- رخصت دیدار 1
- مقدمه 1
- طبیب دردمندان 2
- قیل و قال 3
- حسرت وصال 4
- مجری امر 5
- جواب سلام 6
- امید رسل 7
- دولت گنج نهان 8
- مغبون و ملعون 9
- فیض حضور 10
- قوام شرایع 13
- صاحب هر امر 15
- غایت آمال 16
- راه ضلال 18
- یار رفته سفر 19
- بانگ جاء الحق 21
- شمع شبستان 22
- پیک وصال 23
- همه ی امید 24
- به به از این گل 25
- وادی خضرا 27
- صوت انا الحق 29
- خیمه دل 30
- چشمه حیات 31
- سر ما اوحی 32
- جان انبیا 33
- تمنای لقا 35
- یوم السرور 36
- ترجیع بند جاء الحق 37
- آرزوی لقا 43
- گل زهرا 44
- طمأنینه دل 45
- دوری یار 46
- قبله ی کعبه 46
- محروم از زیارت 47
- پرده جهل 48
- سایه ی لطف 49
- قلب سوزان 51
- دیار عشق 52
- یا معز الاولیاء 53
- دنیای صاحب زمانی 54
- کشتی امن 55
- نگار مه جبین 56
- عروه الوثقی 58
- تنها نگار 59
- یار غریب 60
- یگانه منجی 61
- امیر ممکنات 63
- آشوب زمانه 64
- سر لا مکان 65
- داروی درد 67
- یوم النشور 68
- کلب درگاه 69
- انتظار تا کی؟ 70
- پشت و پناه 71
صاحب هر امر
نظری بر من افتاده ز پا کن ای دوست
دلم از قید غم هجر رها کن ای دوست بسر خوان تو با دست تهی آمده ام
بخششی بر من بی برگ و نوا کن ای دوست لشگر نفس مرا تاخته بر کشور دل
عقل را بر من و دل حکمروا کن ای دوست ایکه وجه اللهی و روی همه جانب تست
دل ما را بری از روی و ریا کن ای دوست با همه نامه سیاهی بتو روی آوردیم
تو به حسن نظرت روی بما کن ای دوست من بیمایه اگر از نظرت افتادم
تو به افتاده نظر بهر خدا کن ای دوست این دل و دیده اگر قابل دیدار تو نیست
قابلیت بدل و دیده عطا کن ای دوست
کام عاشق بوصال تو روا می گردد
عاشق سوخته را کامروا کن ای دوست گر چه دوران فراق تو بطول انجامید
تو برای فرج خویش دعا کن ای دوست حکم حکم تو بود صاحب هر امر توئی
من کیم تا بتو گویم که چها کن ای دوست یاد کن «ملتجی» از گفته استاد که گفت
دوست را با عمل خویش رضا کن ای دوست