مقدمه
از جمله مسايل پيچيدهاي كه پس از ظهور حضرت مهدي(ع) رخ ميدهد مسئله رجعت است به اين معني كه گروهي از مؤمنان براي مشاهده ظهور دولت حق و لذت بردن از آن به اين جهان باز ميگردند و به همراه ايشان گروهي از منافقان هم زنده شده و به اين جهان ميآيند تا كيفر كردار ناشايست خويش را بچشند. عقيده به رجعت مختص شيعيان است و اماميه از ديرباز بر اين باور بوده و بدان معروف گشتهاند و به واسطه همين عقيده همواره مورد طعن دشمنان خويش بودهاند. در همين زمينه ميتوان در طول تاريخ مباحثات و مناظراتي را كه ميان بزرگان شيعه و مخالفان ايشان انجام ميشده است، به كرات مشاهده كرد. [1] . درباره موضوع رجعت همانند بسياري از موضوعات ديگر ميتوان در لابهلاي روايات مطالبي يافت. به گفته علامه مجلسي بيش از دويست روايت در اين زمينه وجود دارد كه همه آنها را در باب «رجعت» كتاب شريف بحارالانوار ميتوان مطالعه كرد. [2] . در قرآن كريم هم آياتي وجود دارند كه از آنها امكان رجعت به خوبي برداشت ميشود. اين آيات از گروههايي سخن ميگويند كه پس از مرگ زنده شده و مجددا به حيات خود ادامه دادهاند. خلاصه اين كه فزوني روايات رجعت و توافق آنها با ظواهر قرآن و اتفاق نظر علماي شيعه اعتقاد به اين مسئله را در زمره ضروريات مذهب تشيع قرار داده است و از اختصاصات پيروان اين مذهب از همان ابتدا بوده است. در اينجا به بررسي برخي از اين آراء، آيات و روايات ميپردازيم:
رجعت در كلام بزرگان
1ـ1. شيخ صدوق (م.381ق.) در كتاب اعتقادات خويش ميگويد: عقيده ما درباره رجعت اين است كه آن را حق ميدانيم. سپس شواهدي قرآني در اثبات اين مطلب ارايه ميكند كه از آن جمله است: 1. داستان گروهي كه از ديار خويش خارج شدند تا به گمان خود از مرگ و طاعون بگريزند ليكن به خواست الهي مرگ آنها ميرسد و پس از مدتي دوباره زنده ميشوند؛ 2. داستان مردن و زنده شدن حضرت «عُزير» كه ضمن آيه 259 سوره بقره آمده است؛ 3. زنده شدن قوم حضرت موسي(ع) پس از آنكه اسير صاعقه شده بودند؛ 4. زنده شدن اصحاب كهف و تردد ميان مردم و در نهايت بازگشت به جايگاه اوليهشان. از جمله دلايل ايشان در اثبات رجعت اين است كه رجعت در امتهاي پيشين هم اتفاق افتاده و به طور قطع هم در امت اسلام اتفاق ميافتد؛ چرا كه از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است: «هر آنچه در امتهاي گذشته انجام شود براي مسلمانان هم عينا اتفاق ميافتد.» 5. استناد به آيه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا ممّن يُكّذب بآياتنا؛ [3] روزي خواهد آمد كه از هر امتي برخي از آنها كه ما را تكذيب كردند، برانگيزيم»؛ كه اين روز همان رجعت است كه تنها عدهاي از ظالمان برانگيخته ميشوند و نه همه ايشان [4] و امكان وقوع رجعت با استناد به قرآن بر همين پايه استوار است. 2ـ1. شيخ مفيد (م413ق.) در پاسخ پرسشي درباره رجعت ميگويد: ... خداوند پيش از قيامت گروهي از اين امت را بازميگرداند... و عقيده به رجعت از ويژگيهاي مذهب اهل بيت(ع) است... خداوند از قيامت كبرا چنين خبر داده كه «همگي را برميانگيزيم و احدي را فروگذار نميكنيم» حال آنكه در باب رجعت ميگويد. «از هر گروهي دستهاي را برميانگيزيم» و لذا بنا بر خبر خداوند متعال دو قيامت صغرا و كبرا خواهيم داشت. و همچنين خداوند چنين از ستمكاران نقل قول ميكند كه: «خداوندا! دو بار ما را ميراندي و زنده كردي» گروه ستمكاران از دو مرگ و زندگي سخن ميگويند: در اين جهان بوده و ميميرند و در رجعت هم زنده شده و باز ميميرند و براي مرتبه دوم براي روز رستاخيز زنده ميشوند. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديدهاند. ولي ديگران در تفسير اين آيه دچار اشكال شدهاند؛ چرا كه مرگ نخستين را پيش از زندگي اين جهان فرض كردهاند حال آنكه نبود پيش از بودن را مرگ نميگويند. [5] . 3ـ1. سيد مرتضي، علمالهدي (م.436 ق.) هم درباره حقيقت رجعت چنين ميگويد: شيعه اماميه معتقدند كه خداوند متعال هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) گروهي از مؤمنان را برميانگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و ايشان را نصرت و ياري كنند... و همچنين گروهي از دشمنان را برميگرداند تا از آنها انتقام گرفته شده و مؤمنان تسكين خاطر پيدا كنند... دليل صحت اين گفتار، ممكن بودن تحقق آن توسط خداوند متعال است؛ چرا كه امري ممتنع و محالي نيست هر چند گروهي از مخالفان آن را غيرممكن دانستهاند. وقتي رجعت را مسئله ممكني بدانيم با اجماع شيعه اماميه و اتفاق نظر علماي ايشان بر اين موضوع آن را اثبات ميكنيم... اتفاق آراء شيعه كاشف از رأي معصوم(ع) است كه قطعا حق و درست است. البته رجعت با مسئله اختيار مكلفان در تضاد نيست همانگونه كه ظهور معجزات هم با آن در تضاد نيست؛ چرا كه در هيچكدام سلب اختيار نميشود و موجب الجاء نميگردد.... برخي رجعت را تأويل كرده و ميگويند مقصود از آن بازگشت دولت حق و حاكم شدن دين خدا بر خلق است نه آنكه اشخاصي پس از مرگشان به دنيا برگردند. توسل اين گروه از شيعيان به چنين تأويلي ناشي از ناتواني آنها براي اقامه برهان محكم در برابر مخالفان است كه اشكال ميكنند رجعت امري ممتنع و غير ممكن است. حال آنكه جواب اين دسته از مخالفان چنين است كه اثبات رجعت تنها متكي به رواياتي كه جنبه اخبار آحاد دارد نيست بلكه به پشتوانه اجماع طايفه، اين موضوع ثابت ميشود كه خداوند گروههايي از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) زنده ميكند و به اين جهان باز ميگرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده و از انتقام دشمنان شادمان شوند. اين موضوع كه با چنين صراحتي بيان شده قابل تأويل نيست. [6] . 4ـ1. علامه معاصر شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (م.1373ق.) در رد كساني كه مسئله رجعت را از اركان مذهب تشيع برشمرده و آن را بهانهاي براي طعنه زدن به ايشان قرار دادهاند، چنين ميگويد: اعتقاد به رجعت لازمه مذهب تشيع نيست و انكار آن زياني ندارد. هر چند كه اين مسئله نزد ايشان كاملاً روشن و بديهي است... ولي ملازمهاي ميان تشيع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد... و اين همانند برخي از اخبار غيبي (پيشگوييها) است كه وقوع آنها پيش از قيام قيامت صورت ميگيرد و امر مشهوري است؛ مانند نزول حضرت مسيح، ظهور دجال، شورش سفياني و ديگر مطالبي كه راجع به نشانههاي قيامت مطرح شده است. چنين مطالبي ربطي به اساس دينداري ندارد و از اصول دين نميباشد و نه انكار آن موجب خروج از دين و ارتداد است و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دينداران و مسلمانان ميشود، بلكه رجعت نزد شيعيان همانند مطالبي است كه پيش از اين برشمرديم.... آيا كساني كه تنها به اين بهانه شيعه را مورد طعن خود قرار ميدهند اصلاً ميدانند رجعت چيست و چرا گمان ميكنند غير ممكن است خداوند گروهي را پس از مرگشان دوباره زنده كند حال آنكه نظير آن در زمانهاي گذشته به وقوع پيوسته و مورد تصريح قرآن كريم ميباشد. مگر داستان حضرت حزقيل و زنده شدن كساني كه از ترس مرگ از خانههايشان متواري شدند و با اين حال باز هم مبتلا به مرگ شدند را نشنيدهاند؟ مگر آيه كريمه «و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا» را نخواندهاند در حالي كه در رستاخيز بزرگ همه گروهها و ملتها محشور ميشوند. آري مسئله رجعت چيزي جز بهانه و وسيلهاي براي طعنه زدن دشمنان شيعيان به ايشان نبوده است. [7] .
رجعت در آيات قرآن
برخي از آيات قرآن تنها امكان رجعت را به اثبات ميرسانند و برخي ديگر هم به صراحت از رجعت سخن ميگويند كه در اينجا برخي از اين آيات را بررسي ميكنيم. 1ـ2. و يوم نحشر من كلّ أمّة فوجا ممّن يكذّب بآياتنا فهم يوزعون. [8] . [روزي كه از هر ملتي فوجي ـ از آنان كه آيات ما را تكذيب ميكردند ـ گرد ميآوريم و آنان را به صف برانند.] اين آيه تصريح ميكند كه گروههايي از ستمگران برانگيخته ميشوند و نه همه آنها؛ حال آنكه توصيف قيامت چنين است: و يوم نسيّر الجبال و تري الأرض بارزة وحشرناهم فلم نغادر منهم أحدا و عرضوا علي ربّك صفّا لقد جئتمونا كما خلقناكم أوّل مرّة بل زعمتم أن لن نجعل لكم موعدا. [9] . روزي كه كوهها را به راه مياندازيم و زمين را بيني كه هر چه در اندرون دارد بيرون افكنده است و همه را براي حساب گردميآوريم و يك تن از ايشان را رها نميكنيم. همه در يك صف به پروردگارت عرضه ميشوند. اكنون نزد ما آمديد همچنان كه نخستين بار شما را بيافريديم. آيا ميپنداشتيد كه هرگز برايتان وعدهگاهي قرار نخواهيم داد؟ و در آيه ديگر ميخوانيم: و يوم ينفخ فيالصور ففزع من في السماوات و من في الأرض إلاّ ما شاء ربّك و كلّ أتوه داخرين. [10] . [روزي كه در صور دميده ميشود و همه كساني كه در آسمانها و زمين هستند ـ مگر آن كه خدا بخواهد ـ بترسند و همه خوار و ذليل به سوي او روان شوند.] علامه طبرسي در ذيل آيه ياد شده (يوم نحشر من كلّ أمّة...) ميگويد: «مِن» در اينجا افاده تبعيض ميكند و بنابراين دلالت بر اين دارد كه در روز مورد اشاره آيه، تنها برخي از مردم محشور ميشوند و اين با صفت روز قيامت كه خداوند در مورد آن ميگويد: «آنها را محشور ميكنيم و هيچكس از آنها را رها نميكنيم» سازگاري ندارد. روايات فراواني از امامان اهل بيت(ع) دلالت بر اين دارد كه خداوند تعالي به هنگام ظهور مهدي(ع) گروهي از دوستان و شيعيان آن حضرت را كه پيش از اين از دنيا رفته بودند به دنيا برميگرداند تا به پاداش ياري و كمك به او برسند و با ظهور دولتش شادمان شوند. همچنين گروهي از دشمنان او را به دنيا برميگرداند تا از آنها انتقام گيرد و به عذابي كه مستحق آن هستند (كشته شدن به دست شيعيان و خواري و سرافكندگي به سبب مشاهده قدرت و شوكت امام مهدي(ع)) برسند. ايشان در ادامه مينويسد: اما برخي از اماميه از آنجا كه گمان ميكردند رجعت با تكليف منافات دارد، روايات وارد شده در اين زمينه را تأويل كرده و گفتهاند. مراد از آنها بازگشت دولت [حق] و امر و نهي است نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. اما اينگونه نيست؛ چرا كه رجعت از كسي سلب اختيار نميكند و چنين نيست كه افراد را به انجام واجبات و ترك محرمات مجبور سازد و همان طور كه با ظهور معجزات بزرگ از قبيل شكافته شدن دريا و اژدها شدن عصا و مانند اينها تكليف پا برجا ميماند با وقوع رجعت هم تكليف باقي ميماند. وانگهي رجعت تنها با اخبار ثابت نميشود تا قابل تأويل باشند، بلكه اجماع شيعه اماميه بر آن است و اخبار هم مؤيد اجماع است. و در پايان هم ميفرمايد: كساني هم كه اين آيه را مربوط به قيامت ميدانند ميگويند: مراد از «فوج» گروهي از رؤسا و پيشوايان كافران هستند كه برانگيخته و گردآوري ميشوند تا حجت بر آنان تمام شود. [11] . فخر رازي ميگويد: اين آيه مربوط به اموري است كه پس از قيامت اتفاق ميافتد. [12] . آلوسي هم ميگويد: مراد از اين حشر كه نسبت به عدهاي جداي از ديگران انجام ميشود حشر مجددي است كه براي سرزنش و عقوبت كردن آنها انجام ميشود و پس از حشر اكبري است كه ضمن آن همگان محشور ميشوند. [13] . ولي با توجه به سياق آيات ميتوان گفت حشر اصغر پيش از حشر اكبر اتفاق ميافتد. در ذيل همين آيه درباره قيامت چنين آمده است: و يوم ينفخ فيالصور ففزع من في السماوات و من فيالأرض. [14] . [روزي كه در صور دميده شود و همه كساني كه در آسمانها و زمين هستند ـ مگر آن كه خدا بخواهد ـ بترسند و همه خوار و ذليل به سوي او روان شوند.] اگر ترتيب نزول آيه در آن رعايت شده باشد، به طور طبيعي ميبايست حادثه رجعتِ دستهها پيش از نفخ صور انجام شود. 2ـ2. قالوا ربّنا امتّتنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلي خروج من سبيل. [15] . [ميگويند: اي پروردگار ما، ما را دوباره ميرانيدي و دوباره زنده ساختي و ما به گناهانمان اعتراف كردهايم. آيا بيرون شدن را راهي هست؟] در اين آيه از دو بار ميراندن و زنده ساختن سخن رفته است. كه هر ميراندن حيات سابقي را ميرساند. همانگونه كه دو بار زنده نمودن، مرگ پيشين را حكايت دارد. به اعنقاد اماميه، ميراندن نخست پس از حيات دنيوي و مرگ دوم پس از حيات در رجعت است. چنانكه زنده ساختن نخست در رجعت و زنده ساختن دوم در روز واپسين است. برخي ميراندن اول را همان حالت نطفه بودن؛ ميراندن دوم را مرگ پس از حيات دنيوي و حيات دوم را حيات اخروي دانستهاند. برخي ديگر حيات دوم را در قبر دانستهاند كه انسانها براي پرسش زنده ميشوند. دسته اول براي اثبات مدعاي خود به اين آيه استناد كردهاند: كيف تكفرون باللّه و كنتم أمواتا فأحياكم... [16] . چگونه خدا را انكار ميكنيد، در حالي كه مرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز ميميراند و زنده ميكند و آنگاه به نزد او بازگردانده ميشويد؟ مقصود ايشان در اينجا حالت پيش از دميدن روح است اما اين استدلال درست نيست؛ چرا كه بر حالت پيش از دميده شدن روح وصف «موات» (مرده) صدق ميكند نه «امامة» (ميراندن). به بيان ديگر وصف موات با هرگونه حالت نبود حيات مناسبت دارد ولي «امامة» در صورتي صدق ميكند كه از موجود سلب حيات گردد. به علاوه با اين فرض ميبايست سه موت داشته باشيم: پيش از دميدن روح، پس از حيات دنيوي، پيش از حيات برزخي. مضاف بر اين كه مؤمنان در بهشت، تنها صحبت از يك مرگ ميكنند: أفما نحن بميتين إلاّ موتتنا الأولي [17] . [ما جز مرگ اول ديگر نخواهيم مرد.] 3ـ2. و تحسبهم أيقاظا و هم رقود... و كذلك بعثناهم ليتساءلوا بينهم... [18] . ميپنداشتي كه بيدارند حال آنكه در خواب بودند... همچنين بيدارشان كرديم تا با يكديگر گفت و شنود كنند. از جمله دلايل صحت و امكان رجعت زنده شدن اصحاب كهف است كه در آيه ياد شده بدان اشاره شده است. 4ـ2.أو كالذي مرّ علي قرية و هي خاوية علي عروشها قال أنّي يحي هذه اللّه بعد موتها فأماته اللّه مائة عام ثمّ بعثه قال كم لبثت قال لبثت يوما أو بعض يوم قال بل لبثت مائة عام فانظر إلي طعامك و شرابك لم يتسنّه وانظر إلي حمارك و لنجعلك آية للناس وانظر إلي العظام كيف ننشزها ثمّ نكسوها لحما فلمّا تبيّن له قال أعلم أنّ اللّه علي كلّ شيء قدير. [19] . [يا همانند كسي كه از كنار روستايي عبور كرد كه سقفهاي [بناهاي] آن فرو ريخته بود [ويران شده بود]. و مردمش مرده و استخوانهايشان پوسيده و پراكنده شده بود، به خود گفت: خداوند چگونه اينها را پس از مرگشان زنده ميكند؟! به دنبال اين حرف خداوند او را صد سال ميراند و سپس او را مجددا زنده كرد و او را خطاب كرد: چقدر درنگ كردي [و خوابيدي]؟ گفت يك روز يا بخشي از يك روز. ندا آمد كه نه، توصد سال درنگ كردهاي. به خوردنيها و آشاميدنيهاي همراهت نگاه كن هيچ تغييري نكردهاند. ولي الاغت را بنگر كه چگونه [بدنش [پوسيده و متلاشي شده است. اينها همه براي آن است كه تو را نشانهاي براي مردم قرار دهيم. حال به استخوانهاي متلاشي شده الاغت نگاه كن كه چگونه آنها را كنار هم ميآوريم. او هم هنگامي كه اين حقايق برايش روشن شد گفت: به يقين ميدانم كه خداوند بر هر كاري قادر و تواناست.] اين داستان مربوط به حضرت «عُزير» يكي از انبياي بنياسراييل است. 5ـ2. ألم تر إلي الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ أحياهم إنّ اللّه لذو فضل علي الناس و لكن أكثر الناس لايشكرون. [13] . [آيا نديدهاي (ندانستهاي) گروهي متشكل از هزاران نفر از ترس مرگ از ديارشان خارج شدند و خداوند به آنها گفت: بميريد [آنها هم مردند] پس از آن ايشان را زنده كرد. حقيقتا خداوند نسبت به بيشتر مردم فضل و بخشش دارد در حالي كه اكثر ايشان شكرگذار نيستند.] بنا بر نقل هفتاد هزار خانه وار بودند كه از ترس مرگ، بيماري طاعون را بهانه كرده و در جهاد شركت نجستند و از خانههايشان بيرون آمدند كه ناگهان همگي مردند و پس از مدتي به واسطه دعاي «حزقيل» نبي، سومين وصي حضرت موسي(ع) زنده شدند [14] در قرآن كريم هم اين جريان چنين بيان شده است: 6ـ2. و إذ قلتم يا موسي لن نؤمن لك حتّي نري اللّه جهرة فأخذتكم الصاعقة و أنتم تنظرون ثمّ بعثناكم من بعد موتكم لعلّكم تشكرون. [15] . [هنگامي كه گفتيد: اي موسي تا خداوند را به وضوح نبينيم به تو ايمان نميآوريم و در حالي كه خود شاهد بوديد دچار صاعقه شديد [و مرديد] سپس شما را پس از مرگتان دوباره برانگيختيم شايد كه سپاسگزار باشيد.] حضرت موسي(ع) هفتاد نفر از قوم خويش را برگزيد و با خود به كوه طور برد؛ در طول مسير آنها از او درخواست رؤيت خدا را كردند؛ در اين هنگام آنها گرفتار صاعقه شدند و از دنيا رفتند، اما با درخواست و وساطت حضرت موسي(ع) آنها مجددا زنده شدند تا شاكر خداوند باشند. 7ـ2. و إذا قتلتم نفسا فادّارأتم فيها واللّه مخرج ما كنتم تكتمون فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحياللّه الموتي و ويريكم آياته لعلّكم تعقلون. [16] . و هنگامي كه يكي را كشتيد و گناه كشتن را به گردن هم ميانداختيد. خداوند آنچه را كتمان ميكرديد مشخص كرد و گفتيم كه بخشي از آن [گاو] را به او بزنيد [تا زنده شده و گواهي دهد] اينگونه خداوند مردگان را زنده ميكند و آيات خود را به شما نشان ميدهد شايد كه تعقل كنيد. كشتهاي در ميان بنياسرائيل يافت شد كه معلوم نبود چه كسي او را كشته است. هر كس گناه آن را به گردن ديگري ميانداخت. وحي شد كه گاوي را كشته و بيخ دمش را به آن مرده بزنند تا زنده شود و قاتل خويش را رسوا سازد. آيه ياد شده به اين موضوع اشاره ميكند. 8ـ2. إن من أهل الكتاب إلاّ ليومننّ به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيدا. [17] . و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش (عيسي مسيح) به او ايمان آورد و عيسي در روز قيامت بر ايمانشان گواهي خواهد داد. از جمله دلايل صحت و امكان رجعت و بازگشت به اين جهان پيش از قيامت، بازگشتن حضرت مسيح(ع) است كه در آيه ياد شده به آن اشاره شده است. آن حضرت پس از رفتن از اين جهان، بار ديگر باز ميگردد و با حضرت مهدي(ع) بيعت و در نماز به او اقتدا ميكند. پس از آن همه اهل كتاب به او ايمان آورده و از او پيروي ميكنند. درباره بازگشت حضرت مسيح به زمين روايات زيادي نقل شده است كه تنها به ذكر يكي از آنها ميپردازيم: «شهر بن حوشب» كه از تابعين بوده ميگويد: «حجاج بن يوسف ثقفي» به من گفت: آيهاي در قرآن است كه مرا بيچاره كرده است. پرسيدم: كدام آيه؟ گفت: «إن من أهل الكتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته». به خدا قسم، من دستور كشتن يهوديها و نصرانيهاي بسياري را ميدهم ولي هرگز لبشان حركت نميكند و ايمان نميآورند. بدو گفتم: چنين نيست كه گمان كردهاي. بلكه معناي آن چنين است كه عيسي پيش از قيام قيامت از آسمان فرود ميآيد و آنگاه همه ملتهاي يهود و نصاري به او ايمان ميآورند پيش از آنكه عيسي بميرد و در نمازش هم به مهدي(ع) اقتدا ميكند. گفت: اين تفسير را از كجا آوردهاي؟ گفتم: از [امام] محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابيطالب(ع). گفت: آن را از چشمه زلالي دريافت كردهاي. [18] .
رجعت در روايات
همانطور كه پيش از اين گفتيم علامه مجلسي(ره) بيش از دويست روايت در باب رجعت نقل ميكند و پس از نقل همه آنها ميگويد: براي كساني كه به گفتههاي ائمه اطهار(ع) ايمان دارند، جاي شك و ترديد باقي نميماند كه مسئله رجعت حق است؛ چرا كه روايات رسيده از ايشان در اين موضوع در حد تواتر است و نزديك به دويست روايت به آن تصريح دارند.... اين روايات را بيش از چهل تن از بزرگان علما و محدثان در بيش از پنجاه كتاب معتبر نقل كردهاند. كه از آن جملهاند: شيخ صدوق، كليني، شيخ طوسي، علمالهدي، نجاشي، كشي، عياشي، قمي، شيخ مفيد، كراجكي، نعماني، صفار، ابنقولويه، ابنطاووس، طبرسي، ابنشهر آشوب، راوندي و... [20] . برخي از رواياتي كه علامه نقل ميكند، از اين قرارند: 1ـ3. از امام صادق(ع) درباره آيه «و يوم نحشر من كلّ امة فوجا» پرسيدند. حضرت فرمود: مردم (عامه) درباره آن چه ميگويند؟ گفتند: ميگويند درباره قيامت است. حضرت فرمودند: آيا در روز قيامت از هر گروهي دستهاي برانگيخته و بقيه وانهاده ميشوند؟ نه چنين نيست... اين آيه مربوط به رجعت و آيه «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا» درباره قيامت است». [21] . 2ـ3. علي بن ابراهيم با سند صحيحي از آن حضرت(ع) نقل ميكند كه فرمودند: تنها كساني رجعت ميكنند كه ايمان يا كفرشان خالص باشد. [22] . 3ـ3. امام صادق(ع) درباره آيه «ربّنا أمّتنا اثنتين...» فرمودند: اين آيه درباره رجعت است. [23] . 4ـ3. باز ايشان فرمودند: از ما نيست كسي كه به رجعت ايمان نداشته باشد. [24] . 5ـ3. مأمون، خليفه عباسي از امام رضا(ع) پرسيد: نظر شما درباره رجعت چيست؟ فرمودند: رجعت حق است و در امتهاي پيشين هم موضوع سابقه داري است و در قرآن هم ذكر شده است. پيامبر اكرم(ص) هم فرمودند: هر آنچه در امتهاي پيشين واقع شده در اين امت هم اتفاق ميافتد... و نيز فرموده: هنگام ظهور مهدي، عيسي از آسمان فرود ميآيد و به وي اقتدا ميكنند و باز فرموده: اسلام غريب بود و بار ديگر به غربت بازميگردد و خوشا به حال غريبان. پرسيدند: پس از آن چه ميشود؟ حضرت پاسخ ميدهند: حق به اهلش بازميگردد. [25] . 6ـ3. موضوع رجعت در بسياري از زيارتها هم آمده است. به عنوان مثال در زيارت «جامعه كبيره» كه از معتبرترين زيارات موجود ميباشد، عرضه ميداريم: و جعلني ممّن... يحشر في زمرتكم و يكرّ في رجعتكم و يملّك في دولتكم و يشرّف في عافيتكم و يمكّن في أيّامكم و تقرّعينه غدا برؤيتكم. (خداوند) مرا از كساني قرار دهد كه... در گروه شما محشور ميشود و با شما رجعت ميكند و در دولت شما به سامان ميرسد و در سلامت و عافيت شما مشرف ميگردد و فردا چشمانش به ديدن شما روشن ميشود.