اشاره
جاي آن دارد كه از پرفسور ميخائيل كوك، آروم ادويتچ، ژانت واكين، به دليل تذكرات سودمندشان بر طرح اوليه مقاله تشكر كنم [مؤلف]. اين مقاله ترجمهاي است از: Early Debates on the Integrity of the Quran, A Brife Sureuy in Studia Islamica, 77 (1993) 5-39. مؤلف محترم برخي تذكرات را بر مقاله افزودهاند، كه در متن ترجمه افزوده شده است. مترجم نيز وظيفه خود ميداند كه از آقاي سيد محمد جواد شبيري و رضا مختاري به دليل خواندن متن فارسي و تذكر برخي مطالب تشكر كند. همچنين آقاي شبيري تذكرات مكتوبي را در اختيار اين بنده قرار دادند، كه در آخر مقاله آورده شده است [مترجم]
بررسي ستيزههاي ديرين درباره تحريف قرآن
مقاله حاضر تلاشي است براي نشان دادن جايگاه واقعي بحث تحريف قرآن در بين اماميه و چگونگي شكلگيري اين نظر. نظر مؤلف مقاله اين است كه عقيده به تحريف قرآن اساسا در مجادلات بين شيعه و اهل سنت ريشه دارد. مهمترين مسئله كلامي شيعه، بحث امامت بوده، كه مجادلات گوناگوني را بين اهل سنت و شيعه موجب شده است. در طي اين مناظرات، داستان تحريف قرآن شكل گرفته است. در آغاز، اين مسئله را متكلمان شيعي تنها در منازعات كلامي بين اهل سنت و شيعه به عنوان امري جدلي درباره مشروعيت خلافت خلفاي نخستين برضد اهل سنت به كار بردهاند. پس از آن، مؤلفان اماميه، بدون توجه به ماهيت جدلي و به علت خطا در فهم روايات، اين نظريه را عقيدهاي شيعي تلقي و به كتب اماميه وارد كردند. از اين جهت، مقاله حاضر نگاه جديدي به اين مسئله دارد. با اين حال، نكاتي در مقاله وجود دارد كه نتيجهگيري شخصي مؤلف است و چه بسا هفت آسمان يا خوانندگان محترم در اين نوع برداشتها با ايشان همراي نباشند. اين فصلنامه آماده درج ديگر برداشتها نيز هست. در اين مقاله كوتاه ميكوشيم تا خاستگاههاي مجادلات سني - شيعي را درباره عدم زيادت و نقصان قرآن تبيين كنيم. بسط و توسعه اين منازعات در قرنهاي نخستين اسلامي نمونه جالبي است از اين مسئله كه چگونه نظريات در آغاز از طريق مجادلات فرقهاي و همچنين برخورد و ارتباط فرقههاي مختلف مسلمان و مكاتب كلامي بسط و تحول يافتهاند. با وجود بدگماني شديد فرقهها به يكديگر، عوامل متعددي دادوستد علمي بين فرقههاي مختلف را تسهيل ميكرد. عامل بسيار مهم عبارت بود از گروهي از راويان حديث كه نزد فرقههاي مختلف تردد ميكردند و بدينگونه بخشي از احاديث يك فرقه را به فرقههاي ديگر ميآموختند. طبيعي بود كه اشتباه در نقل احاديث دو فرقه باعث شود كه مطالب فرقهاي را به فرقهاي ديگر نسبت دهند. اين امر در مورد تشيع كاملا درست است كه بسياري از راويان حديث نزد مشايخ سني و شيعي، سماع حديث ميكردند و بعدها بخشي از آنچه را شنيده بودند به اشتباه به گروه ديگر نسبت ميدادند. [1] . همچنين نخستين متكلمان شيعي در مجادله با سنيان، احاديثي را از مآخذ سني نقل و با آنها برضد خود ايشان استدلال ميكردند (الزام الخصم بما الزم عليه نفسه.) اما از ميانه قرن سوم به بعد، رجال و محدثان شيعي اساسا اين مطالب را شيعي ميدانستند، زيرا تصور ميكردند كه هرچه صحابه ائمه و متكلمان قديمي شيعي حتي در مجادلاتشان گفته يا نوشتهاند، ضرورتا ديدگاهها و اخبار ائمه را نشان ميدهند. [2] . اين فرض موجب ورود مطالب نادرست به انديشه شيعي شد. بسياري از اين گفتوشنودهاي محدثان شيعي با اهل سنت درگذر زمان فراموش شده بودند. از اين جهت، روشن نبوده است كه آيا بسياري از عقايدي كه بعدها ديدگاهي سني يا شيعي قلمداد شدهاند، در اصل، نظريات گروههاي مختلف بوده است يا حداقل در دورانهاي نخستين، قبل از آن كه فرقهها شكل نهايي خود را بيابند، در جريانهاي اصلي موجود در جامعه اسلامي مطرح بودهاند يا خير؟ مسئله عدم نقصان و زيادت مصحف عثماني و مجادلات درباره آن مثال مهمي از اين پديده است. مسئله اصلي در اين منازعات اين بود كه آيا مصحف عثماني تمام اجزاي قرآن را دربر دارد يا اجزاي ديگري نيز وجود دارد كه از مصحف عثماني حذف شدهاند. پس از اين، گفتوشنودهاي شيعي - سني را در اين مسئله بررسي خواهيم كرد. شواهدي در خود قرآن و نيز حديث وجود دارد كه نشان ميدهد پيامبر متن مكتوبي را در دوره حياتشان و به احتمال بيشتر در نخستين سالهاي حضورشان در مدينه تدوين كرده بودند. [3] . ايشان ظاهرا كار تدوين [قرآن] را تا پايان حياتشان ادامه دادند و به كاتبان وحي ميگفتند كه بخشهاي جديد وحي شده را در كجاي قرآن قرار دهند. [4] . همچنين شواهدي موجود است كه بخشهايي از مطالب وحياني اوليه در قرآن موجود نيست. آيهاي در قرآن نبود بخشي از وحي را كه منسوخ گرديده يا به فراموشي سپرده شده است، تصديق ميكند. [5] . آيه ديگري متضمن اين نكته است كه خدا آياتي را جانشين آيات ديگر كرده است. [6] . ظاهرا مسلمانان صدر اسلام آياتي را به ياد ميآوردهاند كه در گذشته، از وحي بوده و در مصحف عثماني يافت نميشده است، گرچه آنان آگاه بودند آن بخشها را پيامبر عمدا حذف كرده است، زيرا مسلمانان به آنها با عبارات «آنچه نسخ شده» (رفع)، «به فراموشي سپرده» (انسي) يا «از قلم افتاده» (سقط) اشاره كردهاند. [7] . مفهوم نسخ قرآن در آغاز، اشاره به اين اجزا دارد كه پيامبر آنها را جزء قرآن ثبت نكرده بود، [8] گرچه بعدها مفهوم نسخ در سنت سنيان بسط يافت و چندين گروه از نظرها را شامل شد. بيشتر موارد همراه با شواهدي در مصحف عثماني موجود است، به جز يك نظر شاذ كه در وجود آيهاي منسوخ در قرآن ترديد كرده است. [9] . روايت سني درباره جمعآوري قرآن با آنچه پيشتر آمد كاملا متفاوت است. اين روايت مدعي است كه قرآن تا پس از زمان وفات پيامبر در سال يازدهم هجري در يك مجلد تدوين نشده بود. [10] . كاتبان وحي پس از آن كه پيامبر آيات قرآن را درمييافت و بر آنان قرائت ميكرد، به سرعت مينوشتند. برخي مومنان بخشهايي از وحي را حفظ ميكردند يا گاهي وحي را بر هر چيزي كه ميشد بر آن نوشت و در دسترس بود، ثبت ميكردند. برطبق نظر طرفداران اين قول، اين واقعيت كه قرآن به شكل يك كتاب تا وفات پيامبر تدوين نشده بود، كاملا منطقي است؛ چون تا وقتي كه پيامبر در قيد حيات بود، هميشه وحي ديگر و نيز نسخ برخي آيات انتظار ميرفت. هيچ شكل تدوين شدهاي از اجزايي كه پيشتر وحي شده بود، نميتوانست تهيه گردد كه تمام متن قرآن را دربرگيرد. [11] . افراد متعددي بخشهاي زيادي از وحي را حفظ كرده بودند و در نمازهايشان ميخواندند و براي تعليم ديگران قرائت ميكردند. تا آن زمان كه پيامبر يگانه مرجع مؤمنان بود، هيچ نيازي به رجوع به كتاب يا متن فقهي نداشتند. همه اين ملاحظات بعد از وفات پيامبر تغيير كرد و در اوضاع و احوال جديد، جمعآوري قرآن الزامي شد. داستان گزارش شده در منابع سني، از اين قرار است: دو سال بعد از وفات پيامبر، مسلمانان در نبردهاي خونين با جامعه رقيب يمامه در صحراي عربي درگير بودند. بسياري از حافظان (قاريان قرآن) زندگيشان را در اين زمان از دست دادند. [12] . بيم آن پيش آمده بود كه بخش عمدهاي از قرآن به دليل وفات بسياري از حافظان قرآن از دست برود. اين مسائل ابوبكر، نخستين جانشين پيامبر، را واداشت تا دستور جمعآوري قرآن را بدهد. براي انجام اين كار، از صحابه پيامبر و حافظان قرآن خواست هر بخشي از وحي را كه حفظ كرده يا به هر شكلي نوشتهاند، بياورند. ابوبكر به عمر (كه جانشين او شد) و زيد بن ثابت (كاتب جوان وحي در زمان پيامبر) دستور داد تا در مدخل مسجد مدينه بنشينند و هر آيه يا بخشي از وحي را كه دستكم دو گواه شهادت دهند كه آن را از پيامبر شنيدهاند، بنويسند. آنان نيز چنين كردند، جز در يك مورد خاص كه شهادت يك گواه پذيرفته شد. [13] . همه اجزا به اين شكل تدوين شد و بر روي اوراق كاغذي [14] يا پوست آهو ثبت گرديد؛ اما هنوز در يك مجلد (مابين الدفتين) تدوين نشده بود، علاوه بر آن كه اين اجزا براي همه جامعه اسلامي كه قرآن را تنها در شكل اجزاي پراكنده شخصي در دست داشتند، در دسترس نبود. اوراق نزد ابوبكر و عمر باقي ماند و بعد از مرگ عمر به دخترش حفصه رسيد. عثمان در دوره خلافتش اوراق را از حفصه گرفت و آنها را در يك مجلد تدوين كرد. او نسخههاي چندي از آن را فراهم آورد و به بخشهاي مختلف جهان اسلام فرستاد، سپس دستور داد تا هر مجموعه ديگري را از قرآن كه يافتند، بسوزانند. [15] . سراسر اين داستان تدوين قرآن را واقعيتي مسلم انگاشتهاند. آن گونه كه خواهيم ديد، اين ديدگاه مبنايي شد براي نظر متاخرتري كه مدعي بود متن قرآن كامل نيست. در احاديث اهل سنت روايات فراواني هست دال بر از دست رفتن بخشي از وحي قبل از آنكه ابوبكر جمعآوري قرآن را آغاز كند. به عنوان مثال، روايت شده است كه عمر يكبار دنبال آيهاي خاص از قرآن ميگشت كه به شكل مبهمي آن را به ياد داشت. وي با ابراز تاسف عميقي به ياد ميآورد كه تنها شخصي كه آيه را ثبت كرده بود در جنگ يمامه كشته شده است. در نتيجه، آن آيه از دست رفته است. [16] . ظاهرا عمر آيه ديگري از قرآن را نيز درباره مجازات رجم براي افراد مسن به خاطر ميآورده است؛ [17] اما او نتوانست معاصرانش را قانع كند كه آن آيه را به قرآن بيفزايند؛ زيرا هيچكس ديگري از نظر او حمايت نكرد، [18] زيرا كه ميبايست دو شاهد ميداشت تا مطلبش به عنوان بخشي از قرآن پذيرفته گردد، گرچه بعدها برخي ديگر از صحابه، از جمله عايشه، جوانترين همسر پيامبر، آن آيه را به ياد آوردند. [19] . به عايشه نسبت دادهاند كه گفته صحيفهاي داشته است كه دو آيه قرآن بر آن نوشته شده بود؛ يكي از آنها آيه رجم بود كه زير تختخوابش بود و بعد از وفات پيامبر، زماني كه اهل خانه مشغول تشييع جنازه پيامبر بودند، حيواني اهلي [داجن [20] ] داخل خانه شده، صحيفه را ميخورد. [20] . همچنين عمر آيات ديگري را به خاطر ميآورد كه به نظر او از قرآن حذف شده (سقط) [21] يا از بين رفتهاند. يكي از آن آيات درباره وظيفهشناسي نسبت به والدين [22] و ديگري درباره جهاد بوده است. [23] . سه تن از رجال متخصص قرآن يعني زيد بن ثابت، عبدالله بن عباس و ابي بن كعب از مدعاي وي درباره اين دو آيه حمايت كردند. [24] . انس بن مالك آيهاي را به ياد ميآورد كه در ايامي كه برخي از مسلمانان در نبردي كشته شده بودند، نازل شد، اما بعدها حذف گرديد. [25] . عبدالله، فرزند عالم و دانشمند عمر، [26] همچنين فقهاي بعدي، [27] مدعي بودند كه بخشي از قرآن پيش از جمعآوري آن از بين رفته است. اخبار مشابهي خصوصا درباره مصحف عثماني ذكر شده است. اين اخبار حكايت از آن دارند كه بسياري از صحابه برجسته بخشهايي از وحي را كه آنان خودشان از پيامبر يا به شكل ديگري شنيده بودند، در مصحف عثماني نمييافتند. به عنوان مثال، ابي بنكعب سوره بينه را به شكلي كه ادعا ميكرد از پيامبر شنيده است ميخواند. اين سوره شامل دو آيه ديگر بود كه در مصحف عثماني ثبت نشده بودند. [28] . همچنين نظر وي اين بود كه متن اصلي سوره احزاب فزونتر بوده است؛ وي آيه رجم را به ياد ميآورد كه از متن اصلي حذف شده بود. [29] . از مدعاي وي زيد بن ثابت [30] و عايشه (كه گفت: در دوره پيامبر اين سوره سه برابر اندازه فعلي بود، گرچه وقتي عثمان قرآن را جمع ميكرد، تنها همين بخشي را كه در مصحفش موجود است، يافت) [31] و حذيفة بن يمان (كه هفتاد آيه را يافت كه از مصحف عثماني حذف شده بود، آياتي كه خودش پيشتر، در دوره حيات پيامبر ميخوانده است) [32] حمايت كردند. همچنين به نظر حذيفه، سوره برائت به شكل موجود در مصحف عثماني تنها يا يكسوم [33] آن چيزي است كه در دوره پيامبر بود. مالك بن انس، محدث و فقيه برجسته قرن دوم و مؤسس مكتب فقهي مالكي، از همين نظر حمايت كرده است. [34] . همچنين رواياتي موجود است كه سوره حجر و نور اندازه متفاوتي داشتهاند. [35] . ابوموسي اشعري دو سوره طويل را به ياد ميآورد (كه از هر يك فقط يك آيه را به خاطر داشت)، كه وي نتوانسته بود آنها را در مصحف عثماني بيابد. [36] . يكي از دو آيهاي كه او به ياد ميآورد، اين بود: «اگر فرزند آدم دو دره از طلا داشته باشد، در جستوجوي دره سوم خواهد بود». همچنين از ديگر صحابه چون ابي بنكعب، [37] ابن مسعود [38] و ابن عباس [39] وجود اين آيه نقل شده است. مسلمة بن مخلد انصاري دو آيه ديگر را نيز ذكر كرده است كه از مصحف عثماني حذف شده بودند. [40] . عايشه فراتر رفته و آيه سومي را نيز ذكر كرده است. [41] . دو سوره كوتاه، مشهور به حفد و خلع، در مصحف ابي بن كعب، [42] ابنعباس و ابوموسي و ديگر صحابه [43] آشنا بود، گرچه هيچ اثري از اين دو در مصحف متداول يافت نميشود. در مصحف ابنمسعود سوره حمد و سورههاي فلق و انشقاق نبوده است، [44] گرچه در اين مصحف، كلماتي اضافي و عباراتي بود كه در مصحف عثماني حذف شده بود. [45] . همچنين او و بسياري از صحابه ديگر آياتي را در مصحفهايشان ثبت كردهاند كه با مصحف عثماني تفاوت داشته است. [46] به همينگونه، اخبار فراواني روايت شده است كه علي (ع)، بعد از وفات پيامبر، تمام بخشهاي قرآن را گردآورد [47] و آن را برصحابه پيامبر عرضه كرد، اما آنان آن را رد كردند و وي مجبور شد مصحفش را به خانه برگرداند؛ [48] اين اخبار متضمن اين نكتهاند كه تفاوتهاي چشمگيري بين مصحفهاي مختلف قرآن وجود داشته است. عموما در سنت اسلامي - كه مبتني بر حافظه جمعي نسلهاي نخست مسلمانان و صرفا برخي اخبار واحد است - اين مطلب پذيرفته شده است كه مصحف رسمي قرآن را عثمان نشر داد و همو ديگر قرائتهاي قرآن را تحريم كرد. مسلما تفاوتهايي بين مصحف عثماني و ديگر مصحفهاي قديمي بوده، همانطور كه بين خود مصحفها نيز تفاوتهايي بوده است. سواي مسائل ديگر، اين تفاوتها بود كه ضرورت تدوين مصحف عثماني و متن مورد پذيرش همگان را پديد آورد. ميتوان پذيرفت كه افرادي مرتبط و نزديك با پيامبر، خصوصا آناني كه در مكه در سالهاي اوليه به ايشان پيوسته بودند، هنوز اجزايي از وحي را به ياد داشتهاند كه پيامبر آنها را از قرآن ندانسته بودند. همچنين احتمال ميرود كه مصحف علي (ع)، كه يكي از كاملترين و معتبرترين (موثقترين) مصحفها بوده، به عنوان مصحف رسمي به عثمان پيشنهاد شده باشد، اما او آن را رد كرده و ترجيح داده است، اجزاي همه مصحفهاي موجود را جمعآوري و تدوين كند. اين امر موجب گرديد كه علي (ع) نيز از ارائه مصحفش براي تدوين مصحف عثماني خودداري كند. روايت شده است كه عبدالله بن مسعود صحابي نيز از جريان تدوين كناره گرفت و از ارائه مصحف خويش خودداري كرد. [49] روايت پيش گفته درباره تدوين نخستين مصحف قرآن از جهات ديگري ابهام دارد. [50] . اين خبر عليرغم اهميتش در هيچ يك از كتابهاي فقهاي قرن دوم و اوايل قرن سوم هجري يافت نميشود. [51] ظاهرا برخي جزئيات داستان بعد از زماني شكل گرفته كه عثمان دستور تدوين مصحفي را داده است. [52] اخبار چندي به صراحت گوياي اين است كه قبل از زمان عثمان هيچ تلاشي براي جمعآوري قرآن انجام نشده است [53] اين مطلب را ظاهرا خبر دال بر تدوين و گردآوري قرآن توسط عثمان تاييد ميكند. [54] صورتهاي ديگر داستان از تناقضات مهمي درباره برخي از جزئيات مهم پرده برميدارد؛ نام صحابياي كه به تنهايي شهادت داد و شهادتش پذيرفته شد [55] و آيات خاص مورد بحث [56] متفاوتاند. همچنين اين روايات متناقض نقشي را به زيد بن ثابت در جريان تدوين قرآن نسبت ميدهند. [57] افزودن داستان پذيرش شهادت يك نفر با ذكر داستان آشنا و متداول درباره خزيمه ذوشهادتين، كه گفته شده پيامبر شهادت او را معادل گواه دو نفر ميدانست، تلاش روشني است براي مقبولتر كردن داستان. [58] در نقل متفاوت اين داستان، كه در آن گواه را فردي مجهول از انصار دانستهاند، گفتهاند عمر شهادت او را بر اين اساس پذيرفت كه فحواي آيهاي كه او عرضه داشته بود، بنا به نظر عمر صحيح بوده است، زيرا پيامبر را با صفاتي توصيف ميكرد كه در ايشان بود. [59] در روايات ديگري گفته شده است كه آيه يا آيات ديگري نيز پذيرفته شده بودند، زيرا عمر، [60] عثمان [61] يا زيد [62] خودشان شهادت داده بودند كه اين آيات را از پيامبر شنيدهاند. خليفه معمولا دستور ميداد، شهادت هر كسي پذيرفته گردد، مشروط به اين كه فرد سوگند ياد كند آيهاي را كه براي تدوين عرضه داشته، از پيامبر شنيده است. [63] با اين حال، داستان با اخبار فراوان و بيشماري كه ميگويد [64] شماري از صحابه، به ويژه علي و عبدالله بن مسعود و ابي بن كعب، قرآن را در ايام پيامبر تدوين كردهاند، تعارض دارد. [65] افزون بر اين، ظاهرا جعل اين داستان تلاش آشكار و مشكوكي بوده است تا به واسطه تدوين قرآن (متن رسمي اسلامي) و با بركنار كردن علي از اين جريانها، به نحوي وجههاي براي سه خليفه اول فراهم آورد. چون اين نكته اخير با اخبار پيش گفته درباره تدوين قرآن بعد از وفات پيامبر به دست علي (ع) تطبيق داده شود، ممكن است موجب روشن شدن خاستگاههاي داستان گردد. با در نظر گرفتن برخي مباحث سياسي صدر اسلام و مباحث جدلي - منازعهاي بعدي در درون جامعه اسلامي، ميتوان از وجود جريان چند مرحلهاي شكلگيري آن سخن گفت. ظاهرا شايعه بسيار متداولي در سده اول هجري وجود داشته است، مبني بر اين كه علي (ع) بعد از وفات پيامبر در انجمن عامي كه در آن، ابوبكر به جانشيني پيامبر انتخاب گرديد، حضور نداشته و بعدها با ابوبكر بيعت كرده است. از ايام گذشته، هواخواهان علي (ع) اين تاخير در بيعت را بازتابي از راضي نبودن علي (ع) از انتخاب ابوبكر تاويل كردهاند. چنين استدلالي به كار رفته است تا اساسي باشد براي حمله به اجماع ادعايي صحابه كه طرفداران خلفا به عنوان اساس مشروعيت جانشيني ابوبكر بدان استناد كردهاند. محتمل است كه اين نظر در دورانهاي بسيار كهن ظاهر شده باشد، شايد قبل از سقوط امويان در اوايل قرن دوم، زماني كه منازعات فرقهاي در جامعه اسلامي ظاهر شده بود. [66] با سقوط امويان ممكن نبود كه موضع علي (ع) براي مدت زمان بيشتري ناديده انگاشته شود و ميبايست پاسخي بدان داده ميشد. بسياري از روايات در توضيح اين كه چرا علي (ع) در بيعت با ابوبكر حضور نداشته است، گفتهاند علي (ع) بعد از وفات پيامبر براي تدوين قرآن از زندگي اجتماعي كناره گرفت. [67] بنابراين، كاملا محتمل است [68] كه اين اخبار به عنوان پيشزمينههايي در حمايت از وجود چنين نظري جعل شده باشد، [69] به عنوان استدلالي از سوي اهل سنت كه تاخير علي (ع) به علت عدم رضايتش نبوده است. در عوض، نقل است كه چون ابوبكر از علي (ع) پرسيد: «چرا بيعت نميكني، آيا از انتخاب من ناراضي هستي؟» علي در پاسخ گفت كه سوگند ياد كردهام ردا بر تن نكنم جز براي حضور در نماز جماعت تا زماني كه همه اجزاي قرآن را گردآوري كنم. [70] . با اين همه، اين داستان مشكلات ديگري براي حاميان خلفا به وجود آورد، زيرا فضيلت ديگري بر فضايل علي ميافزود، كه شيعيان آن را شاهدي بر درستي ادعاي خلافتش ميگرفتند. علاوه بر همه فضايل، علي (ع) در اين زمان فردي بود كه امر مهم تدوين قرآن را بعد از وفات پيامبر برعهده داشت. [71] اين مسئله حربه بالقوهاي در دست هواداران علي (ع) در منازعات فرقهاي بود. ممكن است كه پيروان علي پيشتر، از اين داستان براي رد استدلالهاي عثمانيه در اين باره كه عثمان قرآن را گردآوري كرد، استفاده كرده باشند. چنين استدلالي براي عثمانيه چالش جديدي پديد آورد، و همانند موارد بسيار ديگري كه درصدد تضعيف دعاوي شيعه بر افضل بودن علي (ع) و اهل بيت پيامبر برآمده بودند، به جعل حديث پرداختند. برخي از مثالها در ذيل آمده است: [72] . 1. در اخبار فراواني آمده است كه پيامبر آنگاه كه بين پيروانش پيمان برادري ميبست، [73] علي را به برادري خود برگزيد. [74] روايات متضادي اين شان را براي ابوبكر قائل شدهاند. [75] اما اين مورد وفاق است كه پيامبر بين ابوبكر و عمر عقد برادري بست. [76] در اخبار فراوان ديگري نقل شده است كه پيامبر فرمود اگر من بخواهم دوستي برگزينم ابوبكر را برميگزينم. [77] به نظر ميرسد اين اخبار براي مقابله با اين مدعا كه پيامبر علي را به برادري برگزيد، جعل شده باشند. 2. پيروان علي ايشان را برترين صحابي پيامبر ميدانند. به واقع، از شواهد بسياري در تاريخ حيات پيامبر برميآيد كه علي يكي از برجستهترين صحابه بوده است، اما در خبرهايي كه داراي گرايش عثمانياند تاكيد شده است كه در زمان حيات پيامبر، تنها ابوبكر، عمر و عثمان افراد برجستهاي بودند و ساير صحابه هيچ تفاوتي در شان و منزلت نداشتند. [78] . 3. در خبر متواتري از پيامبر نقل شده است كه ايشان دو نوه خود حسن و حسين، فرزندان فاطمه (س)، را سرور جوانان بهشت خواندهاند. [79] در خبر ديگري از پيامبر تعبير مشابهي درباره علي (ع) به كار رفته است. [80] خبري در مقابل، ابوبكر و عمر را سرور افراد ميانسال بهشت معرفي ميكند. [81] . 4. در نقل بسيار متداولي به پيامبر منسوب است كه گفتهاند من شهر علمم و علي باب آن است. [82] خبري در مقابل، ابوبكر را اساس شهر، عمر را ديوار و عثمان را سقف شهر علم مينامد. [83] . 5. روايتشده است كه در سالهاي نخست اقامت پيامبر در مدينه، صحابه براي اينكه راحتتر در نماز جماعت پيامبر حاضر شوند، خانههايشان را در اطراف مسجد پيامبر ساختند و درهاي خروجي خانههايشان را به مسجد گشودند. بر اساس نقل متواتري، پيامبر بعدها دستور داد كه همه درها بسته گردد، جز در خانه علي (ع) كه درواقع دري بود كه به خانه دختر پيامبر منتهي ميشد. [84] از اينرو، اين استثنا در مقام بيان فضيلت يا جايگاهي خاص براي علي نيست؛ با وجود اين، در روايت متضادي گفته شده كه اين در خانه ابوبكر بود كه مستثنا شد. [85] . 6. همگان به اتفاق پذيرفتهاند كه در مراسم مباهله كه در اواخر حيات پيامبر بين ايشان و مسيحيان نجران رخ داد، [86] ايشان همراه با اهل بيتشان، يعني علي و فاطمه و دو پسرشان، حضور يافتند. [87] پيامبر در اين مسئله از سنت موجود در رسوم جامعه عربي در نفرين دوطرفه (مباهله) كه مستلزم حضور هر گروه همراه با اهلبيتش بود، پيروي كرد. با وجود اين، در روايت متضادي گفته شده كه پيامبر در مباهله با ابوبكر، عمر و عثمان و خانوادههاي آنها حضور يافت. [88] . 7. در خبر متواتري گفته شده است كه پيامبر فاطمه و علي و دو فرزندشان را اهل بيت خود خواند. [89] اين تعريف را تقريبا همه رجال قديمي مسلمان پذيرفتهاند. [90] با اين حال، در خبري با گرايش آشكار عثماني گفته شده كه پيامبر گفته است علي و حسن و حسين و فاطمه اهل بيت من هستند و ابوبكر، عمر، عثمان و عايشه اهل بيت خدا. [91] ميتوان با اطمينان تصور كرد كه چنين شيوهاي در جعل حديث در اخباري كه درباره تدوين قرآن به دست علي (ع) است نيز دنبال شده و داستان مورد نظر (تدوين قرآن توسط عثمان) بخشي از مجادلهاي است كه برضد شيعه جعل شده است. به نظر ميرسد فرآيند اين جعل با اظهار اين مطلب كه به جز عثمان هيچيك از صحابه قرآن را جمعآوري نكردند [92] آغاز شده باشد. برخي با تاكيد بيشتري گفتهاند علي (ع) پيش از آنكه قرآن را گردآورد، در گذشت. [93] (به واقع، نه تنها علي شاهد تدوين قرآن بود، كه او تا سالهاي بعد از تدوين مصحف رسمي نيز زنده بود). در خبر ديگري گفته شده است كه نخستين شخصي كه قرآن را تدوين كرد، سالم غلام ابوحذيفه بود. وي بعد از وفات پيامبر سوگند ياد كرد كه ردايش را نپوشد تا آن زمان كه قرآن را جمعآوري كند. [94] اين گفته در اخبار ديگر منسوب به علي (ع) است. سالم را از كساني شمردهاند كه جانشان را در نبرد يمامه از دست دادند. [95] اخبار ديگري به صراحت، نخستين كسي را كه قرآن را جمعآوري كرد، ابوبكر دانستهاند. [96] استفاده از عقيده رايج ميان مسلمانان كه تدوين مصحف رسمي را عثمان انجام داد، و زيد بن ثابت هماهنگ كننده اين امر بود، با افزودن نقش ابوبكر در تدوين قرآن پروبالي گرفت و به آنجا منتهي شد كه پيشتر اشاره كرديم. در اين روند، نقشي براي عمر نيز در نظر گرفته شد. شايعات قديمي مبني بر اينكه برخي از صحابه بخشهايي از وحي را به ياد ميآوردند كه در مصحف عثماني يافت نميشد، محتملا از ذهنها محو شده و توجهات به مصحف عثماني معطوف گرديده بود، حتي قبل از آنكه داستاني كه پيشتر ذكر شد، ساخته شود. با تثبيت اين نظر كه هيچ متن كاملي از قرآن در زمان وفات پيامبر وجود نداشته است، ممكن بود وثاقت قرآن به عنوان متن مقدس اسلامي كه مسلمانان با هر گرايشي و از هر فرقهاي آن را ميپذيرفتند، مورد تحدي قرار گيرد. با وجود چنين مشكلاتي، داستانهايي در بين اهل سنت رواج يافت [97] و آنها را بسياري از راويان ثقه روايت كردند. در طول زمان مطالبي درباره قول به نقصانها و تغييرها در قرآن تا بدان حد زياد شد كه به شكل تكنگاريهاي گستردهاي در ادبيات اهل سنت تجلي يافت. [98] بنابراين، اين نظر كه مصحف عثماني ناقص است، نتيجه منطقي روايتي است كه به احتمال زياد در مقام تلاشي فرقهاي از سوي سنيان جعل شد و بنابراين در ابتدا مفهومي كاملا سني داشت. [99] جنبههايي از اين نظر مثل اين ادعا كه مطالب غيرقرآني به مصحف عبدالله بن مسعود افزوده شده بود [100] حمايت هيچيك از فرقههاي اسلامي را به دنبال نداشت. [101] نظر قائل به وجود اجزاي غير قرآني زمينهاي براي گروه كوچك خارجيمذهب ميسونيه فراهم آورد كه ادعا كند سوره يوسف جزئي از قرآن نيست. [102] . نهايتا اين تلاش منتهي به بروز مشكلاتي براي اهل سنت شد و مخالفانشان در منازعات جدلي، استدلال تازهاي برضد ايشان مبني بر تغيير در مصحف عثماني يافتند. اين مسئله در مورد شيعه كاملا درست است كه ترديدهايي درباره شرايطي كه مصحف عثماني رواج يافت، داشته است و اينكه ممكن است تصرفات چندي در گردآوري قرآن به دست كساني كه مسئول تدوين بودهاند، رخ داده باشد. در مواجهه با اين تحدي، فقهاي سني بعدها به دوري گزيدن از نقل اين اخبار رو آوردند و در عوض بر عدم تحريف قرآن تاكيد كردند. آنان بعدها نقل و ارجاع به اين اخبار قديمي را ممنوع كردند، حتي اگر سلسله روات ثقه خودشان آنها را نقل كرده بودند. [103] . بنابراين، عقيده به تحريف قرآن كه در بين جامعه اهل سنت شكل گرفته بود، به تدريج به صورت ادعايي بياساس و ضد سني تبديل شد. با وجود اين، اهل سنت نميتوانستند از همه احاديث اينگونه چشمپوشي كنند، زيرا بسياري از آنها را سلسله راويان ثقه و مقبول نقل كرده بودند. سنيان تقسيمبندي جديدي را از نسخ به منظور توجيه عدم وجود مطالب حذف شده از مصحف عثماني ارائه كردند. اين نظر بيانگر اين بود كه با وجودي كه خود آيه حذف شده است، هنوز مردم آن را به خاطر دارند. [104] اين نظر تا زمان حاضر، صحيح تلقي ميشود. [105] . در انديشه تشيع، بنياد ايمان بر ولايت ائمه و خاندان پيامبر است (عترت يا اهل بيت.) ولايت مهمترين عنصر و برترين جزء شريعت است. [106] شيعيان نخستين به تقواي بيمانند علي (ع)، فاضلترين جانشين پيامبر، و پس از وي ائمه كه از نسل اويند به مثابه حاكمان حقيقي زمانشان اعتقاد داشتهاند، گرچه قرآن اشاره صريح و بيابهامي به هيچيك از اين موارد ندارد. در حقيقت، ستيزهگران فرقهاي قديمي مكرر اين سؤال را بيان كردهاند: اگر علي و اولادش واقعا داراي اهميت اساسي بودند، چرا اسم آنان و موقعيتهاي دينيشان به صراحت در قرآن ذكر نشده است؟ [107] در برخي اخبار سني درباره تدوين قرآن اشاره شده است كه روايت قديمي مصحف عبارتهايي داشته است كه نام علي (ع) و جايگاه مهم اهل بيت پيامبر كه در مصحف عثماني حذف شدهاند، در آن وجود داشته است. ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد: 1. سوره مائده، آيه 67: «اي پيامبر آنچه از سوي پروردگارت بر تو وحي گرديد، بر مردم بخوان و اگر چنين نكني رسالت خود را به اتمام نرساندهاي و خداوند تو را از شر مردمان در امان ميدارد». روايات سني [108] و شيعي اشاره دارند كه اين آيه در آخرين حج پيامبر در سال دهم هجري و در مكه در بيان فضيلت خاص علي (ع) وحي شد و پيامبر متعاقب نزول آن، علي (ع) را مولاي مسلمانان اعلام كرد.(البته در اين كه كلمه «مولا» در اين عبارت به چه معناست، اختلاف وجود دارد). با وجود اين، نام علي (ع) در آن آيه يا در هيچ جاي ديگر قرآن ذكر نشده است. با اين حال، در روايتي سني گفته شده: در مصحف ابنمسعود نام علي (ع) به صراحت در اين آيه ذكر شده است. وي آيه را اين گونه قرائت ميكرده است: «اي پيامبر، بيان نما آنچه بر تو از سوي پروردگارت فرستاده شده است كه علي ولي مومنان است.» [109] . 2. سوره آلعمران، آيه 33: «خداوند آدم و نوح و اهل بيت ابراهيم و اهلبيت عمران را بر همه جهانيان برگزيد». در مصحف ابنمسعود اين فهرست شامل اهلبيت پيامبر نيز ميشده است. [110] . 3. سوره واقعه، آيه 10- 12: «و سبقتجويان بر پذيرش ايمان، فراتر از ديگر ايمانآورندگان هستند. آنان به بهشت نيز نزديكترند». سوره مومنون، آيه 8- 11: «آنان كه ايمان و امانتهايشان را حفظ كردند و نماز به جا آوردند، آنان وارثان بهشتاند كه تا ابد در آن خواهند بود». در مصحف ابنمسعود و ابي بن كعب و ربيع بن خثيم عبارت متفاوتي وجود داشته است كه اجزاي اين دو آيه را به هم وصل ميكرده است: «و پيشگامان در ايمان آوردن به پيامبر، علي و اولاد وي هستند، كساني كه خداوند آنان را از ميان صحابه پيامبر برگزيد و آنها را بر ديگران مولا نمود؛ آناني كه پيروز خواهند بود و بهشت ابدي را به ارث خواهند برد». [111] . 4. سوره فرقان، آيه يكم: «بركت از آن كسي است كه قرآن را بر بندگانش فرستاد تا از بهر بندگانش بيمدهنده باشد». در مصحف ابي بن كعب، آيه با اضافاتي اين گونه بوده است: «بركت تنها از آن كسي است كه قرآن را بر پيامبر و اهل بيتش فرو فرستاد كه دانش فهم كتاب را به ارث بردهاند؛ همانا آنان بيمدهندگاني براي عالمياناند». [112] . 5. سوره نور، آيه 35: «خداوند نور آسمان و زمين است. مثل نور خداوند همانند چراغداني است كه در آن، چراغي پرفروغ باشد؛ آن چراغ در حبابي قرار گيرد، حبابي شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان؛ اين چراغ با روغني افروخته ميشود كه از درخت پر بركت زيتون گرفته شده است». در مصحف ابنمسعود بيان متفاوتي در اين مورد ثبت شده است كه: «نور كساني كه به او ايمان آوردند و اهل بيت پيامبرش را دوست دارند همانند چراغي است...» [113] . همچنين گفتهاند كه ذكر و ياد علي (ع) و اهلبيت پيامبر در مصحفهاي قديمي در عبارتهاي ديگري از قرآن ذكر شده است. به عنوان مثال، در مصحف ابنمسعود در آيه 25 سوره احزاب، [114] آيه 56 سوره احزاب [115] (مورد دوم در مصحف معاذ بن جبل نيز وجود داشته است)، [116] آيات 22 و 23 سوره شورا، [117] آيه هشتم سوره حشر، [118] آيه 14 سوره صف (بر طبق قرائت ربيع بن خثيم) [119] ، آيه 26 سوره مدثر، [120] و آيه چهارم سوره قدر نام علي (ع) ذكر شده است. [121] چنين اخباري براي متكلمان قديمي شيعه سلاح آمادهاي براي مسكوت كردن مخالفانشان شد تا استدلال كنند اگر متن قرآن تبديل نشده بود، مردم به روشني ميتوانستند در قرآن، برهانهايي دال بر حق اهلبيت پيامبر را ببينند. [122] اشاره به قرائتهاي مختلف سنيان مكرر در منازعات فرقهاي بين سنيان و شيعيان ظاهر ميگردد. در روايات سنيان درباره تدوين قرآن ادعا ميشود كه بخشي از قرآن به دليل مرگ حافظان آنها از دست رفت يا حيواني اهلي صحيفه كاغذي را كه بر روي آن آيات قرآن نوشته شده بود، خورد. ادعاي سنيان درباره اندازه اصلي برخي سورهها در كتاب سليم بن قيس (اثري اصالتا شيعي از قرن دوم) در منازعه جدلي برضد سه خليفه نخست ذكر شده است. [123] . دو تن از مشهورترين متكلمان شيعي اواخر قرن دوم هشام بن حكم [124] و هشام بن سالم [125] ظاهرا از اين ديدگاه سني درباره تحريف قرآن، در منازعات فرقهايشان استفاده كردهاند. گفته شده ابوعيسي وراق (م247ه/62- 861م) متكلم مجادلهگر با گرايشهاي شيعي كتابي با عنوان الحكم علي سورة «لم يكن» نوشته است. [126] عنوان اين كتاب دلالت دارد كه مؤلف بر ضد سنيان [127] درباره حذفهايي از سوره بينه از روايات خودشان استفاده كرده، كه برخي معتقد بودند شامل اخباري برضد برخي از اشراف قريش بوده است. [128] محتملا برخي مجادلهگران شيعي به اين اخبار استناد كردهاند تا ثابت كنند كه اين سوره شامل برخي از صحابه نيز ميشده است. فضل بن شاذان نيشابوري (م 260ه/873م) بخش مفصلي از كتاب الايضاح را به حمله بر حشويه (اهل حديث) از اهل سنتبه سبب نقل اين نوع روايات كه وثاقت و اعتبار قرآن را زير سؤال ميبرد، اختصاص داده است. [129] همچنين او اساس استدلالهاي حشويه را بر آنچه معتقدند سنت پيامبر است، با اين پرسش مورد تحدي قرار ميدهد: «آيا اين بدان معنا است كه شما بخش اعظمي از قرآن را از دست دادهايد، در حالي كه معتقديد سنت [روايات پيامبر] را حفظ كردهايد؟» [130] . بايد اشاره كرد كه تا نيمه نخست قرن سوم نظريات و اخباري چون رواياتي كه محدثان اهل سنت نقل و تاييد ميكردند، هيچ جايي در جريان عمده تشيع نيافته بود. مدرك مشابهي را ميتوان از گفته حارث بن اسد محاسبي (م243ه/8- 857م) در مورد شيعيان زمانش استنباط كرد. محاسبي ميگويد: «شيعيان بر عثمان به دليل سوزاندن مصاحف و بخشهايي از قرآن جز مصحفي كه خود تدوين كرده بود، ايراد ميگيرند». [131] بر اساس نقل محاسبي، شيعيان براساس مباني فقهي از عثمان خرده ميگرفتند كه سوزاندن قرآن بدعتي ناروا و مستلزم بياحترامي به وحي مكتوب بوده است. [132] اين نظر با اين عقيده فقهي شيعي تاييد ميشود كه اجزايي از قرآن كه ديگر نميتوان از آن استفاده كرد، بايد دفن گردد يا با آب شسته شود، اما سوزانده نشود. نظر پنهانشده پشت اين عقيده آشكارا مبتني بر ارتباط بين آتش و گناه و اشاره به اين است كه به آتش انداختن قرآن گناه است و بر ناروايي سوزاندن كتاب با آتش دلالت دارد و اينكه قرآن را بايد از سوزاندن دور داشت. [133] . محاسبي اشارهاي به حمايت شيعيان از نظر حذف و تبديل در متن قرآن ندارد. موضع جاحظ متكلم در اين مسئله همانند روايت محاسبي صوفي است؛ وي شيعيان زمانش را متهم ميكند كه از اين نظر طرفداري ميكنند. [134] اين نقلها متضمن اين نكتهاند كه در آثار قرون سوم هنوز مسئله تحريف قرآن موضوعي جدلي و مورد اشاره متكلمان شيعه بوده است و بخشي از جامعه شيعي كه جاحظ متكلم با آنان تماس داشته، آن را در منازعات بين فرقهاي با معتزله به عنوان تمهيدي در مقام جدل با معتزله طرح ميكرده است، اما عقيده تمام جامعه شيعي نبوده است تا محاسبي بتواند به آن اشاره كند. ائمه و فقهاي شيعه در قرن دوم عقيدهاي را كه متضمن تبديل متن قرآن بود، رد كردند. اين نكته به خوبي با اين واقعيت مدلل ميگردد كه در فهرست طويل شكوههايشان برضد سه خليفه، به هيچوجه اتهام دستبردن به متن قرآن بيان نشده است. [135] شكوه آنان بيشتر اين بود كه خلفا و پيروانشان متن قرآن را حفظ، اما معناي آن را تحريف كردند. [136] تلاش ائمه براي جلوگيري از مشكلاتي بود كه ممكن بود به واسطه روايات سني كه پيشتر بدانها اشاره شد، پديد آيد. به عنوان مثال، آنان در برخي موارد، روايات را به گونهاي تاويل ميكردند كه وثاقت مصحف عثماني را تاييد ميكرد. به عنوان مثال، نقلي از امام علي (ع) گوياي اين نكته است كه بخشي از قرآن درباره اهل بيت پيامبر سخن ميگويد و بخش ديگر درباره دشمنانشان. [137] اين دو دستهبندي درباره مصحف عثماني ممكن بود اين ترديد را پديد آورد كه بخشهايي از قرآن محتملا به دلايل سياسي از متن حذف شده باشد، گرچه در حديثي از ائمه، تفسير مخالفي از گفته علي (ع) بيان ميشود. بر اساس اين تفسير، هر آيهاي در قرآن، كه درباره خوبيها است، به اهلبيت پيامبر، و هر آيهاي كه ناظر به شر است، به دشمنان اهلبيت اشاره دارد. [138] در احاديث ديگري از ائمه، اين مدعا كه در روايات قديمي سنيان مطرح شده كه نام علي (ع) و اهل بيت پيامبر اساسا در آيات گوناگون وجود داشته است، رد ميشود. بر اساس اين روايات، علي و اهلبيت سبب نزول برخي از آيات بودهاند. [139] . قرائت ابنمسعود را ائمه رد كردهاند، [140] قرائتي كه در برخي موارد از اساس با مصحف عثماني تفاوت ميكرد. اخبار بيشماري كه از ائمه نقل شدهاند هيچ ترديدي باقي نميگذارند كه ايشان به وثاقت قرآن محفوظ در مصحف عثماني اعتقاد داشتهاند. آنان به پيروانشان تعليم ميدادند كه قرآن را به عنوان كلمه قطعي خداوند [141] و والاترين مرجع دين [142] و معياري براي بررسي كذب روايات پيگيري كنند. [143] خطايي در قرآن وجود ندارد. ائمه بيان داشتهاند: «قرآن حبل متين الهي است و به دوره خاصي اختصاص ندارد، بلكه برهان ابدي و حقيقت جامعي براي همه افراد بشر است». [144] . تنها جايي كه نظر ائمه با مصحف عثماني اختلاف داشت، در سورههاي ضحي و انشراح، و قريش و فيل بود. ائمه [145] و به دنبال آنان، فقهاي شيعي تا زمان حاضر، [146] مدعياند و هميشه به صراحت گفتهاند كه سوره فيل و قريش آنگونه كه از مصحف ابي بن كعب برميآيد سوره واحدي هستند. [147] به همينگونه، آنان دو سوره ضحي و شرح را دو بخش از يك سوره واحد ميدانند؛ اين نظر را برخي از رجال سني چون عمر عبدالعزيز و طاووس بن كيسان تابعي نيز تاييد كردهاند. [148] . با وجود اين، در گذر زمان بسياري از قرائتها، روايات و نظرات سنيان، به احاديث شيعه راه يافت و به خطا، به ائمه منسوب گرديد. روشن است كه بسياري از اين روايات شيعي دقيقا رونويسيهايي از مطالب ذكرشده در ادبيات حديثي اهل سنت است كه در كتابهايشان يافت ميگردد، از جمله قرائت ابنمسعود كه اهلبيت پيامبر را همراه با اهلبيت ابراهيم و آل عمران در آيه سي و سوم آل عمران ياد كرده است. [149] نمونه ديگر آن، ذكر اهلبيت در ديگر موارد [150] با داخل نكردن نام علي (ع) در آيات چندي [151] و اين ادعاست كه آيات قرآني در متن اصلي از نظر تعداد فزونتر از قرآن فعلي بودهاند. [152] و اينكه متن اصلي قرآن آيه رجم را در برداشته است، [153] و آيه ادعايي دو دره طلا [154] در سوره احزاب [155] و طولانيتر بودن سوره احزاب [156] و سوره بينه [157] در آغاز، همه اين نظرات تقريبا براي دو سده در بين اهلسنت رواج داشت. تنها تفاوت اين بود كه در اين زمان در كتب شيعي با استناد به برخي از رجال شيعه و گاهي با سلسله سند رجال غير شيعي اما متمايل به شيعه (متشيع) يافت ميشدند. [158] . عامل ديگر كه ظاهرا در ورود اين نوع احاديث به ادبيات شيعي سهم داشته، علاقه خاص پيروان برخي جريانهاي الحادي غلو در ميان فرقههاي شيعه بوده است. [159] غلات از اين اخبار در منازعات مذهبي با شيعيان معتدل معاصر خود بهرهبرداري كردهاند. بسياري از روايات سني درباره تحريف قرآن و به واسطه راويان حديث چون احمد بن محمد سياري [160] (او مرجع نهايي بيش از يك سوم همه روايات درباره اين موضوع در كتب شيعه است) [161] و محمد بن حسن بن جمهور عمي بصري [162] (هر دو در ميانه قرن سوم ميزيستهاند) و مفضل بن عمر جعفي [163] و يونس بن ظبيان [164] و منخل بن جميل كوفي [165] (همگي از رجال اواخر قرن دوم) به ادبيات شيعه وارد شده بود. همه اين افراد به آراي غلو و گرايشهاي الحادي معروف بودند و به دليل همين نظرات، از جريان غالب تشيع در زمانشان و همچنين در زمانهاي بعد كنار نهاده شدند. [166] . اساسا به واسطه تلاشهاي مقاوم گروههاي غلو در داخل جامعه شيعه، تمام مطالب مربوط به اين موضوع به شكل شگفتانگيزي در نيمه نخست قرن سوم هجري بر مبناي روايات مورد پذيرش رجال اهل سنت - كه الگويي همانند با احاديث سني را دنبال ميكرد - شكل گرفت. غلات تلاشهاي بيشتري در ديگر موارد مشابه، كه نام علي (ع) يا اشارهاي به اهلبيت پيامبر ميتوانست در آيه اضافه گردد، انجام دادند. به منظور طرح اين مدعا كه مورد يا مواردي عمدا از قرآن حذف شدهاند، نفوذ جامعي از اين تلاشها در كتاب القراءات سياري (كه به كتاب التنزيل و التحريف نيز مشهور است) در دسترس است. در آغاز ميانه قرن سوم، بسياري از محدثان شيعي به پذيرش وثاقت اين اخبار تمايل داشتند. آنان همانند همتايان سنيشان، مدعي بودند كه در قرآن حذف و تبديلهاي صورت گرفته است. محدثاني چون علي بن ابراهيم قمي (زنده به سال 307ه/19- 920م) و سعد بن عبدالله اشعري (
پاورقي
[1] به عنوان مثال بنگريد به: الكشي، معرفة الناقلين، تلخيص شده توسط محمد بن حسن طوسي با عنوان اختيار معرفة الرجال، تصحيح حسن مصطفوي (مشهد، 1391ه)، ص590- 591. شاذان بن خليل نيشابوري از محدث و راوي مشهور شيعي ابواحمد محمد بن ابي عمير ازدي (م 217ه/832م) كه از مشايخ سني و شيعه حديث شنيده بود، ميپرسد: «چرا از سنيان براي شاگردانت حديث نقل نميكني و در كتابهايت نمينويسي؟» ابن ابيعمير پاسخ داده است كه عمدا از اين كار دوري ميكند؛ زيرا بسياري از شيعيان را ديده است كه نزد محدثان شيعي و سني شاگردي كرده بودند، اما بعدها خلط كرده، مطالب محدثان شيعي را به سنيان و مطالب محدثان سني را به شيعيان نسبت ميدادند.
[2] in Said Amir Arjomand , ed, Authority andPolitical Culturein Shiism, (New York, 1988) ,p.38 اين موضع را با نظر برخي از فقهاي سني مقايسه كنيد كه معتقدند اظهارات صحابه پيامبر در مسائل ديني طبيعتا بايد بازتابي از موضع خود پيامبر تلقي شود، چرا كه بعيد است صحابه در مسائل شرعي مستقلا تصميم بگيرند. بنگريد به: صبحي الصالح، مباحث في علوم القرآن (بيروت، 1977م) ص 134 و منابع آمده در آن.
[3] بنگريد به: اثر مجهول المؤلف، المباني في نظم المعاني، تحقيق آرتور جفري، در مجموعه مقدمتان في علوم القرآن (قاهره، 1954م)، ص26- 38؛ زركشي، البرهان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (قاهره، 1957م)، ج1، ص235، 237- 238، 256، 258؛ السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم (قاهره، 1967م)، ج1، ص212- 213، 216؛ Bell|s Introdaction to the Quran, revised by W. M. Watt (Edinburgh, 1970) p.143؛A. T. Welch, Al-Kuran (in The Encyclopaeda of Islam, 2nd, IV, pp. 400-29), p.403. و منابع آمده در آن.
[4] احمد بن حنبل، المسند (قاهره 1313ه/1896م)، ج1، ص57؛ ترمذي، سنن (مدينه، 1385ه)، ج4، ص336- 337؛ الحاكم النيسابوري، المستدرك (حيدرآباد، 1340ه/1922م)، ج2، ص229.