سیمای مهدی موعود در آیینه شعر فارسی صفحه 263

صفحه 263

1- 840. همان، ص 84 و 85.

2- 841. همان، ص 86 و 87.

خوشم که در دل من - این همیشهْ عاشق او

به غیر عشق رخ منتظَر، نمی ماند(1)

نصیر، از این امر بیمناک است که شب هجران به پایان خود نرسد و روز وصال یار نصیب او نشود؛ هر چند می داند که درد عشق درمان پذیر نیست و دیدار یوسف زمانه صبر بسیار می طلبد:

ترسم آخر که شب هجر به پایان نرسد

روز وصلت به منِ بی سر و سامان نرسد

هر چه از آتش دل، سوزم و فریاد کنم

کس به داد منِ غمدیده نالان نرسد

دوش گفتم غم دل را به طبیبی، گفتا:

درد عشق است، یقین دان که به درمان نرسد

دل دیوانه ما، گشته چه خوش جای گزین

شانه ای کاش بر آن زلف پریشان نرسد

گو به یعقوب، تو را صبر فراوان باید

یوسف گمشده ات زود به کنعان نرسد(2)

قسمت دوم

جعفر رسول زاده (آشفته) از هجر مهدی موعودعلیه السلام می نالد و از دوری او شکوه ها دارد و فقط دل به این خوش کرده است که یار از او بپرسد با این همه درد و داغ و پریشانی چه می کند!

جان را مپرس با غم هجران چه می کند؟

با تیغ تیز، پیکر عریان چه می کند!

ما را که دید بر سر کویش، به خنده گفت:

بیمارِ ره نبرده به درمان، چه می کند؟

ای صد بهار از تو شکوفا، بیا بیا!

باد خزان ببین به گلستان چه می کند

پرسیده ای که دوست ز دشمن چه می کشد؟

هیچ آگهی فراق تو با جان چه می کند؟

ای منتظَر! بیا و نظر کن که داغ هجر

با لاله های سوختهْ دامان چه می کند

در حسرت تو، در به دری شد نصیب خضر ور نه به سیر کوه و بیابان چه می کند؟

«آشفته»، خاک راه تو باشد بیا مپرس

این مور، زیر پای سلیمان چه می کند؟!(3)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه