وقتی چشم انتظاری ها و دلتنگی ها به اوج می رسد، عاشقان تو به «جمکران» روی می آورند تا در آنجا از تو نشانی بیابند و دلهای تنگشان را به نماز و نیایشی، وسعت بخشند
و برای فرجت دعا کنند و می دانند که تو نیز همراه با آنها برای فرجت دعا می کنی و برای آنها نیز!
آنها به جمکران می روند؛ ساعتها زیر لب با تو حرف می زنند
و برایت از درد غربت و تنهایی شیعه در طول تاریخ می گویند
و تو صبورانه گوش می کنی
از غمشان غمگین می شوی و شادیشان شادت می کند
بزرگوارانه برایشان دعا می کنی
و آنها تو را نمی بینند و فقط عطر حضورت را حس می کنند
و این، امیدشان را قوّت می بخشد، تا باز هم انتظار تو را بکشند!
£
«او روشنی و گرمی بازار وجود است
در سینه من نیز دلی گرمتر از اوست
او یک سر آسوده به بالین ننهادست
من نیز به سر می روم اندر طلب دوست»
£
15
«سحر که نسترن سرخ باغ همسایه
فرستد از لب ایوان به آفتاب درود،