سوره کهف، راز زندگی های توحیدی صفحه 144

صفحه 144

تو دیده نداری که ببینی او را

ور نه همه اوست دیده ای می باید(1)

در آب آسوده وز آبش خبر نه

در رابطه با آن که عالم را حضور و ظهور حق فراگرفته و مردم از آن غافلند هست که:

به دریائی شناور ماهیی بود

که فکرش را چو من کوتاهیی بود

نه از صیّاد تشویشی کشیده

نه رنجی از شکنج دام دیده

نه جان از تشنگی در اضطرابش

نه دل سوزان ز داغ آفتابش

در این اندیشه روزی گشت بی تاب

که می گویند مردم: آب،کو آب؟

کدام است آخرآن اکسیر جان بخش

که باشد مرغ و ماهی را روان بخش

گر آن گوهر متاع این جهان است

چرا یا ربّ ز چشم ما نهان است؟

جز آبش در نظر شام و سحر نه

در آب آسوده وز آبش خبر نه

مگر از شکر نعمت گشت غافل

که موج افکندش از دریا به ساحل

بر او تابید خورشید جهانتاب

فکند آتش به جانش دوری آب

زبان از تشنگی بر لب فتادش

به خاک افتاد و آب آمد به یادش

ز دور آواز دریا چون شنفتی

به روی خاک غلطیدی و گفتی

که اکنون یافتم آن کیمیا چیست

که امّید هستیم بی او دمی نیست

دریغا دانم امروزش بَها من

که دستم کوته است او را ز دامن


1- - فیض کاشانی، کلمات مکنونه، چاپ کنگره فیض، ص25.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه