- پیشگفتار مترجم 1
- مقدمه مؤلف 2
- ولادت و نام مبارک آن حضرت 4
- مباحث ولادت و نام مبارک آن حضرت 4
- لقب های حضرت مهدی 5
- سرگذشت ولادت آن حضرت 6
- ملیکه در شهر سامرا 10
- بشارت امام از نزدیک بودن ولادت مهدی موعود 11
- درخشانترین نور 15
- سخن گفتن امام مهدی 18
- نشانه های پیشاپیش حقانیت امام 19
- کنیز بودن مادر بعضی از امامان 20
- آیا به زبان آوردن نام امام زمان حرام است؟ 21
- چهره حضرت مهدی 22
- برتری امام و ویژگیهای حکومت حضرت 23
- دگرگونی حرکت افلاک 26
- از ویژگی های دیگر آن حضرت 28
- روابط محبت آمیز حیوانات 29
- زنده شدن بعضی از مردگان 29
- نیروی جسمانی آن حضرت 30
- زمین و گنج هایش 30
- نبودن ترس و تقیه 32
- حاکمیت بر شرق و غرب 33
- بشارت های ظهور حضرت مهدی 34
- قضاوت آن حضرت 34
- اخلاق و سیره رسول خدا در سیمای حضرت مهدی 37
- شمه ای از برکات ظهور حضرت مهدی 37
- حدیث قدسی درباره حضرت مهدی 39
- روایات پیرامون حضرت مهدی علیه السلام 39
- اشاره 39
- چند سخن از رسول خدا درباره حضرت مهدی 40
- چند سخن از حضرت امام علی درباره مهدی 41
- سخن حضرت زهرا در شأن مهدی 42
- سخن امام حسین درباره مهدی 44
- سخن امام حسن مجتبی درباره مهدی 44
- سخن امام سجاد درباره حضرت مهدی 45
- سخن حضرت امام باقر درباره امام مهدی 46
- سخن حضرت امام صادق در شأن حضرت مهدی 47
- سخن حضرت امام کاظم در شأن امام مهدی 48
- سخن حضرت امام رضا در شأن حضرت مهدی 49
- سخن حضرت امام جواد در شأن امام مهدی 50
- سخن امام حسن عسکری در شأن فرزندش مهدی 52
- سخن حضرت امام هادی در شأن امام مهدی 52
- چند روایت از طریق اهل تسنن 53
- کتاب های نوشته شده در شأن حضرت مهدی 58
- جانشین امام حسن عسکری 61
- ماجرای دیدار پسر مهزیار با حضرت مهدی 63
- قطعی بودن وجود و ظهور حضرت مهدی 67
- راز طول عمر آن حضرت 68
- شرکت همیشگی جوان علوی در حج 70
- نمونه هایی از دیدار با امام مهدی و معجزات او 70
- اسب سوار و بر طرف شدن شک از فرماندار ق_م 71
- تولد شیخ صدوق و برادرش به دعای امام زمان 73
- امام زمان در کنار کعبه 74
- ورشکستگی دژخیمان عباسی 75
- کودک طبرزین به دست در برابر جلاد 77
- نپذیرفتن خمس مال حرام و پذیرفتن جامه پیرزن 78
- من محمد بن حسن هستم 80
- سرگذشت غانم هندی 82
- نصب حجرالاسود توسط حضرت مهدی 86
- من قائم آل محمد هستم 88
- دیداری خوش و پاسخ حضرت مهدی 90
- دعا برای فَرج امام مهدی 92
- آداب و وظائف ما در عصر غیبت 92
- اشاره 92
- اهمیت انتظار فرج 93
- استقامت در راه ولایت و پاداش آن 93
- اندوه برای غیبت امام مهدی 95
- گریه حضرت امام صادق بر غیبت امام مهدی 97
- دعا برای امام مهدی 98
- از آثار دعا 99
- صدقه دادن برای حفظ امام مهدی 99
- نیابت حج از جانب حضرت مهدی 100
- برخاستن هنگام ذکر نام مبارک امام مهدی 101
- تضرع و راز و نیاز برای حفظ ایمان 102
- عریضه حاجت 104
- نمونه هایی از نشانه های ظهور 105
- گفتار دیگری از حضرت علی پیرامون علائم ظهور 106
- آخرین سخن 111
پاورقی
[1] ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی قولویه قمی (ره) از علما و محدّثین برجسته قرن چهارم، صاحب تألیفات بسیار، از جمله کتاب کامل الزّیارات است، وی استاد شیخ مفید (متوفّای 413 ه_. ق) و از رؤسای علمای شیعه بود، او در سال 368 یا: 367 ه_. ق رحلت کرد و در کاظمین پایین پای امام موسی بن جعفر علیه السلام دفن گردید. (مترجم).
[2] قرامطه فرقه ای از اسماعیلیه اند، که در سال 310 ه_. ق در مراسم حج، به مکّه یورش بردند و به قتل و غارت پرداختند، حجرالاسود را از جای خود کَنْده و با خود بردند و بیست سال نزد خود نگه داشتند، و بسیاری از مسلمانان و آل ابی طالب را کشتند، حضرت علی علیه السلام در یکی از خطبه های خود از جنایات آنها خبر داده است، از جمله فرمود: «گویا حجر الاسود را می نگرم که در این جا (مسجد کوفه) نصب می شود، وای بر آنها (قرامطه) چرا که فضیلت حجرالاسود ذاتی نیست، بلکه به این است که در جای خود قرار گیرد.» (بحار الانوار، ج 40، ص 191) _ مترجم.
[3]
غیبت کبرا از 329 شروع شد.
[4] کشف الغمّه، ج2، ص502، باب 25؛ الصراط المستقیم، ج2، ص213، الحادی عشر صاحب الزمان و حدیث 14.
من قائم آل محمد هستم
شیخ صدوق (ره) از احمد بن فارس ادیب [1] نقل می کند که گفت: در شهر همدان عدّه ای معروف به بنی راشد سکونت دارند، و همه آنها شیعه دوازده امامی هستند، پرسیدم: علّت چیست که آنها در میان مردم همدان شیعه شده اند؟ پیرمردی از آنها که آثار صلاح و وقار و نیکی در چهره اش آشکار بود، به من گفت: علّت تشیع ما این است که جدّ ما که خاندان ما منسوب به او است برای حج به مکّه رفت گفت: وقتی که از مکّه بازگشتم و چند منزل را در بیابان پیمودم، اشتیاق پیدا کردم که پیاده شوم، و پیاده راه بروم، راه طولانی ای را پیمودم، به طوری که خسته و درمانده شدم و باخود گفتم: «اندکی می خوابم تا رفع خستگی شود، هنگامی که قافله آمد، بر می خیزم و همراه قافله حرکت می کنم، ولی بیدار نشدم، مگر آن وقتی که گرمی تابش خورشید را در بدنم، احساس کردم، و آخرین قافله رفته بود، هیچ کس را در بیابان ندیدم، وحشت زده و هراسان شدم، راه را گم کردم، و اثری از راه را نیافتم، توکل به خدا کردم و با خود گفتم به پیمودن راه ادامه می دهم، هرگونه که خدا مرا ببرد می روم، راه درازی را پیمودم ناگاه سرزمین سبز و شادابی را دیدم که گویی تازه باران بر آن باریده بود از خاک آن بوی بسیار خوشی به مشام می
رسید، در میان آن قصرِ زیبایی دیدم که مانند صفحه شمشیر، برق می زد گفتم: «ای کاش، می دانستم این قصر چیست، و از آنِ کیست؟ که تاکنون نه چنین قصری دیده ام، و نه توصیف چنین قصری را شنیده ام، به طرف آن قصر حرکت کردم، نزدیک آن، دو غلام سفیدرو دیدم، سلام کردم، با بهترین وجه جواب سلام مرا دادند، به من گفتند بنشین که خداوند سعادت تو را خواسته است، در آن جا نشستم، یکی از آنها وارد قصر شد، پس از اندکی بیرون آمد و به من گفت: «برخیز و داخل شو»
برخاستم و وارد قصر شدم، دیدم ساختمانی بسیار باشکوه و بی نظیر است، غلام پیش رفت و پرده ای را که بر در اتاق آویزان بود، کنار زد و به من گفت داخل شو، داخل شدم، دیدم جوانی در میان اتاق نشسته، و بالای سرش شمشیری به سقف آویزان است و به قدری بلند است که نزدیک است سر شمشیر به سر او برسد، آن جوان همانند ماه درخشان در تاریکی می درخشید، سلام کردم، جواب سلام مرا با لطیف ترین تعبیر داد، آن گاه فرمود: «آیا می دانی من کیستم؟» گفتم: نه، به خدا سوگند. فرمود: «من قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستم، من با همین شمشیر در آخرالزّمان قیام می کنم.» در وقت گفتن این جمله اشاره به آن شمشیر کرد، و آن گاه فرمود: «پس سراسر زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد نمایم، من در برابر شکوه عظیم او لرزه بر