دوکشتی نجات صفحه 2

صفحه 2

سلام

خانم احمدی هنگامی که موقع انشا خواندن بچه ها می شود صندلی خود را به آخر کلاس می آورد و درست در کنار میز من می گذارد و به انشای دانش آموزان با دقت گوش می دهد.

یکی از روزهایی که کنارم نشسته بود چند بار به من نگاه کرد و مثل این که می خواست چیزی بگوید، ولی چیزی نمی گفت. چون خیلی نزدیکم بود طوری که بچه ها صدایم را نشنوند گفتم خانم چیزی شده؟

مثل این که منتظر این سؤال بود طوری که حواسش هم به انشا خواندن بچه ها باشد گفت: جوادی چقدر بوی رب گوجه می دهی؟

از سؤال خانم هم خوشحال و هم ناراحت شدم.

خوشحال از این که رابطه خودم با خانم احمدی را یک رابطه مادرانه احساس کردم که من مثل دختر او هستم نه شاگردش که ای کاش همین رابطه را با تمام معلم ها داشتم. و ناراحت از این که بالاخره بوی رب گوجه می دادم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه