- مقدمه 1
- اشاره 5
- قلّه ی بلوغ جهان 7
- زیبایی های انتظار فرج 8
- اولین حجابِ حقیقت 12
- حجاب آخرالزمانی 14
- اولین برکت انتظار 17
- خیانت عظیم 27
- برکات رجوع به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه 30
- انتظاری حماسی 35
- موانع گذر از ظلمت آخرالزمان 38
- وادی نظر به کیفیات عالم 41
- اشاره 48
- فرهنگ انتظار 53
- خدا جهان را رها نکرده 56
- آفات غفلت از انتظار فرج 62
- راه فتوح آخرالزمان 66
- حجاب ظهور 67
- هزینه ی رفع حجاب ظهور 68
- اتحاد وَلایت با وِلایت 74
- اشاره 79
- امام زمان عجل الله تعالی فرجه جنبه ی متعالی هر انسان 82
- سقوط آخرالزّمانی 95
- نتایج روح غیب اندیش 99
- انتظار و خودآگاهی 102
- تکرار بهشت 105
- مدیحه سراییِ تجدّد 108
- همدلی با طبیعت 112
- غیب زدایی و ظلمات آخرالزّمان 115
- انتظارِ ظهور، عامل ظهور 117
- دل آگاهیِ پارسایانه 122
- عالم بی اُنسی 124
- اشاره 133
- عامل توقف در تغییر سرنوشت 134
- نقش عقل در فهم مقام امام عجل الله تعالی فرجه 139
- دلیلی دیگر بر وجود انسان کامل 142
- چگونگی عبور از ظلمات آخرالزمان 145
- ولایت فقیه و دوران گذار 150
- حضور در جبهه مثبت و نورانی تاریخ 157
- فهم نظام بقیت اللّهی؛ شرط ظهور 160
- همتاریخی با همه ی انبیاء و اولیاء علیهم السلام 162
- بلای بی تاریخی 165
- بلای بی عالَمی 167
- انقلاب اسلامی؛ بستر ظهور اسم «الله» 173
1- بحار الأنوار ، ج 26، ص 337.
می ایستی و می نشینی، سلام ما بر تو هنگامی که به نماز و قنوت می پردازی. سلام ما بر تو هنگامی که رکوع و سجود به جای می آوری. شما حتّی به نشستن امام سلام می دهید زیرا نشستن حضرت هم عین بندگی است. با توجّه به این که هدف از خلقت ما بندگی خدا است پس مقصد اعلای ما آن چیزی است که امام در شخصیت خود به نمایش آورده اند. تمام ناامیدی ها و احساس بی معنا بودن هایی که در ما هست به جهت نزدیکی به نقص هایی است که در امامِ ما نیست ولی در ما هست. وقتی معلوم شد مقصد جان انسان، امام است، معلوم می شود گرمای وجود انسان و امید او وقتی رخ می نمایاند و طلوع می کند که به امام نزدیک شود وگرنه سرد و مأیوس خواهد ماند. باید به خوبی روشن شود برای نجات از سردی و یأس، یک راه بیشتر نیست و آن نزدیک شدن به امام است، تا همه ی خلأهایی که نسبت به بندگی خدا داریم و ریشه ی یأس و ظلمات ما هستند، آرام آرام مرتفع شوند و ما از ناخودِ خود به خودِ اصیل خود برگردیم و دیگر خودمان برای خودمان مسئله نباشیم. چقدر نزدیکی به خودِ اصیل که با بندگی خدا حاصل می شود گرم و با طراوات است و چقدر امام در این رابطه برای جان ما حقیقی و آشناست، او غایتِ رغبت ما است، او همان خودِ پُر رونقِ به ثمر رسیده ی جان ما است، اصلاً او خودِ خود ماست. مگر نه این که حقیقت ما بندگی خدا است، و مگر نه این که امام انسانی است که در مقامِ عین بندگی است؟ پس او همه ی حقیقت ما است، حال بگو مگر می شود کسی با خودش یعنی با امامش غریبه باشد، و امام زمانش را نشناسد، مگر ما سنگ هستیم، مگر ما یخ سرد می باشیم،