او هر جا که هست مرا دوست دارد (مجموعه داستان) صفحه 30

صفحه 30

جاری است، گویا تا به حال به این خیابان نیامده ام. شیشه پنجره کمی پایین بود و نسیم، بوی بهار را با خود همراه داشت. مغازه های کنار خیابان هم تمیز و شیک اند، اما اثری از نرده های فلزی روی درها نیست، مگر نمی ترسند که دزدها شب اموالشان را غارت کنند! (1) زن و مرد در پیاده روی خیابان حرکت می کنند، ولی حتی یک زن کم حجاب هم دیده نمی شود! با تعجّب از مادرم پرسیدم، اینجا کدام منطقه شهر است؟! مادر جواب داد: نزدیک منطقه خودمونه، چطور مگه؟ با تعجّب بیشتر گفتم: امّا منطقه ما، هم خیلی شلوغ بود و هم هوای خیلی آلوده ای داشت! مادر گفت: به برکت امام عصرعلیه السلام همه چیز درست شده. حرف های مادر از دیروز یک جور دیگر شده و برای من مبهم است، از هر تغییری می پرسم می گوید به لطف خداست یا به برکت امام زمان علیه السلام، مگر لطف خدا وامام زمان علیه السلام قبلاً نبود!...(2)

قسمت دوم

به چهار راه رسیدیم، حتی یک نفر هم پیاده توی خیابان حرکت نمی کرد و همه عابرین منتظر سبز شدن چراغ خطکشی عابرین پیاده بودند، از چهار راه گذشتیم و وارد خیابانی شدیم که برایم آشنا بود، این خیابان را قبلاً دیده ام. به سمت راست نگاه کردم، روی یک تابلو با خط سبز رنگ نوشته شده «مدرسه راهنمایی اندیشه های سبز» ساختمانش خیلی شبیه ساختمان مدرسه خودمان است، ولی انگار بزرگ تر شده و کمی فرق کرده، آخر چطور ممکن است یک روزه مدرسه بزرگ شود؟! شاید اشتباه می کنم و این مدرسه ما نیست. هنوز خیلی از مدرسه


1- 4. صحیح مسلم، ج 2، ص 701.
2- 5. کافی، ج 1، ص 25.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه