امام روزگار ما صفحه 71

صفحه 71

راستی و انصاف

بالاخره بعد از مرارت های فراوان، گفتند: «فلان ساعت در بازار آهنگران، مغازه ی پیرمردِ قفل ساز باش!»

به مغازه ی پیرمرد که رسیدم، امام عجل الله تعالی فرجه الشریف سلامم را جواب دادند و امر به سکوت نمودند.

پیرزنی آمد و گفت: «برای رضای خدا، این قفل را از من به سه شاهی بخر که گره کارم به کمتر، باز نمی شود.»

پیرمرد، قفل را گرفت و نگاهی کرد و گفت: «قفلِ به درد خوری است. هشت شاهی می ارزد... من کاسبم و باید نفعی ببرم، از هشت شاهی بیش از یک شاهی منفعت بردن هم بی انصافی است؛ این را هفت شاهی برمی دارم.»

پیرزن که از اوّل بازار، به هر کس رو زده بود چون نیازمندش دیده بودند، قفل را بیشتر از دو شاهی برنمی داشتند، هفت شاهی را گرفت و خوشحال رفت.

امام عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمودند: «این طور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم... هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دل جوئی و احوال پرسی می کنم.» (1)


1- .نک: ملاقات با امام عصر، (سید جعفر رفیعی)، ص 268 - 271.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه