امام روزگار ما صفحه 74

صفحه 74

فُوت

همیشه ساعت دو می آمد، دُرست موقعی که موسیقی قطع می شد. روز به روز هم بیشتر ازش خوشم می آمد؛ اما چندتا مدال قهرمانی ام مانع از این می شد که برای دوستی پیش قدم شوم.

بالاخره یک روز طاقتم سر آمد؛ پیشش رفتم و بعد از کمی خوش و بِش، لبخندزنان پرسیدم: «چطوره که همه، هر روز که می گذرد بُرنزه تر می شن؛ اما تو، سفی_د که چ_ه ع_رض کنم، نورانی تر می شی. فوتِ کارت را یاد ما هم می دی رِفیق؟!»

دَمبل را سرجایش گذاشت و گفت: «راستش؛ من برنزه و سفید و این چیزها را دقت نکردم، بدنسازی ام به خاطر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می آم.»

متعجّب گفتم: «امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؟!»

گفت: «آره؛ با خودم گفتم جسمم را قوی می کنم که وقتی آقا ظهور کرد، سرباز آماده ای باشم.»

گفتم: «که این طور؛ چون نیّت خدایی داری ورزشت هم عبادت است و عمل صالح، عمل صالح هم که محبّت می آورد؛ (1) پس تو دنبال محبّت و رضایت امام زمانی! عجب فوتی! ببخشید، عجب گردبادی!»

خنده کنان گفت: «گردباد را خوب اومدی؛ اما ما بازدمی بیش نیستیم!»


1- .«حتماً، کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، خدای رحمان، دوستی و محبّت برای آنان قرار می دهد»؛ سوره مریم: آیه 96.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه