیدنی 51
- ختم قرآن ، هدیه به مادر امام زمان علیه السلام 53
- احکام عاشقی 56
- همراه با امام حتی بعد از اعتکاف 57
اینگونه باشید
مرحوم حجت الاسلام ابوترابی نقل می کند که حدود سال 1360 در پادگان العنبر عراق مشغول نماز بودیم که چند نفر اسیر تازه وارد آوردند. در بین اسرای ایرانی تازه وارد، جوانی بود به نام علی اکبر که 19 سال داشت و حدود 80 کیلو وزن و از نظر جسمی خیلی قوی و نیرومند. بعد از مدتی علی اکبر مریض شد و بعد از یک سال وزنش به 28 کیلو رسید. دل دردهای شدیدی می گرفت و از شدت درد، دست و پا و گاهی سرش را به در و دیوار می کوبید...
تقریباً 5 روز به اربعین مانده بود که تمامی اردوگاه تصمیم گرفتیم روزه بگیریم. شب اربعین حدود 1400 نفر بدون سحری روزه گرفتیم . اردوگاه یک حالت بسیار معنوی به خودش گرفته بود.
صبح روز اربعین ساعت 10 صبح بود که علی اکبر دل درد شدیدی گرفت. شدیدتر از روزهای دیگر، به طوری که سربازان عراقی او را به بیمارستان بردند.