نینوا و انتظار: تاملی نو صفحه 215

صفحه 215

فروغ او چشم هر بیننده ای را به دنبال خود کشید. البته در این مختصر مجال بیان آن وجود نورانی نیست و از این جهت سراغ چند زن قهرمان دیگر در کربلا می رویم.

1. مادر و همسر وهب، تازه داماد کربلا

در ماه ذیحجه سال 60 ه_ ، وهب و مادر و همسرش _ که گوسفنددار و چادرنشین بودند _ طبق معمول نقل مکان می کردند. در این وقت در صحرای سر سبز ثعلبیّه «نزدیک کربلا» خیمه زده بودند. دینشان مسیحی بود. وهب به سن ازدواج رسیده بود؛ مادرش قمر، از دختری خواستگاری کرد و او پذیرفت. پس از چند روزی دختر به خانه وهب آمد.

کاروان امام حسین(علیه السلام) _ که منزل به منزل به سوی کوفه در حرکت بودند _ به سرزمین ثعلبیه رسیدند. امام چشمش به خیمه ای برخورد، نزدیک آمد. دید پیرزنی در خیمه است؛ از او احوال پرسی کرد.

پیر زن وضع خود را بیان کرد؛ ولی گفت: در مضیقه بی آبی هستیم. امام(علیه السلام) که همواره دلش برای نیازمندان می تپید، در آن صحرا، با نیزه خود، قسمتی از خاک زمین را کنار زد، ناگهان آب بیرون آمد. زن تعجب کرد و مجذوب بزرگواری امام(علیه السلام) شد. امام(علیه السلام) جریان مسافرتش را به او گفت و فرمود: اگر پسرت آمد، به او بگو اگر می خواهد به کمک ما بیاید.

وهب، این جوان پاکدل، وقتی آب خوشگوار را دید و از ماجرا مطلع شد، مجذوب امام(علیه السلام) گردید. با اینکه پنج روز (یا هفده روز) از عروسی اش نگذشته بود، همراه مادر و همسرش به خدمت امام(علیه السلام)رفت. پس از گفتوگویی، همگی به اسلام گرویدند. آن گاه وهب گفت: پیام شما به ما رسید و من از این پس، سرباز شما هستم. امام(علیه السلام) از او تشکر کرد وهب همراه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه