امام روزگار ما صفحه 78

صفحه 78

آتش

بعد از صلوات پایان درس، استاد اشاره کرد بمانم. کلاس که خلوت شد، گفت: «آشیخ حسین! چند وقتی هست خیلی پریشانی، اصلاً حواست به درس نیست، مشکلی پیش آمده؟»

خوشحال شدم. سفره دلم را باز کردم و گفتم: «بله؛ حاج آقا! مدتی هست کابوس های وحشتناک می بینم؛ دورتادورم آتش است. در نهایت هم با لهیب آتش_ی که از وجودم زبانه می کشد بیدار می شوم. نمی دانم چه شده و چه کار باید بکنم.»

استاد متفکرانه دستی به ریش جوگندمی اش کشید و گفت: «عجب؛ کسی تازگی ها، چیزی، پولی، هدیه ای، به شما نداده؟»گفتم: «چرا؛ یکی از بستگان سرمایه دارم در یک مهمانی، مبلغی به من داد و گفت: «این پول را شما که طلبه اید و سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، مصرف کنید تا ما هم امام مان را راضی و خوشحال کرده باشیم. عش_ق است دیگر، چه کارش می شود کرد؟!»

استاد دست در جیب قبای خاکستری اش کرد. مقداری پول درآورد و گفت: «دو سه روز فقط از این مصرف کن، ببین بازهم کابوس ه_ا به سراغت می آیند؟»

پول استاد، گویی آبی بر روی آت_ش بود. خواب هایم آرام و راحت شد. علّت را که از استاد پرسیدم، گفت: «در جل_د 53 کت_اب بح_ارالان_وار، صفحه ی 181، نامه ای از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده که حضرت فرموده اند: «...هر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه