- رخصت دیدار 1
- مقدمه 1
- طبیب دردمندان 2
- قیل و قال 3
- حسرت وصال 4
- مجری امر 5
- جواب سلام 6
- امید رسل 7
- دولت گنج نهان 8
- مغبون و ملعون 9
- فیض حضور 10
- قوام شرایع 13
- صاحب هر امر 15
- غایت آمال 16
- راه ضلال 18
- یار رفته سفر 19
- بانگ جاء الحق 21
- شمع شبستان 22
- پیک وصال 23
- همه ی امید 24
- به به از این گل 25
- وادی خضرا 27
- صوت انا الحق 29
- خیمه دل 30
- چشمه حیات 31
- سر ما اوحی 32
- جان انبیا 33
- تمنای لقا 35
- یوم السرور 36
- ترجیع بند جاء الحق 37
- آرزوی لقا 43
- گل زهرا 44
- طمأنینه دل 45
- دوری یار 46
- قبله ی کعبه 46
- محروم از زیارت 47
- پرده جهل 48
- سایه ی لطف 49
- قلب سوزان 51
- دیار عشق 52
- یا معز الاولیاء 53
- دنیای صاحب زمانی 54
- کشتی امن 55
- نگار مه جبین 56
- عروه الوثقی 58
- تنها نگار 59
- یار غریب 60
- یگانه منجی 61
- امیر ممکنات 63
- آشوب زمانه 64
- سر لا مکان 65
- داروی درد 67
- یوم النشور 68
- کلب درگاه 69
- انتظار تا کی؟ 70
- پشت و پناه 71
امید رسل
آنکه دین مصطفی (ص) را میکند احیا کجاست؟
آنکه داد مرتضی (ع) را گیرد از اعدا کجاست؟ آنکه مرحم روی زخم سینه ی زهرا (س) نهد
وانکه قبر مخفی او را کند پیدا کجاست؟ آنکه کاخ ظلم را از پایه ویران می کند
خیمه های عدل و احسان را کند بر پا کجاست؟ آنکه یک عمری انیس قلب ما هجران اوست
وانکه چشم ما ز دیدارش شود بینا کجاست؟ آنکه از طول فراقش شد جهان ظلمت سرا
وانکه دنیا را کند چون جنت الماوا کجاست؟ مونس دلهای مغموم است و امید رسل
آن امید انبیا و مونس دلها کجاست؟ بهر احقاق حقوق اولیا و اصفیاء
بار الها نور چشم حضرت زهرا (س) کجاست؟ آن خدیو عالم امکان که از تنهائیش
چون علی (ع) بنهاده سر در کوره و در صحرا کجاست؟ چشم خود را باز کن تا
بنگری رخسار او
هی مگوی «ملتجی» سلطان مافیها کجاست؟