- چش_م ان_داز 1
- اشاره 7
- 1 _ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم 7
- خاندان رحمت 7
- 2 _ امیرالمؤمنین علیه السلام 10
- 3 _ حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام 11
- 4 _ امام حسن مجتبی علیه السلام 12
- 5 _ حضرت سیّدالشهدا صلوات الله علیه 14
- 6 _ امام سجاد علیه السلام 16
- 7 _ امام محمد باقر علیه السلام 18
- 8 _ امام جعفر صادق علیه السلام 19
- 9 _ امام موسی کاظم علیه السلام 20
- 10 _ امام رضا علیه السلام 22
- 11 _ امام محمد جواد علیه السلام 23
- 12 _ امام علی النقی علیه السلام 24
- 13 _ امام حسن عسکری علیه السلام 26
- 14 _ امام مهدی عجل الله تعالی فرجه 28
- ای جلوه رحمت الهی! 30
- آیینه تمام نما 38
- عدالت موعود و دشمنان آن 47
- به ما نگفتند 53
- فه_رست 57
نام برد.(1)
10 _ امام رضا علیه السلام
الیسع بن حمزه قمی گفت:
من در محضر امام رضا علیه السلام بودم و با حضرتش سخن می گفتم. جمعی نزد حضرتش بودند و در مسائل دین سخن می گفتند. مردی خراسانی بلند قامت گندم گون وارد شد، به خدمت حضرتش سلام کرد و گفت: من از دوستداران شما و اجداد شما هستم. از حجّ بازگشته ام، هزینه سفر را گم کرده ام، پولی ندارم که خود را به شهرم برسانم. خداوند به من نعمت داده و من در شهرم غنیّ و مالدارم. اگر کمک کنید و مرا به سوی شهرم برسانید، در آنجا از سوی شما صدقه می دهم.
حضرتش فرمود: بنشین، خداوند بر تو رحمت آورد. سپس به پرسش های مردم پاسخ گفت تا وقتی که پراکنده شدند. تنها من ماندم و سلیمان جعفری و خثیمه و همان مرد خراسانی. امام رضا علیه السلام از ما اجازه خواست که به اندرونی (نزد خانواده) برود. قدری آنجا ماند، سپس بازگشت و پشت دری که به بیرونی باز می شد، ماند. دست مبارک خود را از بالای در
1- ارشاد، ج 2، ص 233، اعلام الوری، ص 296، تاریخ بغداد، ج 13، ص 28، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 271، منتهی الآمال، ج 3، باب 9، فصل 2.