امام روزگار ما صفحه 60

صفحه 60

شناخت

همراه استاد، داخل کوچه شدیم. استاد هنوز داشت جواب سؤالم را _ که از وظایف منتظران پرسیده بودم _ می داد. چندتا بچه با سروصدا بازی می کردند و کوچه را روی سرشان گذاشته بودند.

ناگهان صدای شکستن چیزی همه مان را ساکت کرد و کوچه تاریک شد. یکی از بچه ها، با سنگ، چراغ بالای تیر برق را شکسته بود.

استاد مکثی کرد و گفت: «می دانی چرا چراغ را شکست؟» و ادامه داد: «چون مربّی و راهنمای خوبی نداشت. کسانی هم که امام شان را نشناسند، راه درست را نمی روند. نور را از بین می برند و زندگی و مرگ جاهلی و ظلمانی ای خواهند داشت.»

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه