او هر جا که هست مرا دوست دارد (مجموعه داستان) صفحه 3

صفحه 3

آشنایی قریب

قسمت اول

کنار پنجره نشسته بودم. ماشین پیچ و خم جاده را با سرعت می پیمود و باد موهای مرا که روی پیشانی ام ریخته بود به این طرف و آن طرف می برد، تابلوی کنار جاده فاصله 60 کیلومتری را نشان می داد، و من برای رسیدن لحظه شماری می کردم.

بوی عطر و گلاب حرم و مسجد مقدّس جمکران از همین جا به مشامم می رسید.

تا به حال چند مرتبه دیگر هم به قم رفته بودم. این بار هم که تازه امتحانات پایان سال تمام شده بود به اتفاق پدر و مادر و خواهر بزرگ ترم سعیده و دایی جواد برای زیارت، عازم قم شدیم.

با خودم فکر می کردم این چه نیرویی است که مردم را از تمام شهرها به طرف قم و جمکران می کشاند! آری، این محبت امام زمان علیه السلام و دوست داشتن اهل بیت پیامبر اسلام علیهم السلام است که مردم را از راه های دور و نزدیک به این شهر می آورد. راستی که چقدر امام زمان علیه السلام را دوست دارم. دلم می خواهد برای یک بار هم که شده او را ببینم، حتی اگر شده در خواب زیارتش کنم. خودم می دانم که اطلاعات زیادی درباره امام زمان علیه السلام ندارم و این مقداری هم که می دانم از پدر و دایی جواد، سخنران مسجد و از خواهر بزرگ ترم سعیده که «دبیرستانی»

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه