- مقدمه 1
- احمد جامي (شيخ جام) 1
- ولادت حضرت مهدي در ادبيات نظم اهل سنت 1
- شمس الدين ابن طولون حنفي 1
- شيخ محيي الدين ابن عربي 2
- مولانا خالد نقشبندي شهرزوري 2
- عطار نيشابوري حنفي 2
- مولوي رومي حنفي 2
- فضل بن روزبهان شافعي 2
- عبدالمؤمن شبلنجي شافعي 3
- ما موستا حاج محمود طالباني قادري (معروف به حكاك) 3
- ما موستا حاج ميرزا عبدالله خادم 3
- استاد سيد ابراهيم ستوده 3
- قصيدهاي از شاعري از اهل سنت 3
- ابن حجر هيتمي مكي شافعي 4
- علامه يافعي 4
- قندوزي حنفي 4
- حافظ حسيني كربلائي تبريزي 4
- ولادت حضرت مهدي در ادبيات نثري اهل سنت 4
- سيد محمد صديق حسن قنوچي بخاري 5
- قاضي شوگاني 5
- واژهي انتظار در ادبيات اهل سنت 5
- شمس الدين ذهبي در سير اعلام النبلا 5
- پاورقي 6
- خاتمه 6
ما موستا حاج محمود طالباني قادري (معروف به حكاك)
ايشان، كُرد است و از فضلاي اهل سنّت به شمار ميرود. وي، شافعي است كه به فارسي، قصيدهي زيبايي دربارهي ائمه عليهم السلام سروده و به حضرت بقية الله الاعظم (عج) نيز اشاره دارد:حق مولاي فقيران جهان پادشاهِ اولياي انس و جانبندهي حق و امير مؤمنين شير ميدان دغا «يعسوب» دينحق آن دو گوشواره عرش حق فعلشان از مصدر حق كرده شقآن يكي، زهر، ز خارا نوش كرد وان دگر، خون جوش لب خاموش كردمهترانِ ساكنانِ جنّتين ديدهي ايمان «حسن»، ديگر «حُسين»حق آن بيمار دشت كربلا گشته تاجش البلاء للولانو نهال مثمر بستان دين سيّد السّادات «زين العابدين»حق آن داناي اسرار قدم حرمت آن منبع علم و كرمبا قرآن اسرار قرآن را مبين قرّة الأبصار رأس الرّاسخينحق آن درويش دل ريش جهان آن كه افتاده شهانش پاسبانيادگار دودهي پيغمبري باغ عرفان را چو گُل كرد «جعفري»حق آن سر حلقهي صدق و صفا در حليمي يادگار مصطفي«موسي كاظم» به ميدان فنا آمده موسي صفت برهان نماحق آن از ماسوا افشانده دست با خدا پيوسته وز ديگر گُسستجانشين مرتضي در ارتضا شد مقام و نام پاك او «رضا»حق آن يكتا در بحر شهود كز ازل رفته زخود كرده وجودصائم و قائم مصفّي و «تقي» آن كه معراج فنا را مرتقيحق آن زيبا نهال باغ دين دان امام و پيشواي مهتدينعابد و ساجد مزكّي و «نقي» بُغض او را كي پسندد جز شقي؟حق آن لشكر كش اكبر جهاد مصلح افساد و مولاي عبادباغ دين را گِشته گلبرگ طري پادشاه اهل ايمان «عسكري»حق آن نايب مناب ذات حق مظهر نور هدي حين السّبقجامع اعجاز محبوب انام «مهدي» آخر زمان ختم الإمام [6] .
قصيدهاي از شاعري از اهل سنت
اين قصيده كه سراينده آن احتمالاً، از قرن دوازدهم هجري است دربارهي ائمهي هدي و امام زمان (عليهمالسّلام) است. شاعر، بعد از ذكر خلفاي ثلاثه به آن امامان معصوم (عليهمالسّلام) پرداخته است.چون كه علي داشت به خاك انتساب كرد نبي كُنْيَتِ او «بوتراب»وَهْ كه از آن خاك، چه گلها دميد نكهت جاويد به عالم وزيدسنبل و گل را به چمن زيب و زَيْن موي حسن آمد و روي حسينآن دو نهالاند كه تا روز دين بارورند از گل و از ياسمينهر دم از اين باغ بري ميرسد تازهتر از تازهتري ميرسدآن دَه و دو، همچون بروج فلك نظم جهان داده سما تا سمكباز از آن غنچه خونين كفن رسته گلي تازه ترا چون سمنگلشن دين يافته زين، زيب و زَيْن گلبن توحيد علي حُسَينگلشن گردون و رياض بهشت در بر آن روضه نمايند زشتسر زده زان باز نهال، عجب داده ثمرههاي علوم و ادبشد صدف گوهر عالي فرش ساحت شهري كه علي شد درشعلم كه در روي زمين وافرست از دم عيسي نفس باقر استباز شكفته گلي از باغ او داده جلا ديدهي ما زاغ اوبست دهان دگران، راز گفت غنچه شدند آن همه و او شكفتصادق صديق به صدق و صفا ناظر و منظور به صدق و صفاباز آن گلبن عالي تبار وه چه رطب بود كه آمد به باركام ولايت شده شيرين ازو يافته تمكين عجب دين ازوآن كه ببرد از دل اغيار بيم كاظم غيض است به خلق كريمباز دميد از چمن او گلي كامده روح قدسيش بلبليخاك خراسان شده زو مشك بو خَلق به آن بو شده در جستجودَم چه زنَم از صفت بي حدش داده پيمبر خبر از مرقدش [7] .خُلقِ محمّد، كَرَمِ مرتضي هر دو عيان ساخت علي الرضاباز از آن طينت عنبر سرشت جلوه گري كرد گُلي از بهشتبُرد به تقوي گِرو از مابقي شهرت از آن يافت به عالم تقيسر زده زآن باغ علي مَنظري در صف شيران جهان صفدريزنگ زداي دل هر متّقي كنيت او گشت از آن رو نقياو به نقاوت شده آيينهاي تا فكند عكس به گنجينهايزاده از آن زبدهي پيغمبري محسن احسن، حسن عسكريبحر سخا، كانِ وفا و كرم سايه دهِ طوبي باغ ارمباز چه گويم چو گلي زو دميد آه چه گل، گلشني آمد پديدنكهت او برده ز دلها گمان پر شد از و دامن آخر زمانرشته كه از حق به نبي بسته شد باز به آن سلسله پيوسته شدنقطهي اوّل چون به آخر رسيد كار بدايت به نهايت كشيدهادي دين، مهدي آخر زمان خَلقِ جهان يافته از وي امانگفت نبي: «كز پي ظلم و فساد روي زمين پركند از عدل و داد»قاتل دجال به شمشير كين با دَمِ عيسي نَفَسِ او قرينهر يك از آن گوهر گيتي فروز داده به شب، روشني نيم روزهر يك از ايشان، عجب و من عجب سلسله شان سلسلهي من وهبهر كه به آن سلسله پيوسته شد از ستم حادثه وارسته شدمن كه در آن روضه رياضت كشم زآن گل و گلزار به بوي خوشمنكهت آن عطر كفن بس مرا خار و خسش سرو سمن بس مرا
ما موستا حاج ميرزا عبدالله خادم
وي، از علماي فاضل و نامدار كُرد اهل سنّت است كه در سال 1895 ميلادي در شهر (كويه) از استان سليمانيه به دنيا آمد. در سرودن قصيده دست توانايي داشته است. بديعترين مضامين را در كوتاهترين مصراعها، گنجانده است. در بخشي از قصيدهي نخست ديوان وي كه اين جا تقديم ميشود، مشاهده ميفرماييد كه چهگونه توانسته است حقّ مطلب را ادا كند.حاج ميرزا عبداللّه خادم، در تاريخ 1362 هجري قمري، بر اثر تصادف، در سليمانيه، دار فاني را وداع گفت.متن كردي قصيده وي كه در پايان آن به نام مقدس حضرت مهدي عجل الله فرجه الشريف كرده از اين قرار است:ديوان به نووكي خامه له وهسفي عهلي تهزين نووسي به ناوي حهزرهتي سولتاني ئهوليادهريا كهفي له فهيزي كهفي جودي حهيدهره شهرمهندهي سهخاي ئهوي ههوري رووي سهماياراي وهسفي له خامه وله نووسيني من نييه يهزدان له مهدحي ئو بووكه فهرموويه«هل أتي»له بريزي تا بكهم قهدهحي بادهي ئوميد «يسقون من رحيق» له ئهم شاهي (لافتي)رهونهق درا به جهوههري عيسمهت له فاتمه(س) نووري جهمالي دين ودله «زبدة النساء»ئهم خاكه لاله زاره له خويني دووچاوي من بو ماتهمي حهسهن (ع) حهسهني أحسن الهديداغي دلم له داغي حسهين(ع) نهقشي بهستووه رهنگي ميسالي خوينهله سهر خاكي كهربهلازينالعباده(ع) شافعي جورم و گوناهي من وهختي ئهبم به دهرگههي عولياكهفي دوعاتوز و غوباري رهوزهي باقر(ع) كفايهته بوچاوي زينهارمه ئهيكهم به تووتيائهم خاكه زهري چهعفهري له نيگاهيكي جهعفهره(ع) بهم كيميايهوه مسي قهلبم بووه تهلاسهحرايي سوبحيكازبه شيواوه كارهوان روخساري ساديقه(ع) شهفهقي سوبحي ئيهتيدادهريايي حيلمي مووساكازم(ع) كه مهوج ئهدا ئهگري سهفاله نووري روخي پرتهوي وهفالهم رهوزهي ريازي رهزايه دلم دهمي گولچين ئهبي كه ببي باغهوان رهزا(ع)فيكري تهقي(ع) بوه و نهقي(ع) تهقواي ههر كهسي مهغزم به عهشقي ئهو پره خالي له ههر ههواخالي نهبوو دلم له خهيالاتي عهسكهري تاكو به نووري مهعريفهتي ئهوبي ئاشناتيفلي عهزيزي روحهله ناو مههدي(عج) قالبم بوشيري عشقي مههديه(عج) گرياني بوغهزامن كاسهليسي نيعمهتي ئيوهم ههموو دهمي ئوميده گهر به لوتفي ئيوه ببي حاجهتم رهوااينك، ترجمهي بيت به بيت اين قصيدهي كردي به زبان فارسي تقديم ميگردد.1- ديوانِ شعر من، به نوك خامهام، تا به وصف علي(ع) رسيد، حيرت زده و مات ماند.كه چه بنويسد؟ و نوشت به نام حضرت سلطانِ اوليا؛2- كي، دريا كفش به مانند كف سخاوت وجود حيدر است؟ همان گونه، نيز شرمسار سخاوت وي گشته ابر در آسمان.3- يارا و توانايي وصف او، در قدرت قلم من نيست، خداوند متعال، در مدح او «هل أتي» را فرموده است.4- به اميد آن كه لبريز كنم قدح بادهي اميد و آرزوهايم را از دست شاه «لا فتي» بنوشم مگر يسقون من رحيق5- و اين را نيز بگويم، فاطمه(س)، زيب و رونق عصمت، هديهاي بود از خدا در جوهره و فطرت اوآن فاطمهاي كه نور زيبايي و جمال دين است و زبدة النساء هم.6- اين خاك نيز لاله زاري است از خون دو چشم من، در ماتم و سوگِ حسن(ع)، آن حسني كه أحسن الهدي بود.7- و بر دلم از داغ حسين(ع) نقش بسته است، و رنگش هم به مانند خون است بر سر خاكِ كربلا.8- زين العباد است شافعِ جُرم و گناهِ من.هنگامي كه رو به درگاه اعلاي الهي دست دعا را بر ميدارم.9- گرد و غبار روضهي آرامگاه باقر(ع) براي من كافي است و نيز براي ديدگان امانْ جوي من است، كه توتياي چشمانم شده است.10- اين خاكِ زر جعفري از يك پرتو نگاه جعفر(ع) صادق است.به اين كيمياي به دست آمده، مِسِ قلب من طلا شده است.11- درجريان زندگي انسان، صحرا و سرابِ صُبح كاذب راه، كاروانها را آشفته ميكند.امّا دميدن رخسار (صادق(ع)) شفقِ روشن صُبح هدايت بخش خواهد بود. [8] .12- و نگاه كن كه درياي حلم و صبر موساي كاظم(ع) چه گونه موج ميزند.و اين صفا را از پرتو وفاي به عهد و از رخسارهي زيباي پيمان و عهد خويش ميگيرد13- و در اين روضه، به خاطر رياض و سپيد رضا(ع) است كه دلم، يكدمگلچينِ عشق خواهد شد، به شرطي كه باغبان، حضرت رضا(ع) باشد.14- و فكر تقي بوده است و نقي، نشانهي تقواي هر كسي كه ميبينيو مغز من، پُر از عشق او شده است و خالي ز هر هوا و هوسي15- و يك لحظه، دلِ من، از خيال (عسكري) خالي نبوده است،چرا؟... براي اين كه هميشه، با نور معرفت وي آشنا گردد16- و در مهد و گهوارهي قالبِ خاكي تن من، طفلِ عزيز روحم قرار داردبراي مكيدنِ شير عشق حضرت مهدي(عج)، گريهاي دارد براي جنگ (در ركابش)17- من، ريزهخوار نعمت شمايم، هر لحظه و همه دمو نيز اميد آن دارم كه به لطفِ شما، حاجتم روا گردد.
استاد سيد ابراهيم ستوده
وي، از سادات صحيح النسب باينچوب است كه در سال 1309 شمسي در شهر سنندج چشم به دنيا گشود.او كرد زبان شافعي مذهب بود.او، صاحب آثاري مانند نوبهار، گلبانگ، تندر، طوفان است. همگي اينها، شامل بهترين اشعار فارسي در قصائد و غزليّات، رباعيّات و قطعات زيبا و دلانگيزي است كه سرودهاند.او، در رديف مهمترين سرايندگان معاصر قرار داشته است.وي، از علاقهمندان به نظام مقدّس جمهوري اسلامي بود و مسؤوليت انجمن شعر و ادب وزارت ارشاد را تا پايان حيات خود عهده دار بود.ما، در اين جا، يكي از اشعارش را كه در مدح اجداد طاهرينش سرود، ميآوريم. براستي او، از افتخارات بزرگ خطهي اديب پرور كردستان، بلكه ايران اسلامي است. سيره و سلوك پسنديده وي، بايد الگو و سرمشق همهي علاقهمندان و ادباي منطقه و ايران اسلامي قرار گيرد.وي، در فروردين ماه سال 1379 در پي يك بيماري نسبتاً طولاني، به رحمت ايزدي پيوست و پيكر پاك وي، در روستاي باينچوب، د رجوار مرقد مطهر بابا شيخ احمد باينچوب، از نوادگان حضرت رضا(ع) و از اجداد پاك وي، به خاك سپرده شد.اينك متن قصيده وي بهزبان كردي:1. جيلوهي جهلاي نور عيرفان و سه فا ئايهنهي بالانهماي مصطفي2. ههشتهمين نيهال جوباري بهههشت پهي تهشريف تو به ههشت بي بهههشت3. سولتان ئيقليم زوهد و قهناعهت زيب ئهفزاي ئهورهنگ وهرع و مهناعهت4. ديباچهي كيتاب تهسليم و رهزا ماناي رهضاي محض رازي به قهزا5. رولهي عيلم و حيلم حهوسهله و تاقهت بابوي تهقوا و دين پاكي و سهداقهت 6. ئاگاجه عولووم سيرري و زاهيري قيبلهي پير و مير نهقشي و قادري7. توربهتت وينهي گولاو جه بوي گول بوي احمد مهدونه دماخ دل8. مهولانا خاليد كورد شاره زور گلكوش جه رهحمهت باري بو پر نوور9. جه رووي ئاگاهي و راي باخهبهري ياسهشفهرماوان بهئينشاي دهري:10. «حاجيپهيرهوزهيرهزاتهشريفبهر ئي بالاته رهن جه حج ئه كبهر»11. يائيمامرضاشاهخوهراسان قهسهمت مهدو به ذاتي سوبحان 12. بهمهلائيكهي«اَعليعِليّين» به ماناي كهلام «رَبّ العالَمين»13. به شاي انبيا «خَتمُالمُرسَلين» ساحيب تهشريف كاف، هاوسين14. به عيلم و تهقواي شاه (لافَتي) شايستهي نزول سورهي (هَل آتي)15. به پاكي زهرا بِضعَه البَتُول وهشهويسخاس(صِدّيقهورسول)16. به سهخا و سهفاي (مجتبي حسن) نوور دوديدهي شير بوت شكهن17. به گيان بازي شاي شههيدان حسين ههسارهي رهخشاي «بَينُ النَيٍّرين»18. به زين العِباد تهوسيفش به حهق كهس نمهتاوو حههتتا فهرزدهق19. به شكافهندهي زهرري شهمس عيلم ئيمام باقر دورر دهرياي حيلم20. به ئوستاي داناي عيلم رهبباني جعفر صادق حيدر ساني21. به ئهوكهس حيلمش مهشهوورهن نه عام موسيبن جعفر شاي والا مهقام22. به ويت كه نوورت مهدرهخشو چون توور مه كوور و خهففاش نه وينان ئهو نوور23. به تهقواي تقي و به پاكي علي(ع) موراد و مورشد موتتهقي و وهلي24. به شاي عسكري حسن بهل ئه حسهن ئايهنهي ئهنوار(ذات ذوالمِنَن)25. به عهدل مهدي ئيمام مهوعوود (عَجَل اللّهُ عَهدَهُ المَسعود)26. گاگا ستودهي بي نهوا ياد كهر خاترش وه عيشق ئازيزان شاد كهر27. كيمياي لوتفت دريغ مه كهرليش با روو سياهي ياران نهيو پيش28. دلش به خوهرشيد ميهرت رهوشهنبو باير تهبعش گول و گولشهن بوو اينك ترجمهي اين قصيدهي زيبا، به زبان فارسي بيت به بيت:1. اي جلوهي نور عرفان و صفاي دل آينهي تمام نماي اوصاف و خصيصههاي مصطفي(ص)2. هشتمين شجرهي رسته در جويبار بهشت3. اي كه سلطان مملكت زهد و فنا هستيزينتبخش اورنگ و اريكهي ورع و مناعت طبعي4. اي ديباچهي كتاب تسليم و رضا(ي حق)اي معنا و تفسير رضاي محض(در برابر فضا و قدر الهي) اي رضا به قضاي الهي5. اي فرزند علم و حلم (و شكيبايي)اي مظهر تقوا و دين و پاكي و صداقت6. اي آگاه به (اسرار) علوم ظاهري و باطنياي قبلهي رهبران و پيروان دو طريقه (تصوّف عرفان؛ نقشبنديّه و قادريّه)7. تربت مطهر تو، بوي گلاب ميدهد و بوي عطر رسول خدا(ص) از آن به مشام دل ميرسد8. مولانا خالد شهرزوري (عارف و شاعر نامدار كُرد از رهبران طريقهي نقشبنديه) -كه بارگاهش پر از نور رحمت الهي باد -9. از روي (بصيرت) و آگاهي و با خبري (از جايگاه و منزلت الهي و معنوي تو)در انشاي شعر به زبان فارسي فرمودند:10. «اي حاجي! روضهي حضرت رضا تشريف ببر(زيارت) و تشرّف به بارگاه او، از صد حج اكبر بالاتر است. برگردد حاجيا! به سوي مشهدش روان».11. اي امام رضا شاه خراسان!قَسَمَت ميدهم به ذات سبحان12. به ملائك (مقام گرفته در) اعلي عليين به معناي كلام رب العالمين13. به شاه انبيا، ختم المرسلينكه صاحب مقام و شرف، كاف،ها و سين است14. به علم و تقواي شاه لا فتي (علي (ع»(كسي كه) شايستهي نزول سوره هل اتي (بود)15. به پاكي زهرا(س) بضعه البتولعزيز خاصّ، صديقهي رسول16. به سخاوت و صفاي امام حسن مجتبي(ع)17. به جانبازي شاه شهيدان امام حسين(ع)ستارهي درخشان بين النيرين (بين دو ستاره درخشان علي(ع) و فاطمه(ع))18- به زين العابدين كه كسي از عهدهي توصيفش، به حق، بر نيايد حتّي فرزدق (شاعر معروف و توانمند عرب).كه شعر بلندش در وصف آن حضرت، معروف است).19- به شكافندهي ذرات خورشيد علمامام باقر درّ درياي حلم (شكيبايي)20- به استاد داناي علوم ربانيجعفر صادق، حيدر ثاني21- به آن كسي كه حلمش مشهور عام استموسي بن جعفر شاه والامقام22- به خودت كه نورت ميدرخشد چون كوه طورمگر كوران و خفاشان نبينند آن نور23- به تقواي تقي و به پاكي علي النقي(ع)24- به شاه عسكري، حسن،آيينهي انوار ذات ذوالمنن25- به عدالت مهدي امام موعودعَجَلُ اللّه عَهَدهُ المَسعود26- گاه گاهي، ستوده (نام شاعر) بينوا را ياد كنخاطرش به عشق عزيزان، شاد كن27- كيمياي لطفت را از وي دريغ مكنتا رو سياه و (شرمنده) ياران نشود28- دلش را به خورشيد مِهرت روشن كنو (زمين) باير طبعش را گُل و گُلشن كن
عبدالمؤمن شبلنجي شافعي
سيّد عبدالمؤمن شبلنجي شافعي، از علماي معروف مصر، در اوايل قرن چهاردهم هجري ميزيسته است. او، كتابي به نام «نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار» نوشته است. وي، از جمله دانشمندان اهل سنّتي است كه در سياق ذكر امامان دوازده گانه، اشاره به حضرت مهدي، (عجل الله فرجه الشريف)، دارد:«فصل في ذكر مناقب محمّدبن الحسن الخالص بن علي الهادي بن محمّد الجواد بن علي الرضا بن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن ابي طالب، رضي الله عنهم.اُمّه اُم ولد يقال لها: «نرجس» و قيل: «صقيل» و قيل: «سوسن»: و كنيته، ابوالقاسم. و لَقَّبهُ الاماميه «بالحجّه» و «المهدي» و «الخلف الصالح» و «القائم» و «المنتظر» و «صاحب الزمان»، و اشهرها «المهدي».با اين طريق، شبلنجي اثبات ميكند كه حضرت مهدي، متولّد شده است؛ زيرا، فرزند امام حسن عسكري است، نه كسي ديگر.بر اين مطلب، مخصوصاً با سخني كه پس از اين چند سطر نوشته است، تأكيد ميشود:«صفته، رضي الله عنه: شابٌ مربوعُ القامه حسنُ الوجه و الشعر، يسيل شعره علي منكبيه، اقني الانف، اجلي الجبهه، بوّابُه محمّد بن عثمان، معاصره المعتمد. كذا في الفصول المهمه. و هو آخر الائمه الاثنا عشر علي ما ذهب اليه الاماميه.قيل: «انه غاب في السرداب و الحرس عليه...».... و في تاريخ ابن الوردي:«وُلد محمدبن الحسن الخالص سنه خمس و خمسين و مائتين...». و قال الشيخ ابوعبدالله محمّدبن يوسف بن محمّد الكنجي في كتابه البيان في اخبار صاحب الزمان: «من الادله علي كونه حيّاً باقياً بعد غيبته و الي الان، و انّه لا امتناع في بقائه، بقاء عيسي بن مريم و الخضر و اًلياس من اولياء الله تعالي و بقاء الاعور الدجال و ابليس يعني من اعداء الله تعالي، و هؤلاء قد ثبت بقاوِهم بالكتاب و السنه و عيسي بن مريم، فالدليل علي بقائه، قوله تعالي (و ان من اهل الكتاب الاّ ليؤمنن به قبل موته) و لم يؤمن به منذ نزول هذه الايه الي يومنا هذا احد فلابد ان يكون في آخر الزمان». [9] .