نجات شناختی تطبیقی (اسلامی، مسیحی) صفحه 2

صفحه 2

آيين يهود

در آيين يهود نيز مسئله‌ي «نجات انسان» مطرح است و كتاب مقدّس آنان «تورات»، «عهد عتيق،» و نيز «تلمود» - حاوي مژده به نجات انسان‌ها است و بشارت به پايان يافتن «آفت و شرّ» و غلبه‌ي «خير و خوبي» است. در صحيفه‌ي دانيال نبي، آن‌گاه كه از دوره‌ي اسارت بابلي سخن مي‌گويد، بشارت مي‌دهد كه دنياي پر از آفت و شرّ، به پايان خواهد رسيد. [6] .نيز ظهور منجي و مسيحا را مژده مي‌دهد كه «او، فرزند منتخب داوود است.». [7] عيسي - آن نجات دهنده‌اي كه خدا وعده‌اش را به اسراييل داد - از نسل همين داوود پادشاه است. [8] .بدين ترتيب، انديشه‌ي مسيحا به انتظار قيام پادشاهي بزرگ و شكوه‌مند خاندان داوود مبدل گشت كه به فرمان الهي و با دميده شدن روح خدا در او و حكومت شايسته‌اي كه در «صهيون» بر پا خواهد كرد، براي همه‌ي جهان، نمونه خواهد شد. [9] .از اين رو اميد به «آينده‌ي روشن» و «نجات انسان»، نقطه‌ي مشترك همه‌ي اديان است كه برخي از محقّقان، همين عطش و سوز فطري و دسته جمعي بشر را، بهترين دليل بر وجود منجي‌اي مي‌دانند كه انسان را به نجات برساند و عطش او را سيراب كند؛ زيرا، عطش انسان، بهترين گواه بر وجود آب در هستي است. [10] .در مقابل، برخي با ارائه‌ي تحليلي مادّي گرايانه، علّت اعتقاد جمعي و عمومي اديان به منجي را در جاي ديگري مي‌جويند. آنان، انگيزه‌ي پيدايش چنين فكري را، وجود فشارهاي اجتماعي و كمبودها و ضعف‌هاي مروّجان و پيروان اديان مي‌دانند كه براي رهايي از انبوه مسائل يأس آفرين، به يك دژ خيالي (اميد به آينده روشن) پناه آورده‌اند، نه آن كه عطش واقعي به اين مسئله، در بشريّت احساس شود. روشن است كه عطش كاذب - اگر دليل باشد - دليل بر سراب است، نه آب!جداي از مباحث فكري و استدلالي، تاريخ، گواه سستي اين ديدگاه و دوري آن از واقعيّت است؛ زيرا، اديان - بويژه اسلام - دراوج عظمت و قدرت خود، مسئله‌ي منجي و پايان زيباي جهان را مطرح كرده‌اند. مژده و بشارت‌هايي كه در شهر مدينه و در اوج عظمت و قدرت اسلام مطرح شده، در مكّه و در غربت اسلام بيان نشده است. اين خواست و عطش همگاني، حكايت از واقعيت خارجي «آب» دارد، نه «سراب»!

نجات شناختي، در اسلام و مسيحيت

اشاره

در اين جا بحث نجات شناختي (SOTERIOLOQY) تطبيقي، بين دو دين بزرگ اسلام و مسيحيّت بررسي مي‌شود تا در پرتو تطبيق و تبيين نقاط اشتراك و اختلاف، ژرفا و غناي مفهوم «انتظار دراسلام» روشن گردد.

نجات از ديدگاه مسيحيت‌

براي فهم مسئله‌ي نجات از ديدگاه مسيحيان، در ابتدا، بايد نگرش اين دين به انسان مطرح شود.از منظر «عهدين»، انسانِ نخستين (حضرت آدم) با گناه و تمرّد از دستور الهي و سرپيچي از فرمان او، گرفتار گناه بزرگي شد. اين گناه، با ذات او عجين گرديد و انسان، ذاتاً، گناهكار و پليد شد، لذا از درگاه خدا رانده و به زمين تبعيد شد.گناه ذاتي يا اوّليّه (ORIQINAL SIN) - كه باعث اخراج آدم از بهشت شد - موجب گرديد كه انسان نتواند به سرشت پاك و الهي خود برگردد. گناه اوّليّه، ذات انسان را خراب، و سرشت او را فاسد كرد:وقتي حضرت آدم گناه كرد، گناه او، تمام نسل انسان را آلوده ساخت. گناه او، حتّي باعث انتشار مرگ در سراسر جهان شد». (روميان 6: 12 - 13)پيامبران زيادي براي رهايي و نجات انسان، با شريعت و قانون آمده‌اند، امّا شريعت هم نمي‌تواند انسان را آزاد كند. قبح مسئله، آن قدر زياد، و فاجعه، به قدري عميق است كه اين مهم (تطهير سرشت انسان از گناه ذاتي) از عهده‌ي شريعت برنمي‌آيد.اين نكته، از مباحث مهم و كليدي در انديشه‌ي مسيحي است كه با شريعت و قانون، نمي‌توان از بند و اسارت گناه اوّليّه آزاد شد. [11] نه تنها شريعتدر فرايند آزادسازي انسان مشاركت ندارد كه خود، احياناً، قيد و بندي براي تحكيم و تقويت اسارت انسان است:وقتي آدم گناه كرد، گناه او، تمام نسل انسان را آلوده ساخت. اطمينان داريم كه گناه آدم، باعث آلودگي مردم شد؛ چون، اگر چه مردم از زمان آدم تا موسي گناه مي‌كردند، ولي خدا در آن روزها، ايشان را به جهت زير پا گذاشتن قوانين الهي، مقصر نمي‌شناخت و به مرگ محكوم نمي‌كرد. براي اين كه هنوز نه قوانين خود را به ايشان عطا كرده بود و نه فرموده بود چه كارهايي از ايشان انتظار دارد. با اين وجود، آنان همه مردند؛ ولي نه به همان دليل كه آدم مرد...».(روميان 6: 12 - 14)بر اين اساس، شريعت‌هاي سابق هيچ نقش كليدي درنجات انسان ها نداشته‌اند:«پس ده فرمان موسي چه نقشي در نجات انسان از گناه دارد؟ ده فرمان به اين دليل عطا شد تا بر تمام مردم مسلّم شود كه تا چه حد قانون هاي خدا را زير پا گذاشته‌اند». (روميان 5 :20)«لذا بايد از قيد شريعت نيز آزاد شد؛ چرا كه قانون مذهبي نمي‌تواند كسي را خوب و پاك كند». (روميان 7: 2- 3)مسيحيان معتقدند كه خداوند، براي رهايي و نجات انسان، پيامبران گذشته را با شريعت و قانون فرستاد، اما به جهت تمرّد انسان(!) اين نجات تحقق نيافت، مگر در يك مورد كه آن هم ناقص و به صورت جزئي‌بود. آن مورد، «نجات و رهايي» براي قوم يهود بود. در عهد عتيق، اشاره به اقدامي مهم براي آزادسازي و نجات شده و آن، «خروج دسته جمعي بني‌اسراييل» از سراي اسارت مصر است. هنگامي كه خداوند، بندگان خود را از بردگي و شرايط سخت اقتصادي و سياسي نجات داد و خواست از آنان - از طريق ميثاق و عهد در طور سينا - يك ملّت روحاني و قوم مقدّس بسازد». (سفر خروج 6: 19)مهم‌ترين جنبه‌ي اين خروج دسته جمعي، جنبه‌ي مذهبي و عبوديّت است، امّا مردم از اين ميثاق الهي تمرّد كردند و جامعه، گرفتار فقر و پريشاني و بي‌عدالتي شد. آنان در دوره‌ي جديد، منتظر «منجي» بودند تا همه را نجات دهد، لذا دكالوگ (DECALLOQUE=ده فرمان مقدس موسي)، نتوانست روند نجات را به نحو كامل و تام اجرا كند:پس نگذاريد كسي از شما ايراد بگيرد كه چرا اين را مي‌خوريد و آن را مي‌نوشيد، يا چرا در روز تعطيل شنبه كار مي‌كنيد؛ چون، اين‌ها، دستورهاي موقّتي بودند كه با آمدن مسيح، از اعتبار افتادند. آن‌ها، فقط، سايه‌ي آن واقعيتي بودند كه قرار بود بيايد و آن واقعيت، خود مسيح است.(كولسي - 2: 17 - 18)پيامبرانِ قبل از حضرت عيسي، فقط زمينه را براي نجات بخشي آماده كرده بودند، امّا عيسي‌عليه السلام در «سير نجات بخشي» نقش اساسي را ايفا مي‌كند و آن جا كه قانون و شريعت، نمي‌تواند تاوان گناه ذاتي انسان باشد، پسرخدا(!)، پسر انسان(!)، خود را فديه مي‌كند تا انسان از بند اسارت گناه ذاتي، آزاد شود و «سرّ صليب» بدين صورت آشكار مي‌شود كه پسر انسان، خود را براي «نجات بخشي» فديه مي‌كند:چه تفاوت بزرگي بين آدم و مسيح هست كه قرار بود بيايد و چه فرق بزرگي بين گناه آدم و بخشش خدا وجود دارد؛ چون، آدم، با گناه خود، باعث مرگ عدّه‌ي زيادي شد، ولي مسيح، از روي لطف عظيم خداوند، باعث بخشش گناهان بسياري گشت. آدم با اوّلين گناه خود، باعث شد عدّه‌ي زيادي محكوم به مرگ شوند، در حالي كه مسيح، بشر را، رايگان، پاك مي‌كند و باعث مي‌شود كه خداوند عدّه‌ي بسياري را بي گناه بشناسد». (روميان، 6: 15)آن چه از اين قسمت‌هاي مختلف عهد جديد استفاده مي‌شود، عبارت است از:1- آدم، با گناه خود، ذات انسان‌ها را گناه آلود كرد و باعث مرگ آنان شد.2- گرچه در فاصله‌ي آدم تا موسي (عهد قديم)، انسان‌ها گناه مي‌كردند، امّا مقصر نبودند و مقصر اصلي، آدم بود.3- شريعت و قانون، توان رهايي بشر را ندارند.4- آدم و عيسي، يك فرق جوهري با هم دارند. آدم، باعث مرگ و بدبختي انسان‌ها(!) و مسيح، باعث حيات و نجات انسان‌ها است.مسيح، به رايگان و بدون هيچ تعامل و مشاركتي، يك سويه گناهان بشر را پاك مي‌كند و باعث نجات آنان مي‌شود. برنامه‌ي نجات مسيحي تا اين جا ادامه مي‌يابد و با صليب، بشر از گناه ذاتي نجات مي‌يابد و بس:قربان گاه واقعي ما، صليب است كه مسيح روي آن، جان خود را قربان ما كرد. كساني كه تلاش مي‌كنند با اطاعت از قوانين مذهبي يهود نجات پيدا كنند، هرگز بهره‌اي از صليب مسيح نمي‌برند». (عبرانيان، 13: 10 - 11)از نگاه مسيحيت، انسان گرفتار هوا و هوس، زماني طعم آزادي و نجات و رهايي را به طور كامل خواهد چشيد و آن گاه گام در مدينه‌ي فاضله خواهد نهاد كه مسيح، در آخرالزمان رجعت كند تا براي هميشه نجات انسان ها را تأمين و تضمين كند.«نجات و رهايي»، به طور كامل، خود را هنگام رجعت و آمدن دوباره‌ي مسيح به بشر مي‌نماياند.در فرهنگ مسيحي (the second cominq)، دومين آمدن مسيح (رجعت) در پايان جهان - به عنوان منجي‌اي كه همه‌ي تبعيض‌ها، ظلم‌ها، بي عدالتي‌ها، تاريكي‌ها و يأس‌ها را تبديل به عدالت، اميد و مهر مي‌كند - جايگاه بلند و ممتازي دارد. همه مسيحيان، اميد دارند كه مسيح - چنان كه پيام صلح، دوستي و مهر را براي انسان ارمغان آورد - در آمدن دوم خود، طعم «مهر و صلح» را به همه بچشاند. [12] .مسيحيان، بعد از مصلوب شدن عيسي - به اعتقاد خودشان - منتظر بازگشت مجدّد او هستند؛ چرا كه خود، وعده‌ي آمدن داده بود كه بار ديگر بر مي‌گردم.مسيح، دوباره در آخر الزمان خواهد آمد و برنامه‌ي نجات را كامل خواهد كرد؛ زيرا، در حقيقت، شنيده‌ايم كه او نجات دهنده‌ي عالم است.(يوحنا، 4: 42)«هم چنين مسيح چون يك بار قرباني شد، تا گناهان بسياري را رفع كند، بار ديگر، بدون گناه، براي كساني كه منتظر او هستند، ظاهر خواهد شد به جهت نجات». (عبرانيان، 9: 28)آنان، بر اين باورند كه در بازگشت مسيح، پسر انسان، جهان، روي سعادت را خواهد ديد.انتظار بازگشت عيسي در جامعه‌ي مسيحي اوّليّه، آن قدر زنده و پويا بود كه مسيحيان، دست از زندگي روزمره كشيده و به طور دسته جمعي براي بازگشت او روز شماري مي‌كردند. و بر اين باور بودند كه وقتي كه مسيح بيايد، ملكوت خدا و پادشاهي پسر انسان و غلبه‌ي خير بر شر خواهد بود و جهان در صلح و آرامش به سر خواهد برد.مسيح، مي‌آيد و جهان پس از ظهور آن منجي، در صلح و صفاي كامل به سر خواهد برد و زمين ايشان از طلا و نقره پر خواهد شد. (اشعيا، 2: 7)و جنگ و خونريزي، از جهان رخت بر مي‌بندد و امّتي بر امّتي شمشير نخواهد كشيد. (اشعياء، 2 :4)(يوسفوس، مورّخ مشهور اسراييلي، مي‌گويد: «اسني‌ها، آخرالزمان را نزديك مي‌دانستند و در انتظار ظهور مسيح به انزوا مي‌گذراندند و اين عقيده، نه تنها مخصوص اسني‌ها، بلكه عمومي بود) [13] .

نجات از ديدگاه اسلام‌

از منظر اسلام، نجات بخشي، معنا و مفهوم ديگري مي‌يابد. همه‌ي پيامبران الهي و در صدر آنان پيامبر عظيم الشأن اسلام، جهت آزادي و نجات بخشي انسان ها گام برداشته‌اند.پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله شعار محوري و اساسي خود را دعوت به فلاح و رستگاري (نجات) قرار داده بود: «قولوا لا إله إلاّ الله تفلحوا».قرآن، پيامبر را منادي آزادي، رهايي و نجات بخشي معرفي مي‌كند: (الذين يتبعون الرسول النبي الأُمّي الذي يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة و إلانجيل... و يضع عنهم إصرهم و الأغلال التي كانت عليهم).«إصر» به معناي بستن چيزي و حبس با قهر و غلبه است و در لوازم آن، معاني‌اي مانند عهد، پيمان و گناه به كار رفته است. [14] «إصر» در آيه‌ي شريف، كنايه از انواع تحميل است كه بر دوش انسان‌ها سنگيني مي‌كند. [15] .آيه‌ي شريف، اوصاف پيامبرصلي الله عليه وآله را - كه دليل بر حقّانيّت او نيز هست - ذكر مي‌كند. يكي از نشانه‌ها و شواهد رسالت آن حضرت، آزاد كردن انسان ها از چنگال اسارت است؛ زيرا، آزادي، نغمه‌اي است كه فقط پيامبران و مردان الهي، توان سرودن آن را دارند و بس!حال اين سؤال مطرح مي‌شود كه پيامبر اسلام، انسان ها را از كدامين اسارت رهانيد و نجات بخشي او به چه معنا است؟ مفسّران نظرهاي مختلفي در اين باره ارائه داده‌اند:1- بت پرستي، خرافات، عادات و رسوم غلط؛2- جهل و ناداني؛3- انواع تبعيضات و زندگي طبقاتي؛4- قوانين نادرست؛5- زنجير اسارت و استبداد طاغوتيان. [16] .البته، جمع اين‌ها اشكالي ندارد و ممكن است همه‌ي آن‌ها مورد نظر باشد.بسياري از مفسّران، با توجّه به سياق آيه، عبارت «اصر و اغلال» را تنها اشاره به تكاليف سختي دانسته‌اند كه خداوند، به عنوان مجازات، بر قوم يهود نهاده بود و پيامبر اسلام، با شريعت آسان خود، آن‌ها را برداشت: «ربّنا و لا تحمل علينا إصراً كما حملته علي الذين من قبلنا».رسول اكرم صلي الله عليه وآله،با هدف نجات آمده است، امّا نه از گناه ذاتي كه از هوا و هوس‌ها و پيرايه‌هاي عارضي ناشي شده؛ چرا كه فرمود: «كل مولودٍ يولد علي‌الفطرة».نه تنها ذات بشر با گناه عجين نيست كه صاف و آينه دار جمال حق است: «فطرت الله التي فطر الناس عليها». اين نجات بخشي، كه يك سويه و بدون تعامل، هديه نمي‌شود، بلكه اين هديه، با كمك و استمداد از خود انسان تحقّق مي‌پذيرد.رسول الهي، فقط نيروي عقلاني و نامكشوف آنان را كشف و اثاره مي‌كند: «ليثيروا لهم دفائن العقول» [17] و موانع و لغزش‌گاه ها را به انسان مي‌نماياند: «و ما علي الرسول الا البلاغ».آزادي و نجات بخشي پيامبر اسلام، در قالب دعوت انسان ها به آزاد انديشيدن، رهايي از چنگال هوا و هوس‌ها، آزادي از اسارت و عبادت ما سوي الله، خداباوري، خدامحوري،... عرضه و معرفي شده است و نجات، نه با فرار از شريعت كه با پابندي به آن حاصل مي‌شود. پيامبرصلي الله عليه وآله پيام نجات (شريعت) آورده و نجات‌بخشي آن حضرت، امري فرا بشري نيست، بلكه در گروِ انجام دادن و به كار بستن پيام او است.از ديدگاه اسلام، رسول رحمت، پيام نجات را براي هميشه و همه‌ي افراد آورده و شريعت و كتاب آن حضرت، قانون «نجات بخشي» است، امّا در مرحله‌ي پياده شدن و اجراي اين قانون عادلانه و نجات بخش، از سوي بشر، درنگ و سستي شده است و تحقّق نهايي و كامل اين نجات بخشي و اجراي كامل اين برنامه، در آخرالزمان به دست مهدي موعود، خواهد بود كه سيماي نجات بشريّت را طبق همين قانون ترسيم مي‌كند.نكته‌ي ظريف و قابل تأمّل اين كه متفكّران اسلامي براي اثبات ضرورت نبوت مي‌گويند، بشر - كه خاست‌گاه اختلاف و جهل است - توان وضع قانون عادلانه را، براي حلِّ اختلافات مدني ندارد. از اين رو، بشر، براي وضع قانون عادلانه، محتاج وحي و پيامبر الهي است. [18] با اين تفكّر مي‌توان گفت، انسان‌هاي عادي، نه تنها از وضع كه از اجراي كامل قانون عادلانه و الهي نيز عاجزند و اين ناتواني، به جهت طمع، ترس، غرض شخصي، جهل،... است. اين عوامل، نه تنها مانع وضع قانون عادلانه‌اند، بلكه مانع اجراي قانون عادلانه نيز هستند. همچنان كه وضع قانون، «فكر معصوم» مي‌خواهد، اجراي آن نيز «توان معصوم» مي‌طلبد و اين، همان طور كه لزوم بعثت را موجّه مي‌كند، ضرورت مهدويّت را نيز مستدل مي‌سازد.پس گرچه معاصران رسول‌صلي الله عليه وآله رايحه‌ي دل‌انگيز نجات را استشمام كردند، امّا عطر دلاويز آن در پايان جهان، انسانيّت را سرمست خواهد كرد.پيامبر رحمت، نسخه‌ي «آزادي بخشي» را آورده است و تحقّق كامل آن، رهايي از مطلق عبوديّت‌ها و بندگي‌ها جز بندگي خدا - و غلبه‌ي حق بر باطل و شكست زشتي و شيطان در آخرالزمان است.علامه طباطبايي در الميزان مي‌گويد:با اين كه شيطان، از خدا، تا قيامت مهلت مي‌خواهد (فانظرني الي يوم يبعثون)، امّا مهلت الهي تا وقت معلوم است، نه تا (يوم يبعثون، قال فإنّك من المنظرين إلي يوم الوقت المعلوم). [19] .طبق مفاد آيه، دوراني مي‌آيد كه زمانِ خوشِ دنيا است و آن روز، ديگر، شيطان، برانسان ها حاكميّت ندارد و مدينه‌ي فاضله تحقّق مي‌يابد. در آن موقع، همه‌ي وعده‌هاي مربوط به امام زمان، وفا مي‌شود.برخي از محققان مي‌گويند، اين مهلت و زمان، مربوط به زماني است كه بشر، تكامل يافته و اشكالات را با آزمايش‌ها و علوم و تجربه‌ها رفع كرده است. تكامل به جايي مي‌رسد كه ديگر پرستش شيطان‌ها منتفي مي‌شود و آن‌ها كشته مي‌شوند. [20] .

نقاط اشتراك و افتراق‌

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه