امام روزگار ما صفحه 82

صفحه 82

کشیدنی

پیست توچال بود و آدم هایی با کاپشن های رنگارنگ بر صفحه ی سفید برف، در حرکت. اولین باری بود که چوب اسکی را، زیر پاهایم احساس می کردم. یکی دو متری بیشتر، کشش جاذبه ی زمین را همراهی نکرده بودم که با فرهاد نامی، گره خوردم و "دیدنی هایی" خَلق شد. سکون که آمد، فرهاد، گِله مند گفت: «دنیا را می بینی، از کشیدنی هایش فقط بدبختی کشیدیم؛ بَس نبود، حالا باید مچاله هم بشویم.» معذرت خواستم و گفتم: «دلِ پُری داری مَ_رد! اگر بتوانم کمکی کنم، خوشح_ال می شوم.» خیره، نگاهی بهم کرد و گفت: «چه بگویم؟! با اینکه پول پارو می کنم؛ اما به هر دری می زنم آرام نمی شوم که نمی شوم!»

مکثی کردم و گفتم: «دوتا کشیدنی هم از من بشنو، آنها را هم امتحان کن، حتماً جواب می دهد!»

نگاهش متعجّب شد و گفت: «چه هستند؟»

گفتم: «یکی، کشیدن صدا در هنگام خواندن قرآن یا همان ترتیل قرآن است و یکی هم، کشیدن رنج سفر برای زیارت ائمه علیهم السلام.»

فرهاد که حسابی جا خورده بود، گفت: «شما طلبه اید؟!» گفتم: «نه؛ یک رفیق طلبه دارم که همیشه می گوید، اگر این کارها را انجام بدهیم، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، از ما راضی می شود و جایزه ی مان آرامش است.»

متفکرانه بلند شد و گفت: «إی وَل؛ بلند شو که تو هم یک استاد مجانی اسکی، جایزه گرفتی.»

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه