از تولد تا بعد از ظهور صفحه 193

صفحه 193

«یلطف لکم فی التوفیق»، یعنی وسایل کار نیک را به آسانی فراهم کند؛ چون معمولاً انجام کار نیک با سختی و رنج انجام می پذیرد.

تا این جای نامه به خط کاتب امام علیه السلام بود؛ ولی از اینجا به بعد به خط خود امام زمان علیه السلام می باشد:

«ای برادر مهربان، مخلص و با صفا در دوستی و یاری دهنده با وفای ما! این نامه ما برای توست؛ خداوند تو را به وسیله چشمی که نمی خوابد، محافظت نماید! این نامه را جز به اشخاص مورد اعتماد، نشان مده.

آنها را به انجام آنچه در این نامه آمده، سفارش کن. - درود خداوند بر محمّدصلی الله علیه وآله و خاندان پاکش -»

امام زمان علیه السلام در حق او دعا نمود که از هر شری در امان بماند و به او امر فرمود که: احدی، نسبت به نویسنده و نوشته امام علیه السلام آگاه نشود و نسخه ای از آن را بگیرد و به معتمدان خود خبر دهد.

اسرار و حکمت هایی در پنهان نمودن نامه به خط امام علیه السلام و خط نویسنده بخشی از نامه، وجود دارد که ما از آنها بی اطلاعیم.

نامه ای دیگر به شیخ مفیدرحمه الله:

در روز پنج شنبه، بیست و سوم ماه ذی حجه، سال (412 ه .ق) صادر گردید:

«من عبداللَّه المرابط فی سبیله الی ملهم الحقّ و دلیله.

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

سلام اللَّه علیک ایّها الناصر للحقّ، الداعی الیه بکلمه الصدق، فانّا نحمداللَّه الیک الذی لا اله الاّ هو، الهنا و اله آبائنا الاولین و نسئله الصلاه علی سیّدنا و مولانا محمّد خاتم النبیین و علی اهل بیته الطاهرین.

و بعد!... فقد کنّا نظرنا مناجاتک، عصمک اللَّه بالسبب الذی وهبه اللَّه لک من اولیائه و حرسک به من کید اعدائه و شفعنا ذلک.

الان من مستقرّ لنا ینصب فی شمراخ من بهماء، صرنا الیه آنفا من غمالیل، الجانا الیه

السباریت من الایمان و یوشک ان یکون هبوطنا الی صحصح من غیر بعد من الدهر و لا تطاول من الزمان.

و یاتیک نبأ منّا بما یتجّدد لنا من حال، فتعرف بذلک ماتعتمده من الزلفه الینا بالاعمال و اللَّه موفقک لذلک برحمته.

فلتکن - حرسک اللَّه بعینه التی لاتنام - ان تقابل لذلک فتنه تبسل نفوس قوم حرثت باطلاً لاسترهاب المبطلین یبتهج لدمارها المومنون و یحزن لذلک المجرمون.

و آیه حرکتنا من هذه اللوثه حادثه بالحرم المعظّم، من رجس منافق مذمّم، مستحلّ للدم المحرّم، یعمد بکیده اهل الایمان و لا یبلغ بذلک غرضه من الظلم و العدوان، لاننا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لا یحجب عن ملک الارض و السماء.

فلتطمئنّ بذلک من اولیائنا القلوب و لیثقوا بالکفایه منه و ان راعتهم بهم الخطوب و العاقبه - بجمیل صنع اللَّه سبحانه - تکون حمیده لهم ما اجتنبوا المنهی عنه من الذنوب.

و نحن نعهد الیک - ایّها الولیّ المخلص، المجاهد فینا الظالمین (ایّدک اللَّه بنصره الذی ایّد به السلف من اولیائنا الصالحین) انّه من اتقی ربّه من اخوانک فی الیدین و اخرج ممّا علیه الی مستحقّیه، کان آمنا من الفتنه المبطله و محنها المظلمه المضله.

و من بخل منهم بما اعاره اللَّه من نعمته علی من امره بصلته، فانّه یکون خاسراً بذلک لا ولاه و آخرته»؛

«هرکس در دادن نعمت هایی که خداوند به او داده، به کسانی که دستور به صله رحم به آنان داده شده است، بخل بورزد در این دنیا آن دنیا ضرر خواهد دید.»

بی شک امام زمان علیه السلام برای کسانی که حقوق مالی واجب را می پردازند، ضمانت کرده، که از بلایا، امتحانات و سختی ها در امان باشند همچنین کسانی را که از پرداخت حقوق مالی - که خداوند نزد آنها به امانت گذارده - اجتناب می ورزند، تهدید کرده است.

پس اموالی که انسان بعد از خودش به جا می گذارد به منزله امانت است که به دیگران می رسد به هر حال اموالی که در دست انسان است، خداوند سبحان آنها را به صورت امانت از جانب خودش در دست انسان قرار داده است و به صورت دایمی باقی نمی ماند؛ بلکه

ص:231

زایل شده، از دست خارج می شود؛ پس کسی که از پرداخت حقوق مالی به مستحقان بخل بورزد بزودی در این دنیا، دچار ضررهای مالی خواهد شد همچنین در آخرت نیز، ضرر خواهد کرد؛ چون اجر بزرگ و ثواب بسیاری که خداوند برای انفاق کنندگان اموال در راه خداوند، وعده داده است را از دست می دهد و بلکه او به سبب ترک این واجب - که همان پرداخت حقوق شرعی است - عذاب می شود.»

فرمود: «و لو أن أشیاعنا - و فقهم اللَّه لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخّر عنهم الیُمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حق المعرفه و صدقها منهم بنا.»

خبر تاسف انگیز و دردناکی است. در این جمله به خسارت بزرگ تری - که شیعیان به آن گرفتار شده اند - اشاره شده است که آن محرومیت از سعادت دیدار امام علیه السلام است و این محرومیت به سبب نداشتن یکپارچگی قلب های شیعیان در وفای به عهد است.

نمی دانیم مقصود از «الوفاء بالعهد» چیست؛ احتمالات زیاد و گمان های متعددی وجود دارد؛ ولی قدر مسلّم، این است که مقصود از وفای به عهد، مقاومت، پایداری و سیر کردن در خط اسلام، بدون هرگونه انحرافی است.

پس اگر، جامعه شیعی این چنین باشند، راه برای آنها باز می شود تا با امام علیه السلام بی پرده ملاقات کنند و نه به صورتی که در هنگام ملاقات، غافل باشند برای اینکه بیشتر دیدارهایی که برای بعضی از افراد در خلال غیبت کبری به دست آمده، همراه با غفلت و عدم آگاهی بوده است و بعد از پایان دیدار، روشن شده، که آنها با امام زمان علیه السلام در فضایی از غفلت و عدم هوشیاری، دیدار کرده اند.

اگر جامعه شیعی، آن گونه که امام زمان علیه السلام دوست دارد، می بود، سعادت تشرّف دیدارِ بامعرفتِ امام علیه السلام آنها را در بر می گرفت.

فرمود: «فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لانوثره منهم.»

احادیث بسیاری تصریح می کنند که اعمال مردم بر هر امام از ائمه علیهم السلام در هر هفته ای، دو بار در روزهای پنج شنبه و دوشنبه، عرضه می گردد؛ پس طبیعی است که امام علیه السلام برای

ص:232

شیعه خود - که آغشته به هر گونه انحرافی شده - ناراحت شود و همین انحرافات، باعث عدم دیدار با امام زمان علیه السلام می شود.

فرمود: «هذا کتابنا الیک أیها الولی الملهم للحق العلی، باملائنا و خط ثقتنا، فاخفه عن کل احد و اطوه، و اجعل له نسخه تطلع علیها من تسکن إلی أمانته من اولیائنا، شملهم اللَّه ببرکتنا إن شاءاللَّه».

در شرح نامه اوّل به شیخ مفیدرحمه الله، مقصود از «نامه توقیع» را بیان کردیم.

امام زمان علیه السلام به شیخ مفیدرحمه الله امر کرده، نامه را از همه مردم مخفی کند تا کسی نسبت به نامه به سبب اسرار و حکمت هایی آگاه نشود و امر کرده است که از این نامه نسخه ای بردارد و فقط به شیعیانی که شیخ مفیدرحمه الله به امانت و راز داری آنها اطمینان دارد، اطلاع داده شود.

شاید نظر امام علیه السلام این بوده، که این امر از غیرشیعه و از حاکمان آن زمان، مخفی بماند.

ص:233

فصل دوازدهم:کسانی که آن حضرت را در غیبت کبری دیده اند

مقدمه

کسانی که در دوران غیبت به دیدار امام حجّت مهدی علیه السلام نایل شده اند، بسیار هستند و شمارش آنها ممکن نیست، همان طور که آوردن نام تمام دیدار کنندگان امام زمان علیه السلام - که در کتاب های تاریخی و حدیثی آمده - در این مجال سخت است.

شیخ مجلسی رحمهم الله، اسامی کسانی که در زمان غیبت به دیدار امام علیه السلام نایل آمده اند را در کتاب بحارالانوار آورده است.(1)

همچنین شیخ نوری رحمه الله در نجم ثاقب، 100 داستان از کسانی که به دیدار امام علیه السلام نایل شده اند را یادآوری کرده است؛ سپس از بین آنها، پنجاه و هشت داستان و حکایت را انتخاب کرده، در جنه الماوی آورده است.

همچنین علمای پیشین ومعاصر ما، کتاب هایی را درباره کسانی که به دیدار امام زمان علیه السلام نایل شده اند را نوشته اند، مانند تبصره الولی فیمن رأی القائم المهدی که مرحوم سید هاشم بحرانی نوشته است؛ تذکره الطالب فیمن رأی الامام الغائب و دارالسلام فیمن

ص:234


1- 266. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، صص 1-77، چاپ تهران، سال 1393 هجری.

فاز بسلام الامام که هر دو، نوشته شیخ محمود میثمی عراقی است؛ بدائع الکلام فیمن اجتمع بالإمام، اثر سید جمال الدین محمّد بن حسین یزدی طباطبایی؛ البهجه فیمن فاز بلقاء الحجه که اثر میرزا محمدتقی الماسی اصفهانی است و العبقری الحسان فی تواریخ صاحب الزمان، که اثر شیخ علی اکبر نهاوندی می باشد.

امّا حکایات کسانی که در زمان ما به دیدار امام علیه السلام مشرف شده اند و نویسندگان، اسامی آنها را ثبت نکرده اند، بسیار است.

چون این داستان ها، اهمیت زیادی در آگاهی و یادگیری دارند؛ لذا ما در این فصل از مجموع داستان ها و حکایت ها، 10 داستان را انتخاب کرده، آنها را به سبب رعایت اختصار، خلاصه می کنیم.

به جا است که یادآوری شود، بسیاری از کسانی که توفیق شامل حالشان شده، به این شرف بزرگ مفتخر شده اند، به سبب ترس از شهرت، یا ترس از اینکه او را متهم به دروغگویی کنند یا به علت تقیه از حاکمان و موارد دیگر احدی ار از این دیدارها مطلع نمی کردند و سکوت را بر گفتن این مطالب ترجیح می دادند و کسانی که خبر تشرفشان به دیدار امام علیه السلام به ما رسیده است، شاید ضرورت، این چنین اقتضا می کرده، یا اینکه تکلیف شرعی به سبب اثبات حق و محکم کردن عقاید مردم بر آنها واجب کرده، که این جریانات را به اطلاع مردم برسانند.

1 - داستان انار در بحرین

شهرهای کشور بحرین، همیشه محل زندگی شیعیان اهل بیت علیهم السلام بوده است؛ والی بحرین در قرن هفتم هجری، ناصبی و دشمن سرسخت شیعه بود و وزیرش از او خبیث تر و بغضش نسبت به شیعیان بیشتر بود.

روزی از روزها، وزیر برای والی، اناری می آورد که روی آن نوشته شده بود: «لااله الااللَّه، محمّد رسول اللَّه، ابوبکر، عمر، عثمان و علی، خلفاءُ رسول اللَّه».

والی به نوشته روی انار نظر کرد و گمان کرد که این خطوط به قلم قدرت الهی، روی انار نوشته شده است و ساخته بشر نیست.

ص:235

وزیر گفت: این نشانه آشکار و حجتی قوی برای باطل کردن مذهب رافضه است (مقصودشان شیعه است).

وزیر، ابتکار عمل به خرج داد که والی، علما و شخصیت های شیعه را جمع کند و انار را به آنها نشان دهد؛ اگر دست از مذهب شیعه کشیدند و به مذهب اهل سنت گرویدند به آنها کاری نداشته باشد؛ ولی اگر از این کار روی برگرداندند و به مذهب خودشان باقی ماندند، انتخاب یکی از این سه چیز را به عهده آنها بگذارد:

اوّل اینکه، جزیه بپردازند، همان طور که یهودیان، مسیحیان و مجوسیان می پردازند.

دوم، جوابی را در ردّ ادعای ما و از بین بردن نوشته روی انار بیاورند.

سوم، مردان آنها را بکُشد، زنان و کودکانشان را اسیر بگیرد و اموالشان را به غنیمت بردارد.

والی به دنبال شخصیت های شیعه فرستاد، آنها را احضار کرد، انار را نشان داد و انتخاب یکی از این سه کار را بر گردن آنها نهاد؛ شیعیان 3 روز از او مهلت خواستند.

پس بزرگان و دانشمندان شیعه، دور هم جمع شدند و درباره چگونگی کیفیت رهایی از این مشکل با هم به مذاکره پرداختند و بعد از مذاکرات زیاد از بین صلحای خود، 10 نفر را انتخاب کردند و از بین 10 نفر، سه نفر را برگزیدند و مقرر شد در هر شبی از این سه شب، یکی از آنها به صحرا برود و به درگاه امام زمان علیه السلام برای رهایی از این امتحان سخت، استغاثه کند.

یکی از آن سه، در شب اوّل به صحرا رفت؛ ولی به دیدار امام علیه السلام مشرف نشد و مشکل حل نگشت؛ همین اتفاق برای نفر دوم نیز افتاد و در شب سوم، شیخ محمّد بن عیسی دمستانی که فاضل پرهیزکار بود با سر برهنه به صحرا رفت و ساعاتی از شب را به گریه، توسل و استغاثه به امام زمان علیه السلام گذارند.

امام زمان علیه السلام، حاضر شد و به او خطاب قرار داد: «ای محمّد بن عیسی! چه شده که تو را به این حال می بینم؟ برای چه به این صحرا آمده ای؟»

او که امام زمان علیه السلام را نشناخته بود از گفتن خواسته اش ابا کرد؛ پس امام علیه السلام به او

ص:236

فرمود: «من صاحب الأمر هستم، حاجتت را بگو.»

محمّد بن عیسی گفت: اگر تو صاحب الأمر هستی؛ پس قصه مرا می دانی و احتیاجی به بیان و شرح من نیست.

امام علیه السلام، فرمود: «بله، به سبب آن انار و آنچه روی آن نوشته شده، به این جا آمده ای.»

چون محمّد بن عیسی این را شنید، گفت: بله، ای سرور من! از آنچه رخ داده، خبر داری و حال آنکه تو امام و پناه مایی و می توانی این مشکل را حل کنی.

امام علیه السلام فرمود: «وزیر [لعنه اللَّه در خانه اش درخت اناری دارد؛ پس هنگامی که آن درخت، باردار می شود؛ وزیر قالبی از گِل و به شکل انار درست می کند و آن را به دو نیم تقسیم می کند و کلمات یاد شده را در داخل آن می سازد؛ سپس اناری از درخت را در آن قالب قرار می دهد و آن قالب را محکم بر انار می بندد؛ پس زمانی که انار رشد می کند و بزرگ می شود؛ انار، داخل آن نوشته ساختگی قرار می گیرد.

هنگامی که فردا پیش والی رفتید به او بگو، جوابت را آورده ام و آن را فقط در خانه وزیر می گویم و هنگامی که به خانه اش رفتید به سمت راستت نگاه کن که اتاقی را می بینی به والی بگو، جوابت را فقط داخل این اتاق می دهم؛ وزیر از این کار ممانعت خواهد کرد؛ ولی تو اصرار کن و نگذار که وزیر قبل از تو، وارد اتاق شود! بلکه با او داخل شو؛ آن گاه که وارد اتاق شدی، طاقچه ای را می بینی که بر روی آن کیسه سفیدی است به طرف آن برو و آن را بردار؛ پس همان قالب را در آن خواهی دید بعد آن را در برابر وزیر بگیر و انار را درون آن بگذار تا اینکه معلوم شود، انار، اندازه قالب است.»

سپس امام زمان علیه السلام فرمود: «ای محمّد بن عیسی! به والی بگو، ما برای تو معجزه دیگری داریم و آن معجزه، این است که در آن انار، جز خاکستر و دود نیست! پس اگر می خواهی، درستی این خبر را بدانی، دستور بده وزیر، انار را بشکند؛ آن گاه که آن را شکست، خاکستر و دود بر صورت و ریش او می پاشد.»

ملاقات با امام علیه السلام به پایان رسید و محمد بن عیسی در حالی که شادمانی و خوشحالی او را فرا گرفته بود، برگشت تا شیعیان را به رفع این مشکل بشارت دهد.

ص:237

صبح شد و آنها پیش والی رفتند؛ محمّد بن عیسی، همه آن مواردی که امام علیه السلام به او فرموده بود، انجام داد.

سپس والی از او پرسید: چه کسی این خبرها را به تو داده است؟

گفت: امام زمان ما و حجت خداوند بر ما.

والی گفت: امام شما کیست؟

محمد بن عیسی درباره ائمه دوازده گانه برای والی توضیح داد تا اینکه به امام زمان علیه السلام رسید.

آن گاه والی گفت: دستت را جلو بیاور؛ من شهادت می دهم که معبودی، جز خداوند نیست و محمد صلی الله علیه وآله بنده و فرستاده اوست و جانشین بعد از او، امیرالمؤمنین علی علیه السلام است... .

بعد به امامت تمامی ائمه علیه السلام اقرار کرد و دستور داد، وزیر را بکشند و از مردم متدین، عذرخواهی کرد.(1)

این داستان نزد مومنین به خصوص بحرینی ها معروف است و قبر محمدبن عیسی در بحرین، زیارتگاه مردم است.

2 - داستان یاقوت روغن فروش

از شیخ بزرگ و عالم بی نظیر، شیخ علی رشتی - که از علمای پرهیزکار و بزرگ است - نقل شده: از کربلا به نجف اشرف از مسیر طویریج و سوار بر کشتی می رفتم؛ در کشتی گروهی بودند که مشغول هوسرانی، خوشگذرانی و عیاشی بودند.

بین آنها مردی را دیدم که با آنها همراهی نمی کرد؛ بلکه با وقار و متین بود و فقط هنگام غذاخوردن با آنها همراه می شد در حالی که آنها او را مسخره می کردند و به او طعنه می زدند و چه بسا مذهبش را نیز نکوهش می کردند.

از او سئوال کردم، علت دوری اش از آنها و شریک نشدن در هوسرانی و خوشگذرانی آنان چیست؟

او گفت: اینها خویشاوندان من هستند و اهل تسنن می باشند، پدر من نیز بر کیش آنان

ص:238


1- 267. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، صص 178 - 180.

است؛ ولی مادرم شیعه است و من نیز همکیش خویشاوندانم بودم؛ ولی خدای متعال به برکت امام حجت، صاحب الزمان علیه السلام بر من منت نهاد و شیعه شدم.

سپس از او، علت هدایتش و مشرف شدن به مذهب تشیع را سئوال کردم؟

او گفت: اسم من، یاقوت است و در شهر حلّه، روغن فروش هستم؛ بعضی از اوقات برای خریدن روغن به بیابان و خارج شهر می رفتم؛ روزی مقداری روغن خریدم و با گروهی برگشتم و شب به منزلگاهی در مسیرمان رسیدیم و در آن جا به استراحت پرداختیم.

زمانی از خواب بیدار شدم که آن گروه، همگی رفته بودند؛ من در پی آنها به راه افتادم در حالی که آن سرزمین، خالی از سکنه بود و حیوانات وحشی و درندگان آن جا بودند؛ از جاده دور افتادم و متحیر و ترسان از درندگان و تشنه بودم.

از خلفا کمک خواستم؛ ولی فایده ای نداشت در این هنگام یادم آمد که از مادرم شنیده بودم، می گفت:

امام ما، زنده است و کنیه اش «اباصالح» می باشد؛ او هدایت کننده گمراهان، فریادرس فریادخواهان و کمک کننده به ضعیفان می باشد.

پس با خود عهد کردم، اگر آن امام علیه السلام به دادم برسد به دین مادرم بگروم و شیعه شوم.

پس ناله کردم: یا ابا صالح!

در این هنگام، ناگهان دیدم، مردی کنار من است و با من راه می رود و عمامه سبزی به سر دارد؛ او جاده را به من نشان داد و امر کرد به دین مادرم درآیم و فرمود:

«بزودی به روستایی می رسی که همه اهل آن روستا شیعه هستند.»

به ایشان گفتم: آیا با من به این روستا نمی آیی؟

فرمود: «نه برای اینکه هم اکنون، هزاران انسان در نقاط مختلف جهان، مرا صدا می زنند و من می خواهم به دادشان برسم.»

آن گاه از دید من غایب شد بعد مقدار کمی راه رفتم و به آن روستا رسیدم که فاصله آن روستا نسبت به آن جایی که دیشب بیتوته کرده بودیم، زیاد بود و نکته جالب اینکه آن گروه، یک روز بعد از من به آن روستا رسیدند.

ص:239

به حلّه که رفتیم به خانه سید مهدی قزوینی(1) رفتم و داستان خود را برای او گفتم و مسائل دینی را از او فرا گرفتم...(2)

3 - داستان اسماعیل بن حسن هرقلی

از شمس الدین بن اسماعیل هرقلی حکایت شده: پدرش، در دوران جوانی، دچار زخمی روی ران چپ خود بود که در ایام بهار، آن زخم باز می شد و خون زیادی از آن بیرون می آمد؛ پس از روستای خود خارج شد و به سوی حلّه حرکت کرد و در حلّه، نزد سیّد رضی الدین علی بن طاووس رفت و از درد خود شکایت کرد.

سید بن طاووس، پزشکان را برای معاینه اسماعیل فرا خواند و بعد از بررسی، پزشکان گفتند: اگر این زخم، جراحی شود، خطر مرگ وجود دارد و درصد موفقیت عمل، کم است.

سپس اسماعیل هرقلی با سید بن طاووس برای مراجعه به پزشکان حاذق به بغداد رفتند و جواب آنها نیز، همان جواب بود.

اسماعیل برای توسل به امام زمان علیه السلام و شفا گرفتن از آن حضرت، رهسپار سامراء شد. بعد از چند روز، کنار دجله رفت و در آن غسل کرد و لباس پاکیزه ای پوشید در آن جا به 4 اسب سوار برخورد کرد که یکی از آنها، نیزه ای به دست داشت و لباس بلندی پوشیده بود.

آن سوارِ نیزه به دست به طرف اسماعیل آمد و 3 نفر دیگر، دو طرف جاده ایستاده بودند و به اسماعیل سلام کردند؛ سوارِ نیزه به دست از اسماعیل پرسید:

«تو فردا به سوی خانواده ات بر می گردی؟»

اسماعیل گفت: بله.

آن گاه آن شخص به اسماعیل گفت: جلو بیا تا ببینم چه چیزی تو را اذیت می کند.

سپس به بدن اسماعیل دست کشید تا اینکه دستش به جای زخم رسید، آن را فشار داد و سپس بر اسبش سوار شد.

یکی از آن 3 نفر گفت: ای اسماعیل! خوب شدی.

اسماعیل از اینکه، آنها نام او را می دانند، تعجب کرد؛ ولی توجهی به آن نکرد و گفت:

ص:240


1- 268. از علمای شیعه در آن عصر.
2- 269. جنّه الماوی؛ نوری؛ ص 293.

خداوند، من و شما را رستگار کند!

آن گاه یکی از آن مردان به اسماعیل گفت: این مرد، امام توست و اشاره به کسی کرد که دست به پای اسماعیل کشیده بود.

اسماعیل جلو رفت و پای امام را بغل گرفت و بوسید؛ امام علیه السلام با لطف و مهربانی به او فرمود: «برگرد.»

اسماعیل گفت: هرگز از تو جدا نمی شوم!

امام علیه السلام فرمود: «مصلحت این است که برگردی.»

اما اسماعیل، همان کلام اولش را تکرار کرد.

یکی از آن 3 نفر گفت: «اسماعیل خجالت نمی کشی؟ امام علیه السلام به تو می فرماید، برگرد و تو با او مخالفت می کنی؟!»

آن گاه اسماعیل آن جا ایستاد و امام علیه السلام به او فرمود: «هنگامی که به بغداد رسیدی، مستنصر، حاکم عباسی تو را خواهد خواست؛ آن گاه که پیش او رفتی و به تو چیزی داد، آن را نگیر و به پسر ما، «رضی» بگو، نامه ای برای علی بن عوض بنویسد و من به او سفارش می کنم، آنچه را می خواهی به تو بدهد.»

سپس امام علیه السلام و یارانش، اسماعیل را ترک کردند و به مسیرشان ادامه دادند و اسماعیل به شهر امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام رفت و در آن جا با برخی از مردم ملاقات کرد و از آنها درباره 4 سوار سؤال کرد.

گفتند: شاید آنها از بزرگان و صاحب نعمتان این منطقه باشند.

اسماعیل به آنها گفت: او، خودِ امام زمان علیه السلام است.

آنها گفتند: آیا بیماری که داشتی را به او نشان دادی؟

اسماعیل گفت: او با دستش، آن را لمس کرد.

آن گاه لباس را از پایش بیرون آورد و اثری از آن مریضی ندید؛ شک کرد شاید زخم در پای دیگرش است و لباس را از پای دیگرش هم بیرون آورد و چیزی دیده نشد؛ مردم به سوی او هجوم آوردند و پیراهنش را به قصد تبرک، تکه تکه کردند.

ص:241

از جانب حاکم عباسی، مردی آمد و از اسم و تاریخ بازگشت او به بغداد سؤال کرد؟ و اسماعیل، همه چیز را به او جواب داد.

بعد از یک روز، اسماعیل از شهر سامراء خارج شد و به سوی بغداد رفت و زمانی که به بغداد رسید، دید مردم بر دروازه خارج شهر تجمع کرده اند و از هر کس که وارد شهر می شود، نام، نسب و مکانی که از آن جا می آید را می پرسند؟ از او، نامش را پرسیدند و او همه چیز را برای آنها تعریف کرد؛ مردم بر سر او ریختند و لباس هایش را برای تبرک، تکه، تکه کردند؛ به بغداد رسید در حالی که نزدیک بود از ازدحام جمعیت بمیرد.

سید بن طاوس، همراه آن عده بود؛ مردم را از او دور کردند، زمانی که سید، او را دید، گفت: آیا درباره تو می گویند؟

گفت: بله.

سپس از مرکبش پایین آمد، ران اسماعیل را دید؛ اما اثری از آن زخم نبود و بیهوش شد. زمانی که به هوش آمد، دست اسماعیل را گرفت و گریه کنان او را پیش وزیر برد و گفت:

این برادر من و نزدیک تر از همه مردم به قلب من است.

وزیر از او پرسید و اسماعیل هم، داستان را تعریف کرد؛ آن گاه وزیر، پزشکانی را فراخواند که زخم را قبل از این واقعه، معاینه کرده بودند و گفته بودند که دوایی، جز قطع کردن پا نیست و آن هم، خطر مرگ دارد.

به آنها گفت: بر فرض قطع شدن و نمردن در چه مدت زمانی خوب می شد؟

گفتند: در 2 ماه، جای آن حفره ای سفید باقی می ماند و در آن محل، دیگر مو نمی روید!

وزیر از آنها پرسید: چه زمانی زخم را دیدید؟

آنها گفتند: 10 روز است.

وزیر، ران اسماعیل را دید و در آن، اثری از زخم ندید، یکی از پزشکان فریاد زد: این کار مسیح علیه السلام است!

ص:242

وزیر گفت: این کار شما نیست؛ ما می دانیم، کار چه کسی است.

سپس حاکم عباسی از اسماعیل پرسید، داستانش چیست؟ اسماعیل، جریان را برای او تعریف کرد و حاکم دستور داد، 1000 دینار به او بدهند و به او گفت: این دینارها را بگیر و انفاق کن.

اسماعیل گفت: جرأت ندارم که یکی از آنها را از تو بگیرم.

مستنصر با تعجب گفت: از چه می ترسی؟!

اسماعیل گفت: از آن کسی که مرا شفا داد؛ چون او گفته است، از مستنصر چیزی نگیر.

مستنصر گریه کرد، ناراحت شد و اسماعیل در حالی که چیزی از او نگرفته بود از نزدش بیرون آمد.

شمس الدین بن اسماعیل هرقلی گفت: من ران پدرم را بعد از آنکه خوب شده بود، دیدم و هیچ اثری روی آن نبود و در همان جا، مو روییده بود.(1)

4 - داستان ابی راجح حمامی

از شمس الدین محمّد بن قارون روایت شده: در شهر حله، مردی بود که به او ابوراجح حمامی می گفتند و حاکم آن شهر، ناصبی و دشمن اهل بیت علیهم السلام بود که نامش «مرجان صغیر» بود؛ روزی به حاکم خبر دادند، ابو راجح، بعضی از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله را لعن می کند؛ حاکم او را احضار کرد و دستور داد، او را بزنند و شکنجه اش کنند؛ پس ضربه مهلکی بر صورتش زدند که تمام دندان هایش ریخت؛ سپس زبانش را از حلقش درآوردند و در حلقش، سوزن بزرگی فرو کردند و بینی اش را سوراخ کردند و از آن سوراخ، نخی رد کردند، آن نخ را به طنابی بستند و به وسیله آن، او را در محله های شهر حلّه می چرخاندند و از هر طرف، او را کتک می زدند تا اینکه بر زمین افتاد.

حاکم دستور داد، او را بکشند؛ ولی حاضرین گفتند: او پیرمرد بزرگی است و بزودی از شدت کتک و زیادی زخم ها خواهد مرد.

لذا او را روی زمین رها کردند، خانواده اش آمدند و او را به خانه بردند؛ حال وخیمی

ص:243


1- 270. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، صص 61 - 64.

داشت که کسی شک نمی کرد بزودی خواهد مرد.

صبح شد در حالی که حالش خوب شده بود، بلند شد و با بهترین حالت نماز خواند و دندان هایش که ریخته شده بود - همه سالم شده، برگشته بودند، همه زخم هایش بهبود یافته بود و در بدنش، هیچ اثری از آن همه شکنجه نبود!!

مردم از این وضعیت متعجب شدند و از آنچه اتفاق افتاده بود از او سؤال می کردند؟ او به آنها گفت به امام زمان علیه السلام پناه برده، متوسل شده است و امام علیه السلام نیز به دیدار او آمده است؛ خانه اش پر از نور شده بود.

ابوراجح می گوید: امام علیه السلام، دست شریفش را به صورت من کشید و فرمود: «بلند شو برو و کار کن و برای خانواده ات، غذا فراهم کن که خداوند متعال به تو سلامتی بخشید.» پس صبح به این حالت که می بینید، بلند شدم؛ محمّد بن قارون، او را دید که چهره جوانی اش باز گشته، صورتش قرمز و قدش راست شده است.

خبر در حله پیچید و حاکم دستور داد، او را احضار کنند در حالی که او را دیروز با صورتی ورم کرده، دیده بود؛ ولی امروز، او را صحیح و سالم می دید و هیچ اثری از زخم ها در پیکرش نبود.

حاکم بسیار ترسید و روش برخوردش با شیعیان تغییر یافت و با آنها به خوبی رفتار می کرد.

ابوراجح بعد از تشرفش به دیدار امام علیه السلام، مثل جوان 20 ساله بود و همیشه بر همین حال بود تا مرد.(1)

5 - داستان مقدس اردبیلی

از سید فاضل «امیر علاّم» روایت شده: اواخر شب در صحن امیرالمؤمنین علیه السلام بودم، دیدم مردی به طرف حرم مقدس می آمد؛ نزدیک شد، دیدم او عالم پرهیزکار، مولای ما، احمد اردبیلی قدس سره است؛ خودم را از دیدِ او پنهان کردم به طرف درب حرم - که بسته بود - آمد؛ پس درب برایش باز شد و داخل حرم گردید؛ خودم شنیدم که با کسی صحبت می کرد

ص:244


1- 271. بحار؛ مجلسی؛ج 52، صص 70-71.

مثل اینکه با کسی نجوا می کرد؛ سپس از آن جا خارج شد، درب حرم بسته شد به سوی مسجد کوفه رفت و من از پشت سرش، او را تعقیب می کردم در حالی که او، مرا نمی دید؛ آن گاه داخل مسجد شد و به طرف محرابی که امیرالمؤمنین علیه السلام در آن جا به شهادت رسیده بود، رفت و در آن جا مکث زیادی کرد و سپس به طرف نجف برگشت و من همچنان، پشت سرش بودم؛ در اثنای راه، سرفه کردم، او متوجه من شد و گفت: امیر علّام، تویی؟

گفتم: بله.

گفت: این جا چه کار می کنی؟

گفتم: از زمان داخل شدنت به حرم مطهر تا الان، همراه تو بوده ام! تو را قسم می دهم به حق صاحب این قبر، این قضیه از چه قرار است؟

گفت: به شرطی می گویم که تا زمانی که زنده هستم آن را به کسی نگویی. من هم با این شرط موافقت کردم.

آن گاه گفت: من داشتم درباره بعضی از مسائل پیچیده فقهی فکر می کردم، مقرر کردم نزد مرقد امیرالمؤمنین علیه السلام بروم تا این مسائل را از ایشان سؤال کنم، زمانی که به درب حرم رسیدم، درب بدون هیچ کلیدی، برایم باز شد بعد داخل حرم شدم و از خداوند خواستم، سرورم امیرالمؤمنین علیه السلام به آن مسائل پاسخ دهد! آن گاه صدایی از قبر شنیدم که فرمود: «به مسجد کوفه برو و از مهدی قائم علیه السلام سئوال کن که او امام زمان توست.»

پس به سرعت، کنار محراب کوفه آمدم و از امام زمان علیه السلام راجع به آن مسائل سؤال کردم و ایشان جواب آنها را داد و الان به خانه بر می گردم.(1)

6 - داستان شیخ محمّد حسن نجفی

مردی از طلبه های علوم دینی در نجف - که نامش محمدحسن سریره بود - با 3 مشکل روبه رو شده بود.

1 - سینه اش، دچار خونریزی شده بود.

2 - در فقر شدیدی زندگی می کرد.

ص:245


1- 272. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 175.

3 - دوست داشت با زنی ازدواج کند که خانواده آن زن، به سبب فقرش با این ازدواج، مخالفت می کردند.

هنگامی که از حل این 3 مشکل ناامید شد، قرار گذاشت 40 شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود؛ چون بین مومنین، مشهور بود هر کس، 40 شب چهارشنبه به زیارت مسجد کوفه برود، حتماً امام زمان علیه السلام را خواهد دید.

این مرد به امید تشرف یافتن به دیدار امام علیه السلام و عرضه داشتن این 3 حاجت، خدمت آن حضرت، این عمل را به خوبی انجام داد.

شب آخر رسید که شبی سرد بود و باد تندی می وزید؛ آن مرد، روی نیمکت خارج از مسجد نشسته بود و نمی توانست، داخل مسجد بنشیند؛ چون هنگام سرفه از سینه اش، خون بیرون می آمد؛ با خود فکر می کرد، آیا با اینکه در هفته آخر این 40 شب است، توفیق زیارت امام زمان علیه السلام نصیبش می شود؟

آماده شد برای خود، قهوه درست کند؛ پس آتش به راه انداخت در این هنگام ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، ناراحت شد و با خودش گفت: این اعرابی می خواهد، تمام قهوه مرا بخورد و چیزی برای من باقی نمی گذارد!

می گوید: آن مرد، پیش من رسید، اسم مرا برد و سلام کرد از اینکه نامم را می دانست، تعجب کردم و از او پرسیدم: تو از کدام طایفه ای، از طایفه فلان؟

فرمود: «نه.»

تا اینکه اسامی طایفه های مختلف را بردم و او در پاسخ همه فرمود: «نه.» در آخر از من سؤال کرد: «چه شده به این جا آمده ای؟

به او گفتم: برای چه این سؤال را می پرسی؟

فرمود: اگر بگویی، ضرر نمی کنی؟!

سپس در کاسه ای برای او قهوه ریختم، جلویش گذاشتم و او مقدار کمی از آن را نوشید؛ سپس فنجان را برگرداند و به من فرمود: «تو آن را بنوش.»

من هم کاسه را از او گرفتم و بقیه قهوه را نوشیدم.

ص:246

شروع به گفتن مشکلاتم کردم و به او گفتم: من در نهایت فقر هستم و از 2 سال قبل، مبتلا به خونریزی سینه می باشم و علاقمند به زنی شده ام؛ ولی خانواده اش از ازدواج او با من، امتناع می کنند؛ بعضی از علما مرا گول زدند و گفتند: برای حل مشکلاتت به امام زمان علیه السلام متوسل شو و 40 شب چهارشنبه به مسجد کوفه برو تا حاجاتت برآورده شود، این همه سختی و رنج در این شب ها را تحمل کرده ام و این شب آخر است و من کسی را ندیده ام.

در حالی که نسبت به گفته های او غافل بودم به من فرمود: «اما سینه ات، خوب شد و بزودی با زن مورد نظرت، ازدواج خواهی کرد؛ ولی فقر تا پایان زندگی ات با توست.»

هنگامی که صبح شد، احساس کردم، سینه ام خوب شده، بعد از چند هفته با آن زن ازدواج کردم؛ ولی فقرم، همچنان باقی است.(1)

7 - داستان آیت اللَّه قزوینی

شیخ نوری در جنه الماوی، 3 جریان از تشرف های عالم بزرگ، آیت اللَّه سید مهدی قزوینی به خدمت امام زمان علیه السلام را بیان می کند و ما از آن 3 داستان، 2 تا را - که سید میرزا صالح، بازمانده سید مهدی قزوینی روایت کرده نقل می کنیم:

می گوید: از خانه ام به قصد رفتن به خانه سید مهدی قزوینی بیرون آمدم، گذرم به مرقد سید محمد، معروف به «ذی الدمعه» افتاد که او پسر زید بن علی بن الحسین علیه السلام است و مرقدش، پنجره ای رو به کوچه دارد؛ مردی گرانقدر و با چهره ای نورانی را دیدم که کنار پنجره ایستاده بود و برای صاحب مرقد، فاتحه می خواند.

من هم ایستادم، فاتحه خواندم و بعد از تمام شدن فاتحه به آن مرد سلام کردم؛ او هم، جواب سلام مرا داد و فرمود: «علی! تو به دیدن سید مهدی قزوینی می روی؟»

گفتم: بله.

فرمود: «پس با هم برویم.»

بین راه به من گفت: «علی! به سبب ضرر و از دست دادن اموال - که امسال به تو رسیده

ص:247


1- 273. جنه الماوی؛نوری؛ حکایت 15.

- ناراحت نباش که خداوند تو را به مال امتحان کرد و تو را پرداخت کننده حقوق الهی یافت و آنچه خداوند بر تو واجب کرده، انجام دادی و اما مال، چیزی است که می آید و می رود.»

می گوید: من در آن سال، دچار ضرر زیادی در تجارت شدم و کسی از آن مطلع نبود؛ ولی من خیلی ناراحت بودم و هنگامی که دیدم، این مرد غریب از این مسئله آگاه است، گمان کردم، این خبر بین مردم منتشر و این غریبه نیز، مطلع شده است.

به او گفتم: در تمام حالات، خداوند را شکر و سپاس می گویم.

فرمود: «آن مقدار از اموالت که از دست رفته، بزودی به تو باز می گردد و بدهی هایت را پرداخت می کنی!»

زمانی که به درب خانه سید مهدی قزوینی رسیدیم، ایستادم و به او گفتم: بفرمایید، ای سرورم! که من از اهل این خانه ام.

او فرمود: «تو داخل شو که من صاحب خانه ام.»

امتناع کردم که زودتر از ایشان داخل خانه شوم؛ دست مرا گرفت و به داخل خانه برد؛ کنار خانه سید، مسجدی بود که داخل آن شدیم و دیدیم عده ای از طلبه های علوم دینی، منتظر آمدن سید برای تدریس هستند؛ آن مرد جای سید نشست (جایی که سید هر روز برای تدریس آن جا می نشست) و کتابی که آن جا بود را برداشت، آن کتاب شرائع الاسلام محقق حلی بود، آن را باز کرد و نگاهش را به ورقه هایی که سید، بعضی از مسائل را در آن نوشته بود، انداخت، صفحات را ورق می زد و آن مسائل را می خواند؛ سید مهدی وارد شد و دید آن مرد در مکان تدریس او نشسته، به او خوش آمد گفت و آن مرد از مکان سید کنار رفت؛ ولی سید اصرار کرد که ایشان در آن جایگاه بنشیند.

آیت اللَّه سید مهدی قزوینی می گوید: مردی را با چهره ای نورانی و بسیار زیبا دیدم و به او رو کردم تا از حالش بپرسم؛ ولی خجالت کشیدم.

سید شروع به تدریس فقه کرد و این مرد در مسئله ای که سید، آن را مطرح کرده بود، به طور دایم اشکال می گرفت.

یکی از طلبه های کم سن و سال به آن مرد گفت: ساکت شو، تو را چه به این حرف ها؟

ص:248

آن مرد لبخندی زد و سکوت کرد!

بعد از پایان درس، سید از او پرسید: از کجا به حله آمده ای؟

او فرمود: «از شهر سلیمانیه؛ دیروز از آن جا آمدم در حالی که (نجیب پاشا)، پیروزمندانه وارد شهر شد و احمد پاشا را - که بر دولت عثمانی شورش کرده بود - دستگیر نمود.

سید می گوید: درباره صحبت های او فکر می کردم و اینکه چگونه خبر فتح سلیمانیه به حاکمان شهر حله نرسیده است؟! و به ذهنم نیامد که از او بپرسم، چگونه به حله رسیدی در حالی که دیروز از سلیمانیه بیرون آمدی؟ برای اینکه مسافت بین این دو، بیش از 10 روز است.

سپس آن مرد، آبی خواست تا بنوشد، یکی از خدمتکاران بلند شد تا برای ایشان از ظرف بزرگی، آب بیاورد، آن مرد، او را صدا کرد: «این کار را نکن که در آن ظرف، حیوان مرده ای است.»

پس داخل آن نگاه کرد و دید در آن، مارمولک مرده ای است، خادم از جای دیگری آب آورد و آن مرد آشامید؛ سپس بلند شد تا برود؛ سید بلند شد و او را بدرقه کرد.

چون آن مرد رفت، سید به حاضران گفت: چرا خبر فتح سلیمانیه را تکذیب نکردید؟!

در این جا، حاج علی - که با آن مرد، کنار مرقد «ذی الدمعه» ملاقات کرده بود - شروع کرد به بیان آنچه از آن مرد بین راه شنیده بود، حاضران بلند شدند در حالی که وحشت و حیرت، سرا پای وجودشان را گرفته بود از خانه بیرون آمدند تا آن مرد را پیدا کنند؛ اما او را پیدا نکردند مثل اینکه به آسمان پرواز کرده، یا در زمین آب شده بود.

سید به آنها گفت: به خدا قسم! او صاحب الامر [روحی فداه بود.(1)

بعد از 10 روز، خبر فتح سلیمانیه آمد...

ص:249


1- 274. جنه الماوی؛ نوری؛ حکایت 44 و بحار؛ مجلسی؛ ج 53، ص 283.

8 - داستان دیگر آیت اللَّه قزوینی

داستان دیگری از آیت اللَّه سید مهدی قزوینی است که چنین می گوید:

روز چهاردهم شعبان از شهر حله به قصد زیارت امام حسین علیه السلام بیرون آمدم تا در شب پانزده شعبان آن جا باشم؛ زمانی که به نهر هندیه (طویریج) رسیدم، دیدم زوار جمع شده اند و به آنها خبر رسیده، قبیله «عنیزه» - که صحرانشین است - بر سر راه کمین کرده اند تا جلوی زایرین را بگیرند و اموالشان را غارت کنند!

مردم، حیران مانده بودند و باران می بارید به وسیله پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندان پاکش علیه السلام به خداوند توسل کردم تا به داد زایرین برسد و آنها را نجات دهد؛ چون خودم هم، همان حال را داشتم؛ ناگهان اسب سواری - که در دستش نیزه بلندی داشت - کنارم ایستاد، سلام کرد، جواب سلامش را دادم، مرا به اسم صدا کرد و فرمود:

«باید زوار را ببری که قبیله عنیزه از جاده رفته اند و راه، امن است.»

همراه زایرین به راه افتادیم، او هم با ما همراهی می کرد و جلوی ما راه می رفت. بین راه به یک باره و ناگهانی از بین ما غایب شد، من به کسانی که همراهم بودند، گفتم: آیا دیگر شکی دارید که او، صاحب الزمان علیه السلام است.

آنها گفتند: نه به خدا!

سید می گوید: من خیلی به آن مرد نگاه کردم مثل اینکه او را قبلا دیده بودم، هنگامی که از بین ما غایب شد، یادم آمد، او همان شخصی است که در حله به دیدنم آمده بود.

از قبیله عنیزه، کسی را در راه ندیدیم و فقط غبار شدیدی در بیابان بلند شده بود؛ در کمتر از 1 ساعت به کربلا رسیدیم در حالی که این مسافت، 3 ساعت است؛ نگهبانان را بر دروازه شهر دیدیم که از ما می پرسیدند:

از کجا می آیید، چگونه رسیدید، قبیله عنیزه کجا هستند؟!

یکی از کشاورزان گفت: زمانی که قبیله عنیزه در خیمه هایشان نشسته بودند؛ ناگهان اسب سواری - که نیزه بلندی در دست داشت - نزد ما آمد و بین قبیله، فریاد برآورد، آنها را ترسانید، خداوند ترس را در قلب های آنها انداخت و آن منطقه را فورا ترک کردند.

ص:250

سید می گوید: از آن کشاورز از اوصاف آن سوار سؤال کردم و او هم آن سوار را برایم توصیف کرد، او همان کسی بود که کنار نهر هندیه اورا دیده بودم.(1)

9 - داستان احمد عسکری

دانشمند معاصر، شیخ لطف اللَّه صافی - که صاحب نوشته های ارزشمند است - داستانی را - که در سال (1398 ه . ق) از حاج احمد عسکری - که از خوبان است - یادآوری کرده است و این داستان، متعلق به ساختن مسجدی است که در مسیر قم - تهران واقع شده است؛ ولی الان این مسجد، داخل شهر مقدس قم است و نامش، مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد.

احمد عسکری می گوید: 17 سال پیش در روز پنج شنبه، 3 نفر از جوانان - که شغلشان مکانیکی بود - پیش من آمدند و گفتند:

امروز پنج شنبه است و ما می خواهیم به شهر قم و به مسجد جمکران برویم تا به وسیله صاحب الزمان علیه السلام برای برآورده شدن بعضی از حاجت های خود، به خدا متوسل شویم و دوست داریم، تو هم ما را در این مسافرت، همراهی کنی.

من هم با این پیشنهاد موافقت کردم، سوار ماشین شدیم و به سمت شهر قم روانه شدیم؛ نزدیک شهر بودیم که ماشین، مشکلی پیدا کرد از راه رفتن باز ماند، جوانان مکانیک، مشغول درست کردن ماشین شدند؛ من هم فرصت را غنیمت شمردم، کمی آب برداشتم و برای قضای حاجت از آن محل دور شدم.

در آن جا، سید زیبایی را دیدم که رنگ صورتش، سفید، ابروهایش کشیده و دندان هایی سفید داشت و برگونه اش خالی بود، لباس سفید، عبای نازک و دو نعلین زرد داشت و عمامه سبزی بر سر گذاشته، در دستش نیزه ای بود که به وسیله آن بر روی زمین، خط می کشید.

با خودم گفتم: این سیّد در این صبح به این زودی این جا آمده، در کنار جاده ایستاده، با نیزه اش بر روی زمین خط می کشد؛ غیرعادی است؛ چون این، جاده ای عمومی است و آشنا و غریبه در آن تردد می کنند.

ص:251


1- 275. جنه الماوی؛ نوری؛ حکایت 24، بحار؛ مجلسی؛ ج 53، ص 288.

احمد عسکری علیه السلام در حالی که از سوء ظن به آن مرد، اظهار پشیمانی می کرد، چنین می گوید:

جلو رفتم و به او گفتم: در این زمانه موشک و ذرات اتمی، تو نیزه به دست گرفته ای؟! برو و علوم دینی خود را فرا بگیر.

این را به این سبب به او گفتم؛ چون لباس اهل علم را بر تن داشت...

او را ترک کردم و راهی مکان دوری شدم و آن جا برای قضای حاجت نشستم... پس او مرا با اسم صدا کرد و فرمود: «در این مکان برای قضای حاجت ننشین؛ چون من این مکان را برای ساخت مسجد، خطکشی کرده ام.»

از اینکه با اسم مرا شناخت، توجهی نکردم و میل نداشتم، بگویم، روی چشم. فورا بلند شدم.

به من فرمود: «برو پشت آن تپه و قضای حاجت کن.»

من هم به آن جا رفتم و بعضی سؤالات به ذهنم آمد باخود قرار گذاشتم، آنها را با سید مطرح کنم و به او بگویم: این مسجد را برای چه کسی می سازی؟ چون این منطقه از شهر، دور و در صحرای بی آب و علفی بود.»

بعد از آن به او می گویم: مسجد هنوز ساخته نشده، پس چرا مرا از قضای حاجت در این مکان منع می کنی برای اینکه نجس کردن مسجد، زمانی حرام است که زمین، وقف مسجد شود.

چون قضای حاجت کردم به طرف سید رفته، سلام کردم؛ او نیزه را در زمین فرو برد و به من خوش آمد گفت و فرمود:

«سؤال هایی که می خواستی از من بپرسی، بپرس؟!»

من متوجه نشدم، او چگونه از آنچه در قلبم بود و هنوز آن را به زبان نیاورده بودم، خبر دارد و اینکه این امری عادی نیست؛ بلکه معجزه است. به هر حال به او گفتم:

سید! دَرسَت را رها کرده ای به این مکان آمده ای و فکر نمی کنی که ما در عصر موشک و توپ هستیم و نیزه چه فایده ای دارد؟

ص:252

گفتگو بین من و او آغاز شد در حالی که نگاهش را به زمین انداخته بود به من فرمود: «برای مسجد خط می کشم»

گفتم: این مسجد برای اجنه یا ملائکه است؟

فرمود: «برای انسان ها.» و اضافه کرد بزودی این مکان به وسیله ساکنانش، آباد خواهد شد.

به او گفتم: به من بگو، هنگامی که خواستم، قضای حاجت کنم به من گفتی: اینجا مسجد است با اینکه می دانی، این جا مسجدی بنا نشده است.

فرمود: «سیدی از فرزندان فاطمه زهراعلیهم السلام در این مکان به شهادت رسیده، بزودی محل شهادتش، محراب خواهد شد؛ چون در آن جا خون آن شهید، ریخته شده است.»

سپس به گوشه ای از آن زمین اشاره کرد و فرمود: «در آن مکان، دستشویی های صحرایی درست می شود؛ چون دشمنان خدا و پیامبرصلی الله علیه وآله در آن مکان به خاک افکنده شده اند.»

آن گاه متوجه پشت سرش شد و فرمود: «در این جایگاه، حسینیه ساخته می شود» تا به یاد امام حسین علیه السلام افتاد، اشک هایش بر گونه اش جاری شد و من هم به گریه او، گریه کردم.

بعد فرمود: «پشت این جایگاه، کتابخانه ای ساخته می شود و تو به آن، کتاب هایی هدیه می کنی.»

گفتم: موافقم ولی به 3 شرط:

1 - تا زمان ساختن این کتابخانه زنده باشم.

فرمود: «ان شاءاللَّه»

2 - این جا مسجد ساخته شود.

فرمود: «بارک اللَّه.»

3 - به قدر توانم به کتابخانه هدیه کنم؛ ولو یک کتاب، آن هم به سبب اطاعت از امر تو، ای پسر پیامبرصلی الله علیه وآله!

آن گاه مرا به سینه اش چسبانید به او گفتم: چه کسی این مسجد را می سازد؟

ص:253

فرمود: «یَداللَّه فَوْقَ اَیْدیهِم» «دست خداوند، بالای همه دست هاست.»

گفتم: می دانم که دست خداوند، بالای همه دستهاست.

فرمود: «بزودی مسجد را - که در حال تمام شدن است - خواهی دید و سلام مرا به متولی ساختن مسجد، برسان.»

سپس به من فرمود: «خداوند تو را بر امور خیر موفق بدارد.»

آن گاه سید را ترک کردم و متوجه ماشین - که کنار جاده توقف کرده بود - شدم؛ درست شده بود از من پرسیدند:

زیر این آفتاب داغ با چه کسی صحبت می کردی؟

گفتم: شما آن سید با آن نیزه بلندش را ندیدید؟ با او صحبت می کردم.

گفتند: کدام سید.

پشت سرم را نگاه کردم... این جا و آن جا... کسی را ندیدم علی رغم اینکه آن زمین، هموار بود و هیچ پستی و بلندی در آن نبود؛ دچار حالتی سخت و وحشتناک شدم و در آن حال، وضعیتی داشتم که نمی توانم، وصفش کنم.

دوستانم با من حرف می زدند؛ ولی من نمی توانستم، جواب آنها را بدهم و نمی دانم، چگونه نماز ظهر و عصرم را خواندم!!

در آخر.... به مسجد جمکران رسیدیم در حالی که فکرم پریشان بود! در مسجد نشستم و گریه کردم در سمت راست، پیرمردی و در سمت چپ من، جوانی نشسته بودند؛ نماز مخصوص مسجد را خواندم و خواستم بعد از نماز به سجده بروم؛ سیدی را دیدم که عطر خوشبویی از او به مشام می رسید به من گفت:

«آقای عسکری! سلام علیکم.»

کنار من نشست، صدایش شبیه صدای همان سیدی بود که صبح او را دیدم؛ مرا نصیحتی کرد؛ سپس به سجده رفتم و آنچه را در سجده باید می خواندم، گفتم؛ سرم را بلند کردم، ولی کسی را ندیدم از کسانی که دور و برم بودند، جویا شدم؛ ولی آنها گفتند:

ما کسی را ندیدیم.

ص:254

مثل اینکه زمین، زیر پاهایم دهان باز کرد... و توان از کف دادم؛ دوستانم آمدند و از آنچه برای من پیش آمده بود؛ تعجب کردند و روی صورتم آب پاشیدند.

به تهران بازگشتیم و قضیه ام را به یکی از علما گفتم، او گفت: آن شخص، امام زمان علیه السلام بوده است؛ پس صبر کن تا ببینیم آیا آن مسجد ساخته می شود!

چند سال گذشت و من در یکی از مناسبت ها به قم آمدم، زمانی که به آن منطقه رسیدم، دیدم ستون هایی در آن مکان افراشته شده، سؤال کردم: چه کسی این مسجد را می سازد؟

به من گفته شد: مردی به نام حاج یداللَّه رجبیان.

چون این نام را شنیدم از خود بی خود شدم و عرق سراسر بدنم را فرا گرفت و نتوانستم روی پا، بایستم؛ روی صندلی نشستم و فهمیدم که معنای سخن امام علیه السلام، زمانی که از او پرسیدم: چه کسی مسجد را می سازد؟ او فرمود: «یداللَّه فوق ایدیهم؛ یعنی چه؟»

به تهران رفتم و 400 کتاب خریدم و وقف آن کتابخانه کردم و با حاج یداللَّه رجبیان ملاقات کردم...

10 - داستان حاج علی بغدادی

شیخ نوری می گوید: مردی از اهل بغداد، نامش حاج علی بغدادی و از خوبان و صالحان بود و به دیدار امام زمان علیه السلام نایل شده بود که خلاصه جریان از این قرار است:

حاج علی بغدادی به طور دایم از بغداد به شهر کاظمین برای زیارت امام کاظم علیه السلام و امام جوادعلیه السلام مسافرت می کرد.

حاج علی می گوید: بر من خمس و حقوق شرعی واجب شده بود؛ پس به نجف اشرف مسافرت کردم و 20 تومان از این حقوق را به عالم زاهد فقیه، شیخ مرتضی انصاری دادم و 20 تومان نیز به مجتهد فقیه، شیخ محمّد حسین کاظمی دادم و 20 تومان نیز به شیخ محمدحسن شروقی دادم و 20 تومان دیگر باقی ماند که با خودم قرار گذاشتم، زمانی که به بغداد برگشتم به فقیه عالی قدر، شیخ محمدحسن آل یاسین بپردازم.

روز پنج شنبه به بغداد برگشتم، اوّل به سوی کاظمین رفتم و حرم امام کاظم علیه السلام و امام

ص:255

جوادعلیه السلام را زیارت کردم، سپس به خانه شیخ آل یاسین رفتم و مقداری از آنچه بر گردنم باقی مانده بود را به او دادم تا در مصارفی - که در فقه اسلامی معین شده - به مصرف برساند و از او اجازه گرفتم باقی مبلغ را به صورت تدریجی به او یا به کسی که او را مستحق ببینم، بپردازم.

شیخ اصرار کرد که نزد او بمانم؛ ولی من قبول نکردم و عذر آوردم که مقداری کار ضروری دارم با او خداحافظی کرده، به سوی بغداد رفتم؛ زمانی که 13 راه را رفتم؛ سید گران قدر و والامقامی - که دارای هیبت و وقار بود را دیدم، عمامه سبزی داشت و بر گونه اش، خال سیاهی بود، قصد رفتن به کاظمین برای زیارت داشت، نزدیک من شد، سلام کرد باهم دست دادیم، مرا به سینه اش چسبانید و خیر مقدم گفت و از من پرسید: «به کجا می روی؟»

گفتم: امام کاظم و امام جوادعلیهم السلام را زیارت کرده ام و الان دارم به شهر بغداد برمی گردم.

فرمود: «به کاظمین برگرد؛ چون امشب، شب جمعه است.»

گفتم: نمی توانم، چنین کنم.

فرمود: «می توانی، انجام بدهی، برگرد تا من برای تو شهادت بدهم که از دوستداران جدّم امیرالمؤمنین علیه السلام و از دوستداران ما هستی و شیخ هم برای تو شهادت دهد که خدای متعال فرموده: «وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ»؛ «دو شاهد باید بگیرند(1).»

من در گذشته از شیخ آل یاسین، نوشته ای می خواستم که در آن شهادت بدهد، من از دوستداران اهل بیت علیهم السلام هستم تا آن نوشته را در کفنم بگذارم.

از سید پرسیدم: از کجا مرا شناختی و چگونه برایم شهادت می دهی؟

فرمود: «چگونه انسان، کسی را که حق او را کاملاً ادا می کند، نشناسد؟»

گفتم: منظورت کدام حق است؟

فرمود: «حقی که به وکیلم دادی.»

گفتم: وکیل تو کیست؟

ص:256


1- 276. بقره، آیه 282.

فرمود: «شیخ محمّد حسن»

گفتم: آیا او وکیل توست؟

فرمود: «بله.»

از سخنش تعجب کردم... و احتمال دادم که بین ما و او، دوستی قدیمی می باشد که آن را به یاد نمی آورم؛ چون او مرا به نامم، صدا کرده بود همچنین احتمال می دادم که او از من انتظار دارد، چیزی از خمس را به او بپردازم؛ چون او از اولاد رسول خداصلی الله علیه وآله است.

به او گفتم: سید، مقداری از حق سادات، نزد من باقی مانده است و از شیخ محمدحسن اجازه گرفتم، آن مقدار را به هر کسی که دوست دارم، بپردازم.

آن گاه لبخند زد و فرمود: «بله! مقداری از حق ما را به وکیلان ما در نجف اشرف پرداختی.»

گفتم: آیا این عملم، مورد قبول درگاه خداوند واقع شده است؟

فرمود: «بله.»

متوجه شدم، این سید از علمای بزرگ، تعبیر به کلمه «وکیلان من» می کند؛ پس او را بزرگ شمردم؛ ولی غفلت، بار دیگر مرا فرا گرفت.

به من فرمود: «برای زیارت جدم برگرد.»

فورا با او موافقت کردم و با هم به سوی کاظمین رفتیم در حالی که دست چپ من در دست راست او بود.

راه می رفتیم و درباره احادیث بحث می کردیم و من از او از مسائل مختلفی سؤال کردم و او جواب آنها را می داد از جمله چیزهایی که از او سؤال کردم، این بود:

سرور ما! خطیبان منبر حسینی می گویند: سلیمان اعمش با مردی درباره زیارت سیدالشهدا، امام حسین علیه السلام گفتگو کرد؛ آن مرد به او گفت: زیارت حسین علیه السلام، بدعت است و هر بدعتی، گمراهی است و هر گمراهی در آتش است؛ سپس آن مرد در خواب دیده، که محملی بین آسمان و زمین است درباره آن محمل پرسیده، به او گفته شده: «در آن محمل، فاطمه زهرا و خدیجه کبری علیهم السلام هستند.» پرسید: آن دو کجا می روند؟

ص:257

به او گفته شد: «در این شب (شب جمعه) به زیارت حسین علیه السلام می روند.» همچنین دید که نوشته هایی از آن محمل به زمین ریخته می شود که بر روی آنها نوشته شده: «زایرین حسین علیه السلام در شب جمعه از آتش جهنم در امان هستند و تا روز قیامت از آتش در امانند.» آیا این حدیث صحیح است؟

فرمود: «بله! کاملا صحیح است.»

گفتم: سرور ما! آیا صحیح است که گفته می شود، کسی که امام حسین علیه السلام را در شب جمعه زیارت کند از همه چیزها در امان است؟

فرمود: «بله» و چشمانش پر از اشک شد و گریه کرد.

زمان زیادی نگذشت که ناگهان خودم را در حرم امام کاظم و جوادعلیهم السلام دیدم، بدون اینکه از خیابان ها و راه هایی که به حرم منتهی می شود، بگذریم.

رو به روی درب حرم ایستادیم به من فرمود: «زیارت کن.»

گفتم: قرائتم خوب نیست.

فرمود: «آیا زیارت را بخوانم، تو نیز همراه من می خوانی؟»

گفتم: بله.

شروع به خواندن زیارت کرد و سلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیهم السلام، یکی بعد از دیگری داد تا اینکه به امام عسکری علیه السلام رسید؛ سپس به من فرمود: «آیا امام زمانت را می شناسی؟» گفتم: چگونه او را نشناسم؟

فرمود: «پس بر او سلام کن.»

من هم گفتم: السلام علیک یا حجهاللَّه، یا صاحب الزمان، یابن الحسن.

آن گاه لبخندی زد و فرمود: «علیک السلام و رحمه اللَّه و برکاته.»

سپس داخل حرم شریف شدیم و ضریح مقدس را بوسیدیم به من فرمود: «زیارت کن.»،

گفتم: خوب زیارت نمی خوانم.

فرمود: «آیا برایت زیارت بخوانم؟»

گفتم: بله.

ص:258

پس شروع به خواندن زیارت معروف به «امین اللَّه» کرد و بعد از پایان زیارت به من فرمود: «آیا جدم حسین علیه السلام را زیارت می کنی؟»

گفتم: بله! امشب، شب جمعه است.

آن گاه با زیارت معروف به زیارت وارث، او را زیارت کرد؛ وقت نماز مغرب فرا رسید به من فرمود: «به نماز جماعت ملحق شو.»

به نماز ایستادم و بعد از تمام شدن نماز، دیگر سید را ندیدم از حرم بیرون آمدم و به دنبال او گشتم؛ ولی او را نیافتم! تازه این جا بود که از خواب غفلت بیدار شدم و یادم آمد که آن سید، مرا به نامم صدا کرد و از من خواست تا به کاظمین برگردم با اینکه می دانست از آن امتناع خواهم کرد و از فقها به «وکیلانم» تعبیر می کرد و ناگهان غیبش زد در نتیجه دانستم که او صاحب الزمان، امام زمان علیه السلام است.(1)

داستان های کسانی که به دیدار امام زمان علیه السلام نایل شده اند، بسیار زیاد است و ما از مجموع آنها، این مقدار کم را انتخاب کردیم و هر یک از داستان ها نکات مهم و مفیدی دارد. این حوادث، طی قرن های اوایل غیبت کبری تا به زمان ما، واقع شده است.

* در سامرا، امام زمان علیه السلام با اسماعیل هرقلی ملاقات می کند و زخمش را خوب می کند و به او خبر می دهد بزودی مستنصر عباسی، مقداری مال به تو خواهد داد و تو نباید این اموال را بگیری.

* در نجف اشرف با مردی - که گرفتار شده - ملاقات می کند، قهوه می نوشد و باقی مانده اش را به او بر می گرداند؛ پس او را از سل مزمن نجات می دهد و به ازدواج با آن زن در می آورد.

* در بحرین با محمدبن عیسی ملاقات می کند و او را از داستان انار باخبر می کند و از حیله ای که وزیر به کار برده، آگاهش می نماید و او را از مکانی که وزیر، آن قالب را پنهان کرده، با خبر می نماید.

* در راه کربلا سراغ قبیله ای می رود بین آنها فریاد بر می آورد و خداوند، ترس را در

ص:259


1- 277. نجم الثاقب؛ حکایت 31 و بحار؛ مجلسی؛ ج 53، ص 315.

قلب های آنان می افکند و از آن جا خارج می شوند و راه زایرین قبر امام حسین علیه السلام را باز می کند.

* در شهر حله به حاج علی از خسارتی - که بر او وارد شده - خبر می دهد و به او بشارت می دهد که اوضاعش عوض می شود و وضع مالی اش، خوب خواهد شد.

* باز هم در حله در خانه عالم بزرگ، سید مهدی قزوینی حاضر شده، به او خبر می دهد که دیروز از سلیمانیه خارج شده، در حالی که سلیمانیه در مرزهای عراق و ترکیه واقع شده است و در دورترین نقاط شمالی عراق می باشد؛ سپس از آنها غایب شده، دیگر او را نمی بینند و خبر پیروزی، بعد از 10 روز به حاکمان حلّه می رسد.

* در مجالس شیعه - که برای نگه داشتن نام و راه ائمه طاهرین علیهم السلام منعقد می شود - شرکت می کند.

پس نگاه کن که امام زمان علیه السلام، چگونه وجود خود را برای شیعه ثابت می کند و چگونه به آنها یاری می رساند و به دادشان رسیده، دشمنان را از آنها دور می کند و به آنها از توطئه، نیرنگ هاو نقشه هایی که دشمنان برای اذیت کردن شیعه کشیده اند، خبر می دهد. ناگهان از آنها غایب می شود به سبب اینکه غیبتش، دلیل بر این باشد که او امام است و نه چیز دیگری.

در این مجال، آنچه امام علیه السلام به شیخ مفیدرحمه الله نوشته است و برای شما خوانندگان گرامی روشن می شود،این گفتار است که:

«ما به اوضاع و احوال شما آگاهی داریم و چیزی از خبرهای شما از ما مخفی نمی ماند.»

این گفتار که: «ما رسیدگی به اوضاع و احوال شما را رها نکرده ایم و شما را فراموش نمی کنیم و اگر این گونه نبود، سختی ها بر شما نازل می شد و دشمنان مسلط می شدند.»

همچنین این گفته که: «ما پشت سر مومنان با دعایی که از مالک آسمان ها و زمین پوشیده نمی ماند، مراقب آنهاییم.» و این گفته که: «اگر پیروان ما - که خداوند توفیق اطاعتش را به آنها بدهد - در وفای به عهدی که بر گردنشان است، یکدست و یکدل می شدند، شرافت ملاقات ما از آنان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما برای آنها، زودتر پیش می آمد».

ص:260

فصل سیزدهم:چگونه امام زمان علیه السلام تا به امروز زنده مانده است؟

مقدمه

قبل از هر چیزی، معتقدم بحث و جدل درباره طول عمر امام زمان علیه السلام، بحث و جدلی هدفمند نیست؛ بلکه تظاهر به جهل و نوعی دشمنی است؛ چون ما کسی را نیافتیم که به طولانی بودن عمر ملائکه یا ابلیس - لعنه اللَّه - یا حضرت خضرعلیه السلام که از آب زندگانی نوشیده(1) از زمان پیامبری حضرت موسی علیه السلام تا امروز زنده است، خرده بگیرد، درحالی که

ص:261


1- 278. در حدیثی آمده است که آن حضرت فرمود:« انّ الخضرعلیه السلام شرب من ماء الحیاه، فهو حیّ لا یموت حتی ینفخ فی الصور، و انّه لیحضر الموسم کلّ سنه و یقف بعرفه فیومن علی دعاء المومنین و سیونس اللَّه به وحشه قائمنا فی غیبته و یصل به وحدته.»، «همانا خضرعلیه السلام از آب زندگانی نوشید و تا زمان نفخ صور نمی میرد و هر سال در مراسم حج حاضر می شود و در عرفه می ایستد و به دعای مؤمنین آمین می گوید و خداوند به وسیله او، تنهایی و وحشت قائم ما را در دوران غیبتش بر طرف می کند و او به قائم ما می پیوندد.» کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، صص 390-391. امام صادق علیه السلام فرمود: «و امّا العبد الصالح اعنی الخضرعلیه السلام فانّ اللَّه - تبارک و تعالی - ما طول عمره لنبوه قدرها له و لا لکتاب ینزّله علیه و لا لشریعه ینسخ بها شریعه من کان قبله من الانبیاء و لا لامامه یلزم عباده الاقتداء بها و لا لطاعه یفرضها له، بلی... انّ اللَّه - تبارک و تعالی - لمّا کان فی سابق علمه ان یقدر من عمر القائم علیه السلام فی ایام غیبته ما یقدّر و علم ما یکون من انکار عباده بمقدار ذلک العمر فی طوّل عمر العبد الصالح من غیر سبب اوجب ذلک... الاّ لعلّه الاستدلال به علی عمر قائم علیه السلام و لیقطع بذلک حجه المعاندین لئلا یکون للناس علی اللَّه حجّه.» «اما بنده صالح، خضرعلیه السلام که خداوند عمرش را نه به سبب رسالتش طولانی کرد و نه به سبب کتابی که به او نازل فرماید و نه به سبب اینکه به وسیله شریعتش، شریعت پیامبران پیشین را باطل کند و نه به سبب رهبری و امامتی که بندگان از او پیروی کنند و نه به سبب فرمانبرداری که خداوند بر او واجب کرده بود؛ بلکه خداوند متعال به این علت، عمر او را طولانی کرد که می خواست عمر قائم علیه السلام را طولانی کند و عمر خضرعلیه السلام، دلیلی باشد برای طولانی بودن عمر امام علیه السلام و اینکه خداوند می دانست، مردم به عمر قائم علیه السلام اشکال می گیرند و به این وسیله اشکال دشمنان را باطل کرد». کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 357 و بحار؛ مجلسی؛ ج 51، ص 222.

تمام دعواها و شبهه ها درباره طول عمر صاحب زمان علیه السلام می باشد!.

پس این هرج و مرج و تظاهر به جهل و مسخره کردن برای چیست؟

آیا این کارها به انگیزه کینه و دشمنی با خاندان پیامبر خداصلی الله علیه وآله است؟

یا اینکه از قدرت خداوند این کار بعید و دور از انتظار است؟

ارزش این بعید دانستن - که از جهل یا از دشمنی برمی خیزد - در برابر امر واقع شده، چقدر است؟

آیا یادتان می آید، هنگامی که فضانوردان بر سطح ماه فرود آمدند! این خبر در شرق و غرب زمین پخش شد و همه مجله ها و کتاب ها از آن خبر می دادند و تصویر فضانوردان - که بر سطح ماه فرود آمدند - همان ساعت بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و ماهواره های ساخته شده، این تصاویر را به همه جا فرستادند؛ ولی با این همه بسیاری از کسانی که آنها را می شناسم، این حادثه را مسخره می کردند و آن را دروغ و افسانه می شمردند حتی یکی از آنها به من گفت: من از تو تعجب می کنم که این خبر را قبول می کنی؟ چگونه ممکن است، مسیحیان و کفار بر ماه فرود بیایند؟

پس آیا این بعید شمردن و انکار آنها از حقیقت رسیدن به ماه، مانع شد؟

طبعاً: نه.

طول عمر امام زمان علیه السلام، حقیقت ثابت و محکمی است که نه راهی برای انکار این حقیقت دارد و نه راهی برای شبهه افکنی در آن؛ این شبهات ارزشی ندارند؛ چون این مسئله از گرمی آتش و نور آفتاب در وسط روز، روشن تر است.

بعد از آوردن این مقدمه، راجع به موضوع طول عمر از نظر قرآن کریم و از ناحیه عقاید و در پرتو دانش جدید، صحبت می کنیم.

ص:262

طول عمر در پرتو قرآن کریم

هنگامی که مسئله طول عمر را بر قرآن کریم عرضه می کنیم، نمونه هایی از انسان ها را می یابیم که خداوند متعال، مقدر کرده است، آنها صدها سال زندگی کنند و با این وصف، طولانی بودن عمر امام زمان علیه السلام، امری عادی خواهد بود؛ بلکه طول عمر هر انسانی که خداوند زندگی طولانی برایش مقدر کرده است، امری عادی خواهد بود.

هم اکنون نمونه هایی از قرآن کریم را برایتان یادآوری می کنیم:

خداوند متعال می فرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَهُمْ ظلِمُونَ» «و همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم، آن گاه او بین قومش، نهصد و پنجاه سال ماند؛ پس طوفان آنها را در بر گرفت و حال آنکه آنها ظالم بودند.»(1)

این آیه کریمه می گوید: همانا مدت زمانی که حضرت نوح علیه السلام به سوی خدای متعال دعوت کرد، نهصد و پنجاه سال بود؛ پس عمر نوح علیه السلام روزی که به پیامبری برانگیخته شد، چقدر بوده است؟ و چه مدت بعد از طوفان زندگی کرد؟

امام صادق علیه السلام فرمود:

«عاش نوح علیه السلام الفی سنه و ثلاثمائه سنه، فمنها ثمان مائه و خمسون سنه قبل ان یبعث و الف سنه الاّ خمسین عاماً و هو فی قومه یدعوهم و خمس مائه بعد ما نزل من السفینه و نضب الماء فمصّر الامصار و اسکن ولده البلدان»؛

«نوح علیه السلام دو هزار و سیصد سال زندگی کرد؛ از آن مدت، هشتصد و پنجاه سال قبل از بعثت بود و نهصد و پنجاه سال در قومش به تبلیغ پرداخت و پانصد سال بعد از طوفان زندگی کرد و آب فرو نشست و شهرها ساخته شدند و فرزندانش را در شهرها ساکن کرد»(2)

روایت دیگری است که: «نوح علیه السلام دو هزار و پانصد سال زندگی کرد.» بنابر هر صورت، واضح است که نوح علیه السلام، هزاران سال را به قدرت خدای متعال، زندگی کرده است و از امام

ص:263


1- 279. عنکبوت، آیه 14.
2- 280. تفسیربرهان؛ بحرانی درتفسیر این آیه از کافی کلینی نقل کرده است. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 523.

زین العابدین، روایت شده است که فرمود:

«فی القائم سنّه من نوح، و هی طول العمر.»

«درباره قائم، سنتی از نوح علیه السلام است و آن سنت، طولانی بودن عمر است»(1)

قدرت الهی در محقق شدن خواسته اش در به خدمت گرفتن طبیعت در جریان یونس علیه السلام نمایان شده است:

«فالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ فَلَوْلَآ أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»؛ «نهنگ او را بلعید در حالی که او را ملامت می کردند و اگر از تسبیح کنندگان نبود تا روزی که برانگیخته می شوند، می ماند.»(2)

پس ظاهر آیه، این است که اگر یونس علیه السلام از مسبحین نبود در شکم نهنگ باقی می ماند.

عده ای از مفسران گفته اند: شکم ماهی، آرامگاه و محل دفن او می شد و تا روز قیامت، بدنش در درون ماهی قرار می گرفت. در حالی که این سخن برخلاف ظاهر آیه است.

زمخشری در تفسیر کشاف گفته است که ظاهراً منظور از این فرموده خدای متعال، زنده ماندن تا روز قیامت می باشد و مثل همین سخن در تفسیر بیضاوی نیز آمده است.

شاید معنایش این است که یونس علیه السلام در شکم نهنگ به صورت زنده تا روز قیامت، زندانی می شد.

از این آیه، چنین مطلبی به دست می آید که خدای متعال، قادر است انسانی را از مرگ محافظت کند در مکانی که نه در آن هوا، نه غذا و نه چیزی از لوازم زنده بودن و بقاست؛ بلکه او را از هضم شدن در شکم نهنگ تا سال های زیادی حفظ کند.

آیا خداوند متعال قادر نیست که ولیّ خود را از مرگ حفظ کند و دویست سال، او را نگاه دارد؟!

طول عمر در پرتو عقاید

هنگامی که به موضوع طول عمر در پرتو عقاید نگاه کنیم، آن را امری عادی می یابیم برای اینکه هر مؤمنی، معتقد است عمر همه جانداران به دست خدای متعال است

ص:264


1- 281. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 1، صص 322-524.
2- 282. صافات، آیات 142 - 144.

و معنای این عقیده، این است که خداوند، همان کسی است که طول عمر هر جانداری را معین می کند و خداوند قادر است، عمرها را طولانی کند، همان طور که می تواند، آنها را کوتاه نماید.

پس زمانی که خداوند برای یکی از بندگانش، عمر طولانی در نظر می گیرد، بدیهی است که وسایل مادی را برای این طولانی بودن، فراهم می نماید همچنین طبیعت را باعث طول عمر او قرار می دهد و ممکن است این شخص برای طولانی شدن عمرش به وسیله امور ماورای طبیعت و ماده، یاری شود و این کار، خرق عادت و طبیعت نیست؛ پس همان طوری که وسایل و عواملی برای کوتاه شدن عمر وجود دارد به همان اندازه، وسایلی برای طولانی کردن عمر نیز وجود دارد و نسبت هر دو وسایل به قدرت خدای متعال، مساوی است.

برای توضیح این مطلب می گوییم: واضح است که جسم انسان بعد از مرگ، متعفن شده، متلاشی می شود و اجزایش از هم جدا شده، تبدیل به خاک می شود که امری طبیعی است؛ ولی در شهر قاهره می بینیم که ده ها جسد مومیایی شده فرعون ها - که هزاران سال از عمر آنها گذشته - سالم هستند و تمام اجزا و اعضای آنها به هم چسبیده اند؛ پس نباید گفته شود، این خرق عادت است؛ بلکه طبیعت، خودِ طبیعت را نقض کرده، مانع از تعفن و متلاشی شدن بدن شده است و اگر از مرحله مومیایی شدن اجسام، پا فراتر بگذاریم، آنچه موجب وحشت و تعجب است را می بینیم که بعضی از بندگان صالح خدا خراب شده، ولی بدن های آنها تازه است و هیچ تغییری در آنها روی نداده است؛ جسد شیخ صدوق رحمه الله - که از وفات ایشان، حدود نهصد سال می گذرد - تازه است(1) و در زمان ما خواستند مرقد صحابه بزرگ، حذیفه بن یمان را از کنار رود دجله به کنار مرقد صحابی بزرگ، سلمان فارسی منتقل کنند؛ قبر را که باز کردند، جسد مثل اینکه امروز مرده باشد، تازه و صورتش

ص:265


1- 283. شیخ صدوق قدس سره در سال (381 ه.ق) وفات یافت و ساختمان موجود بر مقبره اش در سال (1238 ه. ق) تجدید بنا شد و جسدش در حین تجدید بناء به صورت تازه پیدا شد؛ این مطلب را خوانساری در روضات الجنات و تنکابنی در قصص العلماء و مامقانی در تنقیح المقال آورده اند.

اصلاً تغییر نکرده بود در حالی که وفات ایشان در سال (36 ه.ق)بوده است با اینکه می دانیم، این بدن ها به شکل متعارف، مومیایی نشده اند و به خواست خدای متعال، جسد تازه باقی مانده است.

بین مؤمنین معروف است که هر کس که بر غسل جمعه مداومت داشته باشد، جسمش از بین نمی رود.

با این وضع، طبیعت یک چیز است و اراده خداوند، فوق طبیعت و مشیت او، فوق ماده و مادیات است برای اینکه خدای متعال، خالق طبیعت و ماده است و هر گونه که بخواهد، آن را دگرگون کرده، هر طور که بخواهد در آن، دخل و تصرف می کند؛ پس او طبیعت و خواص پدیده ها را به آنها داده است.

ممکن است، امام زمان علیه السلام در زندگی اش طوری عمل کند و از آن چیزهایی که نفع دارد و ضرر ندارد، میل کند که در این صورت از هر گونه دردی، سالم خواهد ماند و اعضا و جسمش شاداب هستند و وظایف خود را به بهترین وجه، انجام می دهند و فرتوتی، پیری، ضعف و سستی به جسم او راه نمی یابد و او با شادابی زندگی می کند مثل اینکه جوانی بسیار قوی است که اندامی سالم دارد و همه اینها به سبب قدرت، استعداد و طاقت هایی است که خدای متعال در جسم امام زمان علیه السلام قرار داده است.

خلاصه کلام: خدای متعال، حافظ امام زمان علیه السلام است و اوست که ایشان را از سختی های روزگار و حوادث زمان حفظ می کند و عمرش را هر قدر که بخواهد طولانی می کند و محافظ سلامتی جسم ایشان از هر بیماری، آفت و دردی است.

طول عمر، طبق روشنگری علم جدید

قبل از اینکه وارد این بحث شویم، اشکالی ندارد که به این مناسبت حرفی بزنیم:

جای تأسف است که بعضی از جوانان در جامعه اسلامی به گفته های غربی ها - که یهودی و مسیحی هستند - اکتفا می کنند و قبول و تصدیق می نمایند؛ حتی اگر این حرف ها، فوق سطح عقل و شعورشان باشد؛ ولی در قبول کردن حقیقت های غیبی و ماورای طبیعت، دو دل هستند و در آن شک دارند.

ص:266

این، اگر بر چیزی دلالت نکند، نشانه استعمار فکری است که کشورهای اسلامی را مورد تاخت و تاز قرار داده، ایمان و یقین را از قلب های بسیاری از جوانان غافل، سلب کرده است و فاصله زیادی بین این جوانان و حقایقی که به ماده ارتباط ندارند؛ پیش آمده است.

استعمار، جوانان را به سوی ماده برده، از ایمان دور کرده، به ترک معنویات و غیبیات کشانده است.

پس اگر گفته شود: فلان قصه گو گفت، فلان پروفسور نوشت، فلان فیلسوف گفت، فلان مخترع، فلان دکتر آلمانی یا فرانسوی یا آمریکایی یا استاد فلان جامعه یا نویسنده یهودی یا راهب مسیحی و یا عالم بت پرست گفت؛ گفتار و افکار و نظریات آنها نزد این جوانان، وحی تلقی می شود و آنها را با آغوش باز می پذیرند.

ولی هنگامی که ما بگوییم: خدای متعال یا پیامبرصلی الله علیه وآله و یا امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود یا حدیثی یا معجزه یکی از اهل بیت علیهم السلام را بیان کنیم، تایید کردن آن برای آنها سنگین و قبولش بر آنان، سخت خواهد بود!

ای مسلمانان! برای چه؟!

آیا پیامبر خداصلی الله علیه وآله، عالم، حکیم، فیلسوف، آگاه، مخترع، مرتبط با وحی و متصل با مبدأ اعلی نبود؟!

برای چه کلام او قبول و گفتار و اخبارش، تصدیق نمی شود؟!!

هنگامی که بگوییم: عمر امام زمان علیه السلام، بیش از هزار و دویست سال است، می گویند: چطور ممکن است، این گونه باشد؟ و در آن شک دارند؛ اما هنگامی که گفته شود: فلان مستر گفت: امکان دارد، انسان هزاران سال زندگی کند، او را تصدیق می کنند و این حرف را از او می پذیرند!! برای چه؟!

از کمیِ فکر و آگاهی است.

از کمیِ هوشیاری و بیداری است.

پس واجب است به بزرگان اسلام، به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله، به امام علی علیه السلام و به اهل بیت علیهم السلام افتخار کنیم و واجب است، آنچه را استعمار با نیرنگ آنها را به مجامع، افکار و اذهان ما

ص:267

وارد کرده، رها نماییم.

واجب است، فراموش نکنیم که مسلمانان، مردان علم حدیث و بزرگان این علم بودند و آنها، این علوم را شکافتند و آنها را نوشتند و پخش کردند.

ارزش غربی ها چقدر است؟! ارزش گفتار و نظریات آنها چقدر است؟!!

چرا ریشه و افتخاراتمان را فراموش کردیم.

هنگامی که گفتار یا نظریه ای را می شنویم یا می بینیم از داروین یهودی، فروید یهودی، انیشتین یهودی، سارتر مادی گرا و ملحد و امثال اینها و کسانی که خالق عالَم را انکار و با آفریدگار جهان، دشمنی می کنند، تمام ادیان را رها کرده اند، نظریات بی پایه و مخالف اسلام آورده اند، گفته می شود: این جوانان را می بینی که سخنان آنها را درست می پندارند و آنها را به عنوان حقیقت های ثابتی - که نه شک و نه جدل می پذیرد - می دانند!!

به همین سبب است که بسیاری از نویسندگان، مجبور به آوردن سخنان غربی ها هستند تا جوانان قانع شوند.!

ای فرزندان اسلام! برای چه این گونه است؟!

ای جوانان قرآن! برای چه باید این طور باشد؟!

به اسلامتان برگردید و در برابر دیگران افتخار کنید.

غرب، نظریات و افکارش را رها کنید؛ چون آنها فقط سختی، کژی و انحرافات شما را زیاد می کنند.

مسئله طول عمر از مسائلی است که مرز مشخصی ندارد؛ پس زمانی که می گویند: فلانی دویست یا هزاران سال زندگی کرد، معنایش این نیست که او به نهایت مقدار عمرِ ممکنِ بشری، زندگی کرده است برای اینکه نهایت اندازه عمر بشر، مشخص نشده است، همان طور که اکتشافات علمی نیز، این مطلب را بیان می کند.

اما عمرهای کوتاه این زمان و قبل از این، مقیاس درستی برای سنجیدن طول عمر انسان ها نیست برای اینکه زندگی، پر از حادثه ها، وقایع ناگوار و بیماری هایی است که باعث کوتاهی عمر می شوند مثل سوء تغذیه، هوای نامناسب، عدم رعایت آداب بهداشتی،

ص:268

مریضی های کشنده و زیاد شدن غم و ناراحتی هایی که همه آنها در نابودی حیات بشر، تأثیر بسزایی دارند.

در این مورد در مجله «مقتطف» مصر آمده است: ... دانشمندانی که به علم و دانش آنها اطمینان هست، می گویند: تمام بافت های اصلی جسم انسان ها، قابلیت پذیرش عمر طولانی و بی نهایت را دارند و امکان دارد انسان اگر دچار عارضه هایی - که ریسمان زندگی را پاره می کنند - نشود، دو هزار سال زنده بماند.

در صفحه دویست و چهل از همان شماره می گوید: و نهایت چیزی که از تجربه های یاد شده به دست آمده، این است که انسان به سبب رسیدن عمرش به 80 یا 100 سالگی نمی میرد؛ بلکه به سبب عارضه هایی که گریبان گیر بعضی از اعضایش می شود؛ دچار مرگ می گردد و چون تمام اعضا با هم ارتباط دارند با مرگ بعضی از اعضا، تمامی اعضا می میرند؛ پس زمانی که علم بتواند، این عارضه ها را از بین ببرد یا مانع از کارشان شود، دیگر مانعی برای طولانی شدن زندگی انسان، وجود نخواهد داشت.(1)

ما در کتاب یا نوشته ایی نخوانده ایم و از هیچ دکتر یا حکیم و یا فیلسوفی نشنیده ایم که نهایت عمر انسان، همین ها باشد و دیگر ممکن نباشد که عمر انسان از این حد، تجاوز کند یا اینکه محال باشد، انسان برای مثال هزار سال زندگی کند؛ بلکه می یابیم که طب جدید، آرزو دارد دارویی برای طول عمر بیابد و جلوی پیری را بگیرد.

به سبب عمرهای کوتاه - که امروزه بشر به آن مقدار زندگی می کند - عمر طولانی در این زمان، نامأنوس است؛ پس هنگامی که چیزی نزد ما نامأنوس بود، معنایش محال یا غیر ممکن بودن، نیست(2) مردم در گذشته، 1000 کیلومتر را 1 ماهه طی می کردند و امروزه این مسافت در 1 ساعت با هواپیما طی می شود؛ پس اگر انسانی 100 سال قبل به مردم خبر می داد که طی مسافت 1 ماهه در 1 ساعت امکان دارد، هیچ کس او را تصدیق

ص:269


1- 284. مجله «مقتطف» مصر؛ شماره سوم، سال (1379 ه.ق) در مقاله ای تحت عنوان «آیا انسان در دنیا جاوید می ماند؟».
2- 285. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که ایشان فرمود: «کانت اعمار قوم نوح علیه السلام ثلاث مائه سنه»؛ «عمرهای قوم نوح علیه السلام، سیصد سال بوده است.» کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 523.

نمی کرد؛ بلکه این حرف را بعید می شمردند؛ چون خلاف معمول آن زمان بود؛ ولی در واقع، این خبر صحیح است.

جوامع بشری، پدیده ها را بر حسب عاداتی که الان موجود است، می شناسند، نه بر حسب اصول علمی و حتی کسانی که به اصول علمی آشنایی دارند، ادعا نمی کنند که به تمام سبب ها و مسبب ها احاطه دارند؛ بلکه معترف هستند که همیشه در ابتدای این مسیر هستند و اقرار می کنند؛ اصول علمی که به آنها دست نیافته اند، بیش از آن مقداری است که آنها را یافته اند.

پس بیشتر موازین علمی در این جهان ناشناخته اند و بشر نتوانسته، از جهت علمی به آنها احاطه یابد و فقط توانسته، اشیای ظاهری را درک کند بدون اینکه منشأ و علت های آن را شناخته باشد؛ پس برای هر پدیده ای، سببی وجود دارد و آن سبب هم، سبب دیگری دارد همچنین اسباب و مسبب ها را زنجیروار می یابی و نمی توانی سبب اوّل - که به آن عله العلل گفته می شود - را بشناسی، مگر اینکه بگویی: علت اوّل، قدرت خدای سبحان و اراده اوست، نه غیر آن.

کسانی که عمرهای طولانی داشته اند

در تاریخ بشری، اسامی بسیاری از کسانی که در این دنیا، صدها سال زندگی کرده اند، پیدا می شود که تاریخ نویسان به آوردن اسامی و بعضی از مسائل زندگی آنها پرداخته اند؛ همان طور که بعضی از علما در کتاب هایشان، فصل جداگانه ای را تحت عنوان «کسانی که عمرهای طولانی داشته اند» قرار داده اند و در آن جا بعضی از مواردی که متعلق به آنهاست را یادآوری کرده اند و از جمله آن نوشته ها، دلایلی است که طولانی بودن عمر انسان را امر عجیبی نمی دانند؛ بلکه در بعضی از زمان ها، چیز طبیعی و عادی است؛ این جا اسامی بعضی از این افراد را با رعایت اختصار می آوریم:

1 - حضرت آدم علیه السلام، نهصد و سی سال.

2 - حضرت سلیمان علیه السلام، هفتصد و دوازده سال.

3 - لقمان حکیم، چهارصد سال.

ص:270

4 - ربیع بن ضبع فزاری، سیصد و هشتاد سال.

5 - شداد بن عامر، نهصد سال.

6 - عمر بن عامر، هشتصد سال.

7 - قس بن ساعدی ایادی، ششصد سال.

8 - عزیز مصر، هفتصد سال.

9 - ریّان، پدر عزیز مصر، هزار و هفتصد سال.

10 - لقمان عادی، پانصد و شصت سال.(1)

افرادی بسیار دیگری هستند که در تاریخ، اسامی آنها آمده، ولی به سبب رعایت اختصار از آوردن آنها معذوریم.

ص:271


1- 286. اگر توضیح بیشتر در این باره می خواهید، رجوع کنید به کمال الدین؛ شیخ صدوق؛ ج 2، ص 523 و بحار؛ مجلسی؛ ج 51، ص 225.

فصل چهاردهم :چه زمانی ظهور می کند؟

حکمت الهی، اقتضا کرده است که وقت ظهور امام زمان علیه السلام برای مردم، نامعلوم و مخفی باشد.

با اینکه احادیث زیادی از پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان پاک علیهم السلام راجع به ابعاد مختلف زندگی امام زمان علیه السلام آمده، ولی به زمان ظهور در هیچ یک از آنها، تصریح نشده است؛ بلکه به عکس، احادیث شریفی از پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان پاک علیهم السلام آمده است که کسی را که از وقت ظهور خبر می دهد، تکذیب کنید همچنین در احادیث رد شده است که یکی از معصومین، خبر از وقت ظهور داده باشد.

درباره غیبت امام زمان علیه السلام از پیامبرعلیه السلام آمده است: «... و یکذب فیها الوقاتون»؛

«کسانی که برای ظهور، وقتی رامعین می کنند، دروغ می گویند.»(1)

همچنین فضیل از امام باقرعلیه السلام پرسید: هل لهذا الامر وقت؟

فقال علیه السلام: «کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، کذب الوقاتون»:

ص:272


1- 287. کفایه الاثر؛ خزاز قمی، ص 284.

آیا زمان ظهور مشخص است؟

فرمود: «کسانی که وقتی را معین می کنند، دروغ می گویند؛ کسانی که وقتی را معین می کنند، دروغ می گویند؛ کسانی که وقتی را معین می کنند، دروغ می گویند.»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «کذب الموقّتون، ما وقّتنا فیما مضی و لا نوقّت فیما یستقبل»؛

«کسانی که وقتی را معین می کنند، دروغ می گویند؛ ما اهل بیت علیهم السلام برای این امر، درگذشته و در آینده، وقتی را مشخص نکرده ایم و نخواهیم کرد.»(2)

همچنین ایشان فرمود: «کذب الوقاتون و هلک المستعجلون و نجا المسلّمون»

«کسانی که وقتی را معین می کنند، دروغ می گویند و کسانی که در این امر، عجله کنند، هلاک می شوند و تسلیم شدگان، نجات می یابند.»(3)

منظور از «معین کردن وقت»، مشخص کردن سال ظهور آن حضرت علیه السلام به صورت دقیق است.

چون احادیثی راجع به نشانه های حتمی ظهور آمده، که نشان دهنده این است که به ظهور آن حضرت نزدیک شده ایم.

اما دلیل مخفی ماندن زمان ظهور را ما به طور کامل و قطعی نمی دانیم.

شاید یکی از دلایل مخفی ماندن زمان ظهور، این است که مومنان در طول قرن های متمادی در انتظار ظهور امام زمان علیه السلام در سختی به سر برند و پاداش گیرند؛ به همین دلیل است که از هنگامه غیبت صغری تا به حالا، مردم به ظهور آن حضرت علیه السلام امید دارند و اگر زمان ظهور مشخص می بود، دیگر مردم در چنین انتظاری به سر نمی بردند و امید مردم به نا امیدی بدل می شد و میلیون ها نفر از ثواب انتظار، بی بهره می شدند که پیامبرصلی الله علیه وآله در این باره فرموده است:

«افضل اعمال امتّی انتظار الفرج»؛

«برترین اعمال امتم، انتظار فرج است.»(4)

همچنین امیرالمومنین علیه السلام در این باره فرموده است: «المنتظر لأَمرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل اللَّه»؛

ص:273


1- 288. غیبت؛ طوسی؛ ص 262 و کافی؛ کلینی؛ ج 1، ص 368.
2- 289. غیبت؛ طوسی؛ ص 262.
3- 290. کافی؛ کلینی؛ ج 1، ص 368 و غیبت؛ طوسی؛ ص 262.
4- 291. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 644.

«هرکس منتظر ظهور قائم ماعلیه السلام باشد مانند کسی است که در راه خدا در خون خود غلطیده است.»(1)

همچنین امام صادق علیه السلام درباره این موضوع فرمود: «من مات منتظراً لهذا الامر کان کمن کان مع القائم علیه السلام فی فسطاطه لا... بل کان بمنزله الضارب بین یدی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله بالسیف»؛

«هر کس که در انتظار قائم علیه السلام از دنیا برود مانند کسی است که در خیمه و مقّر فرماندهی او بوده است و بلکه مانند کسی است که در رکاب پیامبرصلی الله علیه وآله، شمشیر زده است.»(2)

در انتظار فرج بودن، فایده دیگری هم دارد و آن، این است که انتظار، تصدیق کلام خدای متعال، پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان علیه السلام شمرده می شود و این تصدیق از مراتب ایمان و درجات تسلیم و اطاعت است.

در این موضوع، حکمت دیگری هم هست و آن، امتحان و آزمایش منتظران است؛ خداوند سبحان بندگانش را به انواع امتحانات گوناگون آزمایش می کند و از آن جمله عقاید انسان را مورد امتحان قرار می دهد؛ پس کسانی که به خدا، پیامبرصلی الله علیه وآله و امام زمان علیه السلام ایمان آورده اند؛ طولانی شدن غیبت برای آنها مهم نیست.

اما منافقان، این را فرصت مناسبی برای مسخره کردن و هرج و مرج ضد این عقیده اسلامی می یابند و آیه های قرآن و احادیث نبوی را کنار می زنند و این کار همیشگی و دایمی باطل گرایان در هر زمان و مکان است.

از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که، فرمود: «انّما هی محنه من اللَّه عزّوجلّ، امتحن بها خلقه»؛ «این، سختی ای است که به وسیله آن، مخلوقاتش را امتحان می کند...».(3)

معنای امتحان خداوند، این نیست که خدای سبحان از باطن بندگانش بی خبر است و درون و نهان آنها را نمی داند تا آنها را امتحان کند و بشناسد. نه هرگز...! بلکه خدا به هر چیز آگاه است و آنچه در سینه ها مخفی شده است را می داند و چیزی بر او پنهان نیست؛ خدای متعال می فرماید: «أَحَسِبَ النّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ» «آیا مردم گمان کرده اند به محض اینکه گفتند: ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند و همانا

ص:274


1- 292. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 645.
2- 293. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 338.
3- 294. کافی؛ کلینی؛ ج 1، ص 336.

آنانی را که قبل از آنها بودند، آزمایش کردیم؛ پس علم خدا درباره کسانی که صادق هستند و کسانی که دروغ می گویند، تحقق یابد.»(1)

پس امتحان برای چیست؟

جواب: خدای سبحان، بندگانش را برای چند چیز آزمایش می کند:

1 - بر خلق، اتمام حجّت شود تا برای مردم، حجتی باقی نماند.

2 - انسان مومن در امتحان موفق شود و مستحقِ پاداش شود.

در حدیثی از امام جعفرصادق علیه السلام آمده است که انسان در دوران غیبت، این دعا را که دعای غریق نامیده شده، بخواند: «یا اللَّه، یا رحمان، یا رحیم، یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»؛

«ای خدا، ای بخشنده، ای مهربان، ای دگرگون کننده قلب ها! قلب مرا در دینت محکم کن.»(2)

همچنین از امام صادق علیه السلام، روایت شده، این دعا خوانده شود: «اللهم عرفنی نفسک، فانّک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک، اللهم عرّفنی رسولک، فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک اللهم عرّفنی حجتک، فانک ان لم تعرّفنی حجتک ضللت عن دینی»؛

«خدایا! خودت را به من بشناسان؛ زیرا اگر تو، خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نمی شناسم؛ خدایا! فرستاده ات را به من بشناسان، پس اگر فرستاده ات را به من نشناسانی، حجتت را نمی شناسم؛ خدایا! حجتت را به من بشناسان، پس اگر حجتت را به من نشناسانی از دینم گمراه می شوم.»(3)

ای خواننده گرامی! این جا احادیث شریفی وجود دارد که درباره وقت ظهور است که بعضی از آنها را به مناسبت بیان می کنیم:

امام صادق علیه السلام فرمود: «یخرج قائمنا اهل البیت یوم الجمعه»؛

«قائم ما اهل بیت، روز جمعه ظهور می کند.»(4)

ص:275


1- 295. عنکبوت، آیات 3 - 5.
2- 296. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 352.
3- 297. کافی؛ کلینی؛ ج 1، ص 337 و اثبات الهداه؛ حر عاملی؛ ج 7، ص 31.
4- 298. بحار؛ مجلسی؛، ج 7، ص 59.

همچنین ایشان فرمود: «لا یخرج القائم علیه السلام الاّ فی وتر من السنین: سنه احدی او ثلاث او خمس او سبع او تسع»؛

«قائم علیه السلام فقط در یکی از سال های فرد ظهور می کند، سال یک یا سه یا پنج یا هفت یا نُه».(1)

همچنین آن حضرت علیه السلام فرمود: «ینادی باسم القائم علیه السلام فی لیله ثلاث و عشرین و یقوم فی یوم عاشوراء و هو الیوم الذی قتل فیه الحسین بن علی علیه السلام...»؛

«در شب بیست و سوم، منادی، اسم قائم علیه السلام را صدا می کند و در روز عاشورا، قیام می کند و آن همان روزی است که حسین بن علی علیه السلام در آن روز کشته شد.»(2)

از مجموع احادیثی که راجع به ظهور امام زمان علیه السلام آمده، این به دست می آید که ظهور، قبل از قیام است؛ پس شاید امام علیه السلام در ماه رجب یا ماه رمضان ظهور کند و نامش در همه جا برده شود و ماه شوال، ذی العقده، ذی الحجه و ده روز از محرم می گذرد که امام علیه السلام قیام کرده است و آن، زمانی می باشد که خداوند به او اجازه می دهد تا حمله پاکسازی شروع شود، ظلم و ستم از بین برود و عدل و داد در اقصی نقاط کره زمین منتشر شود. بزودی بعضی تفاصیل این موضوعات را بیان خواهیم کرد.

اما حساب ستاره شناسان و اهل رمل، جفر، مکاشفه، مرتاض ها و کسانی که ادعای خبر داشتن از امور غیبی را دارند، مورد اعتنا و اعتماد نیست به خصوص با روایاتی که از پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان پاک علیهم السلام درباره تکذیب هر کس که از وقت ظهور خبر می دهد، رسیده است. قبلاً بیان شد، ما دیدیم، خواندیم و شنیدیم، خبرهای ساختگی زیادی درباره اتفاقات آینده جهان وجود دارد که بیشترشان دروغ و بی اساس از کار درآمده است.

بله، ممکن است با وقوع علامت های قطعی و حتمی، نزدیک شدن ظهور را بدانیم و ما بحثی راجع به آن نشانه ها خواهیم داشت که آن را در فصل بعدی بیان خواهیم کرد.

ص:276


1- 299. کشف الغمه؛ ج 3، باب 4، ص 534.
2- 300. غیبت نعمانی؛ص 282 و اثبات الهداه؛ حر عاملی؛ ج 7، ص 31 و عقد الدرر؛ شافعی؛ ص 65.

فصل پانزدهم :اوصاف امام زمان علیه السلام

احادیث شریفی راجع به نشانه ها و اوصاف امام زمان علیه السلام آمده است و این، مطلبی ضروری است تا اینکه حق از باطل شناخته شود و نیرویی قوی در برابر کسی است که نفسش او را گول زده، تا ادعایی کند.

بعضی از این نشانه ها، متعلق به ظاهر و جسم امام زمان علیه السلام است و بعضی دیگر، اخلاق ایشان را توصیف می کند و بعضی نیز کیفیت ظهور ایشان را روشن می کند و برخی دیگر زندگی جوامع مردمی را در عصر ظهور ایشان، شرح می دهد.

شایان به ذکر است که نشانه های امام زمان علیه السلام - که در احادیث شریف آمده، فقط در وجود مقدس ایشان پیدا می شود؛ پس علایم قبل از ظهور، بعد از ظهور، هنگام قیام، ایام حکومت و پیروزی هایشان، پر کردن زمین از عدل و داد و غیره، شاهدهای راستینی بر حقانیت امام زمان علیه السلام و شخصیت ایشان شمرده می شود.

صحیح تر این است که بگوییم: بیشتر احادیثی که درباره امام زمان علیه السلام است، نشانه هایی برای تعیین شخصیت

ایشان هستند؛ مثل احادیثی که نسب شریف ایشان را شرح می دهد

ص:277

و اینکه او، پسر امام حسن عسکری علیه السلام است و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد؛ بر کره زمین مسلط خواهد شد و بر روی زمین، دینی غیر از دین اسلام باقی نمی ماند و غیره و اینها در کسانی از مدعیان مهدویت هستند، یافت نمی شود.

سؤالی مطرح می شود: دلیل بیان اوصاف و نشانه های امام زمان علیه السلام چیست؟

جواب: در ادامه به بعضی از این دلیل ها اشاره می کنیم:

1 - با تحقق این علایم و منطبق شدن این اوصاف بر امام زمان علیه السلام در هنگام ظهور، دیگر هر تردیدی از بین می رود و مردم، خبر ظهور امام علیه السلام را با یقین کامل می پذیرند و با وجود این همه علامات و محقق شدن صفات در آن حضرت علیه السلام برای کسانی که دل هایی بیمار دارند، دیگر جایی باقی نمی ماند تا درباره مهدویت شک یا ایجاد شک کنند و این دلیل قاطع، گردن گیرشان می شود و درهای تردید و مناقشه را بر روی آنها می بندد.

2 - خداوند متعال می داند، بسیاری از گمراهان و پیروان شیطان از روی دروغ، افترا و نیرنگ، ادعای مهدویت خواهند کرد به همین سبب، خداوند متعال این نشانه های مهم و نایاب را از نشانه های قطعی امام زمان علیه السلام و ظهور ایشان قرار داده، تا مردم با حرف های غلط گمراهان و وسوسه های شیاطین، فریب نخورند؛ بلکه ادعاهای باطلی که مدعیان دروغین مهدویت می کنند از بین برود.

هنگامی که به تاریخ اسلام رجوع می کنیم، عده ای از گمراهان و باطل گرایان را می بینیم که به دروغ، ادعای مهدویت می کنند؛ ولی آنها این نشانه ها و اوصاف را ندارند.

قیام برخی از آنها، محدود، کوتاه مدت و فاقد شرایط بود و نتوانستند حتی سرزمینی را پر از عدل و داد کنند چه رسد به اینکه بخواهند با جهانِ هستی، چنین کنند!!

بسیاری از این مدعیان دروغین از بین می رفتند و جز عده ای انسان ساده لوح، کسی دیگری از آنها پیروی نمی کردند، که سرانجام از هم پاشیدند، فرار کردند و آه و ناله ها باقی ماند و مورد لعن تاریخ و مضحکه مجالس شدند.

به خواست خداوند در فصل بعدی، اسامی بعضی از کسانی که ادعای مهدویت کردند و بعضی از انحرافات و مکرهایشان را بیان خواهیم کرد.

ص:278

در ادامه به بعضی از احادیث که درباره اوصاف و نشانه های امام زمان علیه السلام آمده است، اشاره می کنیم:

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «المهدی من ولدی، ابن اربعین سنه، کانّ وجهه کوکب درّی فی خدّه الایمن خال اسود، علیه عباءتان قطوانیتان کانّه من رجال بنی اسرائیل یملک عشرین سنه، یستخرج الکنوز و یفتح مدائن الشرک»؛

1 - «مهدی علیه السلام از فرزندان من است که 40 ساله به نظر می آید. مثل اینکه صورتش ستاره پرنوری است و در گونه راستش، خال سیاهی می باشد، دو عبای قطوانی(1) دارد مثل اینکه از مردان بنی اسراییل است، 20 سال حکومت می کند و گنج ها را از زمین استخراج می کند و شهرهای مشرک نشین را فتح می نماید.»(2)

همچنین ایشان فرمود: «یخرج المهدی و علی راسه غمامه، فیها مناد ینادی: هذا المهدی خلیفه اللَّه فاتبعوه»؛

2 - «مهدی علیه السلام قیام می کند در حالی که بالای سرش، ابری است که در آن، منادی، ندا سر می دهد: این، مهدی علیه السلام خلیفه خداست از او پیروی کنید.»(3)

نیز ایشان فرمود: «المهدیّ منی، اجلی الجبهه، اقنی الانف»؛

3 - «مهدی علیه السلام از من است، پیشانی بلند، بینی باریک و زیبایی دارد».(4)

آن حضرت صلی الله علیه وآله فرمود: «المهدی من ولدی، وجهه یتلالا کالقمر الدرّی، اللون لون عربی، و الجسم جسم اسرائیلی، یملاء الارض عدلاً... کما ملئت جورا»؛

4 - «مهدی علیه السلام از فرزندان من است، صورتش مثل ماه درخشان می درخشد و رنگش، رنگ عربی است و جسمش، جسم اسراییلی می باشد، زمین را از عدل پر می کند،

ص:279


1- 301. عبای سفیدی که کرک هایی کوتاه دارد.
2- 302. بیان؛ کَنجی شافعی؛ ص 137 و حافظ ابونعیم در اربعین آن را روایت کرده است و جوینی شافعی؛ در فرائد السمطین؛ ج 2، ص 314 و یوسف بن یحیی شافعی مسلمی در عقدالدرر ص 36.
3- 303. فرائد السمطین؛ جوینی شافعی؛ ج 2، ص 316 و بیان؛ کنجی شافعی؛ ص 132.
4- 304. برهان؛ متفی هندی؛ ص 99 و بیان؛ کنجی شافعی؛ ص 117.

همان طور که از ستم پُر شده است».(1)

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «... المهدی من ذریتی، یظهر بین الرکن و المقام، علیه قمیص ابراهیم و حلّه اسماعیل و فی رجله نعل شیث و الدلیل علیه قول النبی صلی الله علیه وآله: عیسی بن مریم ینزل من السماء و یکون مع المهدی من ذریتی... .»؛

5 - «... مهدی علیه السلام از نوادگان من است، بین رکن و مقام ظهور می کند، پیراهن ابراهیم علیه السلام و لباس مخصوص اسماعیل علیه السلام بر تن اوست و کفش مخصوص شیث(2) به پا دارد پیامبرصلی الله علیه وآله نشانه ای بر او است: عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان نازل شده، همراه مهدی علیه السلام - که از نوادگان من است - خواهد بود».(3)

همچنین ایشان فرمود: «... هو صاحب الوجه الاقمر و الجبین الازهر و صاحب العلامه و الشامه، العالم غیر معلّم، المخبر بالکائنات قبل ان یعلم...

الا و انّ المهدی یطلب القصاص ممن لا یعرف حقّنا و هو الشاهد بالحق و خلیفه اللَّه علی خلقه، اسم کاسم جدّه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله ابن الحسن بن علی من ولد فاطمه، من ذریه الحسین ولدی... .»؛

6 - «... او دارای صورتی سفید، پیشانی نورانی و نشانه مخصوصی است؛ عالِم بدون معلم است و از آنچه اتفاق می افتد، قبل از اینکه کسی بداند، خبر می دهد... آگاه باشید! مهدی علیه السلام از کسی که حق ما را نشناسد، قصاص می گیرد و او شاهد به حق است و خلیفه خدا بر خلق اوست؛ نامش مثل نام جدش رسول خداصلی الله علیه وآله است، پسر حسن عسکری علیه السلام و از فرزندان فاطمه علیها السلام و از نوادگان حسین علیه السلام می باشد...»(4)

امام حسین علیه السلام فرمود: «لو قام المهدی علیه السلام لا نکره الناس لانّه یرجع الیهم شابّاً و هم یحسبونه شیخاً کبیراً».

ص:280


1- 305. بیان؛ کنجی شافعی؛ ص 118 و عقد الدرر؛ ص 34.
2- 306. شیث علیه السلام؛ فرزند آدم علیه السلام است که تمام امانت های نبوت را از آدم علیه السلام تا خاتم صلی الله علیه وآله از جمله کفش شیث به امام زمان علیه السلام انتقال می یابد.
3- 307. اثبات الهداه؛ حر عاملی؛ ج 7، ص 45 و منتخب الاثر؛ ص 479.
4- 308. الزام الناصب؛ ج 2، ص 200.

7 - «اگر مهدی علیه السلام قیام کند، مردم او را انکار می کنند برای اینکه او به صورت جوانی نزد آنها می رود در حالی که مردم او را پیرمردی می پندارند».(1)

هروی گفت: قلت لامام الرضاعلیه السلام: ما هی علامات القائم منکم اذا خرج؟

قال علیه السلام: «علامته: ان یکون شیخ السن، شابّ المنظر، حتّی انّ الناظر الیه لیحسبه ابن اربعین سنه او دونها و انّ من علاماته ان لا یهرم بمرور الایام و اللیالی، حتی یاتی اجله»؛

8 - به امام رضاعلیه السلام گفتم: «علایم قائم شماعلیه السلام، زمانی که قیام می کند، چیست؟»

امام علیه السلام فرمود: «سنش زیاد است؛ ولی چهره اش جوان است به طوری که هر کس به او نگاه می کند، او را 40 ساله یا کمتر می پندارد و از نشانه هایش، این است که با گذشت ایام، پیر نمی شود تا اینکه مرگش فرا برسد.»(2)

ص:281


1- 309. عقد الدرر؛ ص 42 و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 287.
2- 310. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 652 و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 285.

فصل شانزدهم: علایم ظهور امام زمان علیه السلام

مقدمه

علایم ظهور امام زمان علیه السلام که در کتاب های احادیث وارد شده است را به 3 قسمت تقسیم می کنیم:

اوّل: نشانه های عمومی که درباره انحرافاتی که در سرزمین های اسلامی و غیره منتشر می شود و جامعه بشری به آن آلوده می گردند را خبر می دهد.

این علایم از علایمی که نزدیک به ظهور امام زمان علیه السلام است، نمی باشد؛ بلکه ممکن است از 20سال قبل از ظهور رخ دهد.

دوم: علایمی که نزدیک ظهور امام زمان علیه السلام (سال های نه خیلی زیاد) هستند؛ ولی نشانه وقوع ظهور امام علیه السلام در همان سال نیستند؛ بلکه از انواع سختی ها و آزمایش ها در قرن بعد از زمان صدور این احادیث، شمرده می شوند.

قسم سوم: به 2 نوع دیگر تقسیم می شود:

الف : علایم غیر حتمی - که علائم قطعی نیستند - و ممکن است، واقع شود و ممکن است، واقع نشود.

ص:282

ب : علایم حتمی که شکی در وقوع آنها وجود ندارد و قطعا اتفاق خواهند افتاد.

در مجموع از این علایم، چنین به دست می آید که: بعضی از این علایم، روشن و منظور از آنها واضح است و بعضی در نهایت ابهام، اجمال و پیچیدگی هستند.

قبل از من، این احادیث را به خصوص نویسندگان معاصر، یادآوری و تفسیر کرده اند و بر حسب نظرات خاص خودشان، آن احادیث را توجیه کرده اند.

من گمان می کنم، آنها نتوانسته اند، آن نظرات را نه به جهت علمی و نه به جهت تاریخی ثابت کنند به همین سبب من جرأت نمی کنم در این توجیهات از آنها پیروی کنم که خدا و پیامبرش و اهل بیت علیهم السلام به حقایق امور آگاهترند.

مثالی در این بحث:

شیخ مفیدرحمه الله در ارشاد ضمن بیان علایم ظهور، آورده است که: ... و منزل گرفتن ترک ها در جزیره و منزل گرفتن رومیان در رمله... .

الان، ترک ها در ایران، شمال عراق، ترکیه و قفقاز شورویی ساکن هستند؛ پس مقصود از ترک در این جا، کدامیک از آنهاست؟

جزیره ها زیاد هستند چه جزیره ای است که ترک ها در آن منزل می گیرند؟ و آن جزیره کجاست؟

اما رومی ها: بیشتر آنها اروپایی هستند و واضح است که اروپا قاره ای است که دولت های زیاد و حکومت های متعددی دارد و همگی روم محسوب می شوند؛ پس مقصود از روم چیست؟

آیا امکان دارد، مقصود از روم، اسرئیل باشد؟!(1)

آیا امکان دارد، مقصود آمریکا باشد؟ چون بیشتر آمریکایی ها از مهاجران قاره اروپا هستند.

همچنین در روایات،کلمه مشرق و مغرب آمده است؛ مقصود از مشرق و مغرب چیست؟

ص:283


1- 311. به این دلیل که رومیانی که به جنگ با مسلمانان در غزوه موته آمدند در اردن و فلسطین کنونی زندگی می کردند.

آیا خاور (مشرق) دور؟ یا خاور (شرق) وسط؟

آیا مغرب دور؟ یا مغرب عربی - که شامل لیبی، تونس، الجزایر و مراکش می شود؟

همچنین کلمه «بنی فلان» که در روایات آمده: آیا از آخرین پادشاه بنی فلان به شما خبر ندهم؟ منظور از بنی فلان چه کسانی هستند؟

گفته شده است: آنها بنی عباس هستند با توجه به اینکه پادشاهی بنی عباس در سال (656ه .ق) سقوط کرد، آیا ممکن است، تبار بعضی از روسای کشورهای عربی از عباسی ها، باشند؟

به هر حال... ما نمی توانیم، این نام ها را - که در این احادیث، شبیه رمز هستند بشناسیم و بدانیم که مقصود از آنها در این روایات چیست؟

حالا... بهتر این است که ما، خود علایم را بیاوریم و آینده، تفسیر این کلمات و تطبیق آن بر افرادش را روشن می کند.

اوّل: نشانه های عمومی

نشانه های عمومی، بسیار هستند و ما از مجموع احادیث، حدیثی را انتخاب می کنیم که همان کافی است؛ سپس جملاتی که در حدیث آمده است را شرح می دهیم:

نزّال بن سبره گفت: خطبنا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام فحمد اللَّه - عزّوجلّ - و اثنی علیه و صلّی علی محمّد و آله، ثمّ قال: «سلونی ایها الناس! قبل ان تفقدونی» قالها ثلاث مرات.

فقام الیه صعصعه بن صوحان فقال: یا امیرالمومنین! متی یخرج الدجّال؟

فقال علیه السلام له: «اقعد، فقد سمع اللَّه کلامک و علم ما اردت...»

الی ان قال: «ولکن لذلک علامات و هیئات یتبع بعضها بعضاً کحذو النعل بالنعل و ان شئت انبأتک بها.»

قال: نعم یا امیرالمومنین.

فقال علیه السلام: «احفظ... فانّ علامه ذلک: اذا أمات الناس الصلاه، و اضاعوا الامانه و استحلّوا الکذب و اکلوا الربا و اخذاوا الرشا و باعوا الدین بالدنیا و استعملوا السفهاء و قطعوا الارحام

ص:284

و اتّبعوا الاهواء و استخفّوا بالدماء.

و کان الحلم ضعفاً و الظلم فخراً و کان الامراء فجره و الوزراء ظلمه و العرفاء خونه و القرّاء فسقه و ظهرت شهادات الزور و استعلن الفجور و قول البهتان و الاثم و الطغیان.

و حلیت المصاحف و زخرفت المساجد و طوّلت المنارات و اکرم الاشرار و ازدحمت الصفوف و اختلفت الاهواء و نقضت العهود و اقترب الموعود و شارک النساء ازواجهنّ فی التجاره حرصاً علی الدنیا و علت اصوات الفسّاق و استمع منهم و کان زغیم القوم ارذلهم و اتقی الفاجر مخافه شرّه و صدق الکاذب و اوتمن الخائن و اتخذت القیان و المعازف و لعن آخر هذه الامه اوّلها و رکبت ذوات الخروج السروج و تشبّه النساء بالرجال و الرجال بالنساء و شهد شاهد من غیر ان یستشهد و شهد الآخر قضاءً لذمام بغیر حق عرفه و تفقه لغیر الدین و آثروا عمل الدنیا علی الآخره و لبسوا جلود الضانّ علی قلوب الذئاب و قلوبهم انتن من الجیف و امرّ من الصبر، فعند ذلک... الوحا... الوحا... ثم العجل العجل...»

امیرالمومنین، علی بن ابی طالب علیه السلام برای ما خطبه خواند؛ پس خداوند عزّوجلّ را ستایش کرد و بر او ثناء گفت و بر محمّد و خاندانش درود فرستاد و فرمود:

«ای مردم! از من بپرسید، قبل از اینکه مرا از دست بدهید.» این را 3 بار فرمود.

صعصعهبن صوحان بلند شد و گفت: ای امیرالمؤمنین علیه السلام! دجّال چه زمانی خواهد آمد؟

امام علیه السلام به او فرمود: «بنشین، خدا سخنت را شنید و دانست که چه می خواهی؟»

در ادامه فرمود: «برای آشکار شدن دجّال، نشانه هایی وجود دارد که پشت سر هم می آید مثل پشت سرهم بودن قدم ها و اگر می خواهی از آن نشانه ها به تو خبر بدهم؟»

گفت: بله.

فرمود: «حفظ کن... نشانه های آن، این است: هنگامی که مردم نماز را از بین ببرند، امانت را ضایع کنند، دروغ را حلال بدانند، رباخوار شوند و رشوه بگیرند... دینشان را به دنیا بفروشند، کارهای سفیهانه بکنند و از خویشاوندان دور شوند و از هوای نفس پیروی کنند، خونریزی را آسان شمارند، بردباری در برابر گناهان، ضعف و ظلم کردن، مایه فخر و مباهات باشد، امیران بد کردار باشند، وزیران ظالم، عرفاء خائن و قاریان گنهکار وجود داشته باشند

ص:285

و شهادت دادن به دروغ، آشکار شود و گناه کاری، تهمت زدن و نافرمانی کردن، علنی شود و قرآن ها به صورت زیبایی چاپ شوند، مساجد تزیین گردند، مناره ها بلند شوند و به بدها احترام گذاشته شود، صفوف جماعت مسلمین زیاد شود؛ ولی دل ها از یکدیگر دور شود و پیمان ها شکسته شود و آنچه وعده داده شده، نزدیک شود.

زنان برای دنیا در تجارت با شوهرانشان شریک شوند و صدای تبه کاران بلند شود و از آنها، حرف شنوی شود و رهبری مردم به دست پست ترین آنها بیفتد و از گنه کار برای ترس از شرش، دوری شود و دروغگو، تصدیق شود و خائن، امین شمرده شود، آواز خوانی و آلت موسیقی رواج یابد و نسل های آخر این امت، نسل های اوّلین را لعن کنند، زنان بر زین ها سوار شوند و زنان، شبیه مردان و مردان، شبیه زنان شوند و شاهد، بدون اینکه از او بخواهند، شهادت بدهد، بیاید و شهادت دهد و دیگری برای جبران کار دیگری و بدون اینکه حقّ را بداند، شهادت دهد.

برای دین، علوم دینی را فرا نمی گیرند و عمل دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و با داشتن قلب گرگ، پوست میش می پوشند و قلب هایشان، بویی بدتر از مردار و مزه ای تلخ تر از صُبر (نوعی گیاه تلخ) می دهد؛ پس در این وضعیت، دجال به سرعت می آید.»(1)

بعضی از جملاتی که در این حدیث آمده است با کمی شرح به آن مقدار که به ذهن می آید را یادآوری می کنیم:

حدیث یاد شده به بعضی از مفاسد جوامع اسلامی، دگرگون شدن مفاهیم، تغییر ارزش ها، ضعف اعتقادات، اهمیت ندادن به نوامیس، زیاد بودن همّت برای دست یابی به چیزهای از بین رفتنی، مسلط شدن منحرفان بر حکومت ها، سقوط خوبی ها و ترویج زشتی ها، بدون هیچ ترس و خجالتی، اشاره می کند.

نماز - که ستون دین است - باطنش را از دست می دهد، امانت ها از بین می روند و دروغ - که حرام است - حلال می گردد، ربا مباح می شود، آنان که شایستگی حکومت ندارند بر مرکب حکومت سوار می شوند؛ ارتباطهای عاطفی - که بین خویشاوندان و محارم وجود

ص:286


1- 312. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، صص 525 - 526.

دارد - قطع می شود و ریختن خون خوبان، آسان شمرده می شود؛ ظالم به ظلم کردنش افتخار می کند، کارهای زشت بین پادشاهان رواج می یابد و ظلم بین وزیران، و خیانت بین جاسوسان و دولتمردان و گناه بین قاریان و خطیبان، گسترش می یابد.

احترام قرآن به زیبایی رنگین بودن جلدش می باشد؛ نه به تلاوت و عمل به آن؛ صفوف نماز جماعت به وسیله نمازگزارانی که قلب هایی متنفر از یکدیگر دارند، شلوغ می شود، بدن هایشان به یکدیگر نزدیک، ولی قلب هایشان از یکدیگر دور است.

زنان و جوانان به بازارها و مغازه ها برای دستیابی به مال و ثروت می روند و صدای تبهکاران بلند می شود و در همه جا پخش می گردد، مردم سخن آنها را تصدیق می کنند و آن را وحی مُنزل می دانند.

رهبری و ریاست، نصیب انسان های پست و رذلی می شود که به ارزش و شرافت، اعتقادی ندارند، و مردم از شر بدکاران می ترسند و به سبب شرشان از آنها می ترسند.

صدای زنان آوازه خوان، رقاصه و مطرب - که همراه موسیقی، دف و امثال آن است - از بیشتر خانه ها بلند است و در آسمان، زمین، دریا، خیابان، بازار حتی صحرا و بیابان و وسایل نقلیه به گوش می رسد.

نشستن زنان در هواپیما، موتور سیکلت و اسب ها... شکی نیست که نشستن زن بر زین، غریزه جنسی را تهییج می کند به سبب حرکت خاصی که همراه نشستن بر زین است با توجه به اینکه در نشستن داخل ماشین، هیچ تأثیری وجود ندارد.

شبیه شدن زنان به مردان، بالاترین درجه تمدن و پیشرفت به حساب می آید، دختران جوان، کت و شلوار مردان را می پوشند و موهای سرشان را کوتاه می کنند به طوری که تشخیص دادن بین آنها و مردان سخت است... این از جهت لباس و ظاهر و اما کار کردن در اداره ها، استخدام در محله ها و مشارکت در بقیه مشاغل زندگی - که مختص به مردان است - مثل وزارت و مجلس قانونگذاری که تصدیق محکم تری بر این ادّعاست.

شبیه شدن مردان به زنان را در هر مکانی می بینی، مرد، لباس رنگی می پوشد، شلوار تنگ به پا می کند، گردن بند طلا به گردن می اندازند، انگشتر طلا به دست می کند، ریش

ص:287

و سبیلش را با تیغ می زند، ابروهایش را نازک می گرداند و برای تازگی صورت و روشن شدن رنگ صورتش از پودرهای خاص استفاده می کند مثل اینکه می خواهد، نظرها را به طرف خودش جلب کند مثل اینکه این جا نقطه مشترکی بین مردان و زنان برای مبادلات روشنفکرانه است.

بله.... این بعضی از نمونه های شبیه شدن مردان به زنان است!

در دادگاه ها شاهد، بدون اینکه از او بخواهند، شهادت دهد، می آید و شهادت می دهد و دیگری برای رضایت دوستش، شهادت می دهد؛ در دادگاه ها، پرداختن رشوه و هدیه هایی به قاضی یا کارمندان برای جلب رضایت آنها، رواج دارد و این از چیزهایی است که بر کسی پوشیده نیست.

یادگرفتن علوم دینی برای دنیا بین برخی متعارف شده است و می بینی که بعضی فقیه می شوند؛ ولی نه برای دین... بلکه برای دنیا؛ علوم دینی را می خواند تا یاد بگیرد، قاضی شود و به درجه ایی برسد که وضع زندگی اش خوب شود و برای او، چیزی از امور دینی اصلاً مهم نیست.

افرادی هستند که تظاهر به آراستگی و پرهیزکاری می کنند، نفس های بسیار شرور، نیت های بد و باطن آلوده ای دارند و زمانی که برای آنها، فرصتی پیش آید، نه وجدان، نه عاطفه، نه انسانیت، نه دین و نه مذهبی دارند مثل گرگی هستند که چیزی جز پاره کردن طعمه نمی داند، خونش را می خورد و اعضایش را قطعه، قطعه می کند!

ای خواننده گرامی! این شرح کوتاهی بر بعضی از جمله هایی است که در روایت سرورمان، امیرالمؤمنین علیه السلام وجود دارد و احادیثی که این موضوعات را در بردارد، زیاد است و ما برای رعایت اختصار به همین مقدار اکتفا می کنیم.

دوم: علایم نزدیک به زمان ظهور

نشانه های نزدیک به ظهور امام زمان علیه السلام، بسیار زیاد است؛ شیخ مفیدرحمه الله در ارشاد، علایم زیادی آورده، که آنها را احادیثی صحیح و معتبر می شمارد و دو دسته از علایم ظهور است که یکی پیش از ظهور و دیگری علایم نزدیک به ظهور می باشد که به صورت

ص:288

کوتاه آورده است؛ در ابتدا، سخن او را بیان می کنیم؛ سپس بعضی از چیزهایی که توضیح می خواهد را شرح می دهیم.

شیخ مفید - رحمه اللَّه - گفت: روایاتی راجع به نشانه های قبل از قیام امام زمان علیه السلام وجود دارد که از جمله اینها هستند:

1 - آشکار شدن سفیانی. 2 - کشته شدن حسنی. 3 - اختلاف بنی عباس در فرمانروایی. 4 -کسوف خورشید در روز پانزدهم ماه مبارک رمضان. 5 - خسوف ماه در آخر این ماه بر خلاف عادت. 6 - فرو رفتن سرزمین در بیداء. 7 - فرو رفتن زمین در مشرق. 8 - فرو رفتن زمین در مغرب. 9 - پایین آمدن خورشید هنگام ظهر تا وسط آسمان. 10 - طلوع خورشید از مغرب. 11 - کشته شدن نفس زکیه در پشت کوفه و بین 70 نفر از صالحان. 12 - سر بریدن سید هاشمی بین رکن و مقام. 13 - خراب شدن دیوار مسجد کوفه. 14 - رو آوردن پرچم های سیاه از سمت خراسان. 15 - ظاهر شدن یمانی. 16 - نمایان شدن مغربی در مصر و تصرف شام به وسیله او. 17 - فرود آمدن ترک ها در جزیره. 18 - فرود آمدن رومیان در رمله. 19 - طلوع ستاره ای که همچون ماه، نور می دهد؛ سپس متمایل می شوند که نزدیک است به دو طرف آن، برخورد کند. 20 - قرمزی که در آسمان ظاهر شده، در سراسر آسمان پخش می شود. 21 - آتشی که در مشرق به صورت طولی ظاهر می شود و در مدت سه یا هفت روز باقی می ماند. 22 - مردم عرب، زمام را به دست می گیرند و مالک سرزمین هایشان می شوند. 23 - خارج شدن اعراب از زیر سلطه عجم. 24 - کشتن امیر مصریان به دست اهل مصر. 25 - خراب شدن شام. 26 - اختلاف 3 پرچم در شام. 27 - داخل شدن پرچم های قیس و عرب به اهل مصر. 28 - ورود پرچم های کنده به خراسان. 29 - ورود گروهی از ناحیه مغرب تا اینکه به نابودی حیره می انجامد. 30 - آمدن پرچم های سیاه از سمت مشرق. 31 - سوراخ شدن دیوار فرات تا اینکه آب، داخل کوچه های کوفه شود. 32 - ظهور 60 دروغگو که همگی ادعای نبوت می کنند. 33 - ظهور 12 نفر از خاندان ابی طالب که همگی ادعای امامت برای خودشان می کنند. 34 - آتش زدن مردی والامقام از پیروان بنی عباس بین جلولاء و خانقین. 35 - ساختن پلی که میان کرخ و بغداد را در برمی گیرد. 36 - وزش باد

ص:289

سیاه در اوّل روز. 37 - زلزله ای که تعداد زیادی را به کام زمین فرو می برد. 38 - ترسی که مردم عراق و بغداد را دربرمی گیرد. 39 - مرگی که فراگیراست. 40 - کم شدن اموال، مردم و میوه ها. 41 - افتادن ملخ به جان مزارع. 42 - کمی محصول. 43 - اختلاف دو گروه از عجم و ریخته شدن خون بسیاری در این بین. 44 - اطاعت نکردن بنده ها از بزرگانشان و کشتن سرپرستانشان. 45 - مسخ شدن گروهی از اهل بدعت که میمون و خوک شوند. 46 - غلبه کشورهای ضعیف بر کشورهای بزرگ. 47 - ندایی از آسمان که همه اهل زمین آن را به زبان خودشان بشنوند. 48 - صورت و سینه ای که در خورشید برای مردم ظاهر می شود. 49 - مرده ها از قبرهایشان بیرون آمده، به دنیا باز می گردند، مردم آنها را می شناسند و با همدیگر دیدار می کنند. 50 - بیست و چهار روز باران پی درپی می بارد که زمین را پس از مرگش، زنده می کند، برکاتش را خارج می کند، سختی و مشکلات از بین می رود و در آن هنگام از ظهورش در مکه آگاه می شوند و برای یاری اش به سوی او می روند.

شاید بعضی از علایمی که شیخ مفیدرحمه الله آورده، واقع شده باشد یا اینکه بعضی بزودی و در آینده نزدیک یا دور واقع شود.

بعضی از این علایم، احتیاج به مقداری توضیح دارد و منظور از برخی از این علایم، واضح نیست و ما نمی توانیم با قاطعیت آن را تفسیر کنیم؛ ولی با کمک خدای متعال، شروع به شرح آنچه به آن گمان داریم و ادعا نمی کنیم که این درست است یا نه، می نماییم:

* درباره سفیانی، حسنی، کسوف خورشید، خسوف ماه، فرو رفتن در زمین بیداء، کشته شدن نفس زکیّه و هاشمی، بزودی سخن خواهیم گفت.

* اختلاف بنی عباس درباره حکومت (با توجه به اینکه حکومتشان 800 سال پیش منقرض شده است) این است که بعضی از حاکمان کشورهای عربی از تبار عباسیان هستند؛ ولی به آن معروف نیستند.

* پایین آمدن خورشید یا طلوعش از مغرب؛ علم جدید آن را تأیید نمی کند؛ ولی ما می گوییم: خداوند بر هر چیزی قدرت دارد و نیازی به تصدیق علم جدید و تایید آن در این امور نداریم.

ص:290

* روی آوردن پرچم های سیاه از طرف خراسان؛ نمی دانیم آیا اشاره به واقعه تاتار و سقوط حکومت عباسی ها دارد که 200 سال قبل واقع شد؟ یا اشاره به واقعه ای است که در آینده اتفاق خواهد افتاد؟!

* خراسان؛ نام منطقه وسیعی است که شامل مقداری از سرزمین افغانستان، شوروی، مشهد امام رضاعلیه السلام و نواحی آن می شود و خداوند می داند که روزگار چه بر سر این منطقه و آن کشور آورده است.

* خروج یمانی و ظهور مغربی در مصر؛ تاریخ مسلط شدن مصری ها بر شام را به دفعات یادآوری می کند و ممکن است در آینده، این امر تکرار شود.

* سرخی ای که در آسمان ظاهر می شود؛ ممکن است از انعکاس اشعه خورشید در افق یا فضا باشد و این از آثار غضب خدای متعال بر اهل زمین شمرده می شود و این مورد بعد از شهادت امام حسین علیه السلام پیش آمده است.

ابوعلاء معزی در این باره می گوید: و علی الافق من دماء الشهیدین علی و نجله، شاهدان.

یعنی: بر افق آسمان، دو شاهد از خون علی علیه السلام و پسرش هستند.

* آتشی که در آسمان و در مشرق ظاهر می شود و 3 یا 7 روز باقی می ماند: شاید آتش سوزیهایی برپا شود و نتوانند تا سه یا هفت روز آن را خاموش کنند.

* خلع اعراب از دست داشتن زمام امور، مالکیت کشورها و خارج شدن از سلطه عجم؛ شاید واقع شده باشد و خوب است بدانیم که عجم، غیر عرب هستند که در آن، فارس، ترک و غیره مساوی هستند.

بعد از آنکه امپراطوری عثمانی بر بیشتر کشورهای عربی، حاکم شده بود مثل کشورهای عراق، اردن، فلسطین، سوریه، لبنان، مصر، سودان، حجاز، یمن و غیره.

* خراب شدن شام و اختلاف 3 پرچم در آن کشور؛ بزودی آن را خواهیم آورد.

* داخل شدن پرچم های قیس و عرب به مصر؛ آینده این مسئله را روشن می کند.

* ورود سپاه از ناحیه مغرب و رسیدن آن به دروازه حیره در عراق؛ چون نمی دانیم،

ص:291

مقصود از مغرب چیست، نمی توانیم درباره سپاه مغرب، نظر قطعی دهیم.

* پرچم های سیاه - که از سمت مشرق به طرف حیره می آیند -؛ نمی توانیم نظر قطعی بدهیم.

* سوراخ دیوار فرات؛ شاید از سدی که روی رود فرات قرار دارد و خراب شدن آن و پُر شدن آب و طغیانش، پیش آید که آب داخل کوچه های کوفه می شود. شایان به ذکر است که آب در سال های گذشته به صورت مکرر سرریز شده است.

* ظهور 60 دروغگو - که همگی ادعای نبوت می کنند -؛ تعدادی از اینها بین دو قرن یا بیشتر آمده اند امثال علی محمدباب (رهبر بهاییت)، احمد قادیانی (رهبر قادیانی گری) و غیره که انگیزه ای برای آوردن نامشان نیست.

* آتش زدن مرد بزرگی از بنی عباس - که بین جلولاء و خانقین رخ می دهد -؛ چیزی به ذهن ما نمی آید و شاید در آینده، این مسئله روشن شود.

* ساختن پل میان کرخه و بغداد؛ این پل، ده ها سال پیش ساخته شد؛ بلکه تعداد پل هایی که در بغداد ساخته شده است، به هفت عدد می رسد.

* وزش باد سیاه در اوّل روز در بغداد؛ ممکن است به سبب آتش سوزی، انفجار یا عذابی از جانب خدا باشد، همان طور که این حادثه در امت های پیشین، اتفاق افتاده است.

* زلزله ای که بسیاری از مردم بغداد در آن فرو رفتند؛ شاید اشاره به بمبارانی باشد که شهر را می لرزاند و ساختمان هایشان را خراب می کند یا اینکه زلزله واقعی است که هنوز واقع نشده است.

* ترسی که همه اهل عراق را می گیرد؛ شاید اشاره به جوی است که الان در عراق، حاکم می باشد، به طوری که کسی نمانده، او را ترس فرا نگرفته باشد.

* مرگ سریع؛ شاید اشاره به آثار سوسیالیست و آنچه را از فقر، گرسنگی و محرومیت به جای می گذارد، باشد، همان طور که الان در عراق موجود است و در هر دولتی که در آن حکومت سوسیالیستی اجرا می شود.

ص:292

* کم شدن مردم؛ شاید اشاره به جنگی است که بین عراق و ایران واقع شد.

* کم شدن کشت و میوه ها؛ شاید آن به سبب آنچه «اصلاح زراعی» نامیده می شود و کشورهای آباد را به زمین خشک تبدیل می کند، باشد.

* هجوم ملخ ها در اطراف مزارع و سرزمین ها؛به نظر می رسد تا به حال اتفاق نیفتاده است.

* کمی محصول در کشت و رفتن برکت از مزارع؛ ممکن است به سبب حشراتی که آفات زراعت هستند یا باران های فراوان - که زراعت را از بین می برد - و یا غیره باشد.

* اختلاف دو گروه عجم؛ این مسئله، روشن نیست و دانستیم منظور از عجم، غیر عرب هستند، نه فقط فارس ها و خداوند به حقایق امور آگاه است.

* نافرمانی بندگان از دستور بزرگان وکشتن آنان؛ ممکن است به نافرمانی بین گروه هایی از مردم مثل کشاورزانی که بر مالکان زمین شورش کنند یا کارکنانی که ضد کارخانه ها انقلاب می کنند و یا سربازانی که از اطاعت رهبرانشان سر باز می زنند، دستوراتشان را اجرا نمی کنند و با اسلحه هایشان به سوی آنها حمله ور می شوند و آنها را می کشند و ممکن است، منظور از آن، انقلاب صاحب زنج در بصره باشد که پیش آمد.

* ندایی که از آسمان می آید و اهل زمین آن را می شنوند؛ بزودی از آن، یاد خواهیم کرد.

* صورت و سینه ای که در قرص خورشید ظاهر می شود؛ از امور مبهم و پیچیده ای است که مجالی برای گمان و حدس در تفسیر و تحلیل آن، وجود ندارد.

* مردگانی که از قبرهایشان برمی خیزند؛ اشاره به رجعت دارد و ما حدیث مفصلی راجع به این موضوع در اواخر کتاب می آوریم.

* باران های فراوان و زیاد؛ که شرح آن در آینده نزدیک خواهد آمد.

در خاتمه این بحث برای بار دوم می گویم: آنچه در توضیح فرمایشی - که شیخ مفیدرحمه الله گفته بود گمانی است که به ذهنم آمده، ممکن است، مجموعه این احادیث به معانی دیگری که به ذهن نمی آید، اشاره کند.

سوم: علایمی که در سال ظهور رخ می دهد.

توضیح

قسم سوم علایمی که در سال ظهور یا سال قبل از ظهور اتفاق می افتد و گفتیم که دو نوع است:

ص:293

اوّل: نشانه های غیرحتمی که احتمال دارد، واقع شود و احتمال دارد، واقع نشود؛ پس قطعی نیستند و الان به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

آشکار شدن هاشمی

آشکار شدن هاشمی از علایم غیرحتمی ظهور امام زمان علیه السلام است و از مجموع احادیث به دست می آید که او، مردی از بنی هاشم و از نوادگان رسول خداصلی الله علیه وآله و در سن جوانی است و در کف دست راستش خالی می باشد و از خراسان ظاهر می شود؛ قبلا گفتیم که خراسان، نام منطقه وسیعی است که جزیی از ایران، افغانستان و شوروی است و نمی توانیم به طور دقیق روی نقطه آغاز حرکت و مرکز نهضتش دست بگذاریم.

احادیث می گویند: بعد از خارج شدن سپاه سفیانی از کوفه، ارتکاب جنایات فجیع، ریختن خون ها و به اسارت بردن زنان و قرار دادن زنان در وسایل نقلیه و حمل آنها به شام به وسیله سپاه سفیانی، هاشمی با سپاهش به عراق می رسد؛ در این وضعیت بد و دردناک، سیدهاشمی به کوفه می رسد و می داند که سپاه سفیانی به سوی شام می روند و اسراء با آنها هستند؛ یمانی هم با سپاه بزرگی به کوفه می رسد و این دو لشکر به سوی سپاه سفیانی می روند بین آنها جنگ بزرگی رخ می دهد، سپاه سفیانی را از بین می برند و بعد از این که اسراء را نجات می دهند، پیروزمندانه به کوفه باز می گردند.

احادیث درباره نسب و ریشه هاشمی اختلاف دارند، بعضی از آنها می گویند: او حسنی است و برخی می گویند: او حسینی است و احتمال قوی این است که او، حسنی نسب باشد و این هاشمی، همان کسی است که در بعضی از روایات به نفس زکیّه، نامیده شده است.

بله... مشهور است که مرد ذبح شده بین رکن و مقام، نفس زکیّه است و او حسنی نسب می باشد.

شکی نیست که سیدهاشمی، شیعه است و در عقیده خود استوار می باشد، محبوبیت زیادی دارد و در قلب همه جای دارد.

در ادامه، بعضی از احادیثی که در این باره آمده است را یادآوری می کنیم:

عبداللَّه بن مسعود گفت: اتینا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله فخرج الینا مستبشراً یعرف السرور فی

ص:294

وجهه، فما سالناه عن شی ء الاّ اخبرناه به و لا سکتنا الاّ ابتدأنا، حتی مرّت فتیه من بنی هاشم، فیهم الحسن و الحسین علیهما السلام فلما رآهم التزمهم و انهملت عیناه.

فقلنا: یا رسول اللَّه! ما نزال نری فی وجهک شیئاً نکرهه؟!

فقال: «انّا اهل بیت اختاراللَّه لنا الآخره علی الدنیا و انّه سیلقی اهل بیتی من بعدی تطریداً و تشریداً، حتّی ترفع رایات سود من المشرق، فیسئلون الحقّ فلا یعطونه، فیقاتلون فینصرون، فمن ادرکهم منکم او من اعقابکم فلیات امام اهل بیتی و لو حبّوا علی الثلج فانّها رایات هدی، یدفعونها الی رجل من اهل بیتی.»

روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله رفتیم و ایشان با خوشحالی ما را پذیرفت به صورتی که شادی از صورتش معلوم بود و به ما از هر چه پرسیدیم جواب داد تا اینکه خودمان ساکت شدیم؛ گروهی از جوانان بنی هاشم از آن جا گذشتند که حسن و حسین علیهما السلام نیز با آنها بودند، حواسش به آنها رفت و چشمانش غرق اشک شد.

سپس فرمود: «خداوند برای ما اهل بیت علیهم السلام، آخرت را بر دنیا برگزید و بی شک بعد از من به اهل بیتم، تبعید و آواره شدن خواهد رسید تا اینکه پرچم های سیاهی از مشرق بلند شود که حقّ را می خواهند؛ ولی به آنها داده نمی شود، می جنگند و پیروز می شوند؛ پس هر کس از شما یا از نسل های شما، آنها را درک کرد، باید پیش امامی که از اهل بیت من است، برود؛ اگر چه با سختی باشد.»(1)

شاید بعضی از مردم گمان کنند که منظور از پرچم های سیاه، همان پرچم های سیاهی است که ابومسلم خراسانی به همراه داشت، قیام کرد، حکومت بنی امیه را از بین برد و حکومت عباسی ها را در سال (656 هجری) تاسیس کرد؛ صحیح این است که این پرچم هایی که از طرف خراسان می آیند، ربطی به پرچم های ابومسلم خراسانی ندارند و ابن کثیر مورخ می گوید:

این پرچم های سیاه، آن پرچم هایی که ابومسلم خراسانی با آنها آمد و به وسیله آنها

ص:295


1- 313. مستدرک صحیحین؛ حاکم؛ ج 4، ص 464 و قندوزی حنفی آن را در ینابیع الموده، با اختلاف کمی در بعضی از الفاظ روایت کرده است و حافظ ابونعیم اصفهانی و ابن ماجه آن را در سنن؛ ج 2، ص 1366 در باب خروج مهدی از ملاحم و فتن؛ روایت کرده اند.

دولت بنی امیه را از بین برد، نیست؛ بلکه پرچم های سیاه دیگری هستند که اصحاب مهدی علیه السلام آن را می آورند.(1)

ابی طفیل گفت: امیرالمومنین علیه السلام به من فرمود: «اذا سمعت الرایات السود مقبله من خراسان، فکنت فی صندوق مقفل علیک، فاکسر ذلک القفل و ذلک الصندوق حتی تقتل تحتها (ای: تحت الرایات) فان لم تستطع فتد حرج»؛

«هنگامی که شنیدی، پرچم های سیاهی از خراسان می آیند؛ پس اگر در صندوقی می باشی که قفل است، آن قفل را بشکن و صندوق را هم بشکن تا اینکه زیر آن پرچم ها بمیری و اگر نتوانستی، آن صندوق را بغلطان.»(2)

چون پرچم ها در آن زمان، متعدد هستند و پرچم هاشمی، پرچمی است که در مسیر حق سیر می کند و باطل با آن مخلوط نمی شود به این سبب امیرالمؤمنین علیه السلام، این کلمات را فرمود، یعنی مبالغه در دریغ نکردن از تمام توان و نهایت تلاش برای این که به سپاه هاشمی ملحق شود.

امام باقرعلیه السلام فرمود: «یخرج شاب من بنی هاشم، بکفّه الیمنی خال و یاتی من خراسان برایات سود، بین یدیه شعیب بن صالح، یقاتل اصحاب السفیانی فیهزمهم»؛

«جوانی از بنی هاشم ظاهر می شود که بر کف دست راستش خالی است و از خراسان با پرچم های سیاه می آید که در برابرش، شعیب بن صالح است با لشکر سفیانی می جنگد و آنها را درهم می کوبد.»(3)

نیز ایشان فرمود: «تنزل الرایات التی تخرج من خراسان - الکوفه، فاذا ظهر المهدی علیه السلام بمکه بعثت الیه بالبیعه.»

«پرچم های سیاه - که از خراسان ظاهر شده باشد - در کوفه منزل می کنند، پس هنگامی که مهدی علیه السلام در مکه ظهور کند، این پرچم ها برای بیعت به سوی او روانه می شوند».(4)

ص:296


1- 314. کلام ابن کثیر را سیوطی در العرف الوردی فی احوال المهدی؛ ص 60 می آورد.
2- 315. کنز العمال؛ متقی هندی؛ ج 6، ص 68.
3- 316. کنز العمال؛ متقی هندی؛ ج 11، ص 278.
4- 317. معجم الاحادیث، علی الکورانی العاملی، ج 3، ص 269.

امیرالمومنین علیه السلام در خطبه ای بیان فرمود:... «فیلحقه (ای: یلحق بالامام المهدی) رجل من اولاد الحسن، فی اثنی عشر الف فارس و یقول له: یابن العم! انا احقّ منک بهذا الامر، لانی من ولد الحسن و هو اکبر من الحسین.

فیقول المهدی: انی اناالمهدی.

فیقول له: هل عندک آیه او معجزه او علامه؟

فینظر المهدی علیه السلام الی طیر فی الهواء، فیومی الیه فیسقط فی کفّه، فینطق بقدره اللَّه تعالی و یشهد له بالامامه، ثم یغرس قضیباً یابساً فی بقعه من الارض لیس فیها ماء، فیخضر و یورق و یاخذ جلموداً کان فی الارض من الصخر فیفرکه بیده و یعجنه مثل الشمع.

فیقول الحسنی: الامر لک. فیسلّم و تسلّم جنوده»؛

«... و مردی از اولاد حسن علیه السلام با 12000 سواره به امام زمان علیه السلام ملحق می شود و می گوید:

ای پسر عمو! من از تو به این امر شایسته ترم؟ چون من از نوادگان حسن علیه السلام هستم که او، از حسین علیه السلام بزرگ تر بود.

مهدی علیه السلام می فرماید: «من مهدی علیه السلام هستم.»

گفت: آیا معجزه یا نشانه ای بر این ادعا داری؟

پس مهدی علیه السلام به پرنده ای در آسمان نگاه می کند و به او اشاره می نماید، پرنده کف دست او می نشیند و به قدرت خدای متعال به زبان آمده، شهادت به امامت مهدی علیه السلام می دهد؛ سپس شاخه خشکی را در مکانی از زمین - که در آن آب نیست - می کارد در همان لحظه سبز شده، برگ در می آورد همچنین سنگی از زمین صخره ای را بر می دارد و آن را با دستش می مالد و به صورت خمیری مثل شمع در می آورد.

سپس حسنی می گوید: حق با توست.

پس تسلیم شده، لشکریانش را تسلیم او می کند.(1)

ص:297


1- 318. الزام الناصب؛ ج 2، ص 205 و عقد الدرر؛ ص 97.

کسوف و خسوف (خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی)

واضح است که خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی، پدیده جدیدی نیستند و برای ما مهم نیست که علت ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی را بدانیم.

بی شک، چیزی که مورد اتفاق تمام دانشمندان علم افلاک و ستاره شناسی، طی صدها سال گذشته است، این می باشد که خورشید گرفتگی در اواخر ماه قمری و ماه گرفتگی در اواسط ماه قمری رخ می دهد.

برای بشر این مسئله از عصرهای گذشته و از زمان نزول آدم علیه السلام به زمین تا حالا جلوی چشم مردم بوده، در آن هیچ اختلافی نیست.

ولی این قاعده طبیعی نجوم بزودی و قبل از قیام امام زمان علیه السلام نقض می شود و خورشید در نیمه ماه قمری و ماه در آخرِ ماه قمری و بر خلاف روال همیشگی، دچار گرفتگی می شوند.

در ادامه، بعضی از احادیثی که این مطلب را تصریح کرده اند را می آوریم:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «آیتان بین یدی هذا الامر: خسوف القمر لخمس و کسوف الشمس لخمس عشره و لم یکن ذلک منذ هبط آدم علیه السلام الی الارض و عند ذلک یسقط حساب المنجمین»؛

«دو نشانه، قبل از ظهور است: گرفتن ماه، 5 روز قبل از پایان ماه و گرفتن خورشید در 15 ماه و این چنین پدیده ای از زمان آمدن حضرت آدم علیه السلام به زمین اتفاق نیفتاده است و آن جا دیگر، حساب ستاره شناسان غلط از آب در می آید».(1)

بدر بن خلیل اسدی گفت: کنت عند ابی جعفر محمّد بن علی الباقرعلیه السلام فذکر آیتین تکونان قبل قیام القائم علیه السلام لم تکونا منذ اهبط اللَّه آدم علیه السلام ابداً و ذلک انّ الشمس تنکسف فی النصف من شهر رمضان و القمر فی آخره.

فقال له الرجل: یابن رسول اللَّه!... لا... بل الشمس فی آخر الشهر و القمر فی النصف!

ص:298


1- 319. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 655.

فقال له علیه السلام: «انی لا علم بالذی اقول... انهما آیتان لم تکونا منذ هبط آدم»؛

نزد امام باقرعلیه السلام بودم که دو نشانه قبل از قیام قائم علیه السلام را بیان فرمود که از زمانی که خداوند، حضرت آدم علیه السلام را به زمین فرستاد، اصلا چنین چیزی اتفاق نیفتاده است و آن، این است که خورشید در پانزده ماه مبارک رمضان و ماه در آخر همان ماه می گیرد.

مردی به ایشان گفت: ای پسر پیامبرصلی الله علیه وآله! این درست نیست؛ چون خورشید در آخر ماه و ماه در وسط ماه می گیرد!

امام علیه السلام به او فرمود: «من به آنچه که گفتم، داناترم... این دو نشانه از زمان آمدن آدم علیه السلام به زمین تا به حالا، نبوده اند و اتفاق نیفتاده اند.»(1)

این مرد به امام علیه السلام اعتراض می کند که خورشید گرفتگی، فقط در آخر ماه و ماه گرفتگی در وسط ماه، پیش می آید و امام علیه السلام نظر او را رد می کند؛ چون این قاعده بزودی نقض خواهد شد تا نشانه ای بر نزدیکی زمان ظهور امام زمان علیه السلام باشد.

امام باقرعلیه السلام فرمود: «انّ بین یدی هذا الامر انکساف القمر لخمس تبقی و الشمس لخمس عشره و ذلک فی شهر رمضان و عنده یسقط حساب المنجمین»؛

«قبل از ظهور، ماه در بیست و پنجم ماه و خورشید در پانزدهم ماه رمضان گرفته می شود و در این وقت، قواعد ستاره شناسان نقض خواهد شد.»(2)

ای خواننده گرامی! بعد از بیان این احادیث بزودی در منظومه شمسی، تغییری حاصل می شود به طوری که زمانِ گرفتن خورشید و ماه تغییر می کند و مسیر طبیعی برای گردش خورشید، ماه و کره زمین عوض می شود.

شکی نیست که این گونه جریانات ممکن نیست از دست بشر برآید، همان طور که ممکن نیست؛ آن را اتفاق یا حادثه دانست و شایان به ذکر است که این مطلب را در هیچ کتاب معتبری نیافتم که، گرفتن ماه و خورشید در یک ماه، اتفاق بیفتد.

شایسته است، فراموش نکنیم که احادیث گرفتن ماه و خورشید، مرتبط با ظهور امام زمان علیه السلام و از علایم ظهور ایشان است.

ص:299


1- 320. غیبت؛ نعمانی؛ ص 271. این حدیث را شیخ طوسی رحمه الله در غیبت؛ ص 270 با اختلاف کمی در الفاظ، نقل کرده است و عقد الدرر؛ صص 65 - 66.
2- 321. غیبت؛ نعمانی؛ ص 272.

این پیش آمد طبیعی از علایم آسمانی است که ممکن نیست، احدی آن را نشناسد یا از آن غافل باشد تا اینکه مردم، بهانه ای نداشته باشند.

زیاد باریدن باران

از آن مواردی که هر مسلمانی که ایمان به خدا دارد و در آن شک ندارد، این است که باریدن باران به اجازه خدای سبحان است و طبیعت به تنهایی، دلیل یا سبب بارش نیست.

بعضی از آیات قرآن - که به این گفته تصریح کرده اند - را می آوریم:

« وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً»؛ «و اوست که بادها را برای بشارت، پیشاپیش رحمت خود فرستاد و از آسمان، آبی پاک و پاک کننده نازل کردیم.»(1)

«وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً» «و خدایی که بادها را بفرستد تا ابرها را برانگیزد.»(2)

«وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِم مِدْرَاراً» و از آسمان بر آنها، باران رحمت فرستادیم.»(3)

«وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً» «و ما بادهای آبستن کننده فرستادیم؛ پس از آسمان، باران نازل کردیم.»(4)

«وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَحْیَی بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» «و اگر از آنها بپرسی که چه کسی از آسمان باران می فرستد تا به وسیله آن، زمین بعد از مرگش زنده شود، می گویند: خداوند.»(5)

«وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً مُبَارَکاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِیدِ» «و از آسمان باران با برکتی نازل کردیم که به وسیله آن، باغ ها و دانه درو شدنی را رویاندیم.»(6)

«وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ» «و از آسمان بر شما باران نازل کرد تا شما را به وسیله آن پاک کند.»(7)

ص:300


1- 322. فرقان، آیه 48.
2- 323. فاطر، آیه 9.
3- 324. انعام، آیه 6.
4- 325. حجر، آیه 22.
5- 326. عنکبوت، آیه 63.
6- 327. ق، آیه 9.
7- 328. انفال، آیه 11.

«وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً بِقَدَرٍ» «و از آسمان، باران به اندازه معیّن نازل کردیم.»(1)

این آیات کریمه، تصریح می کنند، بادهایی که ابرها را حمل کرده، به شرق، غرب، شمال و جنوب می برند به امر خداوند متعال، اراده و قدرت او، این کار را انجام می دهند همچنین تصریح می کنند که باران باریدن و مقدار آن به تعیین خدای سبحان است، همان گونه که از این فرموده خدای عزوجل، این مطلب به دست می آید: «و از آسمان، باران به اندازه معیّن نازل کردیم.»

بعد از توجه به این آیات مبارک، شکی نمی ماند که، این رحمت آسمانی - که همیشه به زمین نازل می شده است - به امر خدای متعال است.

گاهی این رحمت در بعضی سال ها از بعضی از کشورها به سبب علل خاصی قطع می شود و به همین دلیل در فقه اسلامی، دستور به خواندن نماز استسقاء (نماز طلب باران) در زمانِ کمیِ باران و کم آب شدن نهرها، داده شده است، مورخان و محدثان آورده اند که پیامبرصلی الله علیه وآله از پرورگارش، طلب آب کرد؛ سپس از آسمان، باران فراوان بارید که صحراها و بیابان ها پر از آب شد.

همچنین در احادیثی آمده است که سرور ما، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و بعضی از ائمه علیهم السلام برای نماز استسقاء به صحرا رفته اند و بعد از پایان نماز، باران بر آنها باریده است؛ اینها از مواردی است که تاکید می کنند باریدن و نباریدن باران به دستور خدای متعال است.

پس تعجب ندارد، هنگامی که خدای تعالی بخواهد بر اهل زمین، بیش از فضل و رحمتش افاضه کند؛ پس آسمان، باران فراوانی می بارد که در تاریخ بشر بی نظیر باشد مانند زمان نوح علیه السلام که آب باران، سطح کره زمین را فرا گرفت؛ ما نمی دانیم آیا این عنایت خاص خداوند به منطقه خاورمیانه است یا شامل همه عالم می گردد تا اینکه همه اهل زمین را خوشحالی فرا گیرد؛ پس باریدن باران زیاد، اعلامی برای همه مردم به نزدیکی ظهورِ نجات دهنده بشر، امام زمان علیه السلام است که در دوران او؛ خیر و برکت و حیات تازه ای در

ص:301


1- 329. مؤمنون، آیه 18.

زمین، انسان، حیوان و گیاهان جاری می شود.

حدیثی از احادیثی که این بشارت را برای اهل زمین می دهد، بیان می کنیم:

«اذا ان قیامه، مطر الناس فی جمادی الآخره وعشره ایام من رجب مطراً لم یرمثله»؛

«هنگامی که قیام او نزدیک شود در ماه جمادی الآخر و ده روز از ماه رجب، باران بر مردم می بارد، بارانی که کسی مثل آن را ندیده است.»(1)

شیخ مفیدرحمه الله درباره علایم ظهور فرموده بود که: «سپس این نشانه ها به بیست و چهار روز باران پی درپی ختم می شود و زمین بعد از مرگش، زنده شده، برکاتش را آشکار می کند».

جنگ جهانی سوم

در منابع و کتب احادیث - که پیش من است - نام یا سخن صریحی از جنگ جهانی سوم نیافتم؛ ولی احادیث متعددی وجود دارد که به از بین رفتن مردم به دلیل گرسنگی و بیماری یا کشتار تصریح کرده اند.

آیا معنای آن، همان جنگ جهانی است که گذشتگان را نابود کرد یا چیز دیگری است؟! بهتر است فعلاً بعضی از آن احادیث را یادآوری کنیم تا نتیجه به دست آمده از آن را ببینیم:

امیرالمومنین علیه السلام فرمود:«لا یخرج المهدی علیه السلام حتی یقتل ثلث و یموت ثلث و یبقی ثلث»؛

«مهدی علیه السلام، ظهور نمی کند تا اینکه 13 مردم کشته شوند، 13 بمیرند و 13 باقی بمانند».(2)

نیز ایشان فرمود: «بین یدی المهدی (ای قبل ظهوره) موت احمر و موت ابیض و جراد فی حینه و جراد فی غیر حینه کالوان الدم، فامّا الموت الاحمر: فالسیف و امّا الموت الابیض: فلطاعون»؛

«قبل از ظهور امام زمان علیه السلام، مرگ قرمز و مرگ سفید و هجوم ملخ های رنگین خون در فصل و در غیر فصلِ خود خواهد بود؛ پس مرگ قرمز، کشتار با شمشیر است و مرگ سفید، طاعون است.»(3)

ص:302


1- 330. اعلام الوری؛ طبرسی و الزام الناصب؛ ج 2، ص 159.
2- 331. الملاحم و الفتن، ابن طاووس، ص 128..
3- 332. عقد الدرر؛ ص 65 و غیبت؛ طوسی؛ ص 267 و غیبت؛ نعمانی؛ ص 278.

ایشان درباره علایم ظهور فرمود: «فیقتل - یومئذ ما بین المشرق و المغرب - ثلاثه آلاف الف، یقتل بعضهم بعضا فیومئذ تاویل هذه الآیه: «فَما زَالَت تِّلْکَ دَعْوَیاهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ» بالسیف»؛

«در هنگام ظهور و ما بین مشرق و مغرب عالم، سه هزار، هزار نفر کشته می شوند؛ بعضی از آنها بعضی را می کشند و در این روز، تاویل این آیه به شمشیر است: «همیشه این حرفشان بود تا آنکه همه را قطع و خاموش نمودیم.»(1).»

امام صادق علیه السلام فرمود: «قدّام القائم موتان: موت احمر و موت ابیض، حتی یذهب من کلّ سبعه خمسه، الموت الاحمر: السیف و الموت الابیض: الطاعون.»

«قبل از آمدن قائم علیه السلام، دو مرگ است: مرگ قرمز و مرگ سفید تا اینکه از هر هفت نفر، پنج نفر می میرند؛ مرگ قرمز، شمشیر است و مرگ سفید، طاعون است.»(2)

همچنین ایشان فرمود: «لا یکون هذا الامر یذهب ثلثا الناس.»

فقیل له: فاذا ذهب ثلثا الناس فما یبقی؟!

فقال علیه السلام: «امّا ترضون ان تکونوا الثلث الباقی؟!»

«آن حضرت علیه السلام، ظهور نخواهد کرد تا 23 مردم از بین بروند.»

پرسیده شد: پس، دیگر چه باقی می ماند؟

فرمود: «آیا دوست ندارید از آن 13 باقی مانده باشید؟!»(3)

ای خواننده گرامی! این چکیده ای از احادیثی است که از هلاک شدن صدها یا هزاران تن از بشر به وسیله کشتار و طاعون می باشد.

با صرف نظر از سند این احادیث، پس هیچ یک از اینها به وقوع جنگ جهانی سوم تصریح نمی کند؛ بلکه ممکن است، داخل بسیاری از کشورها، انقلاب هایی صورت پذیرد و قربانیانش به صدها تن برسد.

طاعون، بیماری از بین برنده بشر است و در سرعت پخش شدن و زیادی قربانیانش شبیه وبا می باشد.

ص:303


1- 333. انبیاء، آیه 15 و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 274.
2- 334. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 655.
3- 335. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 656.

علایم متفرقه

پایان سخن از علایم غیر حتمی ظهور امام زمان علیه السلام، مقداری از خطبه مفصل امیرالمؤمنین علیه السلام است که به خطبه «البیان» نامیده شده؛ این خطبه در بر گیرنده امور بسیار و علایم متفرقه متعددی برای ظهور امام زمان علیه السلام است.

امیرالمومنین علیه السلام روزی بالای منبر فرمود: «انا ابوالمهدی القائم فی آخر الزمان.»

فقام مالک الاشتر و قال: یا امیرالمؤمنین! متی یقوم القائم من ولدک؟

فکان ممّا قال علیه السلام فی ذکر العلامات:

«... و یا ویل للری و ما یحلّ بها من القتل العظیم و سبی الحریم و ذبح الاطفال و عدم الرجال...

فیا ویل لجزیره قیس من رجل مخیف ینزل هو و من معه بها، فیقتل جمیع من فیها و یفتک باهلها.

الا یا ویل لاهل البحرین من وقعات تترادف علیها من کلّ ناحیه و مکان، فیوخذ کبارها و تسبی صغارها و انی لا عرف بها سبع وقعات عظام:

1 - فاوّل وقعه منها فی الجزیره المنفرده عنها من قرنها الشمالی تسمی (سماهیج).

2 - و الوقعه الثانیه تکون فی القاطع و بین النهر عن عین البلد و قرنها الشمال الغربی.

3 - و بین الا بلّه و المسجد.

4 - و بین الجبل العالی و بین التلتین المعروف بجبل حنوه.

5 - ثم یقبل الی الکرخ بن التل و الجاد.

6 - و بین شجرات النبق المعروفه بالسدیرات بجانب شط الماحی.

7 - ثم الحورتین... و هی سابعه الطامه الکبری.

و علامه ذلک: یقتل فیها رجل من اکابر العرب فی بیته و هو قریب من ساحل البحر، فیقطع راسه بامر حاکمها، فتغیر العرب علیه فتقتل الرجال و تنهب الاموال، فتخرج - عند ذلک - العجم علی العرب و یتبعونهم الی بلاد الخط.

الا یا ویل لاهل الخطّ من وقعات مختلفات یتبع بعضها بعضاً:

ص:304

فاوّلها: وقعه بالبطحاء و وقعه بالدبیره و وقعه بالصفصف و وقعه علی الساحل و وقعه بسوق الجزّارین و وقعه بالسکک و وقعه بین الزرافه و وقعه بالجراره و وقعه بالمدارس و وقعه بتاروت...

الا یا ویل بغداد من الریّ، من موت و قتل و خوف یشمل اهل العراق اذا حلّ فیما بینهم السیف فیقتل ماشاءاللَّه.

و علامه ذلک: اذا ضعف سلطان الروم و تسلطت العرب و دبّت الی الناس الفتن کدبیب النمل، فعند ذلک تخرج العجم علی العرب و یملکون البصره.

الا: یا ویل لفلسطین و ما یحلّ بها من الفتن التی لا تطاق.

الا: یا ویل لاهل الدنیا و ما یحلّ بها من الفتن فی ذلک الزمان و جمیع البلدان: الغرب و الشرق و الجنوب و الشمال.

الا: و انّه یرکب الناس بعضهم علی بعض و تتواثب علیهم الحروب الدائمه و ذلک بما قدّمت ایدیهم و ما ربّک بظلام للعبید.»

«من پدر مهدی علیه السلام هستم که در آخر الزمان قیام خواهد کرد.»

مالک اشتر بلند شد و گفت: ای امیرالمومنین علیه السلام! چه زمانی قائم شما، قیام خواهد کرد؟

پس از آن چیزهایی که در بیان علایم فرمود، این بود:

«وای بر شهر ری(1)، کشتار بزرگ، اسیر بردن زنان، کشتن کودکان و از بین بردن مردان که در آن جا روی می دهد!

وای بر جزیره قیس(2) از دست مرد مخوف و گمراهانش که آن جا می آیند و همه کسانی که آن جا هستند را می کشند و غارت می کنند!

وای بر اهل بحرین از واقعه هایی که بر آنها، پشت سرهم و از هر طرف و از هر مکانی وارد می شود که بزرگانشان را می گیرند و کوچکان آنها را به اسارت می برند!

ص:305


1- 336. ری؛ شهری درحوالی تهران و ظاهراً مراد از ری در این جا، منطقه تهران است.
2- 337. شاید جزیره قیس، جزیزه معروف کیش باشد که درخلیج فارس واقع شده است و نزذیک دبی و بندرعباس است.

1) اولین واقعه در جزیره ای - که در شاخ شمالی قرار دارد و «سماهیچ» نام دارد - واقع می شود.

2) واقعه دوم که در شهر و بین رودخانه و سد - که شاخ شمال غربی شهر است - واقع می شود.

3) بین اُبَلّه و مسجد.

4) بین کوه بلند و دو تپه معروف به کوه حنوه.

5) سپس به کرخه رو می کند.

6) بین جنگل ها و درخت های سدر که طرف شطّ ماحی است.

7) در حورتین که آن، مصیبتی بزرگ است.

علامت آنها این است که سر مردی از بزرگان عرب را در ساحل جزیره و در خانه اش می بُرند؛ آن گاه است که عرب بر او هجوم می آورند؛ مردان کشته می شوند، اموالشان به غارت برده می شود و عجم بر عرب، حمله می کنند.

وای بر اهل «خطه» از واقعه های مختلفی که پشت سرهم بر آنها می آید!

اولش واقعه ای در بطحاء - روستایی در عراق -، واقعه ای در دبیره - منطقه ای در بحرین، واقعه صفصف، واقعه ای در ساحل، واقعه ای در بازار قصاب ها، واقعه ای در شاهراه آن، واقعه ای بین منطقه زراقه، واقعه ای در جراره - منطقه ای در عراق -، واقعه مدارس و واقعه دیگری در تاروت.

وای بر اهل بغداد از اهل ری! و از مرگ، قتل و ترسی که تمام اهل عراق زمانی که شمشیر بین آنها فرود می آید و هر چه قدر که خدا بخواهد، کشته می شوند!

از نشانه های آن، این است:

هنگامی که پادشاه روم ضعیف شود و عرب بر آن جا مسلط شود و آزمایشات مثل هجوم مورچه ها به مردم هجوم می آورند و در آن زمان، عجم بر عرب یورش برده، بصره را تسخیر می کند.

آگاه باشید! وای بر فلسطین و از آزمایشات - که قابل تحمل نیستند - بر سر آنان فرود می آید!

ص:306

آگاه باشید! وای بر اهل دنیا از فتنه ها و بلاهایی که بر سرشان می آید! وای بر همه کشورهای غرب، شرق، جنوب و شمال!

آگاه باشید! بعضی از مردم بر بعضی دیگر مسلط می شوند و جنگ های دایمی، دامن گیر آنان می شود و این به سبب اعمال خودشان است و پروردگارت به بندگان، ظلم نمی کند.»(1)

به همین مقدار از علایم غیرحتمی اکتفا می کنیم و مقداری از آن نیز، قبلاً در سخنان شیخ مفیدرحمه الله گذشت.

علایم حتمی

توضیح

علایم حتمی ظهور امام زمان علیه السلام که قطعاً واقع خواهد شد و با ظهور ارتباط بسیار دارد، پنج علامت هستند.

بعضی از این علایم، چند روز قبل از ظهور یا چند ماه بعد از ظهور است و بعضی از آنها قبل از قیام امام علیه السلام واقع می شود.

احادیث بسیاری هستند که علایم را بیان می کنند و فعلاً ما بعضی از احادیثی که این علایم را به صورت کوتاه در بردارد، می آوریم و توضیحاتی که به ذهنمان آمده؛ را بیان می کنیم:

امام صادق علیه السلام فرمود: «خمس قبل قیام القائم علیه السلام: الیمانی و السفیانی و المنادی ینادی من السماء و خسف بالبیداء و قتل النفس الزکیه.»

«پنج چیز قبل از قیام قائم علیه السلام رخ می دهد: 1 - خروج یمانی 2 - سفیانی 3 - منادی ای که از آسمان صدا می کند 4 - فرو رفتن در زمین بیداء 5 - کشته شدن نفس زکیه»؛(2)

و نیز ایشان فرمود: «قبل قیام القائم خمس علامات محتومات: الیمانی و السفیانی و الصیحه و قتل النفس الزکیه و الخسف بالبیداء»؛

«قبل از قیام قائم علیه السلام، پنج نشانه قطعی و حتمی است: 1 - خروج یمانی 2 - قیام سفیانی

ص:307


1- 338. الزام الناصب؛ ج 2، صص 189 - 191.
2- 339. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 649 و شیخ طوسی رحمه الله در غیبت؛ ص 267 با اختلاف ترتیب علامت ها آن را روایت کرده است.

3 - فریاد آسمانی 4 - کشته شدن نفس زکیه 5 - فرو رفتن در زمین بیداء.»(1)

همچنین ایشان فرمود: «النداء من المحتوم و السفیانی من المحتوم و خسف البیداء من المحتوم و الیمانی من المحتوم و قتل النفس الزکّیه من المحتوم»؛

«ندای آسمانی از علایم حتمی است، قیام سفیانی از علایم حتمی است، فرو رفتن در زمین بیداء از علایم حتمی است، خروج یمانی از علایم حتمی است و کشتن نفس زکیه از علایم حتمی است.»(2)

ندای آسمانی

ندای آسمانی از آشکارترین نشانه ها و قوی ترین دلایل برای ظهور امام زمان علیه السلام است.

مانعی ندارد که بگوییم: ندای آسمانی به منزله اعتراف آسمان و اهالی آسمان به شرعی بودن قیام امام زمان علیه السلام و اثبات حقیقتی است که قرآن کریم، پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام از آن خبر دادند.

احادیث تصریح کرده اند که ندای آسمانی، صدای رعد یا فریاد یا چیزهایی شبیه به اینها - که کار انسان است نیست؛ بلکه سخن واضحی است که برای همه مردم قابل فهم است.

بزودی مقدار تأثیر آن صوت در مردم زمین را خواهید شناخت؟ پس کسی که خوابیده، با ترس بیدار می شود و کسی که نشسته، با هراس برمی خیزد و کسی که ایستاده، به صورت ناگهانی می نشیند و زنان داخل اتاق با خوف و دلهره از اتاقشان بیرون می آیند!

به عبارت دیگر، جامعه بشری را موجی از اضطراب و جنبش فرا می گیرد و آرامش و راحتی از مردم سلب می شود به طوری که هیچ کس نمی تواند، وانمود کند که آن صیحه را نمی شناسد یا اینکه آن را طبیعی و عادی جلوه دهد، برای اینکه آن صدا برای همه، قابل شنیدن و مفهوم است و هیچ شک یا توجیهی برنمی دارد هر چه قدر که منحرفان تلاش کنند.

طبیعی است؛ چون مسئله ظهور امام زمان علیه السلام قیامی جهانی است، باید همه عالم از

ص:308


1- 340. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 650.
2- 341. غیبت؛ نعمانی؛ صص 252 - 257.

این حادثه بزرگ - که بزودی مسیر زندگی تمام بشر را تغییر خواهد داد - در وسیعترین سطح و واضح ترین مفهوم خبردار شوند.

از امام صادق علیه السلام روایت شده، ایشان درباره ندای آسمانی فرمود: «یسمعه کلّ قوم بالسنتهم»؛

«هر قومی به زبان خودشان، آن را می شنوند»(1)

نمی دانیم کیفیت رسیدن ندای آسمانی به تمام مردم چگونه است؛ البته دو احتمال وجود دارد:

اوّل: ندای آسمانی، فقط به زبان عربی فصیح باشد و صدایی عظیم در کره زمین و در مدت کمی پخش شود و فقط کسانی که لغت عربی را می دانند، این صدا را می شنوند و معنایش را در همان وقت می فهمند.

اما کسانی که زبان عربی را به خوبی نمی دانند، آن ندا را می شنوند؛ ولی معنایش را آن موقع نمی فهمند؛ پرس و جو می کنند به آن می رسند و بعید نیست که شبکه های خبری در دنیا، این خبر را پخش کنند و آن را با زبان های مختلف به دنیا بفرستند؛ پس آن ندا در چند لحظه، ترجمه می شود و هر کسی به زبان خودش، آن را می شنود یا از رادیو یا تلویزیون - که بدون واسطه هستند - و یا از کسی که آن را شنیده، می شنود.

به این نکته توجه داشته باشید واضح است که پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان علیهم السلام، هنگامی که با مردم سخن می گفتند، رعایت سطح فکر مردم را می کردند؛ پس فهم ها و درک ها در آن روز وسایل اعلامی - که امروزه به فراوانی یافت می شود - را درک نمی کند و نمی فهمیدند که در انتشار اخبار با کمترین سرعتِ ممکن، چه قدرتی دارند و به این دلیل و بنابر احتمال اوّل، امام صادق علیه السلام به گفتن «هر کسی با زبان خودش، آن را می شنود» اکتفا کرد و به چگونگی شنیدن آن ندای آسمانی به بیشتر از این کلام، اشاره ای نفرمود.

احتمال دوم: شنیدن این ندای آسمانی برای هر قومی به زبان خودشان، به صورت معجزه انجام می شود به طوری که همه در آن موقع، صدا را به زبان خودشان و بدون هیچ

ص:309


1- 342. غیبت؛ طوسی؛ ص 266.

ترجمه ای بشنوند و شبکه های خبری، این خبر را دریافت می کنند.

این احتمال دور از ذهن نیست؛ چون خداوند بر انجام هر کاری تواناست و ظهور امام زمان علیه السلام با این معجزات مقرون است به اضافه اینکه، این احتمال از طرف مادّیون محال نیست؛ چون امروزه، انسان می تواند، وسیله ای بسازد که یک سخن را به چند زبان مختلف و در مدت زمان کوتاهی ترجمه کند و این وسیله در اجتماعات دولتی به کار گرفته می شود به طوری که سفیر هر دولتی، گوشی خاصی به گوش هایش می گذارد و ترجمه هر کلامی را به زبان خودش می شنود.

آیا خداوند سبحان نمی تواند، این ندا را در یک لحظه و به همه بشنواند؛ پس هر گروهی به زبان خودش، آن را می شنود.

از مجموع احادیثی که بزودی آن را می خوانید به دست می آید که نداهای آسمانی، متعدد و از حیث زمانی از هم دور و از حیث زبان و معنا، مختلف هستند؛ پس ندای اوّل در ماه رجب، ندای دوم در ماه رمضان و ندای سوم در ماه محرم است.

ظاهر احادیث این است که ندایی که اهمیت بیشتری دارد و از علایم حتمی شمرده شده، همان ندایی است که در ماه رمضان، شنیده می شود.

این ندا، بزرگ ترین بشارتی است که اهل آسمان به اهل زمین می دهند و بزرگ ترین تهدید و ترساندن برای طغیان گران ستمکاری است که هیچ وقت در برابر حق، سر تسلیم فرود نمی آورند.

ما نمی توانیم درباره انعکاس آن ندا در جوامع بشری، گمانی داشته باشیم که در آن روز، شادمانی بر صورت های مؤمنین آشکار می شود و پریشانی و ترس بر قلب های گناهکاران حاکم می گردد. به خصوص هنگامی که بدانند، نمی توانند از سلطه آن حاکم - که اهل آسمان، قبل از اهل زمین در یاری او شرکت کرده اند - فرار کنند و باید در برابر حکم او - که تمام طبیعت و بلکه ماورای طبیعت هم به او یاری می رسانند - تسلیم باشند.

درود و سلام خدا بر پیامبر و اهل بیت پاک او که انگشت روی جای حساس می گذارند و هرچه که راجع به آن ندا لازم است به مقداری که عقول آن موقع، تحمّل می کردند، بیان فرموده اند!

ص:310

بعضی از احادیث در این مورد:

امام صادق علیه السلام فرمود: «الصیحه التی فی شهر رمضان تکون لیله الجمعه، لثلاث و عشرین مضین من شهر رمضان»؛

«ندایی که در ماه رمضان است در شب جمعه - که بیست و سه روز از ماه رمضان گذشته شنیده می شود.»(1)

ابوحمزه ثمالی گفت: انّه قال للامام الصادق علیه السلام: فکیف یکون النداء؟

قال: «ینادی مناد من السماء اوّل النهار یسمعه کلّ قوم بالسنتهم: «الا! انّ الحق فی علی و شیعته» ثمّ ینادی ابلیس فی آخر النهار: «الا! انّ الحقّ فی السفیانی و شیعته» فیرتاب عند ذلک المبطلون»؛

به امام صادق علیه السلام گفتم:ندای آسمانی چگونه است؟

فرمود: «منادی، اوّل روز از آسمان ندا می دهد و هر کس به زبان خودش، آن صدا را می شنود که «آگاه باشید! حق با علی علیه السلام و شیعیان اوست.» سپس ابلیس در همان روز ندا می دهد: آگاه باشید! حق با سفیانی و پیروان اوست.(2) سپس در آن زمان، گمراهان به شک می افتند.»(3)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «ینادی مناد من السماء باسم القائم علیه السلام فیسمع من بالمشرق و من بالمغرب، لایبقی راقد الا استیقظ و لا قائم الّا قعد و لاقاعد الّا قام علی رجلیه، فزعاً من ذلک الصوت، فرحم اللَّه من اعتبر بذلک الصوت فاجاب فانّ الصوت الاوّل هو صوت جبرائیل»؛

ثمّ قال علیه السلام: «یکون الصوت فی شهر رمضان، فی لیله الجمعه، فی لیله ثلاث و عشرین، فلا تشکّوا فی ذلک و اسمعوا و اطیعوا.

و فی آخر النهار صوت الملعون ابلیس، ینادی: الا! انّ فلاناً قتل مظلوما لیشکک الناس و یفتنهم، فکم فی ذلک الیوم من شاک متحیّر قد هوی فی النار.

ص:311


1- 343. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 650.
2- 344. در نسخه ای «عثمان و پیروانش» است و ظاهرا مراد از عثمان، همان سفیانی است که اسمش، عثمان بن عنبسه است.
3- 345. غیبت؛ طوسی؛ ص 266 و کمال الدین؛ صدوق؛ ج 52، ص 652.

اذا سمعتم الصوت فی شهر رمضان، فلاتشکّوا فیه، انّه صوت جبراییل و علامه ذلک انّه ینادی باسم القائم و اسم ابیه حتی تسمعه العذراء فی حذرها، فتحّرض اباها و اخاها علی الخروج.»

ثم قال علیه السلام: «لا بدّ من هذین الصوتین قبل خروج القائم علیه السلام.»

«منادی از آسمان، نام قائم علیه السلام را صدا می زند؛ پس هر کسی - که در مشرق و مغرب است - آن صدا را می شنود و هر خوابیده ای، بیدار می شود و هر ایستاده ای، می نشیند و هر نشسته ای، از ترس بر دو پایش می ایستد؛ خداوند کسی را که به آن صدا اهمیت دهد و جواب دهد، رحمت کند! پس صدای اوّل، صدای جبرییل است وآن صدا در شب بیست وسوم ماه رمضان درشب جمعه می باشد؛ پس درآن شک نکنید، گوش کنید واطاعت کنید.

در آخر روز، صدای ابلیس ملعون است که صدا می دهد: آگاه باشید! که فلانی(1) مظلومانه کشته شد. تا مردم را به شک بیاندازد و گمراه کند؛ پس چه بسیارند کسانی که در آن روز شک کنند، متحیر باشند و در آتش سقوط کنند؛ هنگامی که صدا را در ماه رمضان شنیدید در آن شک نکنید که آن، صدای جبرییل است و علامت آن، این است که به اسم قائم علیه السلام و پدرش صدا می کند به طوری که اگر دختری در اتاقش باشد، آن را می شنود و پدر و برادرش را بر خارج شدن از خانه، تشویق می کند و این دو صدا، قبل از قیام قائم علیه السلام است.»(2)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «الصوت فی شهر رمضان فی لیله ثلاث و عشرین، فلا یبقی شی ء خلق اللَّه فیه الروح الّا سمع الصیحه، فتوقظ النائم و یخرج الی صحن داره و تخرج العذراء من خدرها»؛

«ندای آسمانی در شب بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود هر موجودی که خداوند در او روح قرار داده، این صدا را می شنود و هر کس که خواب است، بیدار می شود و از خانه های خود خارج می شوند و زنان جوان از پشت پرده بیرون می آیند.»(3)

ص:312


1- 346. منظور از «فلان» احتمال دارد، عثمان بن عفان باشد کما اینکه در بعضی احادیث آمده است.
2- 347. غیبت؛ نعمانی؛ ص 254 و عقدالدرر؛ ص 105.
3- 348. غیبت؛ نعمانی، ص 255 و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 230.

امام صادق علیه السلام فرمود: «اوّل من ینابیع القائم علیه السلام جبرائیل، ینزل فی صوره طیر أبیض، فیبایعه ثم یضع رجلا علی بیت اللَّه الحرام و رجلا علی بیت المقدّس، ثمّ ینادی بصوت طلق تسمعه الخلائق: انی امر اللَّه فلا تستعجلوه.»

«اولین کسی که با قائم علیه السلام بیعت می کند، جبرییل است که به صورت پرنده ای سفید نازل می شود و با او بیعت می کند؛ سپس یک پایش را بر خانه خدا و پای دیگرش را در بیت المقدس قرار می دهد و با صدایی رسا و فصیح - که همه آن را می شنوند - صدا می کند: «امر خدا آمد، پس آن را به عجله نخواهید».(1)

امام رضاعلیه السلام فرمود: «ینادون فی رجب ثلاثه اصوات من السماء:

صوتاً منها: الا لعنه اللَّه علی الظالمین.

و الصوت الثانی: ازفت الا زفه یا معشر المومنین.

و الصوت الثالث: انّ اللَّه بعث فلاناً فاسمعوا له و اطیعوا»؛

«در ماه رجب، سه صدا از آسمان می آید:

یک صدا، این است: لعنت خدا بر ظالمین باد!

صدای دوم، این است: ای گروه مومنین! آن پدیده نزدیک شونده، نزدیک شد.

صدای سوم، این است: خداوند، فلانی را برانگیخت؛ پس به سخنان او گوش دهید و از دستوراتش اطاعت کنید.»(2)

زراره بن اعین گفت: انه سمع الامام الصادق علیه السلام یقول: «.... و ینادی منادٍ: انّ علیاً و شیعته هم الفائزون.

قلت: فمن یقاتل المهدی بعد هذا؟

فقال علیه السلام: «انّ الشیطان ینادی: انّ فلانا و شیعته هم الفائزون - لرجل من بنی امیّه.»

قلت: فمن یعرف الصادق من الکاذب؟

فقال علیه السلام: «یعرفه الذین کانو یروون حدیثنا و یقولون انّه یکون قبل ان یکون و یعلمون انهم هم المحقّون الصادقون»؛

امام صادق علیه السلام فرمود:«منادی ندا می دهد: «فقط علی علیه السلام و پیروانش رستگار هستند.»

ص:313


1- 349. بحار الأنوار، مجلسی، ج 52، ص 285.
2- 350. غیبت؛ طوسی؛ ص 268.

گفتم: پس چه کسی بعد از این با مهدی علیه السلام جنگ می کند؟

فرمود: «شیطان نیز صدا می کند: فقط فلانی (یکی از مردان بنی امیه) و پیروانش رستگارند.

گفتم: پس چه کسی، راستگو را از دروغگو تشخیص می دهد؟

فرمود: «کسانی که حدیث ما را روایت می کنند، راستگویان را می شناسند و می گویند: او قبل از اینکه باشد، بوده است و می دانند که آنها بر حق و راستگو هستند.»(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: فیقول جبرائیل فی صیحته: «یا عباد اللَّه، اسمعوا ما اقول: انّ هذا مهدیّ آل محمد، خارج من ارض مکه فاجیبوه»؛

«جبرییل در ندایش می گوید: «ای بندگان خدا! آنچه را می گویم، بشنوید: این مهدی آل محمد است که از مکه قیام کرده، پس دعوت او را بپذیرید.»(2)

سفیانی

نام و اوصاف سفیانی در احادیث زیادی آمده است و گروهی از این احادیث به این مطلب تصریح کرده اند که اسم او، عثمان بن عنبسه است؛ پس با این وصف، او فردی از افراد بشر است و این طور نیست که سفیانی، کشور «شوروی» باشد، همان طور که بعضی، چنین گمان کرده اند.

قیام این شورشی از علایم حتمی ظهور امام زمان علیه السلام شمرده می شود.

احادیثی موجود است که درباره سفیانی، اعمالش و جرم هایی که تن را می لرزاند و قلب ها از آن می هراسند، خبر می دهد، او سنگدل ترین انسان هاست و معنای عاطفه و مهربانی را نمی فهمد و در بین انسان ها و بیشتر از آنها، جنایت، جرم و جرأت علیه خدای متعال دارد و رکورد قساوت و سنگدلی را می شکند...!

نسب او، اموی است، انسان ها را مثل کشتن حشرات، بدون ملاحظه می کشد و حجاب و عفت زنان مسلمان را با گستاخی می درد و حرام ها را حلال می کند و هر جرمی را مرتکب می شود.

ص:314


1- 351. غیبت؛ نعمانی؛ ص 264.
2- 352. خطبه «البیان» الزام الناصب؛ ج 2، ص 200.

قلب های او و یارانش از کینه، خشم، بغض و دشمنی با خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله پر شده است؛ چون سفیانی وارث اجداد اموی خود است، آنانی که دستانشان به خون خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و پیروانشان آغشته شده است؛ او سعی دارد آن جرایمِ زنجیروار و جنایاتی که عرش خدا از آنها می لرزد و از فجایعش اهل آسمان، فریاد و ناله می زنند را تکمیل کند.

این انسانِ بد ذات و کینه توز که افرادی همانندش از او تبعیت می کنند؛ خود را بر کشورها تحمیل می کند و با قدرتی که دارد، آنچه را به دست می آورد، بدون ترس، حیا، خجالت و احساسی در درونش به کار می گیرد.

واقعاً این گونه است که حکومت سفیانی بدترین دوره ها در تاریخ اسلام می باشد و ایام حکومت و طغیانگری او، بدترین ایام دنیاست؛ او ظلم و ستم را رواج می دهد، فجایع، گناهان و کثافات را می کارد و قتلگاه و سیاه چال ها را با مردان، زنان و کودکان پر می کند و در زمان حکومتش، زندگی بشری، کرامت و قیمتش را از دست می دهد.

او بلایی، بزرگ و آشکار است و امتحانی سخت برای مردم خاورمیانه از جمله سوریه، عراق، مدینه منوره و مناطق نزدیک این سرزمین ها می باشد.

احادیثی راجع به سفیانی(1)

حذیفه ابن یمان گفت: انّ النبی صلی الله علیه وآله ذکر فتنه تکون بین اهل المشرق و المغرب، قال: «فبینما هم کذلک یخرج علیهم السفیانی من الوادی الیابس فی فور ذلک حتی ینزل دمشق، فیبعث جیشین: جیشاً الی المشرق و آخر الی المدینه، حتی ینزلوا بارض بابل من المدینه الملعونه - یعنی بغداد فیقتلون اکثر من ثلاثه آلاف و یفضحون اکثر من مائه امراه و یقتلون بما ثلاث مائه کبش من بنی العباس.

ثم ینحدرون الی الکوفه فیخربون ماحولها، ثم یخرجون متوجهین الی ا لشام، فتخرج رایه هدی من الکوفه فتلحق ذلک الجیش فیقتلونهم، لا یفلت منهم مخبر و یستنقذون ما فی ایدیهم من السبی و الغنائم.

و یحل الجیش الثانی بالمدینه، فینتهبونها ثلاثه ایام بلیالیها، ثم یخرجون متوجهین الی المکه، حتی اذا کانوا بالبیدا و بعث اللَّه جبرائیل فیقول: یا جبرائیل! اذهب فابدهم.

ص:315

فیضربها ای یضرب الارض - برجله، ضربه یخسف اللَّه بهم عندها و لایفلت منها الّا رجلان من جهینه»؛

پیامبرصلی الله علیه وآله فتنه ای که بین اهل شرق و مغرب پیش می آید را چنین بیان می فرماید: «هرگاه این چنین شد، سفیانی از سرزمین یابس در اوج آن فتنه ها ضد آنها قیام می کند تا به دمشق برسد؛ سپس دو سپاه، یکی به مشرق و دیگری به مدینه می فرستد، سپاهش به بابل و سرزمین ملعون بغداد(1) می رسند و بیش از سه هزار نفر را می کشند و به بیش از صد زن تجاوز می کنند و سیصد نفر از بزرگان بنی عباس را به قتل می رسانند.

سپس به کوفه می روند و آنچه اطراف کوفه است، خراب می کنند؛ سپس از آن جا خارج شده، به سوی شام می روند و پرچم هدایت از کوفه به پا می خیزد و به آن سپاه می رسند و آنها را می کشند حتی یک نفر باقی نمی ماند که خبر این شکست را به سفیانی برساند. اسیران و غنایم را از دست آنها به در می آورند؛ سپاه دوم به مدینه می رسد و آن جا را سه روز و شب غارت می کنند؛ سپس از آن جا خارج شده، به سوی مکه می روند تا اینکه به سرزمین بیداء می رسند و خداوند، جبرییل را برمی انگیزد و به او می فرماید: «ای جبرئیل! آنها را نابود کن.»

پس او با پایش به زمین می کوبد؛ ضربه ای که زمین، آنها را در خود فرو می برد و هیچ کس از آنان باقی نمی ماند، مگر دو مرد از جهینه...»(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام خطبه مشهوری به نام «بیان» دارد که در آن، مقداری از سختی ها و امتحانات یاد شده، از جمله آنها خروج سفیانی است که ما از آن خطبه، مقداری که به موضوع ما مربوط می شود را می آوریم:

«ألا! یا ویل لکوفانکم هذه... و ما یَحلُّ بها من السفیانی فی ذلک الزمان!!

یأتی الیها مِن ناحیه هَجَر، بِخیلٍ سبّاق تقودُها أسُود ضراغمه و لیوث قشاعمه أوّل إسمه شین... .

ص:316


1- 353. کلمه ملعون درباره بغداد در بسیاری از نسخه های دیگر نیامده است.
2- 354. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 186 از تفسیر ثعلبی؛ شافعی آورده اند همچنین آن را طبری در تفسیرش و سلمی در عقدالدرر روایت کرده اند.

فیا ویل لکوفانکم مِن نزوله بدارکم، یملک حریمکم و یَذبح أطفالکم و یهتک نساءکم، عمره طویل و شرّه غزیر و رجاله ضراغمه.... .

ألا! و إنَّ السفیانی، یدخل البصره ثلاث دخلات یُذلُّ فیها العزیز وَ یسبی فیها الحریم... .

و علامه خروج السفیانی، إختلاف ثلاث رایات:رایهٌ مِن المغرب. فیا ویل لمصر و ما یحل بها منهم و رایهٌ من البحرین من جزیره أوال من أرض فارس و رایه من الشام.

فتدومُ الفِتنه سنه، ثمّ یخرج رجل مِن وُلد العباس، فیقول أهل العراق: قد جاءکم قومُ حفات أصحاب أهواء مختلفه، فیضطرب أهل الشام و فلسطین و یرجعون الی رؤساء الشام و مصر فیقولون: أطلبوا ولد الملک. (یعنی: السفیانی)

فیطلبونه، ثم یوافقونه بِغُوطه دمشق، بموضع یقال لها: - حرستا فاذا حلَّ بهم، أخرج أخواله: بنی کلب و بنی دهانه و یکون له بالوادی الیابس عدّه (أی: جماعه) عدیده.

ثم إنَّه یجیبهم و یَخرج مهم فی یوم الجمعه، فیصعد منبر دمشق و هو أوّل منبر یصعده، ثم یخطب و یأمرهم بالجهاد و یُبایعهم علی أن لا یخالفوا أمره، رضوه أم کرهوه، ثم یخرج الی الغوطه و لایلج بها حتّی یجتمع الناس علیه.

فعند ذلک یخرج السفیانی فی عصائب أهل الشام، فتختلف ثلاث رایات:فرایه الترک و العَجم و هی سوداء و رایه للبریین لابن العباس، صفراء و رایه للسفیانی.

فیقتتلون ببطن الأزرق قتالا شدیداً، فیقتل منهم ستّون ألفاً، ثم یَغلبهم السفیانی، فیقتل منهم خلقاً کثیراً و یملک بطونهم و یعدل فیهم حتی یقال فیه: و اللَّه! ما کان یقال علیه إلّا کذباً.

و اللَّه! إنَّهم لکاذبون و لایعلمون ما تلقی امّه محمّدصلی الله علیه وآله و لو علموا لما قالوا ذلک و لایزال یعدل فیهم حتی یَسیر، فأوّل سَیره الی حمص و إنَّ أهلها باسوء حال، ثم یَعبر الفرات من باب مصر، یسیر الی موضع یقال له: - قریه سبا فیکون له بها وقعه عظیمه، فلا یبقی بلد إلّا و بلَغَهَم خَبَره، فیدخلهم من ذلک خوف و جزع فلایزال یدخل بلداً بعد بلد.... .

ثم یرجع الی دمشق و قد دانت له الخلق، فیجیش جیشاً الی المدینه و جیش الی المشرق، فیقتل بالزوراء سبعین ألفاً و یبقر بطون ثلاثمأئه إمرأه حامل!.و یخرج الجیش الی

ص:317

کوفانکم هذه، فکم من باک و باکیه.... .

و أمّا جیش المدینه، فأنّه اذا توسّط البیداء صاح به جبرائیل صیحه عظیمه، فلایبقی أحد إلّا و خسف اللَّه به الأرض إلّا رجلان... فیهرب قوم مِن أولاد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و هم أشراف - الی بلد الروم فیقول السفیانی لملک الروم: تَردُّ علیَّ عبیدی!!فیردُّهم إلیه، فیضرب أعناقهم علی الدرج الشرقی لجامع دمشق، فلاینکر ذلک علیه أحد.ألا! و إنَّ علامه ذلک تجدید الأسوار بالمدائن....»

فقیل: یا أمیرالمؤمنین! أذکر لنا الأسوار؟

فقال: «تجدّد سُورٍ بالشام و العجوز و الحرّان یبنی علیهما سوران و علی واسط سور، و البیضاء یبنی علیها سور و الکوفه یبنی علیها سوران و علی شوشتر سور و علی ارمینیَّه سور و علی الموصل سور و علی همدان سور و علی الرقَّه سور و علی دیار یونس سور و علی حمص سور و علی مطردین سور و علی الرقطاء سور وعلی الرحبه سور و علی دیر هند سور و علی القلعه سور.

معاشر الناس! ألا! و انَّه اذا ظهر السفیانی تکون له وقایع عِظام، فأوّل وقعه بحمص، ثمّ بحلب ثمّ بالرقَّه، ثم بقریه سبأ، ثمّ برأس العین، ثمّ بنصیبین، ثمّ بالموصل و هی وقعه عظیمه، یقتل منهم السفیانی ستّین ألفاً.... و لا یزال السفیانی یقتل کلّ من إسمه: محمّد و علی و حسن و حسین و فاطمه و جعفر و موسی و زینب و خدیجه و رقیه، بُغضاً و حَنقاً لآل محمّد!!.

و یرجع منهزماً الی الشام... فاذا دخل الی بلده إعتکّف علی شرب الخمر و المعاصی و یأمر أصحابه بذلک، فیخرج السفیانی و بیده حَربه و یأمر بالإمرأه فیدفعها الی بعض أصحابه فیقول له: أُفجُر بها فی وسَط الطریق، فَیفعل بها، ثم یبقربطنها و یسقط الجنین مِن بطن اُمَّه، فلا یقدر أحد أن ینکر علیه ذلک.

فعند ذلک تَضطرب الملائکه فی السماوات و یأذن اللَّه بخروج القائم مِن ذرّیتی و هو صاحب الزمان، ثم یَشیعُ خبره فی کلِّ مکان، فنزل - حینئذ - جبرائیل علی صخره بیت المقدس، فیصیح فی أهل الدنیا: «جاء الحقُّ و زَهق الباطلُ إنَّ الباطلَ کان زَهُوقاً.»

ص:318

فیقول جبرائیل فی صیحته: یا عبادَاللَّه! إسمَعوا ما أقول: أنَّ هذا مهدیُّ آل محمّد، خارج من ارض مکّه فاجیبوه... .»؛

«... آگاه باشید! وای بر کوفه! و آنچه سفیانی در آن زمان بر سر آنها می آورد!!

او به منطقه «هجر» می آید، اسبانی تیزرو و رهبری شجاع،بداخلاق و سیاه پوست دارند که حرف اوّل نامش، «شین» است.

وای بر کوفیان! از آمدن او به خانه هایشان که به حریم آنها تجاوز می کند و فرزندانشان را سر می بُرد و زنان را هتک حرمت می کند، عمرش طولانی، شرش زیاد و مردانش شجاع هستند.

سفیانی، سه بار وارد بصره می شود؛ عزیزان را ذلیل می کند و زنان را مورد تجاوز قرار می دهد.

نشانه خروج سفیانی، اختلاف سه گروه و پرچم است: پرچمی از مغرب که وارد مصر می شوند و اهالی آن را بیچاره می کنند و همه چیز را حلال می شمارند؛ پرچمی که از بحرین و جزیره «اوال»(1) و از سرزمین فارس می آید و پرچمی از شام.

این فتنه، یک سال طول می کشد؛ سپس مردی از فرزندان عباس خروج می کند و به مردم عراق می گوید: پابرهنه ها و صاحبان خواسته های مختلف آمدند. مردم شام و فلسطین مضطرب می شوند و به طرف رؤسای شام و مصر روی می آورند و به آنها گفته می شود:بروید و از حاکم (سفیانی) کمک بخواهید.

از او کمک می خواهند، او در مکانی از دمشق که به آن «حرستا» می گویند، فرود می آید و دایی هایش از بنی کلب و بنی دهانه را جمع می کند و در سرزمین یابس، نیروهایی به جمع او اضافه می شوند.

سپس آنها را می آورد و در روز جمعه ای بر بالای منبر دمشق می رود و آن، اولین منبری است که روی آن می رود؛ سپس سخنرانی می کند و آنها را به جهاد امر می نماید و با آنها پیمان می بندد که با او عهد شکنی نکنند و از دستورات او اطاعت کنند چه خوششان

ص:319


1- 355. اوال، نام منطقه ای در بحرین است.

بیاید و چه خوششان نیاید؛ سپس به طرف «غوطه» می رود و مردم دور او جمع می شوند؛ در این جاست که سفیانی در رأس شامیان قیام می کند و سه پرچم به اختلاف می پردازند:

1 - پرچم ترک و عجم که سیاه است. 2 - پرچم زرد رنگ که مربوط به بنی عباس است. 3 - پرچم سفیانی.

در «بطن ازرق» جنگ شدیدی رخ می دهد که شصت هزار نفر کشته می شوند و سفیانی بر تمام آنها غلبه می کند و عده زیادی را می کشد و قبایل آنها را تحت تملک خود در می آورد و بین آنها عدالت برقرار می کند به گونه ای که آنها درباره او می گویند: به خدا! هر چه درباره ظلم او گفته می شود، دروغ است.

به خدا قسم! آنها دروغگو هستند، نمی دانند که از ظلم آنها چه بر سر امت محمّدصلی الله علیه وآله آمده، چون اگر می دانستند، چنین سخنی را نمی گفتند.

او، عدالت را برای مدت کوتاهی بین آنها به اجرا در می آورد و سپس به طرف «حمص» - که اهل آن دیار، بدترین حال را دارند می رود و از فرات عبور می کند و به دروازه مصر و منطقه ای که به آن «قریه سبا» می گویند، می رسد در آن جا واقعه عظیم و جنگ سختی رخ می دهد و خبر آن به همه جا می رسد و ترس، تمام وجود آنها را در برمی گیرد؛ سپس شهرها را یک به یک، فتح می کند.

بعد از آن به دمشق وارد می شود و مردم به او نزدیک می شوند و به او می پیوندند و لشکری مجهز را به طرف مدینه و لشکر دیگری را به سمت مشرق می فرستد که هفتاد هزار نفر را در بغداد به قتل می رسانند و شکم سیصد زن حامله را پاره می کنند! سپس لشکرش به طرف کوفه می رود و چه بسیار، زنان و مردانی را گریان می کند.

امّا لشکر مدینه، وقتی که به میانه سرزمین بیداء رسید؛ از جبرییل، صدای عظیمی شنیده می شود که کسی جز دو نفر باقی نمی ماند و همگی طعمه زمین می شوند.

عده ای از شریف ترین فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله به طرف روم می روند، سفیانی به پادشاه روم می گوید: غلامان مرا برگردان!!

آنان را بر می گرداند و سفیانی گردن آنها را در سمت پلکان شرقی مسجد جامع دمشق

ص:320

می زند و هیچ کس، هیچ حرفی نمی زند؛ بدانید که نشانه آن، تجدید دیوارهای بلند و حفاظتی در شهرهاست.

گفته می شود: ای امیرالمؤمنین! از دیوارهای بلند برای ما سخن بگو؟.

فرمود: «دیوار شام، تجدید بنا می شود و برای شهرهای عجوز، حرّان(شهری در آفریقا) واسط (شهری در عراق) و بیضاء، دیوارهای بلندی بنا می شود، در کوفه دیوار ساخته می شود؛ همچنین در شوشتر، ارمنستان، موصل، همدان، رقه(شهری در عراق)، یونس، حمص، مطر دین، رقطاء،رحبه، هند و قلعه، دیوارهای بلند و مراکز فرماندهی و پایگاه های نظامی ساخته می شود.

ای مردم! اگر سفیانی قیام نماید، وقایع عظیمی برایش اتفاق می افتد که اوّلین واقعه در حمص و سپس در حلب، رقه، سبأ، رأس العین(شهری در سوریه)، نصیبین و موصل خواهد بود. سفیانی، شصت هزار نفر از آنها را به قتل می رساند.

سفیانی هر کسی را که اسمش: محمّد، علی، حسن، حسین، فاطمه، جعفر، موسی، زینب، خدیجه و رقیه باشد به سبب دشمنی اش با اهل بیت علیهم السلام به قتل می رساند؛ وقتی که وارد شام شود در گوشه ای به شرب خمر و انجام معاصی مشغول می شود و یاران خود را به انجام این کارها دستور می دهد؛ از جایش برمی خیزد و در حالی که در دستش سلاحی است، دستور به زنا می دهد و اینکه شکم زنان را پاره کنند و جنین را در شکم مادر، سقط کنند و هیچ احدی قادر نیست به او اعتراضی کند.

در این هنگام، ملائکه آسمان، مضطرب و پریشان می گردند و خداوند دستور ظهور قائم علیه السلام - که نواده من و صاحب الزمان است - را صادر می کند؛ سپس خبر ظهورش در همه جا منتشر می شود در همین زمان، جبرییل بر صخره ای در بیت المقدّس نزول می کند و ندا می دهد:

«حق آمد و باطل رفت؛ زیرا باطل، رفتنی است.»(1)

همچنین می گوید: ای بندگان خدا! آنچه را می گویم، بشنوید؛ این، همان مهدی آل

ص:321


1- 356. اسراء، آیه 81.

محمّد است و اینک از سرزمین مکه حرکت نموده، دعوت او را بپذیرید.»(1)

احادیثی راجع به سفیانی(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یخرج ابن آکله الاکباد من الوادی الیابس و هو رجل ربعه، وحش الوجه، ضخم الهامه، بوجهه اثر الجدری، اذا رایته حسبته اعور، اسمه: عثمان بن عنبسه و هو من ولد ابی سفیان، حتی یاتی ارض ذات قرار و معین»؛

«فرزند زن جگر خوار(هند، همسر ابوسفیان) از سرزمین یابس قیام می کند؛ او مردی متوسط القامت و چهار شانه با صورتی وحشتناک، قوی هیکل با سری بزرگ و صورتی پر آبله است، نام او عثمان بن عنبسه و از فرزندان ابوسفیان می باشد و حکومتش تا مسجد کوفه و کنار نهر فرات می آید.»(2)

امام باقرعلیه السلام به جابر جعفی فرمود: «یا جابر: الزم الأرض و لا تحرِّک یداً و لا رجلَاً حتی تری علاماتٍ أذکرها لک.. ان أدرکتها:

أوَّلها: اختلاف بنی العباس و ماأراک تُدرک ذلک و لکن حدِّث به - من بعدی - عنّی.

و مُنادٍ یُنادی مِن السماء و یجیئکم الصوت من ناحیه دمشق بالفتح و تخسف قریه من قری الشام تسمّی (الجابیه) و تسقط طائفه من مسجد دمشق الأیمن و مارقه تمرق من ناحیه التُرک و یعقبها هرج (أی: قتل) الروم و سیُقبل اخوان الترک حتی ینزلوا الجزیره و ستقبل مارقه الروم حتی ینزلوا الرمله.

فتلک السنه یا جابر! فیها اختلاف کثیر فی کلِّ ارضٍ من ناحیه المغرب! فأوّل أرض تخرب أرض الشام. ثم یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات:

رایه الأصهب و رایه الأبقع و رایه السفیانی، فیلتقی السفیانی بالأبقع فیقتتلون و یقتله السفیانی و من تبعه و یقتل الاصهب. ثمّ لایکون له همّه الا الاقبال نحو العراق و یمرّ جیشه بقرقیسا فیقتتلون بها، فیقتل بها من الجبّارین مائه ألف و یبعث السفیانی جیشاً إلی الکوفه وعدتهم سبعون ألفاً، فیصیبون من أهل الکوفه قتلاً و صلباً و سبیاً فبیناهم کذلک، إذ أقبلت رایات من قِبَل خراسان، تطوی المنازل طیاً حثیثاً و معهم نفرٌ (أی: جماعه) من أصحاب القائم.

ص:322


1- 357. الزام الناصب؛ ج 2، صص 188 - 200.
2- 358. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 205.

ثم یخرج رجل من موالی اهل الکوفه فی ضعفاء، فیقتله أمیر جیش السفیانی بین الحیره و الکوفه.

و یبعث السفیانی بعثاً إلی المدینه، فینفر (أی: یخرج) المهدی منها إنی مکّه، فیبلغ أمیر جیش السفیانی أنَّ المهدی قد خرج إلی مکه، فیبعث جیشاً علی أثره، فلا یدرکه حتی یدخل (الإمام المهدی) مکه خائفاً یترقِّب، علی سنَّه موسی بن عمران.

و ینزل أمیر جیش السفیانی البیداء، فینادی منادٍ من السماء: «یا بیداء أبیدی القوم» فیخسف بهم، فلا یفلت منهم إلّا ثلاثه نفر، یحوِّل اللَّه وجوههم إلی أقفیتهم و هم من کلب و فیهم نزلت هذه الآیه: «یأَیُّها الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِّما مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلَی أَدْبارِها»

«ای جابر! به زمین بچسب و حرکتی نکن تا علاماتی را که برای تو بیان می کنم ببینی:

اولین نشانه، اختلاف بنی عباس است، گمان نمی کنم که تو آن زمان را درک کنی؟ ولی از طرف من، این سخنان را نقل کن:

منادی از آسمان ندا می دهد؛ ندای پیروزی از سوی دمشق شنیده می شود؛ روستایی از شام به نام «جابیه» در دل زمین فرو می رود؛ قسمت راست مسجد دمشق فرو می ریزد؛ کسی از طرف ترک ها خارج می شود؛ بعد از آن، قتل و کشتار در روم رخ خواهد داد؛ ترک ها وارد جزیره می شوند؛ روم ها نیز داخل «رمله» می شوند.

ای جابر! در آن سال، اختلاف فراوانی در مغرب زمین به وجود می آید و اولین سرزمینی که خراب می شود، شام است به سبب این سه گروه و پرچمی که در آن جا شکل می گیرند: 1 - گروه اصهب 2 - گروه ابقع 3 - گروه سفیانی.

سفیانی، ابقع و پیروانش را به قتل می رساند و اصهب را نیز از پای در می آورد و دیگر چیزی، جلوی او نخواهد بود تا به سوی عراق برود، سپاه او به «قرقیسا» می رسد و کشتاری به پا می شود و در آن جا صدهزار نفر از جباران کشته می شوند.

سفیانی، لشکری به سوی کوفه می فرستد که تعداد آنها، هفتاد هزار نفر است و مردم کوفه را قتل و غارت می کنند و به اسارت می گیرند در این هنگام، پرچم هایی از سمت

ص:323

خراسان می آیند که به سرعت به منازل می رسند، همراه آنها گروهی از اصحاب قائم علیه السلام هستند؛

سپس مردی عجم و از اهل کوفه در میان ضعیفان قیام می کند و فرمانده لشکر سفیانی، او را بین حیره و کوفه به قتل می رساند.

سفیانی، سپاهی به سوی مدینه می فرستد و مهدی علیه السلام از آن جا خارج شده، به سوی مکّه می رود، او لشکری را به دنبال ایشان می فرستد؛ ولی او را نمی یابند تا اینکه امام علیه السلام ترسان و مراقب به مکه می رسد که آن، سنت و روش موسی بن عمران علیه السلام است.

لشکر سفیانی به سرزمین بیداء می رسد و منادی آسمانی، ندا می دهد که: «ای بیدا! این لشکر را هلاک کن.»

زمین، آنها را در خود فرو می برد و جز سه نفر، احدی باقی نمی ماند و خداوند، صورت آن سه نفر را به پشت بر می گرداند؛ آنها از قبیله بنی کلب هستند که درباره آنان، این آیه نازل گردیده:

«ای کسانی که برای شما کتاب آسمانی فرستاده شده، به قرآنی که برای پیغمبر اسلام فرستادیم - که مصدق تورات و انجیل شماست - ایمان آورید، پیش از آنکه مستحق عذاب ما شوید و به روی شما از اثر ضلالت، خط محو و خذلان کشیم و روح انسانی شما را مسخ گردانیم.»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «کانی بالسفیانی او بصاحب السفیانی قد طرح رحله فی رحبتکم بالکوفه فنادی منادیه: من جاء براس شیعه علیّ، فله الف درهم فیثب الجار علی جاره و یقول: هذا منهم. فیضرب عنقه و یأخذ الف درهم»؛

«گویی سفیانی(یا دوست سفیانی) را در کوفه و در میدان شهرتان می بینم که منادی اش ندا می دهد: هر کس سر شیعه علی علیه السلام را نزد من بیاورد به او هزار درهم، پاداش می دهم.

آن گاه همسایه، همسایه اش را به جرم شیعه بودن، گردن می زند و هزار درهم می گیرد.»(2)

ص:324


1- 359. نساء، آیه 47 و نعمانی در غیبت؛ صص 279 - 280 روایت نموده است.
2- 360. غیبت؛ طوسی و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 215.

امام صادق علیه السلام فرمود: «السفیانی من المحتوم و خروجه فی رجب و من اوّل خروجه الی آخره خمسه عشر شهراً، ستّه اشهر یقاتل فیها، فاذا ملک الکور الخمس ملک تسعه اشهر و لم یزد علیها یوماً واحداً»؛

«قیام سفیانی، قطعی است و این اتفاق در ماه رجب رخ می دهد از اوّل تا انتهای شورشش، پانزده ماه به طول می انجامد، شش ماه کشت و کشتار انجام می دهد و وقتی که پنج شهر دمشق، حمص، فلسطین و قنسرین را تصاحب نمود، نُه ماه کامل حکومت می کند.»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «من الامر محتوم و منه ما لیس بمحتوم و من المحتوم: خروج السفیانی فی رجب»؛

«بعضی امور، قطعی و بعضی دیگر قطعی نیستند؛ از امور قطعی: خروج سفیانی در ما ه رجب است».(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «اذا اختلف الرمحان بالشام لم تنجل الّا عن آیه من آیات اللَّه».

قیل: ما هی یا امیرالمؤمنین؟

قال: «رجفه تکون بالشام یهلک فیها اکثر من مائه الف، یجعلها اللَّه رحمه للمؤمنین و عذاباً علی الکافرین، فاذا کان ذلک فانظروا اصحاب البراذین الشهب المحذوفه و الرایات الصفر، تقبل من المغرب حتی تحل بالشام و ذلک عند الجزع الاکبر و الموت الاحمر.

فاذا کان ذلک فانظروا خسف قریه من دمشق یقال لها: (حرستا) فاذا کان ذلک خرج ابن آکله الاکباد من الوادی الیابس، حتی یستوی علی منبر دمشق، فاذا کان ذلک فانتظروا خروج المهدی علیه السلام»؛

«هنگامی که در شام، نیزه ها با یکدیگر اختلاف پیدا کنند و جنگ نمایند، نشانه های ظهور آشکار و علنی می شوند».

پرسیده شد: ای امیرالمؤمنین! چگونه؟

ص:325


1- 361. غیبت؛ نعمانی؛ ص 300 و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 248.
2- 362. همان، ص 249.

فرمود: «لرزشی در شام به وجود می آید که در آن صد هزار نفر کشته می شوند، خداوند آن را رحمتی برای مومنین و عذابی برای کفار قرار می دهد، وقتی که این اتفاق افتاد،منتظر مرکب های سیاه و سفید و سوارانی باش که با پرچم های زرد از سمت مغرب می آیند تا اینکه شام را تصرف نمایند و در آن، حادثه بزرگ و مرگ سرخ است.

اگر اتفاق افتاد، منتظر فرو رفتن روستایی در دمشق به نام «حرستا» باش و هر گاه چنین شد، فرزند هند جگرخوار از سرزمین یابس، شورش می کند و بر منبر مسجد جامع دمشق می ایستد و هرگاه که چنین شد، منتظر ظهور مهدی علیه السلام باش.»(1)

اصبغ بن نباته گفت: شنیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم می فرماید: «... و لذلک علامات... و خروج السفیانی برایه حمراء، امیرها رجل من کلب و اثنی عشر ألف عنان من خیل السفیانی یتوجه الی مکه و المدینه، امیرها رجل من بنی امیه یقال له: خزیمه، أطمس العین الشمال علی عینه ظفره غلیظه یمثل بالرجال لاترد له رایه حتی ینزل المدینه فی دار یقال لها: دار ابی الحسن الاموی.

و یبعث خیلا فی طلب رجل من آل محمّد و قد اجتمع الیه ناس من الشیعه یعود الی مکه، امیرها رجل من غطفان، اذا توسط القاع الابیض خسف بهم، فلا ینجو الا رجل یحول اللَّه و جهه الی قفاه لینذرهم و یکون آیه لمن خلفهم و یومئذ تاویل هذه الآیه: «وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّکانٍ قَرِیبٍ» و یبعث مائه و ثلاثین الفاً الی الکوفه و ینزلون الروحاء و الفارق، فیسیر منها ستون الفاً حتی ینزلوا الکوفه موضع قبر هودعلیه السلام بالنخیله یوم الزینه و امیر الناس جبّار عنید، یقال له: الکاهن الساحر. فیخرج من مدینه الزوراء (ای: بغداد) الیهم امیر فی خمسه آلاف من الکهنه و یقتل علی جسرها سبعین الفاً، حتی تحتمی الناس من الفرات ثلاثه ایام، من الدماء و نتن الاجساد و تسبی من الکوفه سبعون الف بکر، لایکشف عنها کف و لاقناع حتی یوضعن فی المحامل و یذهب بهنّ الی الثویّه و هی الغری ....»

«برای ظهور، علامت هایی است از جمله خروج سفیانی با پرچم قرمز که فرمانده آنها،

ص:326


1- 363. غیبت؛ نعمانی؛ صص 305 - 306 و عقدالدرر؛ ص 53، چاپ مصر، سال 1399 هجری.

مردی از قبیله بنی کلب می باشد؛ دوازده هزار سوارکارِ لشکر سفیانی به طرف مکه و مدینه حرکت می کنند که فرمانده آنها مردی از بنی امیه است که به او «خزیمه» می گویند و روی چشم او پرده سفیدی قرار دارد.

هیچ پرچم و گروهی در مقابل او تاب نخواهد آورد تا اینکه وارد مدینه و منزل «ابی الحسن» می شود، او برای دستگیری شخصی از خاندان محمدصلی الله علیه وآله(1)، لشکری را به سوی مکه روانه می دارد و فرمانده آنان، مردی از قبیله «غطفان» است؛ هنگامی که آنان به سرزمینی بین مکه و مدینه می رسند، زمین، درهم نوردیده می شود و هیچ احدی از آنها نجات پیدا نمی کند، مگر یک نفر که خداوند، صورتش را به پشتش برمی گرداند، تا برای دیگران هشدار و درس عبرتی برای آیندگان باشد؛ آن گاه است که تاویل این آیه، نمایانگر می شود: «اگر مشاهده کنی، هنگامی که ترسان و هراسانند و هیچ عذابی از آنان کم نشود از مکان نزدیک گرفته می شوند.»(2)

سفیانی، صد و سی هزار نفر را روانه کوفه می نماید، شصت هزار نفر آنها در روز عید غدیر و در منطقه «نخیله»، وارد کوفه و نزدیکی قبر هودعلیه السلام می شوند؛ فرمانده مردم،فردی جبار و کینه توز است که به او «کاهن و ساحر» می گویند؛ از شهر بغداد نیز، امیری با پنج هزار کاهن به سوی آنان می روند و بر روی پل بغداد، هفتاد هزار نفر به قتل می رسند که در سه روز، رود فرات از خون و انبوهی اجساد، بدبو و خونین می شود؛ در کوفه، هزاران دختر محجبه اسیر می شوند که تا به آن وقت، هیچ قسمت از بدن آنان، دیده نشده است و به نجف برده می شوند.»(3)

امیرالمؤمنین علیه السلام درباره سفیانی فرمود: «ثمّ یسیر - فی سبعین الف نحو العراق و الکوفه و البصره.

ثمّ یدور الامصار و الاقطار و یقتل اهل العلم و یحرق المصاحف و یخرّب المساجد و

ص:327


1- 364. امام زمان علیه السلام.
2- 365. سبأ، آیه 51، امام باقرعلیه السلام درباره تفسیر این آیه فرمود: «مجرمان را می بینی که صدایی از آسمان، آنان را دربرمی گیرد و از زیر قدم هایشان در هم نور دیده می شوند».
3- 366. بحار؛ مجلسی، ج 52، صص 273 - 274.

یستبیح الحرام و یامر بضرب الملاهی و المزامیر فی الاسواق و الشرب علی قوارع الطرق و یحلّل لهم الفواحش و یحرّم علیهم کل ما افترضه اللَّه (عزّوجلّ) من الفرائض و لا یرتدع عن الظلم و الجور، بل یزاد تمرداً و عتواً و طغیاناً.

ثم یبعث فیجمع الاطفال و یغلی الزیت لهم، فیقولون: ان کان اباونا عصوک فنحن ما ذنبنا؟ فیاخذ منهم اثنین، اسمهما: حسین و حسن، فیصلبهما ثمّ یسیر الی الکوفه، فیفعل بهم کما فعله بالاطفال و یصلب علی باب مسجدها طفلین، اسمهما حسن و حسین، فتغلی دماؤهما، کما غلی دم یحیی بن زکریا، فاذا رای - السفیانی ذلک ایقن بالهلاک و البلاء، فیخرج هارباً منها متوجهاً الی الشام، فلا یری فی طریقه احداً یخالفه. فاذا دخل دمشق، اعتکف علی شرب الخمر و المعاصی و یامر اصحابه بذلک.»

«سفیانی همراه هفتاد هزار نفر به طرف عراق و کوفه و بصره حرکت می کند.

در اطراف و اکناف آن سرزمین ها می چرخد، عالمان را به قتل می رساند، قرآن ها را می سوزاند، مساجد را خراب می کند، حرام را حلال می نماید و به نواختن آلات موسیقی در بازار دستور می دهد و به شرابخواری در ملاء عام اقدام می کند و فواحش را حلال می نماید و هر آنچه را خداوند، واجب نموده، حرام می کند؛ از ظلم و جور، نه تنها بر نمی گردد؛ بلکه به آن می افزاید؛ دستور می دهد اطفال را جمع می کنند، و آنها را در روغن داغ می اندازد. کودکان می گویند: اگر پدران ما نافرمانی کردند، گناه ما چیست؟

دو نفر از آنها را - که اسمشان حسن و حسین می باشد - را به دار می کشد؛ سپس به طرف کوفه می آید و همان جنایات را مرتکب می شود و در سر درِ مسجد کوفه، دو طفل دیگر را - که اسمشان حسن و حسین است - به دار می کشد؛ خون آنها، همچون خون یحیی بن زکریاعلیه السلام غلیان می کند.

هنگامی که سفیانی، این جریان را می بیند به هلاکت و نزول بلاء، یقین حاصل می کند با ترس به طرف شام حرکت می کند و به شرب خمر و انجام گناه مشغول می شود و یاران خود را به انجام این کارها دستور می دهد.»

امام محمدباقرعلیه السلام فرمود: «السفیانی احمر، اشقر، ازرق، لم یعبد اللَّه قطّ و لم یر مکّه

ص:328

و المدینه قطّ، یقول: یا ربّ... ثاری و النار، یا ربّ.... ثاری و النار.»

«سفیانی، چشم آبی و مو بور و سرخ گون است، اصلا خداوند را عبادت نمی کند و مکه و مدینه را نمی بیند و می گوید: ای خدا! انتقام می گیرم حتی اگر به قیمت جهنم باشد، ای خدا! انتقام می خواهم حتی به قیمت جهنم.(1)

خواننده گرامی! این گوشه ای از احادیث روایت شده از رسول خداصلی الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام راجع به سفیانی، کردار و جرایمش بود.

فقط شیعیان، درباره سفیانی، مطالبی نقل نکرده اند؛ بلکه علمای سنّی هم در کتاب هایشان احادیثی را نقل نموده اند و روایات در کتاب های هر دو فرقه، متواتر است؛ بعضی کتب اهل سنت را که درباره سفیانی، مطالبی بیان کرده اند را می آوریم:

1 - العرف الوردی؛ سیوطی شافعی؛ ج 2، ص 75.

2 - مجمع الزوائد؛ هیثمی؛ ج 7، ص 314.

3 - صحیح مسلم؛ ج 2، ص 493.

4 - عقد الدرر؛ شافعی در بیشتر فصل ها و باب هایش.

5 - کنز العمال؛ متقی هندی؛ ج 6، ص 68.

6 - الفتن؛ نعیم بن حماد - استاد بخاری - در باب «علامات المهدی علیه السلام»

7 - مستدرک الصحیحین؛ حاکم حسکانی؛ ج 4، ص 468.

8 - تفسیر قرآن طبری و ده ها کتاب دیگر اهل سنت.

خلاصه ای از شورش سفیانی

سخنانی که درباره سفیانی و عاقبت او برای شما بیان شد، پرونده سیاه و زندگی سراسر از جرم و جنایات اوست که خلاصه ای از آن را بیان می کنیم:

سفیانی، مردی بی بندوبار، حرمت شکن و اموی نسب است که از سوریه برمی خیزد و شورش او با غلبه بر دو گروه ضد او، شکل واقعی خود را می گیرد که رهبری یکی از آن دو گروه مخالف به عهده مردی سرخ گون و فرماندهی گروه دوم به دست مردی پیس و جذامی

ص:329


1- 367. غیبت؛ نعمانی؛ ص 306 و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 254.

است؛ سفیانی بر دمشق، حمص، اردن و فلسطین مستولی می گردد و یهودیان، فرزندان خیابانی، حرامزاده و غیره از او پیروی می کنند و همه این اتفاقات در مدت شش ماه به وقوع می انجامد.

سپس ارتشی متشکل از صد و چهل و دو هزار نفر را تشکیل می دهد و قسمتی را به سمت مدینه و قسمت دیگر را به سمت عراق، گسیل می دارد.

لشکری که برای دستگیری امام زمان می فرستد، متشکل از دوازده هزار نفر است و این لشکر بعد از شنیدن خبر ظهور آن حضرت به سمت مدینه می روند، سه روز در آن جا می مانند و قتل و غارت زیادی انجام می دهند؛ سپس عده بسیاری از لشکر برای دستگیری امام علیه السلام - که از مدینه به سمت مکه خارج گردیده بود - حرکت می کنند.

وقتی لشکر به سرزمین بیداء - که بین مدینه و مکه است - می رسند؛ زمین آنها را می بلعد و کسی از آنان باقی نمی ماند، مگر دو نفر که یکی به سوی امام زمان علیه السلام می آید و بشارت هلاکت دشمنان را به ایشان می دهد و دیگری به طرف سفیانی می رود و عاقبت لشکرش را به او خبر می دهد.

اما لشکری که به سوی عراق حرکت نموده بودند در روحاء - که از توابع نجف اشرف است - ساکن می شوند و در راه ورود به نجف با ستون چندهزار نفری از مدافعان روبه رو می شوند و کشت و کشتار وحشتناکی بین دو جبهه رخ می دهد که در نهایت پیروزی با ارتش سفیانی است.

لشکر سفیانی در کوفه باقی می ماند و فساد و جرم بیشتری مرتکب می شوند از ریختن خون ها و غارت و هتک حرمت خانواده ها و غیره. یکی از اهالی کوفه علیه لشکر سفیانی انقلاب می کند؛ ولی او نیز کشته می شود؛ لشکر سفیانی به سوی شام حرکت می کند؛ ولی عده ای از کوفیان به رهبری سید هاشمی و گروهی به رهبری یمنی، سپاهی را تشکیل می دهند، اسرای زیادی را آزاد می کنند و غنایم بسیاری به دست می آورند.

امام زمان علیه السلام بعد از اینکه ظهور می کند به سمت کوفه حرکت می نماید و بعد از آن برای دستگیری سفیانی به سمت شام حرکت می کند، وقتی امام علیه السلام به شام می رسد، عده زیادی

ص:330

از مردم به ایشان ملحق می شوند در آن موقع سفیانی و لشکرش در سرزمین رمله (شهری در فلسطین) هستند در آن جا، دو لشکر با هم روبه رو می شوند و گروهی از لشکر سفیانی به لشکر امام زمان علیه السلام می پیوندند و همچنین گروهی از لشکر امام علیه السلام خارج شده، به لشکر سفیانی ملحق می شوند.

از امام باقرعلیه السلام روایت شده که: «... انّ السفیانی - اذا بلغه خبر توجّه الامام المهدی علیه السلام الیه من ناحیه الکوفه - یتحرک بجیشه حتّی یلتقی بجیش الامام، فیخرج و یقول: أخروجوا الیّ ابن عمّی؟

فیخرج الامام المهدی علیه السلام و یلتقی بالسفیانی و یجری بینهما حوار ینتهی الی مبایعه السفیانی للامام علیه السلام.

ثم ینصرف السفیانی الی اصحابه، فیقولون له: ما صنعت؟ فیقول: اسلمت و بایعت. فیقولون: قبّح اللَّه رایک، بینما انت خلیفه متبوع صرت تابعاً؟! فیستقیل السفیانی و ینکث البیعه و یستعدّ لمحاربه الامام.

و فی الصباح تقع الحرب بین الجیشین و یقتتلون یومهم ذلک. ثمّ انّ اللَّه تعالی ینصر الامام المهدی و اصحابه علیهم، فیقتلونهم حتّی یفنوهم.

و فی روایه اخری: انّ السفیانی یعتبر ممّا جری علی جیشه المرسل الی مکّه و کیف ابتلعتهم الارض، فیحاول ان ینقاد للامام المهدی علیه السلام فیبایع ثم ینکث البیعه و ینقض عهده و یتمرد علی الامام و یقاتله.

و اخیراً.... یوخذ اسیراً، فیذبحه الامام المهدی.

و فی روایه ثالثه: فیامر الامام به فیذبح علی بلاط باب ایلیا.»

«وقتی که سفیانی، خبر حرکت امام زمان علیه السلام از سمت کوفه را می شنود، همراه لشکرش حرکت می کند تا با لشکر امام علیه السلام روبه رو گردد.

می گوید: پسرعمویم را نزد من بیاورید!(1)

امام زمان علیه السلام با سفیانی ملاقات می کند، گفتگوی بین آنها، منجر به بیعت سفیانی با

ص:331


1- 368. چون بنی امیه، پسرعموهای بنی هاشم بودند و سفیانی هم، اموی نسب است.

امام علیه السلام می گردد؛ سپس سفیانی به سمت یارانش می رود، آنها به او می گویند: چه کار کردی؟

می گوید: تسلیم شدم و بیعت نمودم!

می گویند: شرم باد از کارت، تو فرمانده وامیر هستی؛ ولی با او بیعت کرده ای؟! سفیانی برمی گردد و بیعت را می شکند و آماده جنگ با امام علیه السلام می شود.

صبح فردا،بین دو ارتش، جنگ آغاز می شود؛ خداوند، لشکر امام زمان علیه السلام را بر آنها پیروز می گرداند و همگی آنها را نابود می کند.

در روایتی دیگر آمده: «وقتی سفیانی آنچه بر سر لشکرش در راه مکه آمده، شنید که چگونه زمین، آنها را بلعید، قصد کرد مطیع و فرمانبردار امام زمان علیه السلام گردد و با ایشان بیعت کند؛ ولی عهد شکنی می کند، شورش می نماید و با امام علیه السلام می جنگد و بعد از آن به عنوان اسیر، نزد امام زمان علیه السلام برده می شود و آن حضرت، سر او را از تنش جدا می کند.

در روایت سومی آمده: امام زمان علیه السلام دستور می دهد بر دروازه بیت المقدس سرش را از تنش جدا کنند.»(1)

بدین وسیله بندگان خدا از شر آن جرثومه، رهایی می یابند.

در این جا سؤالی پیش می آید و آن، این است که:

چرا این مصایب و فجایع پیش می آید که کودکان را پیر می کند و دامنگیر زن و مرد و کوچک و بزرگ می شود؟!

چرا باید بشر، مستحق چنین بلایا، سختی ها و رنج ها گردد که اشرار بر آنها مسلط شوند و مثل توپ، دنیا را به بازی بگیرند؟ چرا؟

جواب:

قبل از هر چیز... نباید فراموش کنیم هر انسانی که فقط یک بار با قانون مخالفت می نماید به وسیله زندان یا پرداخت غرامت یا همه اینها برای مخالفت با یک قانون بشری، جریمه می شود.

ص:332


1- 369. عقدالدرر؛ ص 85.

پس ببینید که مخالفت با قانون الهی و بلکه عادت به آن و ترک قانون و تکرار هر روزه آن چه مجازاتی در پی خواهد داشت؟

از جمله واجبات شرعی ترک شده، بیشتر محرمات، حلال شمرده شده، انحرافات عقیدتی بین مردم و جوانان منتشر شده، به طوری که بعضی از مسلمان ها، کافر شده اند و خالق را انکار نموده، تمام مقدّسات و معتقدات دینی را مسخره می نمایند؟

اگر بخواهیم این موضوع را توضیح دهیم، احتیاج به چاپ کتاب دیگری است؛ ولی ایجاز و خلاصه را در نظر می گیریم و می گوییم:

عده زیادی از مسلمان ها نماز نمی خوانند، روزه نمی گیرند و بیشتر آنهایی که زکات بر آنها واجب است، پرداخت نمی نمایند در بیشتر شهرهای اسلامی، منکرات و محرّمات، حلال است و در قبال جرم ها، گذشت می شود؛ آیا در شهرهای اسلامی، شهری را می شناسید که در آن جرم و جنایت انجام نگیرد؟

دیده ایم که پول بسیاری از حجاج در هنگام طواف کعبه به سرقت رفته!!

همچنین مشاهده شده، بعضی از سارقان، قرآن ها را از مساجد به سرقت برده، به قیمت های ناچیزی فروخته اند!!

در کمال آزادی، مشروبات الکلی ساخته می شود و فروخته، نوشیده می شود، بدون اینکه کسی یا قانونی، مانع آنها شود.

بی حجابی، عریانی، سازش با محیط شهری، رهایی از افکار قدیمی و کهنه و ظلم و ستم، همگی از موارد رایج در این عصر است.

ربا، جزو صادرات و واردات و تجارت عمومی گشته، بانک ها میلیون ها از اموال ربا را به کمک قانون می بلعند و آنهایی که با ربا زندگی می گذرانند و گوشت بدن آنها از رباست، مورد بازخواست قرار نمی گیرند؟

گوشت های منجمد و بسته بندی شده وارداتی از بلاد کفار وارد می شوند که مسلمان ها به صورت عادی، آنها را می خورند با توجه به اینکه ذبح شرعی نشده، در اسلام محکوم به حرام هستند.

ص:333

فاجعه دردناک تر اینکه خیلی ها در بعضی بلاد اسلامی به مقدسات و مذهب اهانت نموده، که انسان از بیان آنها شرم دارد.

احزاب باطل گرا و دستگاه های منحرف به افکار ما هجوم برده، جوان های ما را از خود بی خود کرده، مقدّسات ما را به استهزاء گرفته اند.

اینها، تعدادی از میلیون ها خطا و گناهانی است که چیزی به نظر نمی آیند و از نظر مسلمان ها، فاقد اهمیت به نظر می رسند.

در دین و فلسفه غیر مسلمان ها، تمام گناهان مباح است و حتی حدود انسان بودن و نوامیس فطرت را زیر پا نهاده اند!

در بیشتر کشورهای غرب و شرق آسیا باشگاه هایی وجود دارد که همگی افراد عریانند، مردها، زنها و کودکان، بدون هیچ پوششی هستند، گویی حیواناتی هستند که معنی عفت و حیا را نمی دانند!

رقاص خانه هایی که رقاصه ها در نهایت عریانی در آنها می رقصند و میلیون ها نفر از مردم به کاباره ها می روند و به تماشای بدن های عریان می نشینند!

اینها مختصری از اعمالی است که در اجتماعات اسلامی یا بشر امروزی به وفور یافت می شود که اخلاق، عقیده و فضایل را پایمال نموده است.

همچنین در روزنامه ها، کتاب ها و مجلات درباره حوادثی همچون قتل، سرقت، ترور، آدم ربایی و انواع ظلم و جور می بینید و می خوانید.

آیا این بشر، مستحق نیست، کسی مثل سفیانی و لشکر سفاکش بر آنها مسلط شوند و سرها را مثل خوشه ها درو کنند؟

آری! مستحق است و عذاب آخرت نیز بدتر است!

این جا، درک این مسئله آسان می شود که سبب اصلی جنگ جهانی سوم را بدانی که احتمال وقوع آن وجود دارد، بیشتر ساکنان زمین از بین می روند، شهرها، منازل و خانه ها خالی از سکنه و ویران می شوند.

علت اصلی، کثرت گناهان، جرایم، انحرافات اخلاقی و عقیدتی در کل شهرها و بین تمام مردم است!

ص:334

پس قیمت این انسان و کرامت او چیست؟! چرا و چگونه، خداوند، بلا را از این بشر سرکش و یاغی از احکام الهی دور کند؟!

پس خداوند، زمین را از این مزخرفات پاک می نماید، همان گونه که مزارع را از وجود آفات، پاک می کند.

فرو رفتن در سرزمین بیدا

فرو رفتن در سرزمین بیدا، از علایم حتمی و قطعی ظهور امام زمان علیه السلام است که در احادیث مربوط به سفیانی، روایاتی را بیان کردیم و به آنها برنمی گردیم؛ فقط به اشاره ای در این باره اکتفا می نماییم؛ چون یکی از علایم حتمی می باشد.

دانستیم که سفیانی، لشکری را به طرف مدینه برای دستگیری امام زمان علیه السلام می فرستد و به محض رسیدن لشکر به مدینه، متوجه می گردند که امام علیه السلام به سمت مکه رفته است و لشکر از مدینه به سمت مکه خارج می شود؛ وقتی به وسط صحرای بین مکه و مدینه می رسند به امر خداوند، زمین شکاف برمی دارد و آنها را با تمام وسایل و ادواتی که دارند می بلعد و کسی از آن جا نجات پیدا نمی کند، مگر دو نفر؛ همان گونه که قبلاً بیان شد.

روشن است که شکافتن زمین به سبب زلزله یا تکان خوردن و یا چیزی شبیه قضایای طبیعی - که تکرار آنها در مناطق مختلف رخ داده - نمی باشد؛ بلکه آن، عذابی برای ارتش سفیانی و انتقام از آنهاست که به امر خداوند و اراده تکوینی او صورت می گیرد؛ خداوند عزّوجلّ فرموده:

«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ» «اگر خداوند چیزی را اراده نماید، می فرماید: موجود باش. پس موجود می شود.»(1)

شکاف عظیمی بر روی زمین پدید می آید که ابعاد آن را نمی دانیم به چه میزان است. به طور ناگهانی شکاف بر می دارد و تمام لشکر را در اعماق خود فرو می برد و دوباره به هم می آید و میلیون ها تُن خاک روی آنها را می پوشاند و همگی هلاک می گردند.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: «و سیدنا القائم مسند ظهره الی الکعبه،... ثم

ص:335


1- 370. یس، آیه 82.

یقبل علی القائم رجل وجهه الی قفاه، و قفاه الی صدره و یقف بین یدیه فیقول: یا سیدی! انا بشیر، أمرنی ملک من الملائکه ان الحق بک و أبشرک بهلاک جیش السفیانی بالبیداء، فیقول له القائم: بین قصتک و قصه أخیک؟

فیقول الرجل: کنت و اخی فی جیش السفیانی و خرّبنا الدنیا من دمشق الی الزوراء و ترکناها جمّاء و خرّبنا الکوفه و خربنا المدینه و کسرنا المنبر، و راثت بغالنا فی مسجد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و خرجنا منها.... نرید اخراب البیت و قتل اهله، فلمّا صرنا فی البیداء عرّسنا فیها فصاح بناصائح: یا بیداء! ابیدی القوم الظالمین، فانفجرت الارض و بلعت کلّ الجیش، فو اللَّه ما بقی علی وجه الارض عقال ناقهٍ فما سواه غیری و غیر اخی، فاذا نحن بملک قد ضرب وجوهنا فصارت الی ورائنا کماتری، فقال لاخی: ویلک امض الی الملعون السفیانی بدمشق فانذره بظهور المهدی من آل محمّد و عرّفه انّ اللَّه قد اهلک جیشه بالبیداء.

و قال لی: یا بشیر اِلْحَقْ بالمهدی بمکه و بشّره بهلاک الظالمین و تب علی یده فانّه یقبل توبتک، فیمّر القائم یده فیردّه سویّاً کما کان و یبایعه و یکون معه.»

«آقای ما در حالی که پشت به دیوار کعبه زده.... پس از آن، مردی به نزدش می آید که صورتش به پشتش برگشته، پشت گردنش به سمت سینه اش آمده، می ایستد و می گوید:

ای آقا و مولا! من بشارت دهنده هستم، ملائکه ای از ملائکه حق به من امر نموده که به شما بشارت دهم که لشکر سفیانی در بیداء،هلاک شده است.

حضرت قائم علیه السلام به او می فرماید: «جریان خود و برادرت را برایم بیان کن؟»

آن مرد می گوید: من و برادرم در لشکر سفیانی بودیم و دنیا را از بغداد تا دمشق خراب کردیم و پشت سر خود، تلّی از ویرانه ها برجای گذاشتیم؛ کوفه و مدینه را نیز خراب کردیم، منبر پیامبرصلی الله علیه وآله را شکستیم و مرکب های خود را در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله قرار دادیم و می خواستیم، کعبه را خراب کنیم و اهل آن جا را به قتل برسانیم؛ اما وقتی به بیداء رسیدیم در آن فرو رفتیم؛ پس صدا زننده ای به ما گفت:

«ای بیدا! این قوم ظالم را در خود فرو ببر.»

زمین، تَرَک برداشت و همه لشکر را بلعید به خدا سوگند که هیچ کسی روی زمین، جز من و برادرم باقی نماند! و ملکی به ما زد و صورتمان به پشت برگشت، همان گونه که می بینی و به برادرم گفت:

ص:336

«وای بر تو! به طرف سفیانی ملعون در دمشق برو و او را از ظهور مهدی آل محمدصلی الله علیه وآله آگاه کن و بگو که خداوند لشکرت را در بیداء به هلاکت رساند.»

و به من گفت: «ای بشیر، به سمت مکه برو به مهدی علیه السلام ملحق شو و هلاکت ظالمان را بشارت ده و به دست امام علیه السلام توبه کن.»

حضرت قائم علیه السلام بر او دست کشید و او به همان حالت و شکل اوّل خود برگشت و با امام علیه السلام بیعت نمود و همراه ایشان ماند.»(1)

یمنی

خروج یمنی ازجمله علایم حتمی ظهور امام زمان علیه السلام است که در احادیث فراوانی از او یاد شده است.

اما این احادیث به دلیل اختصار برای شناخت این شخص کافی نیست و ما به بیان حدیثی در این باره اکتفا می کنیم، گرچه به صورت اختصار است:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «و خروج السفیانی و الیمانی و الخراسانی (ای: الهاشمی) فی سنه واحده، فی شهر واحد، فی یوم واحد، نظام کنظام الخزر یتبع بعضه بعضاً... و لیس فی الرایات اهدی من رایه الیمانی، هی رایه هدی لانّه یدعوکم الی صاحبکم فاذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس و کلّ مسلم و اذا خرج الیمانی فانهض الیه، فانّ رایته رایه هدی و لا یحلّ لمسلم ان یلتوی علیه فمن فعل ذلک فهو من اهل النار، لانّه یدعو الی الحق و الی طریق مستقیم.»

«خروج سفیانی، یمنی و خراسانی (هاشمی) در یک سال و در یک ماه و در یک روز خواهد بود با یک نظم خاصی، همچون دانه های تسبیح، یکی پس از دیگری می آیند.

پرچم یمنی، هدایت یافته تر از پرچم های دیگر است و پرچم هدایت و درستی است؛ چون او شما را به جانب صاحبتان مهدی علیه السلام هدایت می نماید و هرگاه یمنی خروج کند، خرید و فروش سلاح را حرام می کند و اگر یمنی به پا خاست به پا خیزید؛ زیرا پرچمش، بیرق هدایت است و صلاح نیست که مسلمانی از او سرپیچی نماید و اگر کسی این کار را

ص:337


1- 371. الزام الناصب؛ ج 2، ص 259.

انجام دهد از اهل آتش است؛ چون او به حق و راه مستقیم دعوت می کند.»(1)

در پیرامون موضوع به همین اندازه کفایت می کنیم و باعث تأسف است که مصادر بیشتری راجع به شناخت این شخصیت در دست نداریم.

نفس زکیّه

ذبح نفس زکیّه بین رکن ومقام در مسجدالحرام از علایم حتمی و قطعی ظهور امام زمان علیه السلام است؛ ولی درباره نسب ایشان، اختلاف وجود دارد، گفته شده، او حسنی است یا می گویند: حسینی است و این اختلاف در نسب بعد از اینکه ثابت گردید که از خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله می باشد، ضرری ندارد.

در احادیث وارد درباره ایشان آمده: ممکن است در اوایل جوانی یا نوجوانی باشد که امام زمان علیه السلام، او را به سمت مکه می فرستد؛ ولی علیه او می شورند و او را بین رکن و مقام(2) ذبح می نمایند و پس از آن، غضب الهی بر مردم فرا خواهد رسید.

بین قیام امام زمان علیه السلام و قتل نفس زکیه، 15 روز فاصله می باشد و به این سبب نفس زکیه خوانده شده، که بدون هیچ گناهی به قتل می رسد و همچنین به این دلیل به قتل می رسد که با شفافیت، پیام امام زمان علیه السلام را به اهل مکه ابلاغ می نماید و لا غیر.

پیام، شامل چیزی از نوع دشنام و تهدید نیست؛ بلکه مشتمل بر یاری خواستن از اهل مکه است.

خداوند تبارک و تعالی از زبان حضرت موسی علیه السلام به حضرت خضرعلیه السلام می فرماید: «أَقَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّهً» «نفس زکیه ای را کشتی.»(3) زیرا از گناهان، پاک بود.

احادیثی که در این باره روایت شده است را در این فرصت برای شما باز می گوییم:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «یقول القائم لاصحابه: یا قوم! ان اهل مکه لا یریدوننی و لکنی مرسل الیهم لاحتج علیهم بما ینبغی لمثلی أن یحتج علیهم. فیدعو رجلا من اصحابه فیقول له: امض الی اهل مکه فقل:

یا اهل مکه! ... انا رسول فلان الیکم و هو یقول لکم: انّا اهل بیت الرحمه و معدن الرساله و الخلافه و نحن ذریّه محمّد و سلاله النبییّن و انّا قد ظلمنا و اضطهدنا و قهرنا و ابتز منّا

ص:338


1- 372. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 232 و غیبت؛ نعمانی؛ ص 255.
2- 373. مقصود از رکن، گوشه ای است که حجرالاسود در آن مستقر است و مقام، همان مقام ابراهیم علیه السلام نزدیک کعبه است.
3- 374. کهف، آیه 74.

حقّنامنذ قبض نبینا الی یومنا هذا، فنحن نستنصرکم فانصرونا.

فاذا تکلّم هذا الفتی بهذا الکلام اتوا الیه فذبحوه بین الرکن و المقام و هی النفس الزکیّه.»

قائم علیه السلام به یاران خود فرمود: «ای مردم! اهل مکه من را نمی خواهند؛ ولی من فرستاده ای به جانب آنها می فرستم که حجّت را بر آنها تمام کنم.»

پس مهدی علیه السلام، مردی از اصحابش را فرا می خواند و به او می فرماید: «به طرف مکه برو و بگو: ای اهل مکه! من فرستاده مهدی قائم علیه السلام هستم، او به شما می گوید، ما اهل بیت رحمت، معدن رسالت و خلافت، نوادگان محمدصلی الله علیه وآله و نسل پیامبران علیهم السلام هستیم به ما ظلم کردند و ما مظلوم واقع شدیم و مورد فشار قرار گرفتیم و تا به امروز، حق ما را به زور غصب کردند؛ پس از شما می خواهیم که ما را یاری نمایید.» هنگامی که این جوان، چنین صحبت نمود، بر سر او می ریزند و او را بین رکن و مقام ذبح می نمایند و او نفس زکیه است... .»(1)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «...و قتل غلام من آل محمّد(ص) بین الرکن و المقام، اسمه محمّد ابن الحسن، النفس الزکیه، فعند ذلک خروج قائمنا.»

«فرزندی از خاندان محمدصلی الله علیه وآله بین رکن و مقام به قتل می رسد که نام او محمدبن حسن، نفس زکیه است و پس از آن، قائم ماعلیه السلام ظهور می کند.»(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: «و لیس بین قیام قائم آل محمّد و بین قتل النفس الزکیه الاخمس عشره لیله.»

«بین قیام قائم آل محمدعلیه السلام و قتل نفس زکیه، فقط 15 شب، فاصله است.(3)»

همچنین در بعضی احادیث، «نفس زکیه» به فردی گفته شده است که همراه 70 نفر از صالحان در محدوده کوفه در هنگام ورود لشکر سفیانی به قتل می رسند.

همچنین این لقب به سید هاشمی نیز گفته شده است؛ ولی شکی نیست که قتل نفس زکیه از علایم حتمی ظهور است.

او کسی است که 15 شب قبل از ظهور امام علیه السلام بین رکن و مقام ذبح می شود.

ص:339


1- 375. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 307.
2- 376. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 192، نقل از کمال الدین؛ صدوق.
3- 377. بحار؛ مجلسی؛ جلد 52، ص 203، نقل از کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، ص 649 و آن را طوسی در غیبت؛ ص 271 و شیخ مفیدرحمه الله در ارشاد نقل نموده اند.

فصل هفدهم:کسانی که به دروغ و مکر، ادعای مهدویت نموده اند

قسمت اول

از زمان پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیهم السلام، اعتقاد به حضرت مهدی قائم علیه السلام نزد مسلمین، امری ثابت و استوار بوده است. در اوّل کتاب، آیاتی درباره امام زمان علیه السلام، بشارت های نبوی، احادیث علوی و اخبار وارده از اهل بیت علیهم السلام برای شما بیان گردید و مشاهده نمودید که آن آیات و احادیث درباره ظهور امام زمان علیه السلام بوده اند و به شکوه، جلال و بلند مرتبگی ایشان تصریح دارند؛ زیرا در تاریخ اسلام، شخصی نظیر آن حضرت علیه السلام از حیث امکانات، قدرت، استیلا بر کره زمین و غیره وجود ندارد.

این حقیقت به سبب روایت های فراوانی که در این باره وجود دارد، معروف است و کسی وجود نداشته، این حقیقت را تکذیب نماید.

بیان این عقیده و این حقیقت در خلال این قرون، باعث شد، افرادی به دروغ و مکر، ادعای مهدویت کنند که بعضی از مورخان، آنها را تا 50 نفر برشمرده اند؛ قابل ذکراست که بعضی از آنها، مجهول الهویه، بدون نسب حتی بدون دین و مذهب بوده، برخی از عقل کامل برخوردار نبوده اند و اعمال غیرعقلانی، شبیه اعمال دیوانگان انجام می داده اند.

ص:340

همچنین بعضی از آنان و پیروانشان در همان اوایل دعوتشان هلاک گردیدند و اثری از آنان باقی نماند.

بعضی از آنها مُرده اند و فقط نام و یاد آنها باقی مانده است و ما نظرها را به مجموعه ای از آنها معطوف می نماییم که در تاریخ، مشهور به ادعای مهدویت بوده اند و خلاصه ای درباره آنها را بیان می کنیم، آنان را به سه گروه تقسیم می نماییم:

1 - کسانی که به آنها، مهدویت را نسبت داده اند.

2 - کسانی که به دلیل حبّ ریاست و مقام، ادعای مهدویت کرده اند.

3 - کسانی که به دلیل پیروی از استعمارگران و نقشه استعماری، ادعای مهدویت کرده اند.

اما گروه اوّل: این گروه که تاریخ از آنها یاد کرده، کسانی هستند که مهدویت به وسیله پیروانشان به آنان نسبت داده شده است و این طرز تفکر در آن ایام، منتشر گردیده، نمی دانیم چرا آن کسانی که این نسبت به آنها داده شده است در مقابل این ادعا، سکوت کردند؟!

همچنین طرفداران آنها سعی داشته اند بعضی نشانه های روایت شده در احادیث - که راجع به امام زمان علیه السلام است - را با آن افراد مطابقت نمایند.

هم اکنون، بعضی از نمونه های این گروه را بیان می نماییم:

1 - از احادیث روایت شده به نقل از پیامبرصلی الله علیه وآله آمده: «مهدی علیه السلام همنام من است.» طرفداران مختار ثقفی، مهدویت را به محمّد حنفیه نسبت دادند و این حدیث را با وی مطابقت دادند و این جا باید این بیت شاعر را گفت که:

قل للّذی یدعی فی العلم فلسفه

حفظت شیئاً و غابت عنک اشیاء

به آن کسی که ادعای دانش فلسفه می نماید، بگو، یک چیز را حفظ کردی؛ ولی چیزهای فراوان دیگری از نظرت پنهان است.

2 - رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «أن المهدی من ولد الحسین و انه یخرج بالسیف و انه ابن سبیه - أی مسبیَّه -.»

ص:341

«مهدی علیه السلام از فرزندان حسین علیه السلام است و با شمشیر ظهور می نماید و فرزند کنیزی است.»(1)

وقتی زید، فرزند امام سجادعلیه السلام، نهضتی به پا کرد، پیروان او ادعا نمودند که ایشان مهدی علیه السلام است؛ چون از نسل حسین علیه السلام است و با شمشیر قیام نموده، فرزند کنیزی است.»

ولی آنان حدیث ذیل را فراموش کرده بودند که: «الائمه بعدی اثنا عشر، تسعه من صلب الحسین علیه السلام تاسعهم قائمهم.»

«ائمه بعد از من، دوازده نفرند که نُه نفر آنها از نسل حسین علیه السلام هستند و نهمین آنها، قائم علیه السلام است.»(2)

ولی طرفداران زید برای جلب قلوب و هدف های شخصی، این ادعا را نمودند؛ وقتی زید کشته، به دار کشیده شد، حکم بن عیاش، شاعر اموی گفت:

صلبنا لکم زیداً علی جذع نخلهٍ

و لم نرمهدیّاً علی الجذع یصلب

زید را بر تنه نخل به دار کشیدیم و هرگز ندیده ایم که مهدی علیه السلام به دار کشیده شود!

به کینه این اموی نگاه کنید که چگونه به دار کشیده شدن مهدویت را به استهزاء گرفته است؟!

از همان زمان تا به امروز، مذهب زیدیه به وجود آمد و بیشتر آنها در شهرهای یمن هستند که متاسفانه از مذهب تشیع و از ائمه علیهم السلام جدا گشتند و از بعضی مذاهب دیگر در فقه، اصول و فروع متابعت کردند.

زیدیه، دارای مواضع ناپسند در قبال ائمه طاهرین علیهم السلام هستند که شایسته است آنها به اصل و اصالت واقعی خود برگردند و در مذهب خود نسبت به اهل بیت علیهم السلام و آنهایی که خداوند و رسول او به اطاعت از آنان امر فرموده اند، واقع بینانه نگاه کنند و به مذهب تشیّع واقعی و برحق - که در ابتدای امر بر آن بودند - برگردند.

3 - چند سال بعد از قیام زید، محمدبن عبداللَّه معروف به «محض»، نوه امام حسن مجتبی علیه السلام متولد گشت و فرصت طلبان از این فرصت استفاده نموده، مهدویت را به او

ص:342


1- 378. غیبت؛ نعمانی؛ ص 228.
2- 379. بحار؛ مجلسی؛ ج 36، ص 292.

نسبت دادند و حدیث بی ارزشی - که زاییده افکار خود بود - را با ایشان مطابقت نمودند و آن، این است که: نام پدر مهدی علیه السلام، همنام پدر من است.

در ابتدای کتاب گفتیم که این حدیث، مخالف صدها حدیث روایت شده درباره اسم پدر امام زمان علیه السلام می باشد.

فرصت طلبان، این حدیث جعلی را بر محمدبن عبداللَّه محض مطابقت دادند و سپس به او، لقب «نفس زکیه» دادند و بعضی مردم با او بیعت نمودند و مضحک این است که پدرش عبداللَّه نیز با او بیعت نمود!

گروه دوم: کسانی بودند که به سبب حبّ ریاست، تسخیر قلوب، کسب قدرت و عظمت، ادعای مهدویّت کردند که تعداد آنها زیاد است از جمله:

مهدی عباسی که پدرش منصور دوانیقی ادعا کرد، فرزندش، همان مهدی موعود است! با توجه به اینکه منصور، قبل از آن با محمدبن عبداللَّه محض - که خود را به مهدویت نسبت داده بود - بیعت کرده بود.

به این ذلت و بازی با عقاید نگاه کن که از هواهای نفسانی، نشات گرفته است و هر از گاهی، این تفکر ظهور می کند و در اشخاصی متبلور می شود، آن هم بر اساس امیال و هواهای نفسانی.

تعجبم از بی آبرویی ادعا کنندگان مهدویت و اوصاف آنان که پایانی ندارد!

چگونه آشکارا متوسل به این گونه دروغ های مفتضح و شرم آور می شوند در حالی که می دانند، دروغگو هستند؟! زیرا امام زمان علیه السلام - که پیامبرصلی الله علیه وآله آمدنش را بشارت داد صفات خاصی دارد و دارای مزایای معیّن و آشکاری است که مشهورترین آن صفات،این است که: زمین را پر از عدل و داد می نماید. آیا احدی از این ادعا کنندگان می تواند، مقداری از ظلمی که در اجتماعات بشری منتشر شده را از بین ببرد؟!

نکته تعجب آور این است که این افراد، این ادعاها را تصدیق نموده، و به خرافات آنان ایمان آورده اند، با توجه به اینکه می دانند، این احادیث شریف، اصلا با آنان مطابقت نمی نمایند.

ص:343

گروه سوم: آنهایی هستند که به تبعیت از خط فکری استعمارگران و تقلید از استعمار، ادعای مهدویت داشتند که هم اکنون به آنها اشاره می نماییم:

استعمار، خطوط فکری را ترسیم کرد تا به اسلام ضربه بزند و بین مسلمین تفرقه بیندازد تا اهداف استعماری خود را محقق نماید.

از جمله کارهایی که استعمار برای به وجود آوردن دودلی و متزلزل نمودن قلوب و افکار مسلمانان انجام داد، ایجاد مذاهب متعدد بین جوامع مسلمین و بازی با اعتقادات دینی آنان بود.

از همین رو، فرصت را غنیمت شمردند و با ایجاد ادعای مهدویت در بعضی افراد، این نقشه شوم خود را پیش بردند و این افراد ساده لوح را از همه لحاظ کمک نمودند، تا به مشکل و مانعی برنخورند.

در این جا، نمونه ای از کسانی که با راهنمایی استعمارگران، ادعای مهدویت داشت را بیان می کنیم:

علی محمّد باب، مؤسس دین بهایی: وقتی جاسوس روسی در سال 1834 م به ایران آمد، نقشه ای خبیثانه و ضد اسلامی ترسیم کرد؛ این جاسوس بعد از مدتی به عراق آمد و خود را شیخ عیسی لنکرانی نامید درحالی که اسم حقیقی او «کنیاز دالگورکی» بود و خود را در ردیف علمای دینی درآورد و در درس سیدکاظم رشتی که از علمای کربلا بود حاضر گردیده بود و در آن جا با شخصی به نام علی محمّد ملاقات نمود که بعدها به نام «باب» شناخته شد و به مصرف حشیش عادت داشت.

جاسوس روسی توانست بین خود و علی محمد، دوستی محکمی به وجود آورد.

قسمت دوم

در یکی از شب ها بعد از اینکه علی محمّد به عادت همیشگی، حشیش مصرف نمود، جاسوس روسی فرصت را غنیمت شمرد، او را با تمام خضوع و احترام مخاطب قرار داد و گفت: ای صاحب زمان! به من رحم کن که تو قطعاً صاحب الزمان هستی.

علی محمّد علی رغم اینکه مصرف حشیش و حالت تخدیری که به سبب آن داشت، این خطاب را نسبت به خود رد نمود و سعی کرد، این نسبت را از خود دفع نماید؛ ولی جاسوس

ص:344

روسی، پافشاری و اصرار نمود و این نسبت را به او تلقین نمود که او همان، امام زمان علیه السلام است.

هر وقت علی محمد، حشیش مصرف می نمود، جاسوس روسی فرصت را غنیمت می شمرد و این مسئله را به او تلقین می کرد و هر بار مسئله ای بسیار ساده و پیش پا افتاده از او سؤال می نمود و علی محمّد جواب های سخیف و ساده ای می داد؛ ولی جاسوس روسی با تعجب و احساس رضایتمندی بسیار از جواب های بی ارزش علی محمد، خود را قانع و راضی جلوه می داد.

در یکی از روزها، جاسوس روسی، بطری ای شراب را از بغداد خریداری نمود و به باب تقدیم کرد، او نیز بدون اینکه آن را رد کند، مصرف کرد و وقتی عقل او زایل گشت، جاسوس روسی شروع به تلقین نمود که تو، همان امام زمان علیه السلام هستی.

تصدیق حرف جاسوس آغاز گردید و او اعتقاد پیدا کرد که امام زمان علیه السلام است؛ ولی از ابراز و اظهار این امر واهمه داشت تا اینکه جاسوس روسی، او را تحریک نمود و وعده مال فراوان به او داد؛ وقتی علی محمّد از کربلا به بصره مهاجرت نمود و سپس به بوشهر در ایران رفت، ادعا نمود، نایب خاص امام است؛ ولی جاسوس به این ادعا رضایت نمی داد؛ بلکه برای او نوشت: تو صاحب امر و امام زمان هستی.

سپس جاسوس روسی در کربلا این خبر را منتشر کرد که علی محمد، همان صاحب الزمان است که در بوشهر، ظهور نموده است.

آنهایی که علی محمّد را می شناختند، می دانستند که او حشیشی و شرابخوار است و به این شایعات می خندیدند و بعضی کم خردهای ساده لوح، این خبر را تصدیق کردند بعد از اینکه جاسوس به این اعمال شیطانی همت گمارد به عنوان سفیر روس در تهران تعیین گردید و شوکت، قدرت و امکانات علی محمّد را بیشتر کرد و فرصت عمل بیشتری در پیش روی او ایجاد نمود و فرصت را بیشتر از قبل، غنیمت شمرد.

آن جاسوس در تهران افرادی را - که از دوستانش بودند - تربیت نمود و عقاید آنها را خرید و تحت تصرف خود درآورد از جمله حسین علی، معروف به «بهاء» و میرزا یحیی،

ص:345

معروف به «صبح ازل» که این دو نفر، اثر مهمی در نفوذ و اشاعه خط فکری این جاسوس خبیث داشتند.

بعد از گذشت دو ماه، علی محمّد از بوشهر خارج و به طرف شیراز رفت و در شیراز ادعا نمود که مهدی صاحب الزمان است و در اطراف او عده ای که به هیچ عقیده و دینی التزامی نداشتند، جمع شدند.

وقتی علمای شیراز، ورود این شیطان به شیراز را شنیدند، بعضی را برای حصول اطمینان به سوی او فرستادند و آنها با اظهار به محبت و دوستی، اعتماد او را به دست آوردند تا مشخص شود که آیا علی محمد، امام زمان علیه السلام است؟ در این وقت بود که علی محمد، عقاید خرافی و باطل خود را برای آنان آشکار کرد و این گونه بود که علما از باطن این منحرف گمراه، آگاه شدند.

این جا بود که علما ضد او برخاستند، نزدیکان و جیره خوارانش را از منزلش خارج کردند، او را دستگیر نمودند و به سمت محاکمه سوق دادند که در نهایت، او را محکوم به ضرب و زندان نمودند؛ اومدت طولانی در زندان به سر برد و سپس آزاد گردید و از شیراز خارج، و به طرف اصفهان رفت.

جاسوس روس، نامه ای به استاندار اصفهان نوشت و سفارش علی محمّد را برای احترام و محافظت از او به استاندار نمود؛ ولی استاندار اصفهان در آن روزها از دنیا رفت و امام دروغین، دستگیر و روانه تهران گردید.

جاسوس روسی به دوستان دستور داد بین مردم شایعه بیندازند که: امام زمان علیه السلام را دستگیر کرده اند!!

حکومت وقت، علی محمّد باب را تحت مراقبت به قزوین و از آن جا به تبریز و پس از آن به ماکو فرستاد؛ ولی دوستان جاسوس، مردم را علیه حکومت وقت تحریک نمودند و در شهرهای ایران، خبر دستگیری منتشر شد، و بعضی از افراد نادان باورشان شد و جاسوس هم، ضمن تحریک بیشتر زیردستان خود، امکانات و پول در اختیار آنها می گذاشت تا هر چه بیشتر ضد حکومت، سر و صدا و جنجال راه بیندازند.

ص:346

در پایان، پادشاه دستور محاکمه علی محمّد با حضور علما و فقها را صادر نمود، جلسه محاکمه منعقد گردید و بحث و مناقشه آغاز شد و در نهایت، علی محمّد از کرده خود پشیمان شد و اظهار ندامت و توبه نمود.

جاسوس روسی ترسید، مبادا دخالت او در این امر کشف گردد؛ لذا سعی در کشتن علی محمد نمود تا پوششی بر کوشش های خبیثانه اش باشد؛ در آن روزها، پادشاه وفات یافت و ناصرالدین شاه جانشین گردید، دستور قتل علی محمد را صادر و حکم را تنفیذ نمود.

حسین علی و شاگردانش نیز به دستور جاسوس روس به بغداد رفتند؛ البته اگر کوشش سفیر و کارکنان سفارت روس برای آزادی آنها نبود، چنین اتفاقی نمی افتاد.

حسین علی، تحت تعلیمات خاصی قرار گرفت که به نفع برادر خود یحیی عمل کند و ادعا نماید که او در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و اموال بیشتری در این راه در اختیار او قرار گرفت، او نیز دعوت خود را شروع کرد که بعضی از مردم نادان - که راه مشخصی در حیات خود نداشتند - با او همراهی نمودند؛ حکومت عثمانی دستور به تبعید این گروه فاسد از بغداد به ترکیه و از آن جا به ادرنه (منطقه ای در ترکیه) را صادر کرد.

همچنین تعلیمات بهاییتِ سفارت روس در تهران تنظیم و به حسین علی ارسال و بین طرفداران پخش می شد.

در آخر، بین حسین علی و برادرش یحیی، اختلاف به وجود آمد و یحیی به قبرس مسافرت و در آن جا ازدواج نمود و خود را «صبح ازل» نام نهاد.

ولی حسین علی و طرفدارانش به شهر «عکا» در فلسطین تبعید شدند و سعی فراوانی برای نشر این عقاید باطل در ایران و فلسطین از طریق بذل فراوان اموال به کار بردند.

حسین علی، لقب «بهاء» را برای خود انتخاب کرد؛ لذا طرفداران او را «بهایی» نام نهادند. شایان ذکر است که فرقه ضاله بهاییت از فرقه های ساخته دست استعمار می باشد که برای مبارزه با اسلام و ایجاد تفرقه در میان مسلمان به وجود آمده است.

وقتی این حزب سیاسی در لباس دین در بعضی بلاد اسلامی و غربی انتشار یافت؛ آمریکا هم در نشر این فرقه، علیه اسلام و مسلمین با روسیه متحد گردید؛ لذا می بینید که

ص:347

بهاییت و بهایی ها در همه جا برای نفوذ آمریکا سعی دارند.

این خلاصه ای از تاریخ باب، بهاییت و بهایی ها بود که بدین مناسبت بیان نمودیم؛ البته بهاییت دارای تاریخی مملو از زشتی ها و پلیدی هاست که انسان از بیان آن شرم دارد.(1)

در این جا گروه دیگری از مدعیان دروغین مهدویت هستند که نمی دانیم جزو کدام دسته از سه گروه یاد شده هستند که اسم بعضی ها از آنها را می آوریم:

1 - عبیداللَّه مهدی بن محمّد از نوادگان امام جعفر صادق علیه السلام - که مؤسس دولت فاطمی که از مصر آغاز تا اقصی نقاط مراکش ادامه داشت - بود.

2 - محمدبن عبداللَّه بن تومرت علوی حسنی، معروف به مهدی هرعی که اصل او از مراکش و مغرب است که دولت مقتدر و بزرگی در اوایل قرن ششم هجری تاسیس نمود و بعد از مرگ او به عبدالمؤمن رسید که معروف به دولت عبدالمومن شد.

3 - عباس فاطمی در مغرب و مراکش در سال (107 هجری) ظهور کرد و ادعای مهدویت نمود.

4 - سیداحمد در هند و در سال (1243 هجری) ظهور نمود.

5 - محمدبن علی بن محمّد سنوسی، متولد الجزایر در کوه سنوس در سال (121هجری) بود، مذهبی را تاسیس نمود، ساکن لیبی گردید و فرزندانش، جانشین او شدند.

6 - غلام احمد قادیانی، متولد سال (1249 هجری) در قادیان از ولایت پنجاب در پاکستان است که در شهرهای پنجاب، کشمیر، بمبئی و جاهای دیگر هند، بلاد عرب و زنگبار، طرفداران بیشتری یافت.

7 - محمّد احمد مهدی سودانی که ادعا نمود، امام دوازدهم است و سودانی هایی که تحت ظلم و فشار حکومت وقت بودند را بشارت به پیروزی می داد؛ روزی از او سؤال کردند:

تو، همان مهدی منتظر هستی؟!

گفت: آری،من همان هستم!!

سپس خبر ظهور او در اطراف خارطوم و نواحی آن منتشر گردید و قبایل بیابان گرد، او

ص:348


1- 380. مذاکرات دالگورکی؛ جاسوس روسی در بلاد اسلامیه؛ صص 61 - 85.

را شناختند؛ او با انگلیسی ها جنگید و بر آنان پیروز شد؛ سپس در اثر تب حدود سال 1308 هجری وفات یافت.

این، شرح حال مختصری از این افراد بود و ما هم به این مقدار بسنده می نماییم؛ ولی در کتاب مفتاح باب الابواب و کتاب طبقات المضلین در این باره مطالبی به تفصیل وجود دارد.

خلاصه گفتار: ادعای مهدویت به عنوان وسیله و طعمه ای برای بعضی گمراهان - که سعی در تحقق اهداف شوم شخصی خود یا استعمارگران داشته اند - بوده است آن هم تحت هر شرایط یا به هر وسیله ای که امکان رسیدن به آن باشد.

صحیح تر آن است که بگوییم: آنهایی که ادعای مهدویت نمودند، مرتکب جرایم غیرقابل بخششی شدند؛ زیرا اعتقادات مردم را به بازی گرفتند، خواستار احیای باطل و کشتن حق، از بین بردن و تخریب شخصیت شیعه و پراکنده کردن پیروان اهل بیت علیهم السلام شدند و فرصتی برای استهزای کینه ورزانه دشمنان مهیا کردند برای اینکه هرچه می خواهند، بگویند یا بنویسند.

افزون بر آن، گمراه نمودن مردم و اغوای آنان از راه راست و سوق دادن آنان به سمت مذاهب ساختگی و دروغین را از اهداف آنها می توان برشمرد.

ص:349

فصل هجدهم:امام زمان علیه السلام چگونه و از کجا ظهور می کند؟

توضیح

اعتقادم بر این است که این، بحثی بسیار حساس است و در اوج اهمیت قرار دارد؛ چون این سخن، راجع به کیفیت ظهور و خروج از اختفاست، کسی که بیش از هزار سال در این حالت به سر برده است.

سخن ما درباره شروع نهضتی است که اهداف بزرگ و نتیجه گران قدر آن بزودی به بار خواهد نشست؛ بزرگ ترین قیامی که برای پاکی کره زمین انجام خواهد گرفت و بزرگ ترین تغییر را در حیات بشر و وسیع ترین تغییر را در مظاهر حیات به وجود خواهد آورد؟

این قیام چگونه شروع می شود؟

امام مصلح، قیامش را از کجا آغاز خواهد نمود؟

واضح است که عقل محدود و افکار کوتاه ما، توانایی خبر دادن و پیشگویی درباره مهدویت را ندارد، پیشگویی ها و اطلاعات ما از این مسئله، در تمایز حق از باطل و دروغ از راست، بیشتر با اشتباه رو بروست؛ پس چه ارزشی در روشن کردن این موضوع دارد؟

افزون بر این، احادیثی که از ائمه طاهرین علیهم السلام روایت شده، این موضوع را از هر گونه

ص:350

پیشگویی و خبر غیبی بی نیاز می کند؛ اینها به صورت کامل، کیفیت ظهور و قیام امام زمان علیه السلام را توصیف می کند و شکی در آن نیست که امام زمان علیه السلام مسیر خود را بر اساس برنامه های آسمانی طی می کند که ضامن پیروزی کامل است و از هر آفتی دور خواهد بود.

نباید این مطلب را فراموش کرد که بین ظهور و قیام تفاوت وجود دارد؛ ظهور، خروج از اختفاءِ نهان است و قیام، نهضت، انقلاب و شروع به عمل می باشد.

هنگامی که به منابع و دایره المعارف احادیث مراجعه می کنیم در آنها ناهماهنگی در برخی از الفاظ، اختلاف در نام ها و احادیثی که اوّل، وسط و یا آخر آن حذف شده است را مشاهده می کنیم. درباره غلطهای چاپی که دیگر نپرس، که معانی احادیث را دگرگون و مشوش نموده است؛ ما خلاصه بعضی احادیث یا احادیثی که مفهومش را دریافته ایم، آورده ایم تا هماهنگی بین آنها برقرار باشد.

از جمله نشانه های ظهور، ندای آسمانی است که در ماه رمضان واقع می شود و ظاهر احادیث این گونه است که ندای آسمانی، نزدیک ظهور امام زمان علیه السلام است.

امام زمان علیه السلام در مدینه ظهور می کند؛ ولی ما نتوانستیم فاصله ظهور تا قیام را بفهمیم؛ اما می توان گفت که ظهور ایشان در سطح محدودی نخواهد بود و همچنین نمی دانیم که حاکم مدینه در آن روز در مقابل امام زمان علیه السلام چه خواهد کرد؟

در حالی که سفیانی بر سرزمین های سوریه، اردن و فلسطین حکومت می کند، خبر ظهور امام زمان علیه السلام به او داده می شود، سفیانی هم لشکری را به سوی مدینه می فرستد؛ ولی امام زمان علیه السلام برای دوری از قیام زودرس، قبل از رسیدن لشکر سفیانی به مکه می رود؛

لشکر سفیانی داخل مدینه می شوند تا آن حضرت را دستگیر کنند؛ ولی اثری از او نمی بینند از همین رو به سوی مکه حرکت می کنند که در بین راه و در سرزمین بیداءِ، زمین، لشکر سفیانی را می بلعد.

امام زمان علیه السلام به سوی مکه می رود و در منزلی که در نزدیکی کوه صفا یا در منطقه ای از اطراف مکه مستقر می شود.(1)

ص:351


1- 381. غیبت؛ نعمانی؛ باب 10، ص 182 و عقد الدرر؛ ص 133.

روزگار سپری می شود تا اینکه هنگامه قیام فرا می رسد و سیصد و سیزده نفر از اصحاب خاص امام زمان علیه السلام از شرق و غرب کره خاکی رو به سوی مکه می آورند.

در این جا سخن خود را قطع می کنیم و راجع به اصحاب امام زمان علیه السلام صحبت می کنیم و دوباره به بحث باز می گردیم.

اصحاب امام زمان علیه السلام

تعداد یاران امام زمان علیه السلام و ویژگی آنها و اینکه در عدد سیصد و سیزده چه سرّی نهفته است را نمی دانیم؟

اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله در جنگ بدر سیصد و سیزده نفر بودند و در برخی روایات آمده، اصحاب امام حسین علیه السلام در روز عاشورا سیصد و سیزده نفر بوده اند و نیز اصحاب امام زمان علیه السلام سیصد و سیزده نفر می باشند.

روشن است که آنها، بهترین مردمان روی زمین در آن روز می باشند و در وجود آنها، لیاقت، شایستگی، کفایت اداره کره خاکی و تدبیر امور تمام جهان به فراوانی یافت می شود؛ تمامی آنها تحت رهبری، راهنمایی و تعالیم امام زمان علیه السلام قرار دارند.

آنها کسانی هستند که خداوند آنها را از سرزمین های گوناگون و اقوام مختلف برمی گزیند؛ در خطبه «بیان» - که منسوب به امیر مؤمنان علیه السلام است - اسامی آنها و سرزمینشان بیان شده است؛ اسامی برخی از آنان برای ما شناخته شده است و برخی از اسامی، دارای غلطهای چاپی می باشند.

ما به اندازه توانمان، اسامی اصحاب امام زمان علیه السلام، سرزمین ها قبایلشان را به ترتیب حروف الفبا می آوریم.

تعداد افراد اسامی سرزمین ها یا قبایل اسامی

ارمنستان(1): احمد و حسین؛ "2 نفر"

اسکندریه مصر: حسن، محسن، شبیل و شیبان؛ "4 نفر"

اصفهان: یونس؛ "1 نفر"

ص:352


1- 382. ارمنستان، منطقه وسیعی است که قسمتی از ایران و قسمتی از اتحاد شوروی سابق را شامل می شود.

فرنگ(1): علی و احمد؛ "2 نفر"

الومه(2): معشر؛ "1 نفر"

انبار(3):علوان؛ "1 نفر"

انطاکیه(4): عبدالرحمان؛ "1 نفر"

بحرین (اوال): عامر، جعفر، نصیر، بکیرو لیث؛ "5 نفر"

قبیله اوس: محمّد؛ "1 نفر"

بالس(5): نصیر؛ "1 نفر"

صحرانشینان اعقیل: منبه، ضابطو غربان؛ "3 نفر"

صرانشینان اغیر: عمرو(6)؛ "1 نفر"

صحرانشینان شیبان: نهراش؛ "1 نفر"

صحرانشینان قسین: جابر؛ "1 نفر"

صحرانشینان کلاب: مطر؛ "1 نفر"

صحرانشینان مصر: عجلان و دراج؛ "2 نفر"

برعه: یوسف، داوود و عبداللَّه؛ "3 نفر"

بصره: علی و محارب؛ "2 نفر"

بلخ(7): حسن؛ "1 نفر"

بلست(8): عبدالوارث؛ "1 نفر"

بلقا: صادق؛ "1 نفر"

بیت المقدس: بشر، داوود و عمران؛ "3 نفر"

ص:353


1- 383. به صورت خاص به فرانسوی ها و به صورت عموم به اروپایی ها اطلاق می شود.
2- 384. منطقه ای در سرزمین هذیل.
3- 385. سرزمینی در عراق که در نزدیکی سوریه قرار گرفته است.
4- 386. شهری در سوریه.
5- 387. منطقه ای در سوریه که بین حلب و رقه است.
6- 388. عمر نیز آمده است.
7- 389. شهری در افغانستان.
8- 390. روستایی از اسکندریه مصر.

بیضا(1): سعد، سعید؛ "2 نفر"

شوشتر:احمد و هلال؛ "2 نفر"

تفلیس(2): محمّد؛ "1 نفر"

قبیله تمیم(3): ریان؛ "1 نفر"

ثقب(4): هارون؛ "1 نفر"

کوه لکام(5): عبداللَّه، عبیداللَّه، قادم و یحیی؛ "5 نفر"

جدّه (عربستان): ابراهیم؛ "1 نفر"

جعاره: یحیی و احمد؛ "2 نفر"

اتیوپی: ابراهیم، عیسی، محمّد و حمدان؛ "4 نفر"

حبش: کثیر؛ "1 نفر"

حلب (سوریه): صبیح و محمّد؛ "2 نفر"

حلّه (عراق): محمّد و علی؛ "2 نفر"

حمص: جعفر؛ "1 نفر"

قبیله حمیر: مالک و ناصر؛ "2 نفر"

خرشان (بحرین): تکیّه و مسنون؛ "2 نفر"

قطیف(6): عزیز و مبارک؛ "2 نفر"

خلاط(7): محمّد و جعفر؛ "2 نفر"

خونج(8): محروز و نوح؛ "2 نفر"

دمشق: داوود و عبدالرحمان؛ "2 نفر"

ص:354


1- 391. شهری در ایران، مغرب، لیبی و در جنوب یمن.
2- 392. شهری در گرجستان.
3- 393. قبیله ای عربی که نسبت آنها به تمیم بن مرّ بن الیاس بن مضر می رسد.
4- 394. روستایی از یمامه، واقع در منطقه نجد عربستان.
5- 395. کوهی مشرف به انطاکیه سوریه.
6- 396. شهری در عربستان.
7- 397. شهری بزرگ در ارمنستان.
8- 398. شهری در آذربایجان ایران.

دورق(1): عبدالغفور؛ "1 نفر"

دیار: شعیب؛ "1 نفر"

ذهاب(2): حسین؛ "1 نفر"

رمله(3): طلیق و موسی؛ "2 نفر"

رُهاط(4): جعفر؛ "1 نفر"

ری (5): مجمع؛ "1 نفر"

بغداد: عبدالمطلب، احمد و عبداللَّه؛ "3 نفر"

زید(6): محمد، حسن و فهد؛ "3 نفر"

ساده(7): صلیب، سعدان و شبیب؛ "3 نفر"

سجار(8): محمّد؛ "1 نفر"

سرخس(9): ناجیه و حفص؛ "2 نفر"

سامرا: مرایی و عامر؛ "2 نفر"

سعداوه: احمد، یحیی و فلاح؛ "3 نفر"

سلماس(10): هارون؛ "1 نفر"

سمرقند(11): علی و مجاهد؛ "2 نفر"

سن(12): مقداد و هود؛ "2 نفر"

سنجار(13): ابان و علی؛ "2 نفر"

ص:355


1- 399. روستایی در خوزستان.
2- 400. سرزمینی در کرمانشاه.
3- 401. سرزمینی در شمال شرقی قدس.
4- 402. منطقه ای در اطراف مکه.
5- 403. شهری در اطراف تهران.
6- 404. مکانی در نزدیکی شهر بالس در سوریه.
7- 405. منطقه ای در یمامه، سرزمین نجد، واقع در عربستان.
8- 406. منطقه ای در اطراف شهر بخارا در سرزمین قفقاز.
9- 407. شهری در اطراف مشهد مقدس.
10- 408. منطقه ای در شمال ایران و نزدیک به تبریز.
11- 409. شهری بزرگ در ازبکستان.
12- 410. شهری در ساحل رودخانه دجله در عراق و نزدیک تکریت.
13- 411. سرزمینی در اطراف موصل در شمال عراق و در جای دیگر درباره سنجار آمده، روستایی در اطراف شهر حلب در سوریه است.

سند(1): عبدالرحمان؛ "1 نفر"

سهم: جعفر؛ "1 نفر"

سوس(2): شیبان و عبدالوهاب؛ "2 نفر"

سیراف(3): خالد، مالک، حوقل و ابراهیم؛ "4 نفر"

سیلان(4): نوح، حسن و جعفر؛ "3 نفر"

شوبک: عمیر؛ "1 نفر"

شیراز: عبداللَّه، صالح، جعفر و ابراهیم؛ "4 نفر"

شیزر(5) عبدالوهاب؛ "1 نفر"

صنعا: جبرییل، حمزه، یحیی و سمیع؛ "4 نفر"

ضیعه: زید و علی؛ "2 نفر"

ضیف(6): عالم و سهیل؛ "2 نفر"

طائف: علی، سبا و زکریا؛ "3 نفر"

طائف یمن: هلال؛ "1 نفر"

طالقان(7): صالح، جعفر، یحیی، هود، فالح، داود، جمیل، فضیل، عیسی، جابر، خالد، لوان، عبداللَّه، ایوب، ملائب، عمر، عبدالعزیز، لقمان، سعد، قبضه، مهاجر، عبدون، عبدالرحمان و علی؛ "24 نفر"

طبریّه(8): فلیح؛ "1 نفر"

عبادان(9): حمزه، شیبان، قاسم، جعفر، عمر، عامر، عبدالمهیمن، عبدالوارث،و احمد؛

ص:356


1- 412. منطقه ای وسیع در جنوب پاکستان.
2- 413. شهری در خوزستان به نام شوش و همچنین سوس، اسم سرزمینی در مغرب عربی است.
3- 414. سرزمینی در ایران که در نزدیکی خلیج فارس است و 6 فرسخ با شیراز فاصله دارد.
4- 415. جزیره ای در جنوب شرقی هند.
5- 416. شهری در سوریه.
6- 417. شاید ضیق صحیح باشد که روستایی در منطقه نجد، واقع در عربستان می باشد.
7- 418. اسم منطقه ای است که بین قزوین و ابهر واقع شده، همچنین اسم شهر بزرگی در افغانستان است.
8- 419. شهری واقع بر دریاچه طبریه در فلسطین است.
9- 420. منظور از عبادان، مشخص نیست، کجا می باشد، شاید منظور آبادان است.

"10 نفر"

عدن: عون و موسی؛ "2 نفر"

عرفه(1): فرج؛ "1 نفر"

عسقلان(2): محمد، یوسف، عمر، فهد و هارون؛ "5 نفر"

عسکر مکرم(3): طیب و میمون؛ "2 نفر"

عقر (4): احمد؛ "1 نفر"

عکّا(5): مروان و سعد؛ "2 نفر"

عماره(6): مالک؛ "1 نفر"

عمّان: محمد، صالح، داوود، هواشب، کوش و یونس. "6 نفر"

عنیزه(7): عمیر؛ "1 نفر"

فسطاط(8): احمد، عبداللَّه، یونس و طاهر؛ "4 نفر"

کاشان: عبداللَّه، عبیداللَّه؛ "2 نفر"

قادسیه(9): حصین؛ "1 نفر"

قزوین: هارون، عبداللَّه، جعفر، صالح، عمر، لیث، علی و محمد؛ "8 نفر"

قم: یعقوب؛ "1 نفر"

کازرون(10): عمر، معمر و یونس؛ "3 نفر"

کبش(11): محمد؛ "1 نفر"

کربلا: حسین، حسین و حسن؛ "3 نفر"

ص:357


1- 421. روستایی نزدیک سرزمین عرفات در اطراف مکه.
2- 422. شهری در فلسطین همچنین روستایی در اطراف شهر بلخ در افغانستان.
3- 423. شهری در خوزستان.
4- 424. اسم مکانی در نزدیکی کربلا همچنین اسم روستایی بین تکریت و موصل و نیز روستایی در اطراف بغداد، همچنین روستایی در اطراف موصل و روستایی در اطراف رمله در فلسطین می باشد.
5- 425. شهری در فلسطین.
6- 426. شهری در جنوب عراق.
7- 427. شهری در منطقه نجد واقع در عربستان.
8- 428. شهری در مصر.
9- 429. شهری در عراق و اسم مکانی در نزدیکی نجف.
10- 430. شهری در ایران.
11- 431. منطقه ای در اطراف بغداد.

کرخ بغداد(1): قاسم؛ "1 نفر"

کرد(2): عون؛ "1 نفر"

کرمان: عبداللَّه؛ "1 نفر"

کوره(3): ابراهیم؛ "1 نفر"

کوفه: محمد، غیاث، هود و عتاب؛ "4 نفر"

لنجویه(4): کوثر؛ "1 نفر"

مدینه: علی، حمزه، جعفر، عباس، طاهر، حسن، حسین، قاسم، ابراهیم و محمد؛ "10 نفر"

مراغه(5): صدقه؛ "1 نفر"

مرقیه(6): بشر و شعیب؛ "2 نفر"

مرو(7): حذیفه؛ "1 نفر"

معاذه: سوید، احمد، محمد، حسن، یعقوب، حسین، عبداللَّه، عبدالقدیم، نعیم، علی، حیان، ظاهر، تغلب و کثیر؛ "14 نفر"

مکّه: عمرو، ابراهیم، محمد، عبداللَّه، عبدالرحمان، ملاعب محمد، عمر و مالک؛ "4 نفر"

منصوریه: محمد، عمر و مالک؛ "2 نفر"

مهجم(8): هارون و فهد؛ "3 نفر"

موصل: جعفر و محمد. "2 نفر"

نجف: ...... .. ؛"2 نفر"

ص:358


1- 432. نام محله ای در بغداد.
2- 433. روستایی در ایران که 60 کیلومتر با اصفهان فاصله دارد.
3- 434. سرزمینی در لبنان.
4- 435. جزیره ای در آفریقای شرقی.
5- 436. شهری در شمال ایران؛
6- 437. مرقیه، سرزمینی در اطراف شهر حمص در سوریه؛
7- 438. شهری در اتحاد شوروی و شهری در استان خراسان در ایران.
8- 439. سرزمینی در اطراف شهر زبید در یمن؛

نصیبین(1): احمد و علی؛ "2 نفر"

نوبه(2): واصل و فاضل؛ "2 نفر"

نیشابور: علی و مهاجر؛ "2 نفر"

هَجَر(3): موسی و عباس؛ "1 نفر"

هُجر: عبدالقدوس؛ "2 نفر"

هرات(4): نهروش؛ "1 نفر"

همدان(5): علی و صالح؛ "2 نفر"

هونین(6): عبدالسلام، فارس و کلیب؛ "3 نفر"

واسط(7): عقیل؛ "1 نفر"

یمامه(8): ظافر و جمیل؛ "2 نفر"

یمن: جبیر، حویش، مالک، کعب، احمد، شیبان، عامر، عمّار، فهد، عاصم، حجر، کلثوم، جابر و محمد؛ "14 نفر"

شش نفر از ابدال(9) که نام همگی آنها عبداللَّه و سه نفر از دوستداران اهل بیت علیهم السلام به نام های:«عبداللَّه، مخنف و براک و چهار نفر از دوستداران پیامبران، صباح، صیاح، میمون و هود و دو نفر غلام، عبداللَّه و ناصح که مجموع اینها سیصد و سیزده نفر می شود.(10)

ص:359


1- 440. شهری در ترکیه همچنین روستایی در اطراف حلب در سوریه.
2- 441. منطقه ای در آفریقا که در ساحل رود نیل قرار دارد و قسمتی از آن در مصر و قسمت دیگر در سودان بود؛
3- 442. روستایی در بحرین، یمن و در منطقه شرقی عربستان.
4- 443. شهری در شمال غربی افغانستان.
5- 444. قبیله عربی یمن، اسم شهری در یمن و شهری در ایران.
6- 445. منطقه ای در مصر.
7- 446. شهری در عراق، روستایی در یمن، منطقه ای در اطراف حلب و منطقه ای در اطراف بلخ.
8- 447. منطقه ای وسیع در عربستان.
9- 448. ابدال، گروهی از صالحان که دنیا از وجود آنها خالی نمی گردد و چنانچه کسی از آنها وفات نماید، خداوند کس دیگری را جانشین می نماید، همان طور که در مجمع البحرین، متعلق به طریحی بیان شده است.
10- 449. الزام الناصب؛ ج 2، ص 201 و نوائب الدهور؛ ج 2، ص 116.

هرگاه می گویند، تعداد اصحاب امام زمان علیه السلام سیصد و سیزده نفر هستند و نام افراد را می خوانیم و اثری از نام خود یا نام شهر و دیار خود را نمی بینیم، ناراحت و دلسرد می شویم؛ ولی وقتی انسان بداند که یاران امام علیه السلام فقط همین تعداد یا از همان شهر و دیار مشخص نیستند یأس و دلسردی جای خود را به امید و آرزو می دهد؛ پس ما می گوییم که نام اصحاب امام زمان علیه السلام، فقط همین تعداد نیستند؛ هم اکنون، مطلبی در این باره تقدیم می گردد:

فرق بین اصحاب و انصار

اصحاب، سیصد و سیزده نفر می باشند و اینها، همان هایی هستند که حضرت علی علیه السلام و امام صادق علیه السلام درباره آنها فرموده اند: «هم اصحاب الألویه.»

«آنان پرچمداران او هستند.» که اشاره به شایستگی های فراوان آنها در فرماندهی دارد.

امام صادق علیه السلام درباره آنها فرموده: «و هم حکّام اللَّه فی ارضه.»

«آنان، حاکمان الهی بر روی زمین هستند.»

در آینده می خوانید که هر کدام از این اشخاص، نقش مهمی در فتح کشورها و فرماندهی لشکرها به عهده دارند.

انصار، مؤمنان و صالحانی هستند که به امام زمان علیه السلام در مکه و جاهای دیگر ملحق می شوند و تحت لوای ایشان می مانند و با دشمنان خدا و رسولش می جنگند.

امام زمان علیه السلام با ده هزار نفر از انصار از مکه خارج می شود و اینها، فقط انصار هستند، افزون بر اینکه اینها، تمامِ انصار نیستند و سید هاشمی در عراق به امام زمان علیه السلام ملحق می شود که 12 نفر، همراه او هستند.

اضافه بر اینها، تعداد زیادی از انصار امام زمان علیه السلام از ملائکه هستند که اوامر و تعلیمات امام زمان علیه السلام را به اجرا در می آورند.

همچنین در ادعیه و زیارات از ائمه طاهرین علیهم السلام روایت شده: «انسان از خدای خود بخواهد که او را جزو انصار و رزمندگان امام زمان علیه السلام قرار دهد.»

ص:360

هم اکنون بعضی از این ادعیه و زیارات را می آوریم:

1 - «و أسأل اللَّه البَّر الرحیم ان یرزقنی مودّتکم وأن یوفقنی للطلب بثارکم مع الامام المنتظر الهادی من آل محمد.»

«از خداوند نیک و مهربان می خواهم که دوستی شما را نصیب من نماید و مرا برای خون خواهی شما، موفق به همراهی با امام منتظرعلیه السلام از خاندان محمدعلیهم السلام نماید.»(1)

2 - و أن یرزقنی طلب ثاری مع امام هدی(2) ظاهر ناطق بالحق منکم.

«از خداوند می خواهم که برای خون خواهی شما به من توفیق همراهی با امام هدایت و گویای به حق را روزی من نماید.»(3)

3 - و اجعلنی اللهم من انصاره و اعوانه و أتباعه و شیعته.

«خداوندا! مرا از یاران، پیروان، کمک رسانان و شیعیان او قرار ده.»(4)

4 - «اللهم کما جعلت قلبی بذکره معموراً فاجعل سلاحی بنصرته مشهوراً و ان حال بینی و بین لقائه الموت - الذی جعلته علی عبادک حتماً و أقدرت به علی خلیفتک رغماً - فابعثنی عند خروجه ظاهراً من حفرتی، مؤتزراً کفنی، حتی أجاهد بین یدیه فی الصفّ الذی اثنیت علی أهله فی کتابک فقلت: «کَأَنَّهُم بُنْیانٌ مَّرْصُوصٌ»

«خدایا، همان گونه که ذکر او را در قلبم قرار دادی، سلاح مرا در راه یاری او قرار بده و اگر مرگ - که آن را برای بندگانت قطعی قرار داده ای و برخلاف خواسته آنها بر آنان حاکم کردی - بین من و او فاصله انداخت در هنگام ظهور او، مرا از قبرم در حالی که کفن بر شانه ام انداخته ام، خارج نما. تا همراه او جهاد کنم و در ردیف کسانی قرار گیرم که آنان را در کتابت ستایش کرده ای: «گویی که بنیادی محکم و استوارند.»(5)

دعای عهد

5 - امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس 40 روز با این دعا، خداوند را بخواند از انصار قائم

ص:361


1- 450. مفاتیح الجنان؛ ص 64، زیارت عاشورای غیرمعروفه.
2- 451. در نسخه ای دیگر: «و ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام مهدی.»
3- 452. مفاتیح الجنان؛ ص 457.
4- 453. مفاتیح الجنان؛ ص 525.
5- 454. صف، آیه 4 و مفاتیح الجنان؛ ص 528.

ماعلیه السلام خواهد بود و چنانچه بمیرد، خداوند تبارک و تعالی او را از قبر خارج خواهد نمود و به تعداد هر کلمه، هزار حسنه به او عطا خواهد کرد و هزار گناه از او محو و پاک خواهد نمود.»

دعا این است:

«اللهم ربّ النور العظیم و ربّ الکرسی الرفیع و ربّ البحر المسجور و منزّل التوراه و الانجیل و الزبور و رب الظلّ و الحرور و منزل القرآن العظیم و رب الملائکه المقربین و الانبیاء المرسلین. اللهم انی اسئلک بوجهک الکریم و بنور وجهک المنیر و ملکک القدیم یا حی یا قیوم، أسئلک باسمک الذی أشرقت به السماوات و الارضون و باسمک الذی یصلح به الأولون و الآخرون یا حیّاً قبل کلّ حی و یا حیّاً بعد کل حیّ و یا حیاً حین لا حیّ یا محیی الموتی و ممیت الاحیاء یا حیُّ لا اله اِلا انت. اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی القائم بأمرک - صلوات اللَّه علیه و علی آبائه الطاهرین - عن جمیع المؤمنین و المؤمنات فی مشارق الارض و مغاربها، سهلها و جبلها و برّها و بحرها و عنی و عن والدیَّ، من الصلوات زنه عرش اللَّه و مداد کلماته و ما أحصاه علمه و أحاط به کتابه.

اللهم انی أجدِّد له فی صبیحه یومی هذا و ما عشت من أیامی، عهداً و عقداً و بیعهً له فی عنقی، لا أحول عنها و لا أزول أبداً.

اللهم اجعلنی من أنصاره و أعوانه والذّابّین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و المحامین عنه و السابقین الی اِرادته والمستشهدین بین یدیه.

اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیاً، فأخرجنی من قبری مؤتزراً کفنی، شاهراً سیفی، مجرداً قناتی، ملبیاً دعوه الداعی فی الحاضر و البادی.

اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغرّه الحمیده و اکحل ناظری بنظره منی الیه و عجّل فرجه و سهّل مخرجه و اوسع منهجه واسلک بی محجه و انفذ امره و اشدد ازره و اعمر اللهم به بلادک و احی به عبادک، فأنک قلت - و قولک الحق -: ظهر الفساد فی البرّ و البحر، بما کسبت أیدی الناس، فأظهر اللهم لنا ولیّک و ابن بنت نبیّک، المسمَّی باسم رسولک، حتی لا یظفر بشی ء من الباطل الامزّقه و یحقّ الحق و یحقّقه و اجعله اللهم مفزعاً لمظلوم عبادک و ناصراً لمن لا یجد له ناصراً غیرک و مجدّداً لما عطّل من أحکام کتابک و مشیّداً لما ورد من

ص:362

أعلام دینک و سنن نبیک صلی الله علیه وآله و اجعله اللهم ممّن حصّنته من باس المعتدین.

اللهم و سُرَّ نبیّک محمداًصلی الله علیه وآله برویته و من تبعه علی دعوته و ارحم استکانتنا بعده.

اللهم اکشف هذا الغمَّه عن هذه الأُمه بحضوره و عجّل لنا ظهوره، انّهم یرونه بعیداً و نراه قریباً، برحمتک یا ارحم الراحمین.

ثمّ تضرب بیدک علی فخذک الایمن ثلاث مرّات و تقول - بعد کلّ مره :العجل، العجل یا مولای یا صاحب الزمان.»

«بارالها! ای پروردگار نور بزرگ و ای پروردگار کرسی پرفراز و ای پروردگار دریای احسان و ای نازل کننده تورات، انجیل و زبور و ای پرودگار سایه و آفتاب گرم و ای نازل کننده قرآن عظیم و ای پروردگار فرشتگان مقرّب و پیامبران و فرستادگان!

بارالها! به حق ذات بزرگوارت و نور جمال بی مثالت که جهان به وسیله آن روشن می شود و به حق حکومت و مالکیت قدیمی ات، ای زنده، ای پابرجا!

از تو درخواست می کنم به حق اسمت که آسمان ها و زمین را نورانی می کند و به حق اسمی که اوّلین و آخرین عالم را صالح گرداندی؛ ای زنده پیش از هر زنده و ای زنده بعد از هر زنده و ای زنده! هنگامی که زنده ای جز تو نیست، ای زنده کننده مردگان و ای میراننده زندگان، ای زنده ای که معبودی جز تو نیست!

بارالها! به مولایمان، امام هدایت کننده و هدایتگر، قیام کننده به فرمان تو از جانب تمام مردان و زنان مومن در شرق و غرب عالم و در صحراها و کوه ها و خشکی و دریاها و از جانب من و پدر و مادرم، درود بفرست ؛ درودی که هم وزن عرش الهی و به اندازه مداد کلمات حق و شمارش دانش حق و کتاب آفرینش حق باشد.

بارالها! در این صبح و روزهایی که زنده ام با او تجدید می کنم و عهد و پیمان و بیعت او را بر گردن می اندازم که از آن برنگردم و دست برندارم.

بارالها! مرا جزو انصار و یاران و دفاع کنندگان از او و شتاب کنندگان در برآورده کردن خواسته های او و فرمانبردار دستوراتش و حمایت کنندگانش و سبقت گیرندگان در خواسته او و شهیدان در رکابش قرار بده.

ص:363

بارالها! اگر بین من و او مرگ - که مرگ را برای بندگانت حتمی و قطعی قرار داده ای - فاصله شود؛ پس مرا از قبرم برخیزان در حالی که کفنم را به کمرم بسته، شمشیرم را از نیام برکشیده، نیزه ام را برافراشته، لبیک گویِ دعوت حقِ او در شهر و دیار عالم باشم!

بارالها! آن چهره ارجمند و آن پیشانی نیکو را به من نشان بده و سرمه دیدار او را به چشم، من بکش، فرجش را تعجیل بفرما و خروجش را آسان نما و راهش را گسترده کن و مرا در راه او قرار ده و دستوراتش را نافذ گردان و پشتوانه اش را محکم نما!

بارالها! به وسیله او، سرزمین ها را آباد کن و به بندگانت زندگانی ببخش؛ چون تو فرموده ای و کلام تو حق است: «فساد در بیابان و دریا به آنچه دست های مردم کسب کردند، آشکار شد!»

بارالها! ولیّ خود و پسر دختر پیامبرت - که همنام رسولت می باشد - را آشکار کن که به هر باطلی که دست می یابد، آن را نابود می کند و هر حقی را محقق می نماید.

بارالها! او را پناهی برای بندگان مظلومت و یاری کننده کسانی که یاری رسانی ندارند و زنده کننده احکام کتابت که تعطیل شده، برپادارنده نشانه های دینت و روش پیامبرت قرار بده!

بارالها! او را از یورش ستمکاران محافظت بفرما!

بارالها! پیامبرت محمدصلی الله علیه وآله و تمام پیروانش - که دعوت او را اجابت کردند - به دیدار او شاد و مسرور گردان و به بیچارگی ما بعد از آن حضرت صلی الله علیه وآله رحم کن!

بارالها! این ناراحتی را از این امت به وسیله ظهور او برطرف کن و ظهور او را جلو بینداز که باطل گویان، ظهور او را بعید می دانند؛ ولی ما نزدیک می دانیم! به رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.»

سپس 3 مرتبه با دست بر ران راستت بزن و بگو: «العجل، العجل یامولای یا صاحب الزمان.»

مفضّل بن عمر گفت: درباره مهدی قائم علیه السلام و عده ای از اصحاب ما - که منتظر او ماندند و وفات نمودند - صحبت می کردیم که امام صادق علیه السلام به ما فرمود: «اذاقام... اتی المؤمن فی

ص:364

قبره، فیقال له: یا هذا... انه قد ظهر صاحبک، فأن تشأ أن تلحق به فالحق و ان تشأ ان تقیم فی کرامه ربّک فأقم.»

«هنگامی که او قیام کند به مومن در قبرش گفته می شود: «فلانی! صاحب و مولایت ظهور کرده است، اگر می خواهی به او ملحق شوی، ملحق شو و اگر می خواهی در سایه کرامت پروردگارت قرار گیری بپاخیز.»(1)

احادیث مربوط به اصحاب امام مهدی علیه السلام

درباره مدح و ستایش کسانی که برگزیدگان خداوند تعالی هستند و به همنشینی و همراهی امام زمان علیه السلام مشرّف گشته اند، روایات بسیاری راجع به چگونگی پیوستن آنان به امام علیه السلام وجود دارد و بلکه در قرآن کریم نیز آیاتی درباره اینها آمده است.

هم اکنون بعضی از این روایت ها را می آوریم و آنهایی را که نیاز به توضیح دارند، شرح می دهیم:

1 - از امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام در تأویل این آیه: «وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ» «به سبب امتی معدود، عذاب را به تأخیر انداختیم.»(2)

فرمودند: «انّ الامه المعدوده هم اصحاب المهدی فی آخر زمان، ثلاث مائه و ثلاثه عشر رجلاً، کعدّه أهل بدر، یجتمعون فی ساعه واحده، کما یجتمع قزع الخریف.»

«امت معدود، همان اصحاب مهدی علیه السلام در آخر زمان هستند که تعداد آنها سیصد و سیزده نفر است به تعداد اهل بدر که در یک ساعت جمع می گردند، همان گونه که تکه های ابر در پاییز جمع می شوند.»(3)

2 - امام صادق علیه السلام درباره این آیه:«فاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً» «در نیکی کردن از یکدیگر سبقت بگیرید هرجا که باشید، خداوند شما را جمع می کند.»

فرمود: «یعنی اصحاب القائم، الثلاث مائه و بضع عشره و هم - واللَّه - الاُمَّه المعدوده، یجتمعون فی ساعه واحده کقزع الخریف.»

ص:365


1- 455. حق الیقین؛ عبداللَّه شبّر؛ ج 2، ص 14.
2- 456. هود، آیه 8.
3- 457. ینابیع الموده؛ قندوزی حنفی و تفسیر برهان؛ بحرانی درباره تفسیر این آیه.

«منظور، اصحاب قائم علیه السلام هستند که به خدا قسم! این سیصد و چند نفر، امت معدودی هستند که در یک ساعت جمع می گردند، همان گونه که ابرهای پاییزی جمع می شوند!»(1)

3 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یجتمعون قزعا کقزع الخریف من القبایل، مابین الواحد و الاثنین و الثلاثه و الاربعه و الخمسه و السته و السبعه و الثمانیه و التسعه و العشره.»

«همانند تکه های ابر پاییزی آنها را جمع می کند از قبایل مختلف و از هر جایی، 1 نفر، 2 نفر، 3 نفر، 4 نفر، 5 نفر، 6 نفر، 7 نفر، 8 نفر، 9 نفر و 10 نفر.»(2)

4 - امام محمّد باقرعلیه السلام فرمود: «اصحاب القائم ثلاثمائه و ثلاثه عشر رجلاً، اولاد العجم، بعضهم یحمل فی السحاب نهاراً، یعرف باسمه و اسم ابیه و نسبه و حلیته و بعضهم نائم علی فراشه، فیوافیه فی مکه علی غیر میعاد.»

«اصحاب قائم علیه السلام سیصد و سیزده نفرند، فرزندان عجم می باشند که بعضی از آنها در روز بر روی ابرها به سوی او برده می شوند؛ با نام، نام پدر، نسبت و کنیه شناخته شده اند، بعضی از آنها همان گونه که در خوابند، بدون وعده قبلی، او را ملاقات می نمایند.»(3)

5 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «انّ اصحاب القائم شباب، لاکهول فیهم اِلا کالکحل فی العین، او کالملح فی الزاد و اقلّ الزاد الملح.»

«اصحاب قائم علیه السلام جوانند، انسان پیری در آنها نیست، مگر بسیار کم مانند سرمه در چشم و نمک در طعام که کمترین چیز در غذاست.»(4)

6 - همچنین شخصی از آن حضرت علیه السلام، راجع به امام زمان علیه السلام پرسید که ایشان فرمود: «فیجمع اللَّه تعالی له قوماً، قزع کقزع السحاب، یؤلف اللَّه بین قلوبهم، لایستوحشون من احد ولایفرحون بأحدٍ یدخل فیهم، علی عده اصحاب بدر، لم یسبقهم الأولون و لا یدرکهم الآخرون.»

«خداوند تعالی برای او گروهی را همچون تکه های ابر - که به هم متصل خواهند شد

ص:366


1- 458. غیبت؛ نعمانی؛ باب 20، حدیث 3.
2- 459. غیبت؛ نعمانی؛ باب 20، حدیث 2.
3- 460. غیبت؛ نعمانی؛ باب 20، حدیث 8.
4- 461. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 333 و غیبت؛ نعمانی؛ باب 20، حدیث 10.

جمع خواهد نمود و بین آنان، انس و محبت قرار خواهد داد از هیچ کس وحشتی نخواهد داشت و به سبب پیوستن دیگران، مغرور و خوشحال نخواهند شد؛ آنان به اندازه یاران بدر خواهند بود که نه گذشتگان و نه در آیندگان مثل آنان نخواهند بود.»(1)

7 - امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «فیصیر الیه انصاره من أطراف الارض، تطوی لهم طیّاً، حتی یبایعوه.»

«از اطراف کره زمین به طرف او می روند و زمین به سرعت، زیر پایشان طی می شود تا با او بیعت نمایند.»(2)

8 - همچنین فرمود: «اذا أذن الامام دعا اللَّه باسمه العبرانی، فأتیحت له صحابته الثلاثمائه و ثلاثه عشر قزع کقزع الخریف، فهم اصحاب الالویه، منهم من یفقد من فراشه لیلاً، فیصبح بمکه و منهم من یُری یسیر فی السحاب نهاراً، یُعرف باسمه و اسم أبیه و حلیته و نسبه.»

قال الراوی: قلت: جعلت فداک.... ایهم اعظم ایماناً؟

قال علیه السلام: «الذی یسیر فی السحاب نهاراً و هم المفقودون و فیهم نزلت هذه الآیه: «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً».

«وقتی که خداوند سبحان و تعالی اذن ظهور دهد، او خداوند را به اسم خاصی می خواند، سپس سیصد و سیزده نفر دور او جمع می شوند مانند قطعه های ابر پاییز؛ آنها پرچم داران هستند، بعضی از آنان، شبانه در جای خود ناپدید می شوند و همان وقت در مکه ظاهر می گردند و برخی دیگر در روز روشن بر روی ابرها حرکت می کنند؛ آنها از نظر نام، نام پدر، کنیه و نسب شناخته شده اند.»

راوی گفت: فدایت شوم! کدام یک از آنها ایمانی برتر دارد؟

فرمود: «آنهایی که روز روشن بر ابرها سیر می کنند و دیده نمی شوند، این آیه درباره آنان نازل گردید: «چه وقت می شود که خداوند شما را جمع نماید.»(3)

ص:367


1- 462. مستدرک الصحیحین؛ حاکم نیشابوری؛ ج 4، ص 554 و عقدالدرر.
2- 463. الفصول المهمّه؛ ابن صباغ مالکی؛ فصل 12.
3- 464. غیبت؛ نعمانی؛ باب 20، حدیث 3. بقره، آیه 148.

9 - امام صادق علیه السلام فرمود: «و رجال کانّ قلوبهم زُبر الحدید لایشوبها شک فی ذات اللَّه، اشدُّ من الحجر، لو حملوا علی الجبال لازالوها... کأن علی خیولهم العقبان یتمسّحون بسرج الامام یطلبون بذلک البرکه و یحفون به، یقونه بأنفسهم فی الحروب و یکفونه ما یُرید.

رجال لاینامون اللیل، لهم دویّ فی صلاتهم کدویّ النحل، یبیتون قیاماً علی اطرافهم و یصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل، لیوث بالنهار. هم أطوع له من الأمه لسیدها کالمصابیح کأنّ قلوبهم القنادیل و هم فی خشیه اللَّه مشفقون، یدعون بالشهاده و یتمنّون ان یقتلوا فی سبیل اللَّه، شعارهم: یا لثارات الحسین.

اذا ساروا یسیر الرعب امامهم مسیره شهر، یمشون الی المولی ارسالاً، بهم ینصراللَّه امام الحق.»

«آنان، مردانی هستند که قلب هایی به محکمی آهن دارند و در ذات حق، اصلاً شک ندارند و آنها از سنگ سخت تر هستند و اگر بر کوه هایورش برند، آنها را از بین می برند همچون عقاب، سوار بر اسبان خود می تازند؛ بر اسب امام علیه السلام دست می کشیدند تا بدین وسیله تبرّک جویند؛ دور او حلقه می زنند و از او محافظت می نمایند و هرچه می خواهد و دستور می دهد، آماده و مهیا می نمایند؛ مردانی هستند که شب، خواب ندارند و صدای مناجات آنها در نماز مثل صدای زنبور است، شب را در عبادت به سر می برند و تا صبح بر اسبان خود سوار هستند.

آنها عبادت کنندگان در شب، شیرمردان در روز و مطیع ترین خلایق برای رهبر و قائم خود هستند؛ آنان مانند چراغ های روشنگر و هدایت کننده هستند. دلهای آنان همانند شعله هایی است که از ترس از خداوند، هراس دارند. از خداوند، شهادت در راه او را می خواهند و شعار آنان: خون خواهان حسین علیه السلام است. هرگاه حرکت می کنند و می خواهند به جایی بروند، ابهت و عظمت آنان، زودتر از خودشان به آن جا می رسد؛ به سرعت به نزد مولایشان می شتابند و خداوند به وسیله اینها، امام قائم برحق را یاری می کند.»(1)

10 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «فمن کان ابتُلی بالمسیر وافی فی تلک الساعه و من لم یُبتَلَ

ص:368


1- 465. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 308.

بالمسیر فَقِدَ من فراشه و هو قول امیرالمؤمنین علی علیه السلام: «المفقودون من فراشهم.»

«هر کس حرکت کند در همان ساعت به حضور او می رسد و هر کسی در رختخواب خود بماند و حرکت نکند از بسترش ناپدید می شود. اینها کسانی هستند که امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آنان فرموده است: «آنها، مفقودان از بستر هستند.»(1)

11 - امام صادق علیه السلام فرمود: «بینا شباب الشیعه علی ظهور سطوحهم نیام، اذا وافوا الی صاحبهم فی لیله واحده علی غیر میعاد، فیصبحون بمکه.»

«در هنگام ظهور، جوانان شیعه در حالی که بر پشت بام ها خوابیده اند، بدون وعده قبلی، صبح هنگام در مکه حاضر می شوند.»(2)

12 - امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «الا! و انّ المهدی احسن الناس خلقاً و خُلقاً، ثم اذا قام یجتمع الیه أصحابه، علی عدّه اهل بدر و هم ثلاث مائه و ثلاثه عشر رجلاً، کأنّهم لیوثُ قد خرجوا من غاباتهم، مثل زبر الحدید، لو أنهم همّوا بازاله الجبال الرواسی لازالوها عن مواضعها فهم الذین وحّدوا اللَّه حق توحیده، لهم باللیل أصوات کأصوات الثواکل، خوفاً و خشیهً من اللَّه تعالی قوّام اللیل، صوّام النهار، کانما ربّاهم اب واحد و ام واحده، قلوبهم مجتمعه بالمحبه والنصیحه... الا! و انی اعرب اسماءهم و امصارهم.»

«بدانید که مهدی علیه السلام از نظر اخلاق و ظاهر، بهترین مردم است؛ وقتی که قیام کند، یارانش - که به تعداد اهل بدر، سیصدو سیزده نفرند - دور او جمع می شوند همچون شیر از مخفیگاه های خود خارج می گردند؛ آنان مثل آهن هستند که اگر بخواهند و همت کنند، کوه ها را نابود کنند؛ چنین خواهند کرد؛ آنها خداوند را به یگانگی حقیقی می پرستند و شب ها مثل مادران فرزند از دست داده، از ترس خداوند تعالی مناجات می کنند؛ آنان در شب عبادت می کنند و در روز، روزه می گیرند، گویی یک پدر و یک مادر آنان را تربیت نموده، قلب ها سرشار محبت و خیرخواهی است؛ بدانید که من اسم ها و شهرهای آنان را می دانم!»(3)

ص:369


1- 466. غیبت؛ نعمانی؛ ص 314، باب 20، حدیث 6.
2- 467. غیبت؛ نعمانی؛ ص 316، باب 21، حدیث 11.
3- 468. الزام الناصب؛ ج 2، ص 200 و نوائب الدهور؛ ج 2، ص 114.

13 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «یبایع القائم - بین الرکن والمقام - ثلاث مائه و نیّف، عده اهل بدر، فیهم النجباء من اهل مصر والابدال من اهل الشام والاخیار من اهل العراق.»

«در بین رکن و مقام، سیصدو سیزده نفر با قائم علیه السلام بیعت می کنند که تعداد آنها به تعداد اهل بدر است؛ میان آنها نجیبان مصر، نیکان شام و خوبان عراق هستند.»(1)

14 - پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «اذا کان عند خروج القائم، ینادی مناد من السماء: ایها الناس! ان اللَّه قطع عنکم مده الجبارین و ولیّ الامر خیر امه محمدصلی الله علیه وآله فالحقوا بمکه، فیخرج النجباء من مصر والابدال من الشام و عصائب العراق،رهبان باللیل، لیوث بالنهار، کأنَّ قلوبهم زبر الحدید، فیبایعونه بین الرکن والمقام.»

«وقتی قائم علیه السلام قیام نماید، منادی از آسمان ندا می دهد: ای مردم! خداوند، مدّت حکومت ظالمان را به پایان رساند و سرپرستی تمام امور جهان به دست مهم ترین فرد امت محمّدصلی الله علیه وآله است در مکه به او ملحق شوید. پس نجیبانی از مصر، نیکانی از شام و گروههایی از عراق به سوی مکه می روند؛ در شب ها، عبادت و در روزها همچون شیر هستند؛ قلب های محکم و استواری دارند و در بین رکن و مقام با او بیعت می نمایند.»(2)

تفسیر احادیث

احادیثی که خواندید، مطالب متعددی دارد که به بعضی از آنها اشاره می نماییم:

همان طور که خواندید، تمام اصحاب امام زمان علیه السلام از نظر اسم، نام پدر، نسب و کنیه شناخته شده اند؛ بعضی می گویند، این مطلب اشاره به جواز سفر می باشد؛ ولی بر این تأویل پافشاری نداریم که اگر منظور این بود: «همراه او نوشته ای است که اسم او و اسم پدرش است.» این تأویل ممکن است درست باشد؛ ولی از این عبارت چنین استفاده می شود که همه این اصحاب، معروف و شناخته شده هستند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این مورد می فرماید: «اسماؤهم فی السماء معروفه و فی الارض مجهوله.»(3)

ص:370


1- 469. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 334.
2- 470. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 304.
3- 471. ینابیع الموده؛ قندوزی حنفی؛ ص 437.

واضح است که این افراد را خداوند انتخاب نموده، که از یاران مهدی علیه السلام باشند، به دلیل لیاقت ها و شایستگی هایی که دارند.

اینان در گذشته نظیری نداشته، در آینده هم، مانندی نخواهند داشت، همان طور که امیرالمؤمنین علیه السلام در این مورد فرموده: «لم یسبقهم الاوّلون، و لایدرکهم الآخرون.» «کسانی در گذشته مثل آنان نبوده اند و در آینده نیز مانند آنان نخواهند بود.»

برخی از آنان، قدرتی دارند که می توانند مسافت زیادی را با سرعت بسیار زیاد طی کنند، همان گونه که آن را در حدیث امام صادق علیه السلام خواندید:

«فیصیر اللَّه انصاره من اطراف الارض، تطوی لهم الارض طیّاً.» «از نقاط مختلف به سوی او می روند و زمین، زیرپای آنان به سرعت طی می شود.»

طی الارض، یعنی طی مسافت طولانی در مدت بسیار کوتاه و به شکلی اعجازآمیز. دقیقاً کیفیت و چگونگی طی الارض را نمی دانیم؛ ولی می دانیم که این قدرت در اختیار بعضی بندگان خدا وجود دارد، همان گونه که قرآن کریم در سوره نمل و در قصه سلیمان علیه السلام و تخت بلقیس به آن تصریح نموده است.

«قالَ یأَیُّها الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ*قالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِ ّ أَنا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ*قالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتابِ أَنا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قالَ هذا مِن فَضْلِ رَبِّی»

«ای بزرگان! کدام یک از شما، عرش او را (بلقیس) قبل از آمدن فرمانبردارانه آنان برای من می آورد؟ عفریتی از جن ها گفت: من آن را برای شما می آورم، قبل از اینکه از جایت برخیزی و من در این مورد، قوی و توانا هستم. کسی که علم کتاب داشت، گفت: من آن را نزد تو می آورم، قبل از اینکه پلکی برهم زنی. وقتی (سلیمان) نگاه کرد، آن را نزد خود دید و گفت: این از فضل و برکت خدای من است.»(1)

این آیه کریمه درباره طی الارض و وقوع آن تصریح دارد که تخت ملکه بلقیس را در کمترین زمان ممکن، حاضر نمود با توجه به اینکه تخت در یمن و سلیمان در اردن بود

ص:371


1- 472. نمل، آیات 38 - 40.

و فاصله بین آنها، جزیره العرب است.

چگونه ممکن است، تخت بلقیس از یمن به اردن، سریع تر از سرعت صوت منتقل شود؟!

واضح است که مقیاس ها و اندازه گیری های طبیعی از این چنین موارد ماورایی عاجز و قاصرند.

یاران امام زمان علیه السلام با قدرت ایمان کامل و بدون هیچ شکی در قلب هایشان، این امتیاز را دارند و به سبب ایمان به خداوند، معنی خوف و ترس را می دانند؛ زیرا هر اندازه ایمان انسان قوی گردد، قدرت، نشاط و شجاعت او اضافه می شود؛ لذا آنان را می بینید که شجاعانه وارد میدان جهاد می شوند بدون اینکه کسی جلودار آنها باشد و چیزی از اجرای اوامری که به آنها محول گردیده، مانع نمی شود و با قدرت و نیروی هر چه تمام تر، در حرکت به سمت اهداف مقدسی تلاش می نمایند.

اینان از تواضع بهره مندند و به امام زمان علیه السلام اعتقاد دارند، اعتقادی که لایق آن هستند و آنها را می بینید که به اسب امام زمان علیه السلام تبرک می جویند؛ زیرا ایشان منبع هر خیر و برکتی است و از هر طرف خیر و نیکی از وجود نازنینش می بارد. همچون نگهبانان، گرداگرد او حلقه می زنند و در کوتاه ترین زمان ممکن، دستورات او را اطاعت می نمایند.

از لحاظ عبادت، آنان عابد و خاشعند، شب را به نماز و نیایش سپری می نمایند و صدای نمازهایشان همچون صدای زنبور است؛ در رکوع، سجود، نیایش، قیام و قعود به سر می برند.

در روز، آنها را آماده و مهیا می بینی، گویی که سوار بر اسبند و با چالاکی کارها را انجام می دهند و مستعد انجام وظیفه و اجرای اوامر امام زمان علیه السلام، بدون هیچ تأمل و توقف یا سستی؛ بلکه با سرعت هر چه ممکن هستند.

قلب های آنان، سرشار از نور معرفت است و آنها از جهل و جهالت، دور هستند و در ادراک واقعیات، سریع می باشند و کاملاً هوشیارند.

همان طور که ملاحظه کردید، بیشتر آنان در سن جوانی هستند و انسان های کهن سال

ص:372

میان آنان اندک است؛ همه آنها افکار متّحد و واحدی دارند و هرگز اختلاف فکری در آنها دیده نمی شود، گویی که یک قلب، یک زبان و یک فکر واحدند.

از تنهایی وحشتی ندارند؛ زیرا انسان هایی که با خدای عزوجل، ارتباط مستقیم دارند به وحشت و غربت نمی اندیشند و بر این اساس، اگر کسی بر آنان اضافه گردد، خوشحال هم نمی شوند.

آرزوی آنان، این است که در راه خدا کشته شوند؛ زیرا معنی شهادت را درک نموده اند و بهای آن را نزد خداوند تعالی می دانند.

شعارشان: «یا لثارات الحسین علیه السلام!!» «ای خونخواهان حسین علیه السلام» می باشد.

آری! فاجعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام، هرگز فراموش نخواهد شد حتی به مرور و گذشت قرن ها، بلکه در دل ها باقی می ماند و گویی همین دیروز اتفاق افتاده، به همان حرارت و گرمی باقی مانده است.

آنانی که جنایات عاشورا را مرتکب گردیدند، مستحق شدیدترین مجازات و انواع عذاب ها می باشند و کسانی هم که به این جنایت ها راضی بودند، مستحق مرگ و نابودی می باشند؛ زیرا انسانی که باطنش رضایت می دهد، محرّمات الهی را هتک نماید و اولیای الهی به دست شرورترین خلایق، محزون شوند؛ این چنین انسانی، استحقاق حیات ندارد؛ زیرا موجودی متعفن است، اجتماع بشری از وجودش ناپاک می گردد و زنده ماندنش، یعنی اینکه جرایم تمام نمی شوند، همان گونه که پلیدی ها و زشتی های به وجودآمده، از روز شهادت امام حسین علیه السلام تا به امروز، فراوان گشته است و تا ظهور امام زمان علیه السلام، ادامه خواهد یافت.

در این زمانه هر سال بیش از یک کتاب در تقدیس یزید بن معاویه چاپ شده، که فجیع ترین جرایم را در حق سید و سرور جوانان اهل بهشت مرتکب گشته است.

یکی از آنها، کتاب خود را چنین نامید: حقایقی درباره امیرالمؤمنین، یزید بن معاویه!!

تو را به خدا! به این مؤلف - که تمام حقایق را لگدمال نموده، از هر گونه شرف و دین، تهی است و به پایین ترین مرتبه وجدان رسیده - چه باید گفت؟!

ص:373

کرامت این انسان کجاست؟!

آیا مستحق هلاکت و نابودی نیست؟

به این مناسبت این حدیث را یادآور می شویم:

سئل الامام الرضاعلیه السلام: یابن رسول اللَّه! ما تقول فی حدیث روی عن الصادق علیه السلام انّه قال: «اذا قام القائم قتل ذراری قتله الحسین بفعال آبائها؟»

فقال علیه السلام: «هو کذلک.»

فقال السائل: قول اللَّه عزّوجلّ: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی مامعناه؟

قال علیه السلام: «صدق اللَّه فی جمیع اقواله، لکنّ ذراری قتله الحسین یرضون افعال آبائهم و یفتخرون بها و من رضی شیئاً کان کمن اتاه و لو ان رجلاً قتل فی المشرق فرضی بقتله رجل فی المغرب، لکان الراضی عند اللَّه شریک القاتل و انّما یقتلهم القائم - اذ اخرج لرضاهم بفعال آبائهم.»

از امام رضاعلیه السلام سؤال شد: ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! درباره حدیثی که از امام صادق علیه السلام روایت شده، چه می فرمایید که فرمود:

«وقتی حضرت قائم علیه السلام قیام نماید، نوادگان قاتلان امام حسین علیه السلام را به سبب کردار پدرانشان به قتل می رساند.

فرمود:«درست است.»

گفت:فرموده خداوندعزوجل:«کسی،بارگناه دیگری رابه دوش نمی کشد.»(1)معنایش چیست؟

فرمود:« خداوند در همه حال، راست گفته است؛ نسل و نوادگان قاتلان امام حسین علیه السلام به کردار پدران و اجداد خود افتخار می کنند و به آن کارها راضی هستند و اگر کسی راضی به انجام کاری شود که دیگران انجام داده اند ولو اینکه مردی در مشرق به قتل برسد و کسی دیگر در غرب، راضی به آن قتل باشد؛ این فرد، شریک در آن گناه و قتل محسوب می گردد؛ حضرت قائم علیه السلام نیز آنان را به سبب رضایت و تأیید اعمال پدران و اجداد خود به قتل می رساند.»(2)

ص:374


1- 473. اسراء، آیه 33.
2- 474. تفسیر برهان؛ ج 2، ص 418.

اصحاب مهدی علیه السلام فریاد بر می آورند: ای خون خواهان حسین علیه السلام. به سبب اعلام بزرگی فاجعه عاشورا که به مرور سال ها تجدید می گردد تا ابعاد مختلف آن برای فهم بشر و درک حوادث نمایان گردد.

این صداها و نداها، هشداری است درباره انتقام از مصیبتی که راجع به خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله صورت پذیرفته است.

در حدیث و درباره یاران امام زمان علیه السلام آمده که: «یُحمَل فی السحاب نهاراً» «روزها بر روی ابرها حرکت می نمایند.»

بعضی از دانشمندان معاصر می گویند: منظور از ابرها، همان هواپیماست.

ولی ما بر این تأویل، تاکیدی نداریم، شاید ممکن است، سوار بر ابرهای حقیقی شوند؛ زیرا ابرهایی که میلیون ها تُن، آب را در خود حمل می کنند برای آنها سخت نیست که آدم ها را حمل نمایند. به خصوص اینکه وقتی فشرده باشند، جاذبه هم ضعیف می گردد.

از این حدیث، چنین استفاده می شود که بعضی از اصحاب و یاران، هنگام ظهور امام زمان علیه السلام در مکّه و در شهرهای دیگر ساکن هستند که از غرب و شرق به سمت مکه می روند، بعضی از آنها سوار بر ابرها و گروهی به وسیله طی الارض، فاصله بین شهرهای خود و مکه را طی می نمایند.

چگونگی ظهور امام زمان علیه السلام

بعد از اینکه صفات و ویژگی های یاران امام زمان علیه السلام را بیان نمودیم به کیفیت ظهور امام زمان علیه السلام می پردازیم:

انّ عدداً من الاصحاب یتواجدون فی مکه و یبحثون عن الامام المهدی علیه السلام: فیاتیهم رجل من عند الامام و یسالهم: کم انتم ها هنا؟

فیقولون: نحو من اربعین رجلاً.

فیقول: کیف انتم لو رایتم صاحبکم - ای الامام المهدی؟

فیقولون: واللَّه لو ناوی بنا الجبال لنا و یناها معه. (ای: لو نهض بنا لمقاتله الجبال لنهضنا نقاتل معه الجبال و بهذا الکلام یعبّرون عن عمق اعتقادهم بالامام المهدی و کامل

ص:375

استعدادهم للفداء و التضیحه و امتثال اوامره).

ثم یاتیهم الرجل فی اللیله القابله و یقول: اشیروا الی روساءکم او خیارکم عشره. فیشیرون له الیهم، فینطلق بهم حتّی یلتقوا بالامام المهدی علیه السلام.

عده ای از یاران امام زمان علیه السلام در مکه به هم می رسند و درباره ایشان بحث می نمایند:

شخصی از سوی امام علیه السلام به سمت آنها می آید و سؤال می نماید: شما چند نفرید؟

می گویند: حدود 40 مرد.

می گوید: وقتی صاحب خود، امام زمان علیه السلام را ببینید، حال شماچگونه خواهد بود؟

می گویند: به خدا سوگند! اگر دستور دهند که با کوه ها بجنگیم، همان را انجام خواهیم داد. (اگر ما را به جنگ با کوه ها فرا بخواند، همراه او با کوه ها می جنگیم با این کلام، عمق اعتقاد و ایمان خود به امام زمان علیه السلام را بیان می نمایند و آمادگی کامل خود را برای فدا نمودن و کشته شدن در راه ایشان به رخ می کشند.

سپس آن مرد، همان شب می آید و می گوید: 10 نفر از شایستگان خود را برگزینید.

آنها، انتخاب می کنند و برای ملاقات با امام علیه السلام آماده می شوند و در شب دیگر، ترتیب ملاقات با امام زمان علیه السلام به بقیه داده می شود.(1)

سیصد و سیزده نفر، نزد امام علیه السلام در مکه یا در اطراف مکه جمع می شوند و وقتی روز بیست وپنجم ماه ذیحجه، امام زمان علیه السلام مردی معروف به «نفس زکیّه» را به سمت اهل مکه می فرستد، علیه او شورش می شود و سرش را می برند و برای سفیانی در شام ارسال می کنند.

بعد از این، امام زمان علیه السلام در روز عاشورا در مسجدالحرام حاضر می شود و در مقام ابراهیم علیه السلام نماز می خواند و خطبه ای راجع به آینده و اصحاب و یاران خود بیان می فرمایند.

خطبه اوّل امام زمان علیه السلام هنگام قیام

روایت شده: امام زمان علیه السلام به دیوار کعبه تکیه می دهد و شروع به خطبه تاریخی خود می نماید.

ص:376


1- 475. غیبت؛ نعمانی؛ باب 30، ص 182.

امام علیه السلام در خطبه خود چه می فرماید؟!

با حمد و سپاس الهی و درود بر محمدصلی الله علیه وآله و خاندانش شروع می کند و امام باقرعلیه السلام ادامه خطبه را چنین بیان می فرماید:

«والقائم یومئذٍ بمکّه قد أسند ظهره الی البیت الحرام مستجیراً به، فینادی:

ایها الناس! انّا نستنصر اللَّه و من اجابنا من الناس فانّا اهل بیت نبیّکم محمّد و نحن أولی الناس باللَّه و بمحمدصلی الله علیه وآله فمن حاجّنی فی آدم فانا اولی الناس بآدم و من حاجّنی فی نوح فانا اولی بنوح و من حاجّنی فی ابراهیم فانا اولی الناس بابراهیم و من حاجّنی فی محمدصلی الله علیه وآله فانا اولی الناس بمحمد و من حاجّنی فی النبیین فانا اولی الناس بالنبیین، الیس اللَّه یقول فی محکم کتابه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعالَمِینَ* ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ »

فانا بقیه من آدم و ذخیره من نوح و مصطفی من ابراهیم و صفوه من محمّد صلی الله علیه وآله.

الا! فمن حاجّنی فی کتاب اللَّه فانا اولی الناس بکتاب اللَّه.

الا! و من حاجّنی فی سنه رسول اللَّه، ألا فانا اولی بسنه رسول اللَّه.

فانشد اللَّه من سمع کلامی الیوم، لما بلغَ الشاهد منکم الغائب.

و اسئلکم بحق اللَّه و حق رسوله و بحقی - فان لی علیکم حق القربی من رسول اللَّه - الا أعنتمونا و منعتمونا ممن یظلمنا، فقد اخفنا و ظلمنا و طردنا من دیارنا و ابنائنا و بغی علینا و دفعنا عن حقنا وافتری اهل الباطل علینا.

فاللَّه اللَّه فینا، لا تخذلونا وانصرونا ینصرکم اللَّه تعالی.»

«مهدی قائم علیه السلام به دیوار بیت الحرام تکیه می زند و با حالتی متضرعانه به درگاه الهی، می فرماید:

ای مردم! ما از خداوند و هر کسی که دعوت ما را بپذیرد، کمک می خواهیم که ما اهل بیت پیامبر شما هستیم و شایسته تر از دیگران به نزدیکی به خدا و محمدصلی الله علیه وآله می باشیم. هر کسی که به آدم علیه السلام حجّت و دلیل بیاورد، من نزدیک ترین مردم به او هستم و هر کسی که بخواهد به نوح علیه السلام حجّت و دلیل بیاورد، من نزدیک ترین مردم به او هستم و هر کسی که

ص:377

بخواهد به ابراهیم علیه السلام حجّت و دلیل بیاورد، من نزدیک ترین مردم به او هستم و هر کسی که بخواهد به محمدصلی الله علیه وآله، حجّت و دلیل بیاورد، من نزدیک ترین مردم به او هستم و هر کسی بخواهد به پیامبران، حجّت و دلیل بیاورد، من نزدیک ترین مردم به انبیا و پیامبران هستم؛ چون که خداوند در کتاب محکم خود می فرماید:

«خداوند، آدم علیه السلام، نوح علیه السلام، خاندان ابراهیم علیه السلام و عمران علیه السلام را بر جهانیان برتری داد؛ فرزندانی بودند که برخی از نسل برخی دیگرند و خداوند به همه چیز، دانا و شنوا است.»(1)

من باقی مانده فرزندان آدم علیه السلام، ذخیره نوح علیه السلام، برگزیده ابراهیم علیه السلام و منتخب محمدصلی الله علیه وآله هستم.

هر کسی که بخواهد از کتاب خدا حجّت بیاورد، من نزدیک ترین مردم به کتاب خدا هستم.

بدانید! هر کسی که بخواهد از سنت رسول خداصلی الله علیه وآله، حجّت و دلیل بیاورد، من از هر کس به سنت رسول خداصلی الله علیه وآله نزدیک ترم.

خدا را گواه می گیرم که هر کس کلام مرا شنید، آن را به غایبین برساند.

شما را به حق خداوند، رسول خداصلی الله علیه وآله و به حق خودم - که من حق قرابت به رسول خداصلی الله علیه وآله بر شما دارم - قسم می دهم که ما را یاری نمایید که در حق ما ظلم نمودند، ما را تحقیر کردند و از دیار و فرزندانمان دور کردند، بر ما ستم روا داشتند، حق ما را به ناحق گرفتند و اهل باطل را بر ما ترجیح دادند.

خدا را، خدا را بر شما قسم می دهم که ما را یاری نمایید و تنها مگذارید تا خداوند شما را یاری دهد.(2)

روایت دیگری با کمی اختلاف از امام باقرعلیه السلام روایت شده: «ای مردم! هر کسی که بخواهد به موسی علیه السلام حجّت و دلیل بیاورد، من نزدیک ترین مردم به او هستم و هر کسی که بخواهد به عیسی علیه السلام حجّت و دلیل بیاورد، من نزدیک ترین مردم به او هستم.»

ص:378


1- 476. آل عمران، آیات 33 - 35.
2- 477. غیبت؛ نعمانی؛ باب 14، حدیث 67.

شرح بعضی از جملات خطبه

قبل از اینکه راجع به این خطبه صحبتی شود، نظر خواننده محترم را به این مطلب جلب می کنیم که؛ خطبه ای که امام زمان علیه السلام در هنگام قیام خود بیان می فرماید را جدّ ششم ایشان، یعنی امام محمّد باقرعلیه السلام صد و چهل سال قبل از تولد امام زمان علیه السلام خبر داده است.

این، نشان دهنده این است که تمام حرکات، سکنات، گفتار، رفتار، سیره و سلوک امام زمان علیه السلام از قبل، معلوم و مشخص شده، حرکاتی فی البداهه و بدون مقدمه نیستند.

در این خطبه،تمام جوانب بلاغت رعایت شده است که شامل همه نکات حساس و موضوعات بی نظیری است که احدی غیر از امام حق علیه السلام، توان بیان آن را ندارد.

امام زمان علیه السلام به مسجدالحرام می آید؛ زیرا هر کسی وارد آن جا شود در امان است و مسجدالحرام، مرکز خیزش و ظهور مبارک ایشان است.

بر دیوار کعبه تکیه می نماید و برای در امان بودن از شر دشمنان به مسجدالحرام پناه می برد و مردم، گروه، گروه، همچنین اجتماعی که از اطراف به استقبال می آیند و یاران ایشان - که سیصدو سیزده نفرند - به دورش جمع می شوند.

در ابتدا، خطبه را با حمد و ستایش خداوند و سلام و صلوات بر محمّد و خاندانش آغاز می نماید.

سپس به روشنی خود را معرفی می نماید و شخصیت خود را علنی می کند در بعضی احادیث آمده، که ابتدا به گفتار خداوند تعالی آغاز می نماید که فرموده: «بَقِیَّهُ اللَّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ » «بدانید آنچه خداوند برای شما باقی می گذارد، بهتر است، اگر واقعاً ایمان داشته باشید.»(1)

سپس می فرماید: «انا بقیه اللَّه و خلیفته و حجته علیکم.»

«من خلیفه، جانشین وحجت خداوند بر شما هستم.»(2)

ص:379


1- 478. هود، آیه 86 و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 192 به نقل از کمال الدین؛ صدوق.
2- 479. الفصول المهمه؛ ابن صباغ مالکی؛ فصل 12.

خودِ ایشان، تفسیر این آیه را با خودش بیان می کند؛ «بقیه» به معنای باقی مانده از چیزی است که امام زمان علیه السلام، باقی مانده خداوند بر روی زمین و از اولیای الهی - که برترین طبقات بشری هستند - می باشد؛ پس نبوت به رسول خداصلی الله علیه وآله ختم گردید و هیچ پیامبری بعد از ایشان نیست و امامت نیز به امام زمان علیه السلام ختم گردید و بعد از او، دیگر هیچ امامی نیست؛ او برگزیده الهی که خداوند تعالی او را برای اصلاح بشر انتخاب نموده می باشد و همان یگانه کسی است که بر سیره انبیا و اوصیا عمل می کند.

در بعضی احادیث درباره سلام دادن به امام زمان علیه السلام این چنین آمده: «السلام علیک یا بقیه اللَّه فی ارضه.»

«سلام بر تو ای باقی مانده خداوند بر روی زمین.»(1)

امام زمان علیه السلام، همان جانشین و باقی مانده الهی است که خدای متعال در قرآن به آن اشاره فرموده: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» «من، خلیفه روی زمین قرار دادم.»(2)

خلیفه، معانی مختلفی دارد از جمله:

1 - کسی که جانشین دیگری شود که قبل از او بوده، جای او را گرفته، در مکان او نشسته باشد.

2 - امامی که بالاتر از او امامی نباشد.

3 - سلطان بزرگ.(3)

بر این مبنا، معنی اش این چنین می شود: من برترین حاکم جهان هستم که بعد از آن، سلطه ای جز سلطه خدای تعالی وجود ندارد.

در قرآن کریم، لفظ «خلیفه» آورده شده: «یا دَاوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ» «ای داوود! ما تو را خلیفه بر روی زمین قرار دادیم.»(4)

تو را خلیفه قرار دادیم تا به دستور ما، امور خلق و مردم را اداره نمایی.

گفته شده، معنایش چنین می باشد: تو را بعد از انبیایی که رفته اند برای دعوت به

ص:380


1- 480. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 1، باب 57، ص 653.
2- 481. بقره، آیه 30.
3- 482. مجمع البحرین.
4- 483. ص، آیه 26.

توحید و یگانگی خدای تعالی و بیان احکامش، قرار دادیم.

امام زمان علیه السلام به تمام معنا، خلیفه خداست و خداوند برای رسول خود، خلیفه ای قرار داد، نه اینکه مردم، خلیفه را انتخاب کنند؛ بلکه خداوند، خلیفه روی زمین را خود انتخاب نموده، تا بشریت را به هدایت صحیح برساند و در امور بندگان، دخالت کند و اصلاح شئون آنان و فراهم نمودن وسایل خیر و صلاح برای آنها را به عهده گیرد.

فرمود: «حجّته علیکم.»

حجّت: امام زمان علیه السلام حجّت خداست که خداوند به وسیله او، حجّت و دلیل برای خلق می آورد.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این مورد فرموده: «اللهم بلی! لاتخلوالارض من قائم للَّه بحجه، اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حجج اللَّه و بیّناته.»

«خدایا! زمین را از کسی که برای خدا به حجّت الهی قیام کند، خالی مکن؛ خواه ظاهر و مشهور باشد یا خایف و ناشناخته تا حجّت های خدا و دلایل روشن، باطل نشوند.»(1)

فرمود: «انّا نستنصراللَّه و من اجابنا من الناس.»

امام علیه السلام اوّلاً از خداوند متعال، یاری و نصرت می طلبد که همه چیز در دست قدرت اوست و او قادر به انجام هر کاری است و سپس از مردم و کسانی که کلام او را می شنوند، کمک می طلبد.

سپس مسائلی را یادآور می شود که اطاعت از آنها بر مردم واجب شده: «انا اهل بیت نبیکم محمّدصلی الله علیه وآله و نحن اولی الناس باللَّه و بمحمّدصلی الله علیه وآله.»

«ما اهل بیت پیامبر شما، محمّدصلی الله علیه وآله هستیم و ما نزدیک ترین مردم به خدا و محمّدصلی الله علیه وآله می باشیم.» شدت اتصال خود به رسول خداصلی الله علیه وآله را یادآور می شود و دیگر اینکه خداوند هر گونه پلیدی و ناپاکی را از آنان دور نموده، آنان را پاک و مطهر قرار داده است.

اهل بیتی که رسول خداصلی الله علیه وآله، آنان را معادل قرآن قرار داده، در آن روزی که فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللَّه و عترتی اهل بیتی و انکم لن تضلوا ما ان تمسکتم بهما و انّها

ص:381


1- 484. نهج البلاغه؛ قسمت سوم.

لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض.»

«من برای شما، دو چیز سنگین باقی می گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم! اگر به آنها تمسک جویید، گمراه نمی شوید و از یکدیگر جدا نمی گردند تا دوباره بر حوض در بهشت نزد من آیند.»(1)

امام زمان علیه السلام، نزدیک ترین مردم جهان به خداوند تعالی است! زیرا تمام وسایل تقرب در وجود ایشان وجود دارد از لحاظ اینکه حجّت خدا بر روی زمین است و بیشترین عبادت و تقوا از اوست و عزیزترین، شریف ترین و کریم ترین مردم نزد خداوند تبارک و تعالی است.

او نزدیک ترین فرد به رسول خداصلی الله علیه وآله است؛ زیرا جانشین، وصی و وارث او می باشد و بیشترین پیروی و اطاعت را از او دارد به فرموده خداوند متعال:

«إِنَّ أَوْلَی النّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» «بی شک نزدیک ترین مردم به ابراهیم علیه السلام کسانی هستند که از او پیروی کنند و این پیامبر و کسانی که ایمان آورنده اند و خداوند، ولیّ مومنین هستند.»(2)

اینان، حق دارند که بگویند: «ما بر روش و دین ابراهیم علیه السلام هستیم.»

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «ان اولی الناس بالانبیاء أعلمهم بما جاؤوا به».

«نزدیک ترین مردم به پیامبران کسانی هستند که به آنچه آنان آورده اند، داناتر باشند.»(3)

با این آیه و حدیثی که از امیرالمؤمنین علیه السلام بیان گردید، معنی سخن حضرت مهدی علیه السلام واضح شد که نزدیک ترین فرد به انبیای الهی از آدم علیه السلام، نوح علیه السلام، ابراهیم علیه السلام، موسی علیه السلام، عیسی علیه السلام، محمدصلی الله علیه وآله و تمام پیامبران است؛ سپس با این آیه استدلال می آورد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعالَمِینَ*ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» «بی شک خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر عالمیان برتری داد؛ فرزندانی بودند برخی از نسل بعضی دیگر و خداوند، شنوا و دانا است.»(4)

ص:382


1- 485. کنز العمّال؛ ج 1، ص 15.
2- 486. آل عمران، آیه 68.
3- 487. مجمع البیان؛ ج 2، ص 458 در تفسیر آیه.
4- 488. آل عمران، آیه 33.

منظور از استدلال به این آیه کریمه، استشهاد به «و آل ابراهیم» است؛ چون مقصود از آل ابراهیم، کسانی هستند که خداوند، آنان را از نسل ابراهیم برگزید که پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندان پیامبرعلیهم السلام از همین نسلند.

«اصطفی مشتق از صفوه - به معنای برگزیده - می باشد که این، بهترین بیان و اصطلاح است؛ زیرا «صفا» همان پاکیزگی از هر گونه پلیدی و ناپاکی است و خداوند، خلوص اهل بیت و آنان را از هر گونه فساد و آلودگی به خلوص از هر گونه شایبه آلودگی، مثال زده است.

واضح است که انبیا از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت محمدصلی الله علیه وآله، همگی بر یک خط واحد - که همان خط اسلام، ایمان، توحید و اطاعت است - می باشند.

در قرآن کریم می بینید که تمام انبیا بر خط اسلام هستند که ما بعضی از آن آیات را برای شما می آوریم:

1 - «وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَإِنَّهُ فِی الْأَخِرَهِ لَمِنَ الصّالِحِینَ* إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِ ّ الْعالَمِینَ* وَوَصَّی بِها إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یابَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ* أَمْ کُنتُمْ شُهَدَآءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَإِلهَ آبَآئِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ إِلهاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»

و چه کسی جز آنکه به سبک مغزی گراید از آیین ابراهیم روی برمی تابد؟ و ما او را در این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت (نیز) از شایستگان خواهد بود * هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم شو. گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم. * و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان (آیین) سفارش کردند؛ (و هر دو در وصیتشان چنین گفتند:) ای پسران من! خداوند برای شما، این دین را برگزید؛ پس نباید جز مسلمان، بمیرید. * آیا وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: بعد از من چه را می پرستید؟ گفتند: معبود تو و معبود پدرانت، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق، معبودی یگانه را می پرستیم و در برابر او تسلیم هستیم.»(1)

ص:383


1- 489. بقره، آیات 130-133.

2 - «قُلْ آمَنّا بِاللَّهِ وَما أُنزِلَ عَلَیْنا وَما أُنزِلَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْباطِ وَما أُوتِیَ مُوسَی وَعِیسَی وَالنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»؛

«(ای پیغمبر) بگو: ما به خدای عالم و شریعت و کتابی که به خود ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندانش و به موسی و عیسی و پیامبران دیگر از جانب پروردگار نازل شده، ایمان آورده ایم و فرقی میان هیچ یک از پیغمبران خدا نگذاریم؛ زیرا ما مطیع فرمان خدا هستیم.»(1)

3 - خداوند از زبان نوح علیه السلام می فرماید: «فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَمَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» «پس هرگاه شما از حق روی گردانیده، نصیحت مرا نپذیرفتید، من از شما پاداشی نخواسته، بلکه همه پاداش رسالت من بر خداست و من، خود از جانب حق مأمورم که از اهل اسلام و تسلیم حکم او باشم.»(2)

4 - از زبان یوسف علیه السلام می فرماید: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» «مرا مسلمان بمیران.»(3)

5 - خداوند از زبان ابراهیم علیه السلام و اسماعیل علیه السلام می فرماید: «رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُّسْلِمَهً لَّکَ» «پروردگارا! ما و فرزندانمان را فرمانبردار خود نما.»(4)

بدیهی است که اسلام یاد شده در این آیات، همان ایمان به خداوند، توحید و تبعیت از حاکم سبحان است و آن خط انبیا و متابعت کنندگان آنان است و شکی نیست که امام زمان علیه السلام، نزدیک ترین مردم به این خط است.

اما فرموده امام علیه السلام: «فأنا بقیه من آدم.» «من باقی مانده آدم هستم» که شرح آن در جمله «انا بقیه اللَّه» آورده شد.

اما به گفته امام علیه السلام: «و ذخیرهٌ من نوح.» شاید منظور از ذخیره در این جا، نوح علیه السلام باشد که کره زمین را از وجود کفار پاک نموده، هنگامی که خدای خود را دعا فرمود: «رَّبِ ّ لَا تَذَرْ

ص:384


1- 490. آل عمران، آیه 84.
2- 491. یونس، آیه 72.
3- 492. یوسف، آیه 101.
4- 493. بقره، آیه 128.

عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیّاراً»؛ خدایا! از وجود کافران، دیاری بر زمین باقی مگذار.»(1) خداوند، دعای او را استجابت نمود و همه مردم را غرق کرد، جز کسانی که همراه نوح علیه السلام در کشتی بودند و همچنین وسیله ای برای هیچ کدام از انبیا مهیا نگردیده بود که زمین را از تمام کفار پاک نماید؛ اما امام زمان علیه السلام برای عملیات پاکسازی عمومی برمی خیزد در حالی که اسلام در تمام نقاط عالم منتشر می گردد و احدی غیر مسلمانان بر روی زمین زندگی نخواهد کرد؛ زیرا بقیه ملل، بین مرگ و گردن نهادن به اسلام، یکی را انتخاب می نمایند؛ لذا احدی غیر مسلمان بر روی زمین باقی نمی ماند.

امام زمان علیه السلام در خطبه اش، خود را بیشتر به مردم می شناساند و می فرماید: «اَلا! فمن حاجَّنی فی کتاب اللَّه فأنا أولی الناس بکتاب اللَّه.» «هر کسی بخواهد به قرآن کریم با من مجادله نماید، من نزدیک ترین مردم به قرآن (از حیث معانی، مفهوم، تفسیر، تاویل، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، علم، خاصّ، حلال، حرام، واجبات، مستحبات، رموز، اسرار، عجایب، نکات، عبرت ها، مثل ها و غیره) هستم.»

خلاصه کلام، ایشان عالم و آگاه به قرآن است، همان گونه که از جانب خدا نازل شده، بدون کم یا زیاد و نیازی به تفسیر و قرائت های مختلف و مشابه آنها را ندارد؛ زیرا به کلام و منظورِ خداوند آگاه است؛ چون بیشتر تفسیرها و قرائت ها متفاوت و مخالف هم هستند و مقصود و منظور خداوند در بیشتر آیه ها معلوم نیست؟

چه کسی می تواند با دانایی و یقین کامل، تفسیر صحیح و مطابق با آیات قرآن را بداند و قرائت ها را به طور صحیح - آن گونه که از جانب خداوند نازل گشته - بیان نماید؟

فقط امام معصوم است که می تواند، چنین کند که اگر این چنین نباشد، او امام نیست.

لذا امام علی علیه السلام فرمود: سلونی قبل ان تفقدونی، فوالذی فلق الحبه و برأ النسمه لو سألتمونی عن آیه، آیه، لأخبرتکم بوقت نزولها و فیم نزلت وانبأتکم بناسخها من منسوخها و خاصّها من عامّها و محکمها من متشابهها و مکیّها من مدنیها.»

«قبل از اینکه مرا از دست بدهید، درباره هرچه می خواهید، سؤال کنید و همان که دانه

ص:385


1- 494. نوح، آیه 26.

را بیرون آورد و انسان را جان بخشید، اگر از آیه به آیه قرآن سؤال کنید، شما را از وقت نزول، علت نزول آن و ناسخ و منسوخ، خاص و عام، محکم و متشابه و مکی و مدنی باخبرتان می نمایم.»(1)

عن الاصبغه بن نباته قال: لمّا قدم علی علیه السلام الی الکوفه، صلّی بهم اربعین صباحاً، فقرأ بهم: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی»؛

فقال المنافقون: و اللَّه ما یحسن ان یقرا ابن ابی طالب القرآن!! ولو احسن ان یقرا، لقرابنا غیر هذه السوره.

قال: فبلغه ذلک... فقال علیه السلام: «ویلهم! انی لاعرف ناسخه و منسوخه و محکمه و متشابهه و فصله من وصله و حروفه من معانیه و اللَّه ما حرف نزل علی محمدصلی الله علیه وآله الّا و انا اعرف فیمن انزل و فی ایّ یوم نزل و فی ای موضع.»

اصبغ بن نباته گفت:وقتی علی علیه السلام قدم به کوفه نهاد، چهل صبح در نماز، سوره اعلی را خواند.

منافقان گفتند: به خدا قسم، فرزند ابی طالب، هیچ سوره ای را به خوبی این سوره نمی تواند، بخواند!

این سخن به گوش امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، فرمود: «وای بر آنها!! من ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، فصل و وصل و حروف و معانی آن را می دانم به خدا سوگند! هیچ حرفی بر محمدصلی الله علیه وآله نازل نگشت که من معنی آن را ندانسته باشم و ندانم که در کدام روز و در کدام موضع و مکان نازل گردیده است!»(2)

امام زمان علیه السلام فرمود:«الا!و من حاجّنی فی سنه رسول اللَّه، فانا اولی الناس بسنه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله.»

«هر کس درباره سنت رسول خداصلی الله علیه وآله با من مجادله و مخاصمه نماید، کسی نزدیک تر از من به سنت رسول خداصلی الله علیه وآله نیست.»

سوگند به خدای بزرگ که سنت نبوی، نزد بیشتر مسلمان ها تغییر یافته، قسمت زیادی از آن تغییر کرده، کم و زیاد شده است از جمله وضو، اذان، نماز، روزه، زکات، حج و تمام عبادات.

ص:386


1- 495. بحار؛ مجلسی؛ ج 40، ص 153، باب 93.
2- 496. بحار؛ مجلسی؛ ج 40، باب 93، ص 138.

همچنین قوانین شخصی از جمله ازدواج و طلاق تا بقیه معاملات، عقود، حدود و دیات، همگی تغییر یافته است.

این، بازی در سنت نبوی است و این تغییرات و تبدیلات از جانب حاکمان ظالم، علمای بدکردار و افرادی که قوانینِ وضعیِ ضد سنت نبوی را وضع نمودند به وجود آمده است.

اگر بخواهیم این مسائل را شرح و تفصیل نماییم، هم اسلوب کتاب تغییر می یابد و هم حجم کتاب به چندین جلد افزایش می یابد.

امام زمان علیه السلام، عالم تر از همه نسبت به سنت صحیح نبوی، و مطابقت آن با واقعیت و به دور از ملعبه و تزویر است؛ ایشان آگاهی کامل و عمیقی به سنت پیامبرصلی الله علیه وآله دارد و هرگز به تألیفات سرشار از احادیث و دروغگویانی که احادیث را می سازند و دروغ را به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله نسبت می دهند، بدون این که ترس از خدا و شرم و حیا از رسول خداصلی الله علیه وآله داشته باشند، اعتماد نمی کند.

سپس امام زمان علیه السلام به جمعیتی که اطراف ایشان جمع شده اند، می فرماید:

«شما را به خدا قسم می دهم هر کس سخن مرا شنید، آن را به غایبان بگوید!» این بهترین وسیله اعلام است؛ زیرا امام علیه السلام، حاضران را قسم می دهد، آنچه را شنیدند به آنهایی که غایبند، برسانند.

سپس با سوگند تأکید می نماید می فرماید: «و اسئلکم بحقّ اللَّه و حقّ رسوله.»

مردم را به حق خداوند بزرگ قسم می دهد و آن چیزی است که بالاتر از آن نیست و به حق رسولی که فرستاده امت اسلامی است، قسم می دهد که آن حقی است که چیزی معادل آن وجود ندارد.

سپس می فرماید: «و بحقّی علیکم، فان لی علیکم حقّ القربی من رسول اللَّه صلی الله علیه وآله».

به سخن حق تعالی اشاره می کند که فرموده: «قُل لَّآ أَسَْلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی «بگو از شما، اجر و مزدی نمی خواهم، مگر دوستی درباره نزدیکان.»

زیرا خداوند، دوستی با اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله را واجب نموده است؛ در کتاب

ص:387

فاطمه الزهرا من المهد الی الحد چهل و شش منبع از منابع عامه آورده شده، که منظور از «القربی» همان، علی، فاطمه و ائمه طاهرین علیهم السلام هستند.

ائمه علیهم السلام به این آیه شهادت می دهند و آن را به خود تطبیق می دهند و امام زمان علیه السلام نیز یکی از قربی می باشد و اطاعت از او بر مسلمین واجب است، افزون بر اینکه او، امام، خلیفه خدا و حجت او بر خلقش می باشد.

فرموده: «الّا اعتنتمونا، منعتمونا ممن یظلمنا.» «در گذشته به اهل بیت علیهم السلام ظلم و ستم شده است و آنها را از حق خود، منع کرده اند.»

فرموده: «فقد أخفنا و ظَلمنا و طردنا من دیارنا و ابنائنا و بغی علینا و دفعنا عن حقّنا و افتری أهل الباطل علینا.»

«ما را تهدید و خوار کردند و به ما ظلم نمودند، ما و فرزندانمان را از دیار خود بیرون کردند و بر ما ستم کردند، حق ما را گرفتند و باطل گرایان به ما افترا زدند.»

همگی اینها، گناهانی به هم پیوسته و حلقه هایی متصل هستند که از زمان وفات رسول خداصلی الله علیه وآله تا به امروز مانند طناب در طول 14 قرن ادامه دارد و متحمل است؛ خوف، ظلم، طرد، ستم، پایمال کردن حقوق و افترا به اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله، همگی در طول یک خط هستند و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله، همیشه زندگی همراه با رعب، گریز، ظلم و ستم داشته اند.

آیا مدینه منوره، محبوب ترین سرزمین ها نبوده!؟ نجف، کربلا، بغداد، سامرا، خراسان و دیگر شهرها کجا و مدینه کجا؟!

چرا آنها، مدینه را ترک نمودند و بر روی زمین متفرق شدند و در سرزمین غربت کشته شدند؟!

بعضی از علویون، اسم خود را تغییر داده، نسب خود را مخفی نگه داشتند تا اینکه دشمنان، آنان را نشناسند و به قتل نرسانند!

امام زمان علیه السلام از روزی که پدرش امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسید تا این ساعت به مقتضای مصلحت الهی در غیبت به سر می برند.

تاکنون، حقوق اهل بیت علیهم السلام و اموال و دارایی آنها در دست حکام طاغی و حکومت های

ص:388

کافر بوده، که با بهره مندی از آن شرب خمر می نمایند، مرتکب فجور می شوند و در سرگرمی ها، منکرات و خرید اسلحه های کشنده استفاده می کنند.

تاریخ، شهادت می دهد که دشمنان، خاندان محمدصلی الله علیه وآله را از قیام، تدبیر امور مردم، نشر علوم، وظایف امام و غیره منع کردند.

خطبه دوم امام زمان علیه السلام

خطبه دیگری از امام محمّد باقرعلیه السلام روایت شده که فرمود:

«ثم یظهر المهدی بمکه عند العشاء و معه رایه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و قمیصه و سیفه و علامات و نور و بیان، فاذا صلّی العشاء نادی بأعلی صوته: اذکرکم اللَّه ایها الناس! و مقامکم بین یدی ربکم و قد أکد المحجه و بعث الانبیاء و انزل الکتاب، یأمرکم أن لا تشرکوا به شیئاً و ان تحافظوا علی طاعته و طاعه رسوله صلی الله علیه وآله و ان تحیوا ما احیاء القرآن و تمیتوا ما أمات و تکونوا أعواناً علی الهدی و وزراء علی التقوی، فان الدنیا قددنا فناؤها و زوالها و آذنت بالوداع وانّی أدعوکم الی اللَّه و الی رسوله صلی الله علیه وآله و العمل بکتابه و اماته الباطل و احیاء السنه.»

«مهدی علیه السلام در مکه و شب هنگام، ظهور می نماید در حالی که پرچم رسول خداصلی الله علیه وآله، پیراهن و شمشیرش نیز در دست اوست و نور و بیان را در وجود خود دارد، وقتی نماز عشا را خواند با صدای بلند می فرماید: «ای مردم! خدا را به یاد شما می آورم که حجّت خود را بر شما تمام نمود و پیامبران را برانگیخت و کتب آسمانی را نازل کرد؛ خداوند به شما دستور می دهد، شرک نورزید و از او و رسولش صلی الله علیه وآله فرمانبرداری نمایید، آنچه قرآن می خواهد، زنده نگاه دارد؛ زنده نگاه دارید و آنچه قرآن می خواهد، بمیراند؛ بمیرانید؛ در راه هدایت، مرا کمک کنید و در راه تقوا، یاری رسان من باشید که دنیا، فانی و زوال پذیر است و شما را به خدا، رسول خداصلی الله علیه وآله، عمل به کتابش، مرگ باطل و احیای سنت، دعوت می کنم.»(1)

خطبه سوم

امام صادق علیه السلام فرمود: «و سیدنا القائم مسند ظهره الی الکعبه و یقول: یا معشر الخلائق! ألا!... و من أراد أن ینظر الی آدم و شیث فها أنا ذا آدم و شیت.

ص:389


1- 497. الملاحم و الفتن؛ ص 137.

ألا!... و من اراد ان ینظر الی نوح و ولده سام فها انا ذا نوح و سام.

الا!... و من اراد أن ینظر الی ابراهیم و اسماعیل فها أناذا ابراهیم و اسماعیل.

ألا!... و من أراد أن ینظر الی عیسی و شمعون فها انا ذا عیسی و شمعون.

الا!... و من اراد ان ینظر الی محمّد و امیرالمؤمنین - صلوت اللَّه علیهما - فها اناذاو امیرالمؤمنین.

الا!... و من اراد ان ینظر الی الحسن و الحسین فها أنا ذا الحسن و الحسین.

ألا!... و من أراد أن ینظر الی الائمه من ولد الحسین فها أنا ذا الائمه».

امام صادق علیه السلام فرمود:

«سرور ما به دیوار کعبه تکیه زده، می فرماید: «ای مردم! بدانید! اگر کسی بخواهد به آدم علیه السلام و شیث نگاه کند، من همان آدم علیه السلام و شیث هستم.

بدانید! هر کس بخواهد به نوح علیه السلام و فرزندش، سام نگاه کند، من نوح علیه السلام و سام هستم.

بدانید! هر کس بخواهد به ابراهیم علیه السلام و اسماعیل نگاه کند، من ابراهیم علیه السلام و اسماعیل هستم.

بدانید! هر کس بخواهد به عیسی علیه السلام و شمعون نگاه کند، من عیسی علیه السلام و شمعون هستم.

بدانید! هر کس بخواهد به محمدصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه کند، من محمدصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام هستم.

بدانید! هر کس بخواهد به امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام نگاه کند، من حسن علیه السلام و حسین علیه السلام می باشم.

بدانید! هر کس بخواهد به ائمه علیه السلام از اولاد حسین علیه السلام نگاه کند، من ائمه علیه السلام هستم.»(1)

علامه مجلسی توضیحی برای این حدیث دارد که: امام علیه السلام فرمود: من آدم و غیره هستم. منظور از علم، فضل و اخلاق آنهاست که از آن پیروی می کنید؛ ولی در وجود من به صورت کامل متجلی است.

ص:390


1- 498. بحار؛ مجلسی؛ ج 53، ص 9.

امام محمدباقرعلیه السلام فرمود: «خطبه امام زمان علیه السلام به پایان می رسد و سیصد و سیزده نفر از یارانش دور او جمع می شوند و با او بیعت می نمایند.»

آری، ابتدا جبرییل بیعت می کند و سپس یاران و اصحاب بیعت می نمایند و بیش از چهل هزار فرشته بر او نازل می گردند و به طور کامل در اختیار امام زمان علیه السلام قرار می گیرند، اوامر او را اطاعت می نمایند به گونه ای که بشر از آن عاجز است.

بیعت برای امام زمان علیه السلام

قبل از اینکه در این باره بحث نماییم، بعضی احادیث روایت شده را بیان می کنیم:

امام صادق علیه السلام فرمود: «ان اوّل من یبایع القائم، جبرائیل.»

«اولین کسی که با امام علیه السلام بیعت می کند، جبرییل است.»(1)

امام محمّد جوادعلیه السلام فرمود: «کأنی بالقائم - یوم عاشورا یوم السبت - قائماً بین الرکن والمقام، بین یدیه جبرائیل ینادی: البیعه للَّه.»

«حضرت قائم علیه السلام در روز شنبه ای - که عاشوراست - بین رکن و مقام می ایستد و جبرییل در مقابل او ندا می دهد: برای خدا بیعت کنید.»(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا أذن اللَّه تعالی للقائم فی الخروج، صعد المنبر، فدعا الناس الی نفسه وناشدهم اللَّه و دعاهم الی حقّه و أن یسیر فیهم بسنّه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و یعمل فیهم بعلمه.

فیبعث اللَّه - جلّ جلاله - جبراییل حتی یاتیه فینزل علی الحطیم، یقول: الی ایّ شی ء تدعو؟!

فیخبره القائم علیه السلام. فیقول جبرائیل: انا اوّل من یبایعک. ابسط یدک.

فیمسح علی یده و قد وافاه ثلاث مائه و ثلاثه عشر رجلاً فیبایعونه و یقیم بمکّه حتی یتمّ اصحابه عشره آلاف نفس، ثم یسیر منها الی المدینه».

«هنگامی که خداوند تعالی، اجازه خروج به حضرت قائم علیه السلام بدهد بر منبر می ایستد و مردم را به سوی خود، سنت رسول خداصلی الله علیه وآله و عمل به آن دعوت می کند و خداوند را گواه

ص:391


1- 499. بحارالأنوار؛ علامه مجلسی، ج 52، ص 285.
2- 500. بحارالأنوار؛ علامه مجلسی، ج 52، ص 290.

بر دعوت حق می گیرد؛ پس خداوند (جل جلاله) جبرییل را نازل می کند تا در کنار دیوار کعبه فرود آید و بگوید: «به چه چیزی دعوت می نمایی؟!»

امام زمان علیه السلام توضیح می دهد و جبرییل می فرماید: «من اولین کسی هستم که با شما بیعت می نمایم، دست هایت را باز کن.»

دستان او را مسح می نماید و سپس سیصدو سیزده نفر با او بیعت می نمایند، ایشان در مکه باقی می ماند تا یاران او به ده هزار نفر برسند؛ سپس به مدینه می رود.»(1)

بیعت به معنای اطاعت و پیروی کردن و عدم تمرد و سرکشی می باشد.

فرق بیعت با امام زمان علیه السلام با بیعت دیگران از جمله خلفا و حکام، این است که در این بیعت، آسمانیان و زمینیان حضور دارند و امین وحی خداوند، جبرییل با امام زمان علیه السلام بیعت می نماید و به همراه اینها، بیعت مردم نیز می باشد که این نشانه ای بر اعتراف آسمانیان به مشروع بودن بیعت با آن حضرت است که برکات آن، شامل حال جمیع جنبندگان و همه موجودات می شود.

از این احادیث استفاده می شود که بیعت اصحاب با امام زمان علیه السلام، دارای شرایطی است از جمله مرتکب نشدن تمام محرمات در همه حال.

بعضی از این شروط، انجامشان واجب است مثل امر به معروف و نهی از منکر و بعضی دیگر، انسان را به زهد و اخلاق، ملتزم می کند؛ آنها با امام علیه السلام بیعت می نمایند و مسئولیتشان سنگین تر می شود که انسان، نباید سرقت کند و اگر سرقت نمود، دو بار مجازات می شود: یکی به سبب سرقت و دیگری به دلیل مخالفت با عهد و پیمان؛ چون بیعت با امام زمان علیه السلام، بیعت با خدای تبارک و تعالی است؛ خداوند متعال در این باره فرموده: «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» «کسانی که با تو بیعت می نمایند با خدا بیعت می کنند؛ دست خداوند بالاتر از همه دست هاست.»(2)

علی رغم اینکه یاران امام زمان علیه السلام، امتیازها و شایستگی های خاصی هستند، طرح آن شروط، ضروری است؛ چون امام علیه السلام از یاران خود می خواهد در کمالات و فضایل نمونه

ص:392


1- 501. بحارالأنوار؛ علامه مجلسی، ج 52، ص 337.
2- 502. فتح، آیه 10.

باشند تا لیاقت فرماندهی کره زمین را داشته باشند و از محرمات دوری جویند و به واجبات عمل نمایند و از فریبنده های زندگی و زخارف دنیا اجتناب کنند و از هر نوع زندگی اشرافی ممانعت جویند، زندگی زاهدانه و سختی را در پیش بگیرند تا بتوانند وظایفی را که بر عهده دارند به خوبی اجرا کنند.

لشکر امام زمان علیه السلام

امام محمّد باقرعلیه السلام فرمود: «ثم لایخرج من مکه حتی یکون فی مثل الحلقه.»

قال الراوی: فما الحلقه؟

قال علیه السلام: «عشره آلاف.»

«در حالی از مکه خارج می گردد که حلقه ای به دور اوست.»

راوی گفت: حلقه چیست؟

فرمود: «حلقه ای که شامل ده هزار نفر می شود.»(1)

از امام صادق علیه السلام سؤال گردید: کم یخرج مع القائم؟

فانهم یقولون: «انّه یخرج معه مثل عدّه اهل بدر، ثلاث مائه و ثلاثه عشر رجلاً؟ فقال علیه السلام: «ما یخرج الّا فی اولی قوّه و ما یکون اولو قوه اقل من عشره آلاف.»

چند نفر همراه امام زمان علیه السلام قیام می کنند؟

فرمود: «به تعداد اهل بدر که سیصد و سیزده نفر بودند.»

سپس فرمود:«او همراه با قدرت قیام می کند و قدرت و نیرویش، کمتر از ده هزار نفر نمی باشد.»(2)

در منابع موجود نزد ما، توضیحی درباره حلقه، جز این که ده هزار نفر می باشد، وجود ندارد؛ آنان لشکری هستند که از ایمانی فروان و عقیده ای کامل و راسخ برخوردارند؛ ولی امتیاز و برتری نسبت به آن سیصدوسیزده نفر ندارند، جز این که در مکه به امام علیه السلام ملحق می شوند و تحت لوای ایشان در می آیند.

ص:393


1- 503. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 307؛ باب خروج و آنچه به وقوع می پیوندد.
2- 504. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 323.

امام زمان علیه السلام از مکه و با این لشکر قدرتمند، ظهور می کند و طبیعی است که میلیون ها نفر در میانه راه و در هنگام اقامت در کوفه به این لشکر می پیوندند؛ بر این اساس، ما نمی توانیم تعداد و کثرت لشکر امام زمان علیه السلام را حدس بزنیم؛ ولی می توانیم بگوییم هر مردی که ایمان به امام زمان علیه السلام داشته باشد و قادر به حمل سلاح باشد از سربازان ایشان می شود و وقتی امام علیه السلام، دستور صادر نماید، تمام مردم برای لبیک به ندای امام علیه السلام و تنفیذ اوامر ایشان از یکدیگر سبقت می گیرند که در آینده در این باره صحبت خواهیم نمود.

چگونگی سلام کردن بر امام زمان علیه السلام

چگونه باید به امام زمان علیه السلام سلام کرد؟

مردی از امام صادق علیه السلام پرسید:

هل یسلّم علی القائم بامره المومنین؟

قال علیه السلام: «لا.... ذاک اسم سمّی اللَّه به امیرالمومنین، لم یسمّ به احد قبله و لایسمّی به بعده الّا کافر.»

فقال رجل کان حاضراً عند الامام الصادق علیه السلام: جعلت فداک...! و کیف یسلّم علیه؟

قال علیه السلام تقول: «السلام علیک یا بقیّه اللَّه.»

ثمّ قرا قوله تعالی: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»

آیا کسی حضرت قائم علیه السلام را با نام و لقب «امیرالمؤمنین» صدا می زند؟

فرمود:«خیر، آن اسم را خداوند برای امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داد کسی قبل و بعد از او، جز کافر به این اسم نامیده نمی شود.»

مردی که نزد امام صادق علیه السلام حاضر بود، گفت: فدایت شوم! چگونه باید به او سلام کرد؟

فرمود: «می گویی: السلام علیک یا بقیه اللَّه.»

سپس این آیه را خواند: «آخرین بازمانده خداوند برای شما بهتر است، اگر ایمان داشته باشید.»(1)

از این احادیث چنین استفاده می شود که جایز نیست مردم، نام یا کنیه امام زمان علیه السلام را

ص:394


1- 505. وسائل الشیعه؛ ج 10، ص 470.

به زبان بیاورند، برای مثال بگویند: سلام بر تو ای مهدی علیه السلام! و امثال اینها که این کار، نشانه ای بر تعظیم و تجلیل مقام ایشان است، همان طور که خداوند، مسلمین را منع کرد که رسول خداصلی الله علیه وآله را با اسم، صدا کنند: «لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً» «در بین خود، رسول خدا را آنگونه که همدیگر را صدا می زنید، صدا نزنید.»(1)

و امام باقرعلیه السلام فرمود: «من أدرک منکم القائم فلیقل حین یراه:

السلام علیکم یا اهل بیت الرحمه و النبوّه و معدن العلم و موضع الرساله.»

«هر کس از شما، حضرت قائم علیه السلام را درک نمود به محض مشاهده او بگوید: «سلام بر تو، ای اهل بیت رحمت و نبوت و معدن علم و جایگاه رسالت.»(2)

قیام مسلحانه با شمشیر

بشر درباره حقایق، خود را به تجاهل می زند و راجع به باطل، تعجب به خرج می دهد و حق را منکر می شود.

انسانی که خورشید را می بیند و آن را انکار می کند! آتش را لمس می کند و حرارتش را حس می نماید؛ ولی به آن اعتراف نمی کند! نه به سبب جهالت نسبت به موضوع، بلکه به دلیل دشمنی با حق و تعصب نسبت به باطل، این کار را انجام می دهد.

در اوایل کتاب، بعضی از آیاتی که نسبت به امام زمان علیه السلام تأویل شده بود و احادیثی از رسول خداصلی الله علیه وآله و روایاتی از ائمه علیهم السلام، راجع به امام زمان علیه السلام و نسب و ظهورش - که همه آنها نمونه هایی از صدها حدیث صحیح یاد شده در کتاب های شیعه و سنی است - بیان شد.

ولی بعضی از گروه های اسلامی، نسبت به پذیرش این حقیقت، سرکشی می کنند و رسول امین صلی الله علیه وآله در سخنانش بر این موضوع، تأکید نموده است؛ آنها وجود امام زمان علیه السلام را انکار می نمایند و شاید استهزا می کنند و سخنان زشتی راجع به تشکیک و زشت شمردن این عقیده دارند.

این انحراف از ابتدا بوده، دست به دست گشته، تا به امروز ادامه داشته، از بین نرفته

ص:395


1- 506. نور، آیه 63.
2- 507. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 331 و کمال الدین؛ صدوق؛ باب 57، حدیث 18.

است و تا ظهور نیز ادامه دارد.

ممکن است، بگوییم اینان وجود امام زمان علیه السلام را به دلیل طولانی بودن عمر شریفش، باور ندارند.

ولی حتی اگر امام زمان علیه السلام ظهور نماید، تمام نشانه های ظهور آشکار شود، هیچ راهی برای انکار و تکذیب آنها وجود نداشته باشد و امام زمان علیه السلام را با چشم های خود مشاهده نمایند؛ باز با این حال، اعتراف نمی نمایند؛ بلکه با آن حضرت علیه السلام می جنگند؛

پس ای مسلمانان، جزای آنها چیست؟

امام زمان علیه السلام با افرادی که به این وقا͘ʘ̠سرکشی می کنند و بر دشمنی و عصیان خود، اصرار می ورزند، چگونه رفتار نماید؟!

آیا جز شمشیر با چیز دیگری، نباید جواب آنها را داد؟!

آری، این احادیث شریف بر این مطلب تصریح دارند که امام زمان علیه السلام برای این گونه افراد معاند و متکبر از شمشیر و اسلحه استفاده می کند و با آنان تا زمانی می جنگد که در برابر حق، خاضع شوند.

در این جا بعضی از این روایت را می آوریم:

1 - امام محمّد باقرعلیه السلام فرمود: «و امّا سنته من جدّه المصطفی محمدصلی الله علیه وآله فخروجه بالسیف وقتله اعداء اللَّه و أعداء رسوله و الجبارین والطواغیت و أنّه ینصر بالسیف و الرُعب و انّه لا ترد له رایه.»

« سنّتی از جدش، رسول خداصلی الله علیه وآله به همراه دارد و آن، اینکه با شمشیر ظهور می کند و دشمنان خدا و رسولش و جباران و طاغوت ها را به قتل می رساند؛ او با شمشیر و ترساندن پیروز می گردد و هیچ گروه و پرچمی در مقابلش، تاب مقاومت ندارد.»(1)

2 - امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «فی القائم سنه من سبعه انبیاء:... و امّا من محمدصلی الله علیه وآله فالخروج بالسیف.»

«قائم علیه السلام، هفت روش از انبیا را در پیش می گیرد: و اما روش محمدصلی الله علیه وآله، خروج و قیام با

ص:396


1- 508. بحارالأنوار؛ ج 51، ص 218.

شمشیر است.»(1)

3 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «فی صاحب هذا الامر سنن من أربعه انبیاء:... و اما سنته من محمدصلی الله علیه وآله فالسیف.»

«صاحب این امر، روش های چهار پیامبر را در پیش می گیرد: و اما روش محمدصلی الله علیه وآله، قیام با شمشیر است.»(2)

4 - امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه: «وَلَنُذِیقَنَّهُم مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ) «عذاب کمتر را قبل از عذاب بزرگ تر به آنها می چشانیم.»(3) فرمود: «ان الادنی بالقحط والجدب والاکبر: خروج القائم المهدی بالسیف فی آخر الزمان.»

«عذاب کوچک تر، همان قحطی است و عذاب بزرگ تر، قیام مسلحانه مهدی علیه السلام در آخرالزمان است.»(4)

5 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «یسومهم خسفاً و یسقیهم بکاس مصبره ولا یعطیهم الّا السیف هرجاً - ای: قتلاً.»

«او با دشمنانش می جنگد و جام تلخ ذلت را به آنها می نوشاند و ضربات شمشیر خود را نثار آنها می کند.»(5)

امام زمان علیه السلام و میراث پیامبران

امام زمان علیه السلام در حالی ظهور می کند که میراث پیامبران همراه اوست، به خصوص میراث های رسول خداصلی الله علیه وآله که میراث های گرانقدری هستند و نمی توان ارزش آنها را قیمت گذاری نمود.

سؤال می شود: میراث پیامبران چه هستند؟

جواب: مقصود از میراث پیامبران، اموالی نیست که مردگان برای بازماندگان خود باقی

ص:397


1- 509. مکیال المکارم؛ میرزا محمّد تقی اصفهانی، ج 1، ص 55.
2- 510. غیبت؛ طوسی. درباره عدم تناقض بین این حدیث و حدیث گذشته - که هفت سنت یا چهار سنت در امام زمان علیه السلام از انبیاء وجود دارد سخن امام باقرعلیه السلام به معنای این نیست که بیشتر از چهار سنت در او نیست.
3- 511. سجده، آیه 21.
4- 512. غیبت؛ نعمانی؛ ص 229.
5- 513. غیبت؛ نعمانی، ص 234.

می گذارند؛ بلکه منظور، همان چیزهای نفیس و گرانمایه ای است که پیامبران برای اوصیای بعد از خود به جا گذاشته اند و از یک وصی به وصی دیگر انتقال یافته است.

این میراث ها از پیامبران قبلی به رسول خداصلی الله علیه وآله رسید و بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله، همه آنها به جانشینش، امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و بعد از آن به امام حسن مجتبی علیه السلام و همین طور تا اینکه به امام مهدی منتظرعلیه السلام رسیده است که همه آنها در نزد آن حضرت علیه السلام می باشد و از آن محافظت می فرماید.

سؤال می شود: نقش این میراث ها در ظهور امام زمان علیه السلام چیست؟

جواب: این مسئله، نشانه ای بر این است که امام زمان علیه السلام بر سایر مردم، نسبت به پیامبران و اوصیاء شایستگی و نزدیکی دارد که آن، امتداد خط الهی آسمانی است.

بعضی از روایت ها را در این فرصت، بیان می کنیم:

1 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «اذا ظهر القائم علیه السلام ظهر برایه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و خاتم سلیمان و حجر موسی و عصاه.»

«وقتی حضرت قائم علیه السلام ظهور نماید، همراهش پرچم رسول خداصلی الله علیه وآله، انگشتر سلیمان، سنگ و عصای موسی است.»(1)

امام صادق علیه السلام درباره پرچم پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «نزل بها جبرائیل یوم بدر... نشرها رسول اللَّه صلی الله علیه وآله یوم بدر، ثمّ لفّها و دفعها الی علی علیه السلام فلم تزل عند علی علیه السلام حتی اذا کان یوم البصره، نشرها امیرالمومنین ففتح اللَّه علیه، ثمّ لفّها و هی عندنا... لاینشرها احد حتی یقوم القائم، فاذا هو قام نشرها.»

«در روز بدر، پرچم را نازل فرمود: رسول خداصلی الله علیه وآله آن را باز کرد و سپس جمع نمود و به دست علی علیه السلام داد؛ پرچم در جنگ بصره، نزد علی علیه السلام بود، آن را باز نمود و خداوند او را پیروز گردانید و سپس آن را جمع کرد و هم اکنون آن پرچم، نزد ماست و کسی آن را باز نمی کند؛ تا قائم ما ظهور کند؛ وقتی چنین شد، آن را باز می نماید.»(2)

راجع به انگشتر سلیمان روایت شده که هرگاه آن را در انگشت نماید، خداوند، پرنده

ص:398


1- 514. غیبت؛ نعمانی؛ ص 244.
2- 515. غیبت؛ نعمانی؛ ص 320.

و باد و ملائکه را تحت سیطره او در می آورد.

درباره سنگ و عصای موسی علیه السلام در قرآن آمده: «وَإِذِ اسْتَسْقَی مُوسَی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیْناً، قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ) «وقتی که موسی علیه السلام برای قوم خود طلب آب نمود به او دستور دادیم: عصای خود را بر سنگ بزن پس سنگ شکافته شد و از آن دوازده چشمه بیرون آمد.»(1)

همچنین آمده: «وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ» «به موسی علیه السلام وحی نمودیم که عصای خود را بیفکن و هر چه بود را بلعید.»(2)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «اذا خرج القائم... و یحمل معه حجر موسی بن عمران - و هو وقر بعیر - فلا ینزل منزلاً الا نبعت منه عیون.»

«وقتی که قائم علیه السلام خروج نماید، سنگ بزرگ موسی بن عمران علیه السلام همراه اوست و در منزلگاهی که فرود می آید از آن سنگ، چشمه هایی به جوشش در می آید.»(3)

2 - امام صادق علیه السلام به یعقوب بن شعیب فرمود: «ألا اریک قمیص القائم الذی یقوم علیه؟»

قال:بلی.فدعی بقمطر ففتحه و اخرج منه قمیص کرابیس فنشره، فاذا فی کمّه الایسر دم.

فقال علیه السلام:«هذا قمیص رسول اللَّه صلی الله علیه وآله الذی کان علیه یوم ضربت رباعیته و فیه یقوم القائم.»

قال یعقوب بن شعیب: فقبلت الدم و وضعته علی وجهی، ثم طواه ابوعبداللَّه و رفعه.

«آیا پیراهن حضرت قائم علیه السلام را - که با آن قیام می نماید - به تو نشان دهم؟»

گفت: آری. سپس کیفی را باز نمود، پیراهن کرباسی را از آن خارج نمود و باز نمود که در آستین چپ آن، خون بود.

فرمود: «این پیراهن رسول خداصلی الله علیه وآله است که دندان آن حضرت را شکستند و قائم علیه السلام با آن قیام می کند.»

یعقوب گفت: لباس خونین را بوسیدم و به صورتم نهادم؛ سپس امام صادق علیه السلام آن را جمع نمود و برداشت.(4)

ص:399


1- 516. بقره، آیه 60.
2- 517. اعراف، آیه 117.
3- 518. غیبت؛ نعمانی؛ باب 13، حدیث 29.
4- 519. غیبت؛ نعمانی؛ باب 13، حدیث 42.

3 - امام صادق علیه السلام به مفضل بن عمر فرمود: «أتدری ما کان قمیص یوسف؟» قلت: لا.

قال علیه السلام: «انّ ابراهیم علیه السلام لمّا اوقدت النار، نزل الیه جبراییل بالقمیص و البسه ایّاه، فلم یضرّه معه حرّ و لابرد، فلما حضرته الوفاه جعله فی تمیمه و علّقه علی اسحاق علیه السلام و علّقه اسحاق علی یعقوب علیه السلام فلمّا ولد یوسف علّقه علیه و کان فی عضده، حتی کان من امره ما کان.

فلما اخرجه یوسف علیه السلام من التمیمه وجد یعقوب ریحه و هو قوله عزّوجلّ: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَآ أَن تُفَنِّدُونِ» فهو ذلک القمیص من الجنّه.»

قلت: جعلت فداک! فالی من صار هذا القمیص؟

قال علیه السلام: «الی اهله و هو مع قائمنا اذا خرج.»

ثم قال: «کلّ نبیّ ورث علماً - او غیره - فقد انتهی الی آل محمدعلیهم السلام.»

«آیا می دانی پیراهن یوسف چه بود؟»

گفت: نه.

فرمود: «آن گاه که ابراهیم علیه السلام را به آتش انداختند، جبرییل بر او نازل گشت و این پیراهن را به او پوشاند که نه گرما و نه سرما در آن اثر می کند، هنگامی که آن حضرت می خواست وفات نماید، آن را در بسته ای قرار داد و به اسحاق سپرد و اسحاق نیز به یعقوب سپرد و وقتی یوسف متولد گشت، آن را به او سپرد؛ هنگامی که یوسف به برادرانش رسید،آن را خارج نمود و حضرت یعقوب، بوی آن را شنید که در قرآن می فرماید:

«من بوی یوسف را استشمام می کنم، اگر مرا دیوانه نخوانید.»(1) آن پیراهن از بهشت است.»

گفت: فدایت شوم! آن پیراهن چه شد؟

فرمود: «در دست اهلش است و آن همراه قائم ماست، هنگامی که قیام نماید.»

سپس فرمود: «هر پیامبری، علم یا چیز دیگری به ارث می گذارد و در نهایت به آل محمدصلی الله علیه وآله می رسد.»(2)

ص:400


1- 520. یوسف، آیه 42.
2- 521. بحارالأنوار؛ علامه مجلسی، ج 12، ص 249.

4 - امام صادق علیه السلام فرمود: «یکون علیه قمیص رسول اللَّه صلی الله علیه وآله الذی کان علیه یوم احد و عمامته السحاب و درع رسول اللَّه السابغه و سیف رسول اللَّه ذوالفقار.»

«بر تن او، پیراهن رسول خدا صلی الله علیه وآله خواهد بود که در روز احد بر تن داشت و عمامه ایشان که سحاب و شمشیرش که ذوالفقار نام داشت همچنین زره آن حضرت را به همراه خواهد داشت.»(1)

5 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «کانت عصی موسی لآدم علیه السلام فصارت الی شعیب، ثم صارت الی موسی بن عمران و انها لعندنا و انّ عهدی بها آنفاً وهی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرتها و انها لتنطق اذا استطقت اعدّت لقائمناعلیه السلام یصنع بها ما کان یصنع بها موسی بن عمران علیه السلام و انها تصنع ما تؤمر و آنهاحیث القیت تلقف - ما یأفکون - بلسانها.»

«عصای حضرت موسی علیه السلام، متعلق به حضرت آدم علیه السلام بود؛ سپس به دست شعیب افتاد و پس از آن به دست موسی بن عمران رسید و الآن نزد ماست؛ آن سبز و تازه است، گویی تازه از درخت بریده شده، اگر با او صحبت شود، حرف می زند و برای قائم ما آماده شده، تا همان کاری که موسی علیه السلام با آن انجام داد، انجام دهد و هرچه به آن دستور داده شود، عمل می کند و هرچه باطل باشد را با زبان می بلعد.»(2)

اقدامات امام زمان علیه السلام در مکه مکرمه

بعد از اینکه بیعت با امام زمان علیه السلام به پایان رسید، ایشان حکومت را در مکه به دست می گیرد و هیچ گروهی تاب مقاومت در برابر ایشان را نخواهد داشت و بر تمام شهر مسلط می شود؛ در آن جا دست به اقداماتی می زند که به بعضی از آنها اشاره می نماییم:

1) برگرداندن مسجدالحرام به حالت قدیم خود

امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا قام القائم هدم المسجدالحرام حتی یردّه الی اساسه، و حوّل المقام الی الموضع الذی کان فیه.»

ص:401


1- 522. آن گونه که مورخان یادآور شده اند، رسول خدا صلی الله علیه وآله هر چیزی را به اسمی می خواند، عصای خود را «ممشوق»، یکی از عمامه ها را «سحاب» و شتر خود را «غضباء» نامید.
2- 523. کمال الدین؛ صدوق؛ ج 2، باب 58، حدیث 27.

«وقتی که قائم علیه السلام قیام نماید، مسجدالحرام را خراب می کند و آن را طبق پایه قبلی خود، بنا می نهد و مقام ابراهیم علیه السلام را در جایگاهی که قبلاً بوده، انتقال می دهد.»(1)

بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله، مسجدالحرام توسعه یافت و فضاهای فراوانی به آن اضافه گردید؛ ولی با این حال به مکانی که حضرت ابراهیم علیه السلام برای مسجدالحرام رسم نموده بود، نرسید؛ چون مکان اصلی آن در جایی بین صفا و مروه قرار دارد.

امام صادق علیه السلام در جواب کسی که گفته بود: آیا آنچه به مسجدالحرام اضافه کرده اند، جزو آن است، فرمود: «نعم... انهم لم یبلغوا بعد مسجد ابراهیم و اسماعیل»؛

«آری! ولی با این حال به خطی که ابراهیم و اسماعیل علیه السلام ترسیم کرده اند، نرسیده است.»(2)

همچنین فرمود: «خط ابراهیم علیه السلام بمکه ما بین الحزوره الی المسعی، فذلک الذی خط ابراهیم علیه السلام.»

«ابراهیم علیه السلام، خطی را بین حزوره(3)، منطقه وسیعی در سرزمین های اطراف کشید که آن، خط ابراهیم می باشد.»(4)

حسین بن نعیم از امام صادق علیه السلام راجع به خواندن نماز در قسمت های اضافه شده به مسجد الحرام سؤال کرد که ایشان فرمود: «ان ابراهیم و اسماعیل حدّا المسجد الحرام ما بین الصفا و المروه، فکان الناس یحجّون الی الصفا.»

«ابراهیم و اسماعیل، حدود مسجدالحرام را بین صفا و مروه تعیین کردند و مردم تا صفا و مروه حج می نمایند.»(5)

فیض کاشانی در وافی می گوید:«یحجّون» به معنی: طواف می نمایند، است یا اینکه به معنی محرم می شوند، می باشد.

خلاصه اینکه مسجدالحرام اصلی، بزرگ تر از مسجدالحرام امروزی است؛ وقتی امام

ص:402


1- 524. بحارالأنوار؛ علامه مجلسی، ج 52، ص 338.
2- 525. وسائل الشیعه؛ حر عاملی، ج 5، ص 277.
3- 526. حزوره، منطقه ای بین صفا و مروه.
4- 527. وسائل الشیعه؛ ج 5، حر عاملی، ج 5، ص 377.
5- 528. جامع أحادیث الشیعه؛ سیّد بروجردی، ج 11، ص 318.

زمان علیه السلام ظهور نماید، دیواری که مسجدالحرام را احاطه نموده، خراب می نماید و دیوار جدیدی براساس اوّل، بنا می نهد؛ این کار، طواف را برای عده کثیری از حجاج آسان می نماید که در عصر ظهور، تعداد حجاج به میلیون ها نفر می رسد.

2) باز گرداندن مقام ابراهیم علیه السلام به مکان اوّل خود

همانطوری که فرموده امام صادق علیه السلام را خواندید: «اذا قام القائم... و حوّل المقام الی الموضع الذی کان فیه.»

«وقتی قائم علیه السلام، قیام نمود... مقام ابراهیم را به جایگاه اصلی خود برمی گرداند.»

مقام ابراهیم علیه السلام، همان صخره ای است که حضرت ابراهیم علیه السلام، هنگام بنای کعبه، روی آن ایستاد و مقام ابراهیم علیه السلام در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله، نزدیکی کعبه بوده است و هنگامی که عمر بن خطاب خلیفه شد، مقام را منتقل نمود و جایش را تغییر داد.

وقتی امام علی علیه السلام، زمام حکومت را بعد از قتل عثمان به دست گرفت، دستور داد هر گونه اضافه یا بدعتی که شده، به حالت اوّل برگردد؛ همان گونه که در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله بوده است.

از جمله وقتی می خواست مقام را به مکان اوّل خود در جوار کعبه برگرداند، منافقان با امیرالمؤمنین مخالفت کردند و امام علیه السلام، این مسئله را مسکوت گذاشت؛ لذا مقام ابراهیم علیه السلام در غیر جای خودش تا به امروز باقی مانده است.

از جمله اقدامات امام زمان علیه السلام در مکه، برگرداندن مقام ابراهیم علیه السلام به جایگاه اصلی خود در جوار کعبه است و این کار، طواف حجاج به دور کعبه را آسان می نماید؛ چرا که طواف بین رکن و مقام جایز نمی باشد؛ بلکه طواف دور کعبه لازم است، گرچه طبق فتوای برخی مجتهدان، طواف میان رکن و مقام واجب است که این فتوا با برگرداندن مقام ابراهیم علیه السلام به جای خود، تغییر می یابد.

3) نهی از طواف مستحب

امام صادق علیه السلام فرمود: «اوّل ما یظهر القائم من العدل ان ینادی منادیه: ان یسلّم صاحب النافله لصاحب الفریضه، الحجرالاسود و الطواف.»

ص:403

«اوّلین نشانه عدالت قائم علیه السلام، این است که ندا دهنده ای می گوید: هر کس طواف واجب خود را انجام داد، جای خود را در طواف و در کنار حجرالاسود به کسانی بدهد که می خواهند، طواف واجب انجام دهند.»(1)

مسجدالحرام در فصل حج، شاهد ازدحام فراوان مردم در حال طواف است که در اثر ازدحام، تعدادی کشته می شوند؛ در عصر امام مهدی علیه السلام، تمام قوانین وضعی مرتبط به مقدمات سفر، جواز سفر (ویزا) و امثال آنها برداشته می شود.

طبیعی است که حج بدون هیچ قید و شرطی، آسان می شود و در نتیجه تعداد حجاج چندین برابر می شود به طوری که نمی توانیم تعداد آنان را محاسبه نماییم! وبه این ترتیب طواف و استلام حجر الاسود دشوار می شود، به خصوص اینکه بعضی از حجاج به طواف واجب اکتفا نمی نمایند؛ بلکه طواف مستحبی هم انجام می دهند به این سبب، امام زمان علیه السلام دستور به کوتاه نمودن طواف واجب و ترک طواف های مستحبی می دهد تا مجالی برای طواف واجب برای دیگران مهیا شود.

4) قطع دستان بنی شیبه

امام صادق علیه السلام فرمود: «اما انّ قائمنا لو قد قام، لاخذ بنی شیبه و قطع ایدیهم وطاف بهم و قال: هولاء سرّاق اللَّه.»

«اما زمانی که قائم ماعلیه السلام قیام نمود، بنی شیبه را می گیرد و دستان آنها را قطع می کند و می فرماید: اینها دزدان اموال خداوند هستند.»(2)

در روایت دیگری ایشان می فرماید: «اینان دزدان کعبه هستند.»(3)

بنی شیبه، کسانی هستند که کلیدهای کعبه، نسل اندر نسل در دست آنهاست و آنها اموال و ذخایر هدیه شده به کعبه را به سرقت می برند و هر طور که دوست دارند در آنها دخل و تصرف می نمایند از همین رو، امام علیه السلام آنان را سارقان اموال خانه خدا نامید.

امام زمان علیه السلام به قطع دستان بنی شیبه اکتفا نمی نماید؛ بلکه دستور می دهد، آنها را در

ص:404


1- 529. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 374.
2- 530. کافی؛ ج 4، ص 243.
3- 531. ارشاد؛ شیخ مفید.

شهر بگردانند تا این کارها به منزله انذار و هشدار به سارقان و به همه کسانی که در اموالی، تصرف غیر مشروع دارند، باشد.

بدین وسیله امام زمان علیه السلام، حد سرقت را برای هر تصرف غیر مشروع در اموال، املاک، اوقاف و غیره جاری می کند.

این کارها، بعضی از اقدامات امام زمان علیه السلام در مکه می باشد؛ انشاءاللَّه در سایر بخش ها درباره اقدامات دیگر ایشان، مطالبی بیان می کنیم.

امام زمان علیه السلام در مدینه منوره

امام زمان علیه السلام بعد از اینکه از طرف خود برای مکه، حاکمی منصوب می نماید، مکه را به قصد مدینه ترک می کند و بعد از ترک مکه، بعضی از مجرمان بر علیه حاکم، شورش می کنند و او را به قتل می رسانند و خبر به امام زمان علیه السلام می رسد، سفر را ناتمام می گذارد و به مکه باز می گردد و ریشه های فتنه را قطع می نماید؛ سپس حاکم دیگری منصوب می کند و به سمت مدینه منوره حرکت می نماید.

آن جا به اقداماتی دست می زند که به یکی از آنها اشاره می کنیم: نبش بعضی از قبرها، خارج کردن بدن ها و سوزاندن آنان می باشد که این قضایا، نیاز به توضیح، تجزیه و تحلیل دارد.

سؤال: ایشان بعد از مدینه منوره به کجا می رود؟

جواب: با استفاده از احادیث از مدینه به عراق و به کوه «شمّر» و «رفحاء» می رود و سپس به نجف اشرف قدم می گذارد.

سؤال دیگر: امام زمان علیه السلام تا چه زمانی در عراق می ماند؟ و مرکز و پایتخت حکومت ایشان کدام شهر است؟

جواب: در فصل پیش رو می باشد.

کوفه، پایتخت امام زمان علیه السلام

مسافت بین کوفه و نجف، کمتر از 10 کیلومتر است و به سبب مناطق مسکونی که بین راه ایجاد شده، نجف به کوفه متصل شده است.

ص:405

بزودی و بعد از ظهور امام زمان علیه السلام، کوفه دارای جایگاه بزرگی خواهد شد؛ زیرا کوفه پایتخت حکومت ایشان خواهد بود، همان طور که ائمه طاهرین علیهم السلام این مطلب خبر داده اند.

در ادامه، بعضی از احادیثی که راجع به پایتخت امام زمان علیه السلام است را می آوریم:

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «ثمّ یقبل الی الکوفه فیکون منزله بها، فلا یترک عبداً مسلماً الّا اشتراه و اعتقه و لا غارماً الّا قضی دینه و لامظلمه لاحد من الناس الّا ردّها و لا یقتل عبد الّا ادی ثمنه «فدیه مسلمه الی اهلها» و لا یقتل قتیل الّا قضی عنه دینه و الحق عیاله فی العطاء، حتی یملاء الارض قسطاً و عدلاً، کما ملئت ظلماً و جوراً و عدواناً.

و یسکن هو واهل بیته الرحبه و الرحبه انّماکانت مسکن نوح و هی ارض طیّبه، لایسکن رجل من آل محمدصلی الله علیه وآله و لا یقتل الّا بارض طیّبه زاکیّه، فهم الاوصیاء الطیّبون.»

«... سپس به کوفه می آید و منزلش آن جا می شود؛ برده مسلمانی نمی ماند، مگر اینکه او را می خرد و آزادش می کند؛ بدهکاری نمی ماند، مگر اینکه قرضش را ادا می کند؛ ستمی به کسی از مردم باقی نمی ماند، مگر اینکه آن را جواب می دهد؛ بنده ای کشته نمی شود، مگر اینکه دیه اش را پرداخت می کند؛ مرده ای باقی نمی ماند، الا اینکه بدهی اش را می پردازد، خانواده اش را تحت پوشش مالی قرار می دهد و زمین را پر از عدل و داد می کند، همان طور که از ظلم و ستم و دشمنی پر شده بود.

او و خانواده اش در رحبه، زندگی خواهند کرد و رحبه، محل زندگی نوح بوده آن سرزمین پاکی است و هر مردی از خاندان محمدصلی الله علیه وآله، جز در سرزمین پاک و خالص، ساکن و کشته نمی شود؛ چون آنها جانشینان پاک هستند.»(1)

مفضل به امام صادق علیه السلام گفت: «یا مولای! .... کل المومنین یکونون بالکوفه؟

قال علیه السلام: «ای و اللَّه.... لایبقی مومن الّا کان بها او حوالیها و لیبلغنّ مجاله فرس منها الفی درهم ولیودّن اکثر الناس انّه اذا قام القائم و دخل الکوفه، لم یبق مؤمن الّا و هو بها.»

:ای سرور من! همه مؤمنین در کوفه هستند؟ فرمود: «بله به خدا قسم! مؤمنی باقی

ص:406


1- 532. تفسیر عیّاشی؛ ج 1، ص 66.

نمی ماند، مگر اینکه در کوفه یا حوالی کوفه باشد هنگامی که قائم علیه السلام قیام کند و به کوفه داخل شود، بیشتر مردم خود را به آن جا می رسانند؛ مؤمنی باقی نمی ماند، مگر اینکه در کوفه می باشد.»(1)

امام حسن علیه السلام فرمود: «لموضع الرجل فی الکوفه احبّ الیّ من دار بالمدینه.»

«جای پایی در کوفه، نزد من، بهتر از خانه ای در مدینه است.»(2)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «ثمّ یرجع الی الکوفه، فیبعث الثلاثمائه و البضعه عشر رجلاً الی الآفاق کلّها، فیمسح بین اکتافهم و علی صدورهم، فلا یتعایون فی قضاء.»

«... سپس ایشان به کوفه برمی گردد بعد سیصد و اندی نفر به سراسر عالم می فرستد و بین کتف و سینه هایشان را دست می کشد و آنان، طوری می شوند که در انجام هیچ حکمی، عاجز نمی مانند.»(3)

امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا قام القائم آل محمدعلیه السلام... اتصلت بیوت الکوفه بنهر کربلاء.»

«هنگامی که قائم آل محمدعلیه السلام قیام کند، خانه های کوفه به نهر کربلا متصل می شوند».(4)

مفضل به امام صادق علیه السلام گفت: یا سیدی! فاین تکون دار المهدی و مجتمع المومنین؟

قال علیه السلام: «دار ملکه، الکوفه و مجلس حکمه، جامعها و بیت ماله و مقسم غنائم المسلمین، مسجد السهله و موضع اشتری شبراً - من ارض السبع - بشبر من ذهب... و لتصیرنّ الکوفه اربعه و خمسین میلاً و لیجاورنّ قصورها کربلاء.»

:ای سرورم! خانه مهدی علیه السلام و محل تجمع مؤمنین کجاست؟

فرمود: «محل حکومتش، کوفه و مکان حکمرانی اش، مسجد جامع کوفه و بیت المال و محل تقسیم غنیمت های مسلمانان، مسجد سهله است؛ آن جا سرزمینی است که یک وجب از آن به یک وجب طلا خریداری می شود و کوفه، پنجاه و چهار میل وسعت می یابد و عمارت هایش به کربلا می رسند.»(5)

ص:407


1- 533. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 385.
2- 534. همان.
3- 535. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 345.
4- 536. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 336.
5- 537. بحار؛ مجلسی؛ ج 53، ص 11.

بزرگ ترین مسجد دنیا

مساجد در دنیا بسیارند و از لحاظ مساحت و ساختشان با همدیگر فرق دارند و نمازهای جماعت در بسیاری از مساجد چه در روزهای جمعه و چه غیر جمعه برپا می شود.

مذاهب چهارگانه اهل سنت، نماز خواندن پشت سر پیش نماز خوب و بد را جایز می شمارند؛ ولی مذهب شیعه - که مذهب اهل بیت علیهم السلام است - برای امام جماعت، شرط عدالت، قائل است که به معنای پرهیزکاری، ادای واجبات و ترک محرّمات شرعی است. روش عملی شیعیان، طبق همین شرط می باشد؛ پس شیعیان در نمازهایشان به علما، فضلا و مجتهدان و مراجع تقلید اقتدا می کنند.

روشن است که هر چه علم، عدالت و پرهیزکاری امام جماعت بیشتر باشد، نمازش به قبولی نزدیک تر است و نماز خواندن پشت سرش، ثواب بیشتر و اجر بالاتری دارد.

پس نماز پشت سر امام معصوم علیه السلام - که همه فضایل و صفات برجسته را در خود جمع کرده - چطور خواهد بود؟ شکی نیست که نماز، پشت سر ایشان از نماز، پشت سر غیر ایشان، اجر بسیار بیشتری دارد.

جای بسی تأسف است که امت اسلام از این ثواب بزرگ و اجر فراوان از زمان رسول خداصلی الله علیه وآله تا به امروز محرومند؛ بله در دوران امیرالمؤمنین علیه السلام، بعضی از مسلمانان، خوش اقبال بودند و به ثواب نماز، پشت سر آن حضرت علیه السلام در خلال سال هایی - که از عدد انگشتان یک دست تجاوز نمی کند - رسیدند.

روزهای بسیار کمی که امام حسن مجتبی علیه السلام توانست با مردم نماز بخواند.

سپس این در بسته شد و مدعیان خلافت و امیران کشورها، امام جماعت بودن را بر عهده گرفتند امثال معاویه، پسر هند جگرخوار و پسرش یزید که شراب خوار، زناکار، فاسد و گنه کار بود و ولید بن عقبه که نماز صبح را چهار رکعت خواند؛ چون مست بود و در وسط نماز حرف می زد و در محراب، شراب را قی کرد و امثال اینها.

بله، هیچ کدام از اهل بیت علیهم السلام از امام زین العابدین علیه السلام گرفته تا امام حسن عسکری علیه السلام

ص:408

نتوانستند با مردم نماز جماعت بخوانند حتی به امام رضاعلیه السلام اجازه داده نشد که با مردم یک بار نماز عید بخواند با اینکه او ولیعهد بود و درهم ها و دینارها را به اسم او می زدند.

هنگام ظهور امام زمان علیه السلام و رسیدنشان به کوفه، نگاه های مؤمنین به سوی ایشان متوجه می شود؛ چون روشن است که شیعیان ساکن کره زمین، تلاششان را برای هجرت به کوفه به کار خواهند بست.

حدیثی که خبر از وسعت شهر کوفه از تمام جوانبش و رسیدنش به شهر کربلای معلی را خواندید در حالی که می دانیم، مسافت این دو شهر، بیش از 60 کیلومتر است.

امام زمان علیه السلام، نماز جمعه را در مسجد جامع کوفه می خواند و طبیعی است که مسجد از نمازگزاران پر شود؛ چون مسجد با وجود وسعتش در زمان کنونی، ظرفیت پذیرش بیشتر نمازگزارانی که می خواهند، نماز را پشت سر امام زمان علیه السلام بخوانند، ندارد؛ علتش این است که همه مردم، از هر طبقه و بدون استثنا مشتاقند که نماز را پشت سر امام علیه السلام بخوانند و برای این کار از هم پیشی می گیرند و جز کسی که نمی تواند راه برود مثل زمینگیر و پیران از ثواب این نماز محروم نمی شوند؛ در ادامه، بعضی از احادیثی که خبر از آنچه در آن جا پیش خواهد آمد را یادآوری می کنیم:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «یدخل المهدی الکوفه و بها ثلاث رایات قد اضطربت بینها، فتصفو له، فیدخل حتّی یاتی المنبر و یخطب و لا یدری الناس ما یقول... من البکاء... فاذا کانت الجمعه الثانیه قال الناس: یابن رسول اللَّه! الصلاه خلفک تضاهی (تساوی) الصلاه خلف رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و المسجد لایسعنا؟

فیقول علیه السلام: انا مرتاد لکم (ای: اطلب لکم) مسجداً یسعکم، فیخرج الی الغری فیخط مسجداً له الف باب یسع الناس.»

«مهدی علیه السلام داخل کوفه می شود در حالی که در کوفه، سه پرچم و گروه وجود دارد که مردم بین آنها مردّدند؛ پس جلوی امام علیه السلام صف می بندند، ایشان بالای منبر می رود، خطبه می خواند و مردم از شدت گریه نمی فهمند، او چه می گوید و زمانی که جمعه دوم از راه می رسد، مردم می گویند: ای پسر رسول خداصلی الله علیه وآله! نماز پشت سر تو، مساوی است با نماز

ص:409

پشت سر رسول خداصلی الله علیه وآله، ولی مسجد گنجایش جمعیت ما را ندارد؟

او می فرماید: «من برای شما مسجدی خواهم ساخت که گنجایش جمیعت شما را داشته باشد.» پس به نجف اشرف می رود و نقشه مسجدی را - که هزار در و گنجایش همه مردم را دارد - می کشد».(1)

روشن است که نسبت دادن کشیدن نقشه به وسیله امام علیه السلام به این معنی نیست که خود امام علیه السلام، نقشه کشی و ساخت مسجد را انجام می دهد؛ بلکه دستور به انجام آن می دهد؛

از این حدیث چنین استفاده می شود که امام زمان علیه السلام به صحرا رفته، دستور به نقشه کشی مسجدی که مثل آن در تاریخ بشر ساخته نشده است و هزار در دارد را می دهد.

فرض کنیم که ساختمان این مسجد، چنین باشد، یعنی در هر طرف از چهار طرف مسجد، دویست و پنجاه در باشد و طبیعی است که درها بزرگ هستند تا برای ورود و خروج انبوه مردم مناسب باشد؛ پس باید حداقل عرض هر در، سه متر باشد! بنابراین عرض درهای ورودی مسجد، فقط از یک طرف، هفتصد و پنجاه متر خواهد بود که باید به این عدد، مسافت دیواری که بین هر دو در ساخته می شود، اضافه شود؛ پس اگر مسافت دیوار بین هر دو در را حداقل، ده متر در نظر بگیریم، طول این دیوارها، هزار و پانصد متر خواهد بود که به آن، هفتصد و پنجاه متر اضافه می شود؛ پس طول یک طرف مسجد سه هزار و دویست و پنجاه متر خواهد بود و هنگامی که این عدد را در خودش ضرب کنیم، مساحت مسجد، 500/562/10 متر مربع خواهد بود.

طبیعی است که نزدیک مسجد، دستشویی تمیز و وضوخانه هایی ساخته شود که مناسب این تعداد باور نکردنی و عظیم جمعیت باشد؛ این طرح عظیم و پروژه بزرگ، یکی از طرح های امام زمان علیه السلام در دوران طلایی حکومتش می باشد.

امام زمان علیه السلام در فلسطین

در بخش مربوط به سفیانی گفتیم که امام زمان علیه السلام برای دفع سفیانی به سوی اطراف شام می رود و این جریان، بعد از آن موقعی است که امام علیه السلام به طرف کوفه رفته،

ص:410


1- 538. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 330.

امور را در آن جا به دست گرفته است.

سفیانی در سرزمین «رمله» در فلسطین در شمال شرقی قدس به سر می برد؛ امام زمان علیه السلام با سپاه بزرگش به فلسطین می رسد و آن جا بین دو سپاه، جنگ در می گیرد و در نهایت به پیروزی امام علیه السلام و شکست و نابودی سفیانی منتهی می شود.

در روایات آمده: امام زمان علیه السلام در کنار دروازه شهر «لُد» در فلسطین می رسد و ما نمی دانیم مکان حکومت حاکمان فلسطین و اردن، آن روزها در کجا خواهد بود؛ اما چیزی که مسلّم است، این می باشد که امام زمان علیه السلام، همه حکومت های ظالم را سرنگون می کند و بر همه حاکمان منحرف، حکومت می کند.

در کنار دروازه شهر «لُد» عیسی بن مریم علیه السلام برای بیعت با امام زمان علیه السلام از آسمان به زمین می آید که تفصیل آن در فصل بعدی خواهد آمد.

نزول عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان

نزول عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان، هنگام قیام امام زمان علیه السلام از حقیقت های ثابت شده نزد تمام مسلمین است و از اموری است که در آن شک و جدالی راه ندارد.

شاید تنها حکمت نزول عیسی علیه السلام، هنگام قیام امام زمان علیه السلام، تقویت قیام ایشان و اعتراف و تصدیق به اینکه امام زمان علیه السلام حق است و شکی در آن نیست، باشد. به خصوص بعد از اقتدا در نماز به آن حضرت علیه السلام.

نزول عیسی بن مریم علیه السلام به زمین از عجیب ترین عجایب، مهم ترین حوادث و بزرگترین نشانه هاست؛ آیا عجیب نیست که انسانی بر روی زمین زندگی کند؛ سپس به آسمان عروج نماید و در آن جا، بیش از هزار و نهصد سال زندگی کند، دوباره بر زمین پای نهد.

حضرت عیسی علیه السلام از دیگران به دلایلی برتر است:

1) او پیامبری از پیامبران الهی و اولوالعزم است.

2) او صاحب شریعت و کتاب آسمانی است؛ اگر چه بعد از او، دست تحریف به شریعتش کشیده شد.

ص:411

3) او بدون پدر خلق شده است.

4) جمعیت امت او در حال حاضر از هزار میلیون نفر بیشتر است و بین آنها پادشاهان، امیران، رؤسای جمهور و از تمام طبقات جامعه وجود دارد.

5) میلیون ها مجسمه او بر کلیساها و مدارس، نصب است و بر گردن پیروانش انداخته شده، در خانه ها و محله ها موجود است. افزون بر این، عقاید منحرفی نزد مسیحیان راجع به عیسی بن مریم علیه السلام موجود است که بعضی از آنها معتقدند، او پسر خداست یا او خداست؛ خداوند از آنچه کافران و مشرکان می گویند، بلند مرتبه تر است.

به هر حال؛ عیسی علیه السلام مقدس ترین انسان، نزد مسیحیان می باشد و طبیعی است که بقیه ملت ها و ادیان نیز از این شخصیت اطلاع داشته باشند.

همچنین مسلمانان، به سبب تبعیّت از قرآن کریم که در جاهای زیادی از مسیح علیه السلام با پاکی و احترام یاد می کند، مسیح علیه السلام را در مکانی که شایسته اوست قرار می دهند.

نظر به اهمیّت این حقیقت - که همان نزول عیسی علیه السلام از آسمان است - احادیثی وجود دارد که به این جریان تصریح کرده اند.

زمانی که به کتاب های حدیث رجوع می کنیم، درمی یابیم که بسیاری از علمای سنی و بزرگان، نزول عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان را هنگام قیام امام زمان علیه السلام بیان می کنند، اگر چه بعضی از آنها، زیر بار این حقیقت نمی روند و دست و پای حدیث را می بُرند و یا اوّل یا آخرش را حذف می کنند و یا الفاظ حدیث را برای هدف هایی شوم به بازی می گیرند.

«بخاری» که نزد سنی ها از ائمه حدیث شمرده می شود و کتاب او را در شمار کتاب های صحاح قرار می دهند؛ اقتدای عیسی علیه السلام به امام زمان علیه السلام را با رعایت اجمال و ابهام بیان می کند:

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم؟»

«چه حالی پیدا می کنید، هنگامی که پسر مریم علیه السلام بین شما نزول کند در حالی که امامتان نیز میانتان خواهد بود.»(1)

ص:412


1- 539. صحیح؛ بخاری؛ ج 2، ص 158.

مسلم در صحیح خود(1) و دیلمی در فردوس الاخبار و احمد بن حنبل در مسند این حدیث را آورده اند.(2)

نعیم بن حمّاد، استاد بخاری، مسئله نزول عیسی بن مریم علیه السلام را بیان می کند؛ ولی نام امام مهدی علیه السلام را به صراحت بیان نمی کند:

یهبط المسیح بن مریم عند القنطره البیضاء علی باب دمشق الشرقی، طرف السحر (ای: یکون نزوله فی وقت السحر) تحمله غمامه، واضعاً یدیه علی منکب ملکین، علیه ریطتان مؤتز باحداهما، مرتد بالاخری، اذا اکبّ راسه یقطر منه کالجمان، فیاتیه الیهود فیقولون: نحن اصحابک. فیقول: «کذّبتم.»

ثم تاتیه النصاری، فیقولون: نحن اصحابک. فیقول: «کذّبتم! بل اصحابی المهاجرون، بقیّه اصحاب الملحمه.»

فیاتی مجمع المسلمین حیث هم، فیجد خلیفتهم یصلّی بهم، فیتاخّر المسیح حین یراه، فیقول: با مسیح اللَّه! صلّ بنا.

فیقول: «بل انت فصلّ باصحابک، فقد رضی اللَّه عنک، فانّما بعثت وزیراً و لم ابعث امیراً.»

فیصلّی بهم خلیفه المهاجرین رکعتین مرّه واحده و ابن مریم فیهم.

عیسی بن مریم علیه السلام کنار دروازه شرقی دمشق، کنار پل بیضا در نزدیکی سحر و در حالی که ابرها او را حمل می کنند، دو دستش را بر دوش ملائکه قرار داده، نزول می کند؛ بر او پارچه ای است که یکی را به عنوان شلوار و دیگری را به عنوان پیراهن استفاده کرده است؛ هنگامی که سرش را پایین می افکند از سر و صورتش همچون لولوء می چکد. یهودیان پیش او می آیند و می گویند: ما اصحاب توایم.

او می گوید: «دروغ می گویید.»

سپس مسیحیان پیش او می آیند و می گویند: «ما اصحاب توایم.»

ص:413


1- 540. صحیح؛ مسلم؛ کتاب ایمان؛ باب نزول عیسی بن مریم علیه السلام؛ ج 2، ص 500.
2- 541. مسند؛ احمد؛ ج 2، ص 336، چاپ مصر، سال 1313 هجری و شبلنجی در نورالابصار؛ ص 170، چاپ مصر، سال 1384 هجری آن را روایت کرده اند.

می گوید: «دروغ می گویید؛ بلکه یاران من، مهاجرین هستند که باقی مانده اصحاب حماسه می باشند.» پس به جایی که مسلمانان جمع شده اند، می آید و خلیفه (مسلمین) را می بیند که با آنها نماز می خواند؛ مسیح علیه السلام عقب می ایستد؛ هنگامی که خلیفه او را می بیند، می گوید: ای مسیح خدا! با ما نماز بخوان.

می گوید: «تو با مردم نماز بخوان که خداوند از تو راضی است؛ چون من به وزیری فرستاده شده ام، نه به امیری.» پس خلیفه مهاجرین، دو رکعت نماز می خواند در حالی که پسر مریم علیه السلام هم، داخل مهاجران به او اقتدا می کند.(1)

نعیم بن حمّاد، حدیث دیگری از حذیفه بن یمان - که از پیامبر صلی الله علیه وآله روایت شده - را نقل می کند و می بینید که احادیث را بازیچه قرار داده، می گوید:

فیهبط عیسی فیرحّب به الناس و یفرحون بنزوله لتصدیق حدیث رسول اللَّه صلی الله علیه وآله ثمّ یقول للموذّن: «اقم الصلاه.» ثم یقول الناس: صلّ بنا. فیقول: «انطلقوا الی امامکم فلیصلّ بکم فانّه نعم الامام.» فیصلّی بهم إمامهم، فیصلی معهم عیسی.

«عیسی علیه السلام پایین می آید و مردم از او استقبال می کنند و برای نزولش به دلیل درست درآمدن فرموده رسول خدا صلی الله علیه وآله شاد می شوند؛او به موذن می گوید: «اذان بگو تا نماز برپا شود.»

مردم می گویند: با ما نماز بخوان.

می گوید: «به سراغ امامتان بروید تا با شما نماز بخواند که او امام خوبی است. «پس مردم با امامشان نماز می خوانند و عیسی علیه السلام هم با آنها نماز می خواند.(2)

دیدید که چگونه این احادیث را بازیچه خودشان قرار می دهند و نام امام زمان علیه السلام را صراحتاً بیان نمی کنند؛ بلکه گاهی از او به «امام شما» و بار دیگر به «خلیفه آنها» تعبیر کرده اند؛ ولی در همان زمان بعضی از علمای آنها (کسانی که عقایدشان بر قلم هایشان سرکشی نمی کند) را می بینید که این حدیث را بدون دست کاری یا عوض و یا تحریف کردن، روایت می کنند از جمله پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «منّا الذی یصلّی ابن مریم خلفه.»

ص:414


1- 542. ملاحم و الفتن؛ ابن طاووس؛ باب 187، ص 83.
2- 543. ملاحم و الفتن؛ ابن طاووس؛ باب 187، ص 84.

«کسی که پسر مریم علیه السلام، پشت سرش نماز می خواند از ماست.»(1)

حذیفه گفت: پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «یلتفت المهدی و قد نزل عیسی ابن مریم کانّمایقطر من شعره الماء فیقول المهدی: تقدم وصلّ بالناس.

فیقول عیسی ابن مریم: انّما اقیمت الصلاه لک. فیصلّی عیسی خلف رجل من ولدی، فاذا صلیت قام عیسی حتی جلس فی المقام فیبایعه.»

«مهدی علیه السلام متوجه می شود که عیسی بن مریم علیه السلام، نزول کرده است؛ به او می فرماید: جلو بایست و با مردم نماز بخوان.

عیسی بن مریم می گوید: اقامه نماز فقط با توست. پس عیسی علیه السلام پشت سر مردی از فرزندانم نماز می خواند و سپس با او بیعت می کند.»(2)

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «و الذی بعثنی بالحق بشیراً لو لم یبق من الدنیا الّا یوم واحد لطوّل اللَّه ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی علیه السلام فینزل عیسی ابن مریم فیصلّی خلفه.»

«قسم به خدایی که مرا به حقّ، بشارت دهنده برانگیخت؛ اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی می کند تا فرزندی از خاندان من به نام مهدی علیه السلام ظهورکند؛سپس عیسی بن مریم علیه السلام نیزظهورمی کند و پشت سر او نماز می خواند.»(3)

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «و یدخل المهدی علیه السلام بیت المقدس و یصلّی بالناس اماماً فاذا کان یوم الجمعه و قد اقیمت الصلاه، نزل عیسی ابن مریم علیه السلام بثوبین مشرقین، احمر، کانّما یقطر من راسه الدهن، رجل الشعر صبیح الوجه، اشبه خلق اللَّه بابیکم ابراهیم خلیل الرحمان، فیری المهدی عیسی، فیقول لعیسی: یابن البتول! صلّ بالناس.

فیقول: لک اقیمت الصلاه. فیتقدّم المهدی علیه السلام فیصلّی بالناس و یصلّی عیسی خلفه و یبایعه.»

«مهدی علیه السلام وارد بیت المقدس می شود و با مردم نماز می خواند؛ سپس هنگامی که روز جمعه می شود، نماز برپا می گردد؛ عیسی بن مریم علیه السلام در حالی که دو لباس درخشنده بر

ص:415


1- 544. عقدالدرر؛ باب دهم، ص 230.
2- 545. عقدالدرر؛ صص 229 - 230.
3- 546. فرائد السمطین؛ جوینی شافعی؛ ج 2، ص 312.

تن دارد، سرخگون با موهایی شانه کرده، چهره ای درخشان و گشاده روی از آسمان نزول می کند؛ او شبیه ترین مردم به پدرتان ابراهیم علیه السلام است؛ پس مهدی علیه السلام، عیسی علیه السلام را می بیند و به او می فرماید: ای پسر بتول(1)! برای مردم نماز بخوان.

او می گوید: نماز، برای تو برپا شده است. پس مهدی علیه السلام جلو می رود و برای مردم نماز می خواند و عیسی علیه السلام، پشت سر او اقتدا می کند و با او بیعت می نماید.»(2)

در این جا سخنان برخی از علما را - که درباره نزول عیسی علیه السلام است - می آوریم:

آلوسی می گوید: مشهور این است که عیسی علیه السلام، هنگام نماز صبح در دمشق نزول می کند؛سپس امام مهدی علیه السلام عقب می رود که عیسی علیه السلام با مردم نماز بخواند؛ ولی عیسی علیه السلام او را پیش می اندازد و پشت سر او نماز می خواند و می گوید: «نماز برای تو برپا شده است.»(3)

سیوطی در پاسخ کسانی که نماز خواندن عیسی علیه السلام، پشت سر مهدی علیه السلام را رد می کنند، چنین می گوید: این از عجیب ترین چیزهاست؛ چون نماز خواندن عیسی علیه السلام، پشت سر مهدی علیه السلام در انبوه احادیث صحیح روایت شده از پیامبر صلی الله علیه وآله ثابت و بدون تردید است؛ پیامبرصلی الله علیه وآله، راستگوترینِ راستگویان است که دروغی نمی گوید.

سپس سیوطی بعضی از روایاتی که در این مورد آمده، بیان می کند.(4)

بعضی احادیث و منابع راجع به نزول عیسی علیه السلام از کتب مهم اهل سنت و سخنان دانشمندان استخراج شده است.

احادیثی که درباره اقتدای حضرت عیسی علیه السلام به امام زمان علیه السلام در کتب شیعیان نقل شده، از پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام روایت شده است که همگی آنها نزد شیعیان، معتبر و از امور قطعی، بلکه از مشهورترین مسئله هاست.

در کتاب عیون المعجزات آمده است: پیامبر صلی الله علیه وآله به ائمه علیهم السلام از ظهور مهدی علیه السلام - که آخرین امام است - خبر داد؛ او زمین را پر از عدل و داد می کند، همان طور که پر از ظلم و

ص:416


1- 547. بتول؛ به زنی گفته می شود که خون حیض و نفاس نبیند و حضرت مریم علیها السلام نیز این گونه بود.
2- 548. عقدالدرر؛ ص 274، باب 12.
3- 549. روح المعانی؛ ج 25، ص 95. در تفسیر آیه 59، سوره زخرف.
4- 550. الحاوی علی الفتاوی؛ سیوطی؛ ج 2، ص 167.

جور شده باشد و عیسی علیه السلام هنگام قیام و ظهور او، نزول می کند و پشت سرش نماز می خواند.

این مسئله به دلیل مشهور بودنش نزد شیعیان، اعم از عالِم و غیرعالِم، خواص و عوام و پیر و جوان، مورد اتفاق نظر است.

درباره نزول عیسی بن مریم علیه السلام به خواست خداوند در فصل های بعدی، سخن خواهیم گفت.

دجّال

این اسم از «دَجَل» مشتق شده است که به معنی حقه باز، دروغگو و پنهان کننده حق می باشد.

«دجال»، صفت مردی است که قبل از ظهور امام زمان علیه السلام شورش می کند و برخلاف گمان برخی از علمای معاصر - که دجال را تمدن غرب می دانند که دل ها را به سوی خود جلب می کند - ما چنین نظری نداریم.

دجال در هنگام قحطی وگرانی شورش می کند و فقط انسان های پست، رذل، گنه کار، فاسق، فاسد، زنان ولگرد و یهودیان نژادپرست از او پیروی می کنند.

از احادیث چنین استفاده می شود که دجال، مردی یک چشم است که جادوگری و شعبده بازی را به خوبی می داند از همین رو و با استفاده از جادو، سعی در این دارد که خود را بر حق جلوه دهد؛ به همین سبب، جای تعجب نیست که ابتدا ادعای نبوت و سپس ادعای خدایی کند و بگوید: انا ربکم الاعلی!

ما در فصل های گذشته درباره شلمغانی و غیره که ادعای حلول و ربوبیت داشتند، گفتیم که این افراد با دجال گری چنین ادعاهایی کردند، مطالبی که در برخی روایات راجع به دجال آمده، برای ما قابل فهم و درک نیست؛ چون دارای رموز و اشاراتی هستند که شاید با گذشت زمان، مفاهیم آن شناخته شوند.

به هرحال،زندگی این انسان پلید در فلسطین به انتهای خودش می رسد که امام زمان علیه السلام به حضرت عیسی علیه السلام دستور می دهد، او را بکشد تا مردم از شر و فتنه او راحت شوند.

دراین موضوع به همین مقدار کفایت می کنیم و تفصیلش، در کتب حدیث موجود است.

ص:417

فصل نوزدهم :چگونه دولت ها و قدرت ها در برابر امام زمان علیه السلام سر فرود می آورند؟

قسمت اول

این سؤال، سر آمد سؤالاتی است که درباره ظهور امام زمان علیه السلام مطرح است.

بیشتر مردم می پرسند: چگونه حکومت ها در مقابل امام زمان علیه السلام، سر تسلیم فرود می آورند؟ چگونه امام زمان علیه السلام بر این دولت ها و حکومت ها پیروز می گردد؟ موضع حکومت ها و دولت های بزرگ راجع به امام زمان علیه السلام چه خواهد بود؟

این موضوع بسیار حساسی است و جواب آن، احتیاج به شرح و توضیح دارد که ما، آن را بیان می کنیم:

حکومت ها، همیشه از تک، تک افراد جامعه تشکیل می شود تا هیئت حاکمه شکل گیرد و طبیعی است که هر یک از این افراد، امور و وقایع اطراف خود را به گونه ای می فهمند و درک می کنند.

حکومت ها به سلاح ها و مهمات تکیه دارند و این سلاح ها در دست ارتش هر کشور از درجه دار کوچک تا فرماندهان است؛ حکومت ها نیز به نیروهای مسلح خود همچون پلیس،

ص:418

نیروی انتظامی و ارتش مردمی تکیه دارند. و اینها چیزهایی هستند که حکومت ها به آنها تکیه می کنند و به وسیله آنها قدرتمند می شوند و با دشمنان می جنگند؛

پس هنگامی که این وسایل فرمانبردار و تحت امر حکومت ها نباشند، آن وقت این حکومت ها چه می کنند؟

وقتی که این وسایل با هیئت حاکم هر کشوری، همفکر و هم عقیده نباشند چه خواهد شد؟

حکومت ها بیشتر از اینکه از ارتش دشمن بترسند از ارتش خود می ترسند؛ چون با ارتش کشور خود، ممکن است بر ارتش کشورهای دیگر پیروز شوند؛ ولی اگر همگی یا بیشتر ارتش کشورِ خود، شورش کنند، چگونه می توان در مقابل آنها ایستاد؟

حکومت ها، هیچ وسیله ای برای مقابله با نیروهای مسلح خودی - که شورش کرده اند - ندارند.

بله، تنها راه مقابله با چنین نیروی مسلحی، یاری خواستن از عموم مردم است و اگر مردم نیز به نیروهای مسلح بپیوندند و ضد حکومت یکصدا شوند، حرکت حکومت، محکوم به شکست است.

در گذشته احادیثی از پیامبرصلی الله علیه وآله بیان کردیم که مهدی علیه السلام با شمشیر قیام می کند؛ این جمله، وسیله ای شده تا برخی، آن را به استهزا بگیرند و بگویند: شمشیر در مقابل سلاح های مرگبار و کشنده امروزی چه کاری انجام می دهد؟

سلاح های مرگباری همچون انواع بمب ها، موشک های دوربُرد، تانک ها، مسلسل ها، هواپیماها و دیگر ادوات جنگی دریایی، زمینی و هوایی.

برای جواب به این سئوال، باید مقدمه ای مفید و ضروری را بیاوریم:

در صفحات قبل، احادیث بسیاری درباره نزول عیسی بن مریم علیه السلام یادآور شدیم.

این مطلب ثابت شده، که خداوند، عیسی علیه السلام را به آسمان ها برده است، چرا که آیه ذیل، اعتقاد به کشته شدن مسیح علیه السلام را رد می کند:

«وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلکِن شُبِّهَ

ص:419

لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ، مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً* بَل رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ» «گفتند: ما، مسیح، پسر مریم و پیامبر خدا را کشتیم. در حالی که او را نکشتند و به صلیب نکشیدند؛ بلکه برای آنها مشتبه ناک شد و کسانی که درباره او اختلاف داشتند در تردید بودند و به آن یقین نداشتند و فقط از گمان، پیروی می کردند. آنها، یقیناً مسیح علیه السلام را نکشتند؛ بلکه خداوند او را بالا برد.»(1)

احادیث راجع به صعود عیسی بن مریم علیه السلام به آسمان زیاد است؛ او در آسمان، زنده است، زندگی می کند و بیش از هزار و نهصد سال از صعود او به آسمان می گذرد.

این احادیث به این مطلب تصریح می کنند که عیسی بن مریم علیه السلام، هنگام ظهور امام زمان علیه السلام از آسمان به زمین نزول خواهد کرد و در نماز به او اقتدا می کند و پشت سرش نماز می خواند.

پس این حکمت کامل و تدبیر بزرگ الهی را بنگر، آن جا که عیسی بن مریم علیه السلام به آسمان می رود و برای چنین روز و هدف بزرگی، ذخیره می شود.

سؤالی در این جا مطرح می شود این است که: فایده و حکمت نزول عیسی بن مریم علیه السلام به زمین، هنگام ظهور امام زمان علیه السلام چیست؟ چه رابطه ای بین نزول او از آسمان و ظهور امام زمان علیه السلام وجود دارد؟

چه مناسبتی بین این دو حادثه وجود دارد؟

همگی یا بیشتر رؤسا و مردم دولت های اروپایی، آفریقایی و آمریکایی مسیحی هستند.

عقیده مسیحیان درباره عیسی بن مریم علیه السلام، مشهور و معروف است که در قرآن یاد شده است؛ خداوند متعال می فرماید: «وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ» «و نصاری گفتند: مسیح، پسر خداست.»(2)

«وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَاعِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلهَیْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ» «زمانی که خدا فرمود: ای عیسی بن مریم! آیا تو

ص:420


1- 551. نساء، آیات 157 - 158.
2- 552. توبه، آیه 30.

به مردم گفتی که مرا و مادرم را جز خدا به خدایی گیرند. گفت: منزهی تو، مرا نسزد که چنین سخن نابحقی بگویم، اگر آن را گفته بودم، تو آن را می دانستی که تو از باطن من آگاهی و من از سرّ تو آگاه نیستم؛ همانا تویی که به همه اسرار غیب جهانیان (کاملاً) آگاهی.»(1)

خداوند عزوجل فرمود:«لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ» «به تحقیق کسانی که گفتند: خدا، همان مسیح بن مریم است، کافر شدند.»(2)

در زمان ما، کتاب های گمراه کننده ای را می یابیم که مبشران مسیحی، آنها را پخش می کنند که این دروغ ها را تصریح می کنند مثل این سخنشان: عیسی پروردگار است. او خدای نجات دهنده است. و امثال این کلمات کفرآمیز، خداوند از آنچه اینها می گویند، برتر و والاتر است.

پس زمانی که مسیحیان بشنوند، عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان نزول کرده، به امام زمان علیه السلام اقتدا نموده است، آیا در عالم، حکومت یا مردم مسیحی ای پیدا می شوند که با امام زمان علیه السلام بجنگند؟

هرگز! بلکه می بینید که مسیحیان، زیر پرچم امام زمان علیه السلام داخل می شوند و به دین اسلام گردن می نهند.

در ادامه، بعضی از احادیثی که به این موضوع اشاره دارند را بیان می کنیم:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «فاذا اجتمع عنده عشره آلاف رجل، فلا یبقی یهودی و لا نصرانی الّا آمن به و صدّقه.»

«پس زمانی که هزاران مرد، نزد او جمع شوند، یهودی و نصرانی به او ایمان آورده، او را تصدیق می کنند.»(3)

این روایت به صورت دیگری هم آمده است و آن، این می باشد: «فاذا اجتمع عنده العقد - عشره آلاف رجل فلا یبقی یهودی و لا نصرانی و لا احد ممّن یعبد غیر اللَّه تعالی الّا آمن به

ص:421


1- 553. مائده، آیه 116.
2- 554. مائده، آیه 17.
3- 555. العرائس الواضحه؛ عبدالهادی ابیاری؛ ص 209.

و صدّقه و تکون المّله واحده؛ مله الاسلام و کل ما کان فی الارض - من معبود سوی اللَّه تعالی - تنزل علیه نار من السماء فتحرقه.»

«پس هنگامی که نزد او، ده هزار مرد جمع شوند، یهودیان، مسیحیان و کسانی که غیر خدای متعال را می پرستند به او ایمان می آورند و او را تصدیق می کنند و همه، ملت واحدی می شوند؛ ملت اسلام و هر چیزی که بر روی زمین، غیر از خدای متعال را می پرستد، آتشی از آسمان فرود آمده، آن را در آتش می کشد.»(1)

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «اذا بعث السفیانی الی المهدی جیشاً فخسف به بالبیداء و بلغ ذلک اهل الشام قالوا لخلیفتهم: قد خرج المهدی فبایعه و ادخل فی طاعته و الّا قتلناک، فیرسل الیه بالبیعه.

و یسیر المهدی حتی ینزل بیت المقدس و تنقل الیه الخزائن و تدخل العرب و العجم و اهل الحرب و الروم و غیرهم فی طاعته، من غیر قتال، حتی تبنی المساجد بالقسطنطنیه و ما دونها.»

«هنگامی که سفیانی، لشکری را به سوی امام زمان علیه السلام بفرستد و در زمین بیداء فرو بروند و خبر به اهل شام برسد؛ آنها به خلیفه شان می گویند: مهدی علیه السلام قیام کرده، پس با او بیعت کن و فرمانبردارش باش و الا تو را می کشیم. سپس او گروهی را برای بیعت با مهدی علیه السلام می فرستد؛ آن حضرت علیه السلام همه جا را فتح می کند تا به بیت المقدس می رسد و عرب، عجم، اهل حرب، روم و دیگران، بدون هیچ جنگی، تسلیم او می شوند و مساجد در قسطنطنیه و سرزمین های دیگر ساخته می شوند.»(2)

بنابراین انواع اسلحه ها در برابر ایشان، کاربردی نخواهد داشت؛ زیرا احتیاج به استفاده از آنها نمی شود.

یهودیان، دور امام زمان علیه السلام جمع می شوند؛ امام علیه السلام الواح توراتی - که در بعضی از کوه ها دفن شده - را بیرون می آورد و یهودیان اوصاف و نشانه های مهدی علیه السلام را در آن می بینند؛ پس هیچ یهودی باقی نمی ماند، مگر اینکه مسلمان می شود.

ص:422


1- 556. نورالابصار؛ شبلنجی مصری؛ باب 2، ص 155.
2- 557. کنزالعمال؛ متقی هندی؛ ج 2، ص 261.

امام باقرعلیه السلام فرمود: «و انّما سمّی «المهدی» لانّه یهدی إلی امر خفی و یستخرج التوراه و الانجیل من الارض یقال لها انطاکیه.»

«او «مهدی»علیه السلام نامیده شد برای اینکه به امر نهان، هدایت می شود و تورات و انجیل را از زمینی که به آن انطاکیه گفته می شود، بیرون می آورد.»(1)

قسمت دوم

در بعضی روایات آمده: «و انّما سمّی (المهدی) لانّه یهدی الی اسفار من التوراه یستخرجها من جبال الشام، یدعو الیها الیهود، فیسلم علی تلک الکتب جماعه کثیره، ثم ذکر نحواً من ثلاثین الفاً»؛

«او «مهدی»علیه السلام نامیده شد برای اینکه به اسفار تورات هدایت می شود و تورات را از کوه های شام بیرون می آورد و یهود را به سوی آن فرا می خواند و با آن کتاب ها، تعداد بسیاری - که تقریباً سی هزار نفر هستند - مسلمان می شوند.»(2)

در اسعاف الراغبین است که: مهدی علیه السلام، تابوت سکینه را از غار انطاکیه و اسفار تورات را از کوه های شام بیرون می آورد و به وسیله تورات با یهودیان مناظره می کند که بسیاری از آنها مسلمان می شوند.(3)

ظاهراً بار اوّل است که سی هزار نفر یهودی، مسلمان می شوند و سپس این مسئله به دفعات تکرار می شود تا اینکه هیچ یهودی باقی نمانَد، مگر اینکه مسلمان شده باشد؛ این درباره یهودیان و مسیحیان می باشد.

اما راجع به سایر ادیان و ملت ها، واضح است که این تغییر ناگهانی و بزرگی که در دولت ها و ملت ها رخ خواهد داد، اثر بزرگی بر حکومت های بی دین به جای می گذارد، مثل چین ، شوروی و بسیاری از کشورهای شرق دور؛ پس آنها نمی توانند این حقیقت را - که مسیر زندگی تمام جهان را عوض کرده نادیده بگیرند به خصوص اینکه امام زمان علیه السلام، مبلغان و دعوت کننده هایی را به سوی آنان می فرستد تا اینکه آنها را به اسلامِ صحیح و کاملی - که زیاده و نقصانی در آن نیست - دعوت کنند.

ص:423


1- 558. شرح الأخبار، قاضی نعمان. غربی.
2- 559. الملاحم و الفتن ابن طاووس. ص 145.
3- 560. اسعاف الراغبین؛ حاشیه نور الابصار؛ ص 127.

پس آن دولت ها نمی توانند، جز فروتنی و خضوع نزد حاکم جدید، قوی و قدرتمند کاری کنند. در حدیثی که گذشت، خواندید هر کسی که غیر خدای متعال را می پرستد به امام زمان علیه السلام ایمان می آورد و او را تصدیق می کند.

اما شیعیان که در تمام عالم، نصف مسلمانان هستند؛ واضح است که بزودی پیش قراول مردمی می شوند که دور امام زمان علیه السلام جمع شده اند و زیر پرچم او، یکپارچه و متحد می شوند.

این چنین است که اسلام در تمام مکان های زمین بزرگی می کند و مردم و حکومت ها، گروه، گروه در دین خدا داخل می شوند.

این در صورتی است که ظهور امام زمان علیه السلام، قبل از جنگ جهانی سوم باشد؛ اما هنگامی که جنگ جهانی سوم پیش بیاید و ظهور امام علیه السلام بعد از جنگ باشد، نمی شود تخمین زد چقدر از انسان ها باقی می مانند، به خصوص بعد از به کارگیری بمب های اتمی، هیدروژنی و امثال آن وسایل ویرانگر که به راحتی، انسان های بسیاری را طعمه مرگ می کند.

معنای آن این است که؛ امام علیه السلام بعد از اینکه بیش از 60% مردم هلاک شدند، ظهور می کند و بقیه انسان هایی که باقی مانده اند را ترس و وحشت در بر گرفته، سایه نابودی، آنها را خُرد کرده، و زندگی به جهنم غیر قابل تحمّلی تبدیل شده است.

در آن زمان، بشر از تمام تمدنهای دروغین و نظریات بی پایه در موضوعات مختلف چه نظریات اقتصادی، اجتماعی و چه شبیه آنها خسته می شود و انسان از این زندگی سیاهی که مرگ از آن بهتر و شریف تر است، متنفر می گردد.

در آن موقع، همگی مردم در تمام طبقات، منتظر کسی هستند که آنها را از این سختی ها و قوانینی که جز ضرر، چیزی ندارد، نجاتشان دهد.

منتظر مصلحی هستند که مفاسد زندگی را اصلاح کند و بر آن تعالیم و قوانینی که عصاره داغِ ستمگران و ظالمان سنگدل است، پیروز شود؛ کسانی که شب و روز در این فکرند که چگونه راه های تنفسی مردم را تنگ تر کنند و چگونه ریسمان بردگی را بر گردن

ص:424

آنها محکم ببندند و چگونه آزادی ای که خداوند به آنان عطا کرده را از آنان بگیرند.

وقتی بشر به سبب فشار و سرکوبی، که در تمام مراحل زندگی اش مشاهده می کند، فهمید که کرامتی ندارد، منتظر کسی می شود که برای دادرسی بشر و نجات آنها به پاخیزد.

امام باقرعلیه السلام در این مورد فرمود: «دولتنا آخر الدول و لم یبق اهل بیت - لهم دوله - الّا ملکوا قبلنا، لئلا یقولوا - اذا راوا سیرتنا - اذا ملکنا سرنا مثل سیره هولاء و هو قول اللَّه عزّوجلّ: «وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».»

«حکومت ما، آخرین حکومت است و هیچ گروهی باقی نمی ماند، الا اینکه قبل از ما حکومت می کنند تا اینکه نگویند: اگر ما حاکم می شدیم مثل روش اینها (اهل بیت علیهم السلام) رفتار می کردیم و این سخن خدای عزوجل است: «عاقبت برای پرهیزکاران است».(1)»

پس زمانی که امام زمان علیه السلام ظهور می کند، همه در برابرش فروتن می شوند و زمام امورشان را به او تسلیم می کنند به امید اینکه به وسیله او، آزادی شان حاصل شود.

ممکن است، امام زمان علیه السلام از راه دیگری بر کره زمین، حکومت ها و مردمان، سیطره یابد و از اسلحه های ویرانگر و پیشرفته تر استفاده نماید.

چه مانعی وجود دارد که خدای عزوجل به امام زمان علیه السلام اسلحه ای بدهد که در مقابل تمام اسلحه هایی که حکومت ها تا به امروز از آنان استفاده کرده اند، قوی تر، سریع تر، شدیدتر و مخرب تر باشد؟

در این جا ما می توانیم از امکان وقوع این چیزها، بسیار حرف بزنیم؛ ولی برای رعایت اختصار به همین مقدار اکتفا می نماییم.

این زمانی است که ما به موضوع از زاویه مادی - طبیعی نگاه کنیم؛ اما هنگامی که تکامل یافته تر و از بلندای دین، عقاید و ماورای طبیعت سخن گفتیم در برابرمان افق های وسیعی برای احتمالات باز می شود که از آن جمله می توان به افتادن ترس در دلهای کفار و مشرکان و دشمنان حضرت اشاره کرد.

قرآن کریم به این حقیقت تصریح کرده و این را از علل پیروزی رسول خداصلی الله علیه وآله

ص:425


1- 561. غیبت؛ طوسی؛ ص 382.

برحکومت ها و مردمِ آن دوره قرار داده است و فرموده:

«سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» «در دل کسانی که کافر شدند، ترس خواهیم افکند.»(1)

«سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» «در دل کسانی که کافر شدند، ترس خواهم افکند.»(2)

«وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ فِرِیقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقاً» «و در دل هایشان ترس انداخت، گروهی را کشتید و گروهی را اسیر گرفتید.»(3)

«فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» «پس خداوند از آن جهتی که حسابش نمی کنند به سراغشان آمد و در دل هایشان ترس انداخت.»(4)

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «نصرت بالرعب مسیره شهر.»

«به وسیله ترس به اندزه یک ماه، پیش رفتیم.»(5)

ایشان فرمود: «اعطیت خمساً:... و نصرت بالرعب.»

«به من پنج چیز عطا شد:... و کمک شدم به وسیله ترس...».(6)

مانعی وجود ندارد از اینکه امام علیه السلام به وسیله ترس انداختن یاری شود، یعنی از طریق انداختن ترس در دل های قدرتمندان، ثروتمندان و رؤسای دولت ها، همان طور که احادیث زیادی به این مطلب تصریح کرده اند.

امام صادق علیه السلام فرمود: «انّ القائم منّا منصور بالرعب، مویّد بالنصر، تطوی له الارض وتظهر له الکنوز کلّها و یظهر اللَّه به دینه علی الدین کلّه و لو کره المشرکون.»

«همانا قائم علیه السلام به وسیله ترس، یاری می شود و به وسیله یاری شدن، پیروز می گردد و زمین برای او کرنش می کند و تمام گنج هایش را برای او ظاهر می نماید و خداوند به وسیله امام علیه السلام دین خود را بر تمام ادیان پیروز می کند حتی اگر مشرکان دوست نداشته باشند.»(7)

ص:426


1- 562. آل عمران، آیه 151.
2- 563. انفال، آیه 12.
3- 564. احزاب، آیه 26.
4- 565. حشر، آیه 2.
5- 566. بحار؛ مجلسی؛ ج 16، ص 179.
6- 567. بحار؛ مجلسی؛ ج 16، ص 313.
7- 568. اثبات الرجعه.

قال علیه السلام فی تفسیر قوله تعالی: «أَتَی أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ»: «هوامرنا، امر اللَّه عزّوجلّ ان لا تستعجل به حتّی یویده اللَّه بثلاثه اجناد: الملائکه و المومنین و الرعب.»

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه: «امر خدا آمد؛ پس عجله نکنید» فرمود: «این امر ماست، خداوند عزوجل دستور داده، که برای دستیابی به این امر تعجیل نکنید تا اینکه آن را به وسیله سه لشکر کمک کند: ملائکه، مؤمنین و ترس.»(1)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «لو خرج قائم آل محمدعلیه السلام لنصره اللَّه بالملائکه المسومین و المردفین و المنزلین و الکروبیین یکون جبرائیل امامه و میکائیل عن یمینه و اسرافیل عن یساره و الرعب یسیر مسیره شهر أمامه و خلفه و عن یمینه و عن شماله و الملائکه المقربون حذاه.»

«اگر قائم آل محمدصلی الله علیه وآله قیام کند، خداوند او را به وسیله ملائکه نشانه دار ،پیاپی، فرود آیندگان و مقربان یاری خواهدکرد که جبرییل جلوی آنها، میکاییل در سمت راست و اسرافیل در سمت چپش است و به وسیله ترس انداختن یاری می کند که ترس به اندازه یک ماه جلو، پشت سر، سمت راست و سمت چپش است و ملائکه مقرب در مقابل او هستند.»(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا قام القائم علیه السلام نزلت ملائکه بدر و هم خمسه آلاف.»

«هنگامی که قائم علیه السلام قیام کند، ملائکه جنگ بدر فرود می آیند که پنج هزار نفر هستند».(3)

از احتمالات در این مجال، این است که خداوند متعال، امام زمان علیه السلام را به آنچه به پیامبرانش داده بود، توشه می دهد، مثل تسلط بر باد، همان طور که آن را برای سلیمان بن داوودعلیه السلام مسخّر نمود و تندبادهایی در زمین، هوا و دریا که نمی توان تأثیر آن را با مقیاس خیالی یا تصوری مقایسه کرد؛ در اختیار او قرار داد.

در نتیجه امکان دارد امام زمان علیه السلام به خواست خداوند بر همه جای زمین تسلط پیدا کند و در آن تصرّف نماید.

بعد از این تصورات - که دور از حقیقت نیست - مشکلی راجع به استیلای امام زمان علیه السلام بر عالَم و از بین رفتن کثافات و باطل کردن تلاش دشمنان وجود ندارد.

ص:427


1- 569. غیبت؛ نعمانی، ص 204.
2- 570. بحار الأنوار؛ ج 20، ص 348.
3- 571. غیبت؛ نعمانی؛ ص 243.

فایده شمشیر چیست؟

در این مجال، این سؤال پیش می آید: هنگامی که امام زمان علیه السلام به آن وسایل یاد شده، یاری می شود؛ پس فایده شمشیر و مقصود از احادیثی که می گوید: «او با شمشیر قیام می کند.» چیست؟!

جواب: بعضی از علما بر این عقیده اند که منظور از شمشیر در این جا، نیرو و قدرت است برای اینکه شمشیر، رمز نیرو و اقتدار می باشد.

به عبارت دیگر، امام زمان علیه السلام مأمور به خویشتن داری، مدارا با دشمنان و صبر براذیتشان نیست؛ برعکس آنچه جدش پیامبرصلی الله علیه وآله انجام می داد به طوری که مامور به صبر بر آنچه از دشمنانش به او می رسید و امر به صبر از ناحیه خداوند بر او آمده بود، همان طور که در این آیه به آن اشاره شده است:

«فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» «پس صبر کن، همان طور که فرستادگان اولوالعزم صبر کردند.»(1)

«اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ» «پس بر آنچه می گویند، صبر کن.»(2)

هنگامی که امام زمان علیه السلام ظهور می کند، مأمور به صبر نیست، نیازی به صبر ندارد و فقط وظیفه اش این است، اسلام صحیح را بیاورد و در تمام عالم اجرا کند و هر کس با او مخالفت کند یا مانع اجرای آن شود، عاقبتش در قانون اسلام، معلوم است.

امکان دارد، بگوییم: مقصود از شمشیر در این جا، همان معنای حقیقی اش است که آن وسیله زخمی کننده و کشنده است؛ آن گاه می توانیم، چنین بگوییم: امام زمان علیه السلام شمشیر را در اجرای قانون به کار می برد و آن کسی که مستحق کشته شدن باشد، با شمشیر کشته می شود، نه با گلوله، اعدام، سم، زیر شکنجه؛ بلکه با شمشیر بر گردن مجرم زده می شود تا شاهرگ گردنش، قطع می شود.

همچنین رسول خداصلی الله علیه وآله، دستور به قتل با شمشیر و گردن زدن کسی که مستحق کشته شدن بود، می داد.

ص:428


1- 572. احقاف، آیه 35.
2- 573. ص، آیه 17.

فصل بیستم :هنگامی که ظهور کرد، چگونه حکومت می کند؟

توضیح

در این مجال، این سؤال از سؤالات مهم شمرده می شود و جواب آن، شرح مقدمه ای از حکومت و قانون را می طلبد؛ لذا می گوییم از جمله عواملی که تماماً در خوشبختی مردم، بدبختی، اصلاح و افساد آنها نقش دارد، قوانین رایج حکومتی در جامعه هاست، به خصوص در زمینه حکومت و قضاوت.

قانون با اقسام و انواع مختلفش و در جمیع جوانب و اطرافش از وسایل هدفمند و اسباب تربیتی است که جامعه را به سمت فضیلت ها و رذیلت ها سیر می دهد و آنها را به سوی خیر و شر راهنمایی می کند.

به تعبیر دیگر، مقدّرات زندگی اجتماعی در گرو قوانین رایج در آن جامعه می باشد؛ پس قانون، وسایل تعلیم و تربیت را آماده کرده، یا وسایل درس خواندن را مهیا می نماید.

به کمک قانون، امکانات در وسیع ترین سطح اعطا شده است و مجال هر گونه انحرافی بسته می شود و به کمک قانون، ارزش ها محافظت می شود و با هر چیزی که منافات با

ص:429

سنگینی و فروتنی دارد، برخورد می شود.

قانون، منتهی به ثروت، بی نیازی، راحتی و آسایش می شود یا فقر، گرانی و گرسنگی را از بین می برد و... همین طور تا صدها هزار مثال که در آن، قانون تصمیم می گیرد.

خلاصه کلام: قانون همه کاره و در همه جاست، به خصوص در زمینه حکومت و قضاوت؛ پس حاکم یا قاضی به وسیله آن به داد مظلوم می رسد و به ضعیف، کمک می نماید و حق او را از ظالم می گیرد و به وسیله آن، حق باطل و باطل، حق جلوه داده می شود، حقوق از بین می رود، خون ها ریخته می شود اموال و ناموس های مردم به بازی گرفته می شود.

این سخن کوتاهی از حکومت و قانون به صورت کلی بود.

در دنیای امروز، میلیون ها قانون موجود است که در جوامع بشری اسلامی و غیره اجرا می شود و مقدار ناچیزی از این قوانین، مطابق با عقل و عدالت است و بیشتر این قوانین با تمام مفاهیم، ارزشها، اخلاق ها، فضایل، عدالت و حتی با ادیان آسمانی مخالف است.

قانون؛ آزادی، هرزگی، لاابالی گری، ادامه ظلم و انحراف جنسی را امضا کرده است و شراب خواری و رباخواری را وظیفه خود می داند و قانون از سفر کردن، اقامت گزیدن، تجارت کردن، ساختن خانه، کشاورزی و دامداری ممانعت می کند و اجازه این گونه کارها را به آنها نمی دهد، مگر با شرایط دشوار و گرفتن مالیات ظالمانه.

اگر بخواهیم قانون های بد هر کشور و مصیبت هایی که از این راه بر سر بشر ریخته می شود را بیان کنیم از موضوع اصلی خودمان - که چگونه امام زمان علیه السلام حکومت خواهد کرد؟- دور خواهیم شد.

به این اکتفا می کنیم که قوانین ظالمانه، انسان را در مضیقه قرار داده، آزادی در زندگی را از او گرفته است.

پس می گوییم: تمام قوانین غیر اسلامی با اقسام مختلفش در دوران حکومت امام زمان علیه السلام، لغو و در سطل زباله انداخته می شوند و در آن روز، قیمت و ارزشی ندارند.

سرچشمه و منبع اصلی یگانه قانونی که بر زمین حکومت خواهد کرد، «قرآن کریم»

ص:430

و «سیره صحیح نبوی» است که این سیره از هر بازیچه بودن و کمک و تقلبی، در سلامت به سر می برد و در آن زمان است که بشر از مصیبت های قوانین کافران ستمکار، نجات می یابد و زیر سایه قوانین عدل اسلامی - که محافظ حقوق بشر است - زندگی می کند و هر خیر و آسایشی بر آنها سرازیر می شود و هر ظالمی بر جای خودش متوقف می شود و پا را از حد خودش فراتر نمی گذارد و درهای انحراف با تمام اقسام و انواعش بسته می شود.

واجب است که ما قوانین صحیح اسلامی را فراموش نکنیم که ضامن خوشبختی بشر در دنیا و آخرت است.

اما قوانین غیر اسلامی؛ اوضاع جاری در دنیا، حقیقت و هویت آن قوانین را به ما می شناساند و مفاسد، ظلم ها، بدی ها، مشکلات، انواع نداری ها، سرکوبی و فشارها، همگی از نتایج و آثار این قوانین وضع شده است که این همه بدبختی را بر سر جوامع بشری آورده است.

سخن مرا کسی خیلی خوب می فهمد که مبتلا به بعضی از وزارتخانه های دولتی، ادارات رسمی و محاکم قضایی شده است. به طوری که به وضوح می بینید، حقوق انسان ها در بعضی از این مراکز، پایمال و باطل، پیروز می شود و چگونه کرامت ها به هدر می رود، چگونه عدالت می میرد، چگونه رشوه بعضاً حاکم است و چگونه واسطه ها و سفارش های شخصیت های حکومتی و غیر حکومتی، تأثیرگذار است؟!!

برای بعضی از وکلا، میدانی برای باطل کردن حق، احقاق باطل و از بین بردن حقوق انسان هاست؛ به خصوص هنگامی که مدعی پرونده یا متهم پرونده، ضعیف و قادر به دفاع از خود نباشد یا از متوسل شدن به وسیله های موفقیتش برای پیروزی و غلبه اش بر دشمن، عاجز باشد.

در ضمن معتقدم، قوانین صحیح اسلامی و احکام الهی جز در دوران رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام به صورت کامل اجرا نشده است و قوانین فراموش یا خشک شده در دل کتاب ها، باقی مانده است.

این بحث را در این کلمه خلاصه می کنم و می گویم: کسی که به تاریخ اموی ها،

ص:431

عباسیان، عثمانی ها و امثال آنها رجوع کند، این موضوع را به روشنی می فهمد.

واقعیت این است که هدف الهی، هنوز محقق نشده است... خدای سبحان، انسان، آب، هوا، زمین و معادن را خلق کرد و خاک را با کمک عناصر چهارگانه (آفتاب و هوا و آب و خاک)برای زراعت آماده کرد و طبیعت را در اختیار بشر قرار داد تا در زندگی اش رفاه داشته باشد؛ به اینکه لوازم زندگی و ضروریات زندگی از خوردنی ها، پوشیدنی ها، خانه و غیره برای او فراهم باشد.

ولی حاکمان در طول تاریخ چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، بشر را به بردگی گرفتند و بین آنها و زندگی خوبشان، فاصله ایجاد کردند و میلیون ها نفر در سختی زندگی کردند و در بدبختی مردند.

این از ناحیه دنیا و زندگی مادی.

اما از ناحیه اعتقادی؛ خداوند متعال، پیامبران و رسولان را به سوی بشر فرستاد تا عقایدشان اصلاح شود، ایمان در دل هایشان کاشته شود، فطرتشان بیدار گردد، گنجینه عقل هایشان برانگیخته شوند و توانایی هایشان بروز کند.

خلاصه کلام: خدای سبحان، انبیا را برای اصلاح بشر برانگیخت چه از جهت اعتقادی، زندگی، اقتصادی، خانوادگی و چه هر جهت دیگر.

بیشتر افراد بشر با این اصلاح کنندگان جنگیدند، نصیحت های آنان را نپذیرفتند به آنها اهانت کردند، مسخره شان نمودند، آنها را کشتند و قرآن کریم از عملکرد بعضی از امت ها در برابر پیامبرانشان به ما اطلاعاتی می دهد؛ این نگاه مختصری از تاریخ پیامبران و بشر بود.

اما نسبت به پیامبر ما، محمدصلی الله علیه وآله، قرآن کریم نیز از بعضی کارهایی که مشرکان و کفار ضد ایشان کردند به ما اطلاع می دهد؛ جنگ ها و غزوه هایی که بعد از هجرت تا وفات رسول خداصلی الله علیه وآله روی داد، همگی شاهد برخوردهای ناشایست بعضی از این افراد با دیدگاه رسول خداصلی الله علیه وآله، آن پیامبر بزرگ، مصلح حکیم و پدر مهربان بود.

بعد از آنچه اتفاق افتاد، اسلام مستقر شد، ارکانش قوی گشته، مردم، گروه، گروه در دین خدا وارد شدند، خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داد که علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان

ص:432

جانشین بعد از خود، امام امتش و ولیّ امر مسلمین، منصوب کند.

پیامبرصلی الله علیه وآله، دستور خدا را - بعد از اینکه از حجهالوداع برگشت و به زمین «خُم» رسید اجرا کرد و مردم را جمع نمود که به صدوبیست هزار نفر (بعضی بیشتر از این را گفته اند) می رسیدند و در میان آنها، خطبه طولانی را خواند؛ آن گاه دست امام علی علیه السلام را بالا گرفت و فرمود:

«هر کس که من مولای اویم از این پس، علی علیه السلام مولای اوست.»

به آنها دستور تبعیت و اطاعت از امام علی علیه السلام داد و از مخالفت و سرپیچی از او بر حذر داشت؛ ولی بیشتر مسلمانان با دستور پیامبرصلی الله علیه وآله مخالفت کردند و جز عده کمی، ثابت قدم نماندند.

افرادی، حکومت را به دست گرفتند که بیشتر از اینکه از قانون پاک اسلام پیروی کنند از هوای نفسشان پیروی کردند؛ پس آنچه از انواع بدبختی ها، دردها و فجایع بود که بر سر بشر فرو ریخت و مردم گمان می کردند، آنچه از حاکمان می بینند، قوانین اسلام است.

حکومت امام زمان علیه السلام

زمانی که می خواهیم از حکومت امام زمان علیه السلام صحبت کنیم، این سخن بر دو محور می چرخد:

محور اوّل: صدور حکم و وضع کردن قوانین و تعلیمات مختلف در عرصه های گوناگون.

محور دوم: قضاوت بین مردم؛ چه برای رفع دعوا رجوع کنند یا رجوع نکنند.

کمی قبل گفتیم که در هنگامه ظهور، تمام قوانین غیر اسلامی، لغو و رها شده است و به آن، هیچ گاه عمل نخواهد شد و احکام اسلام که از قرآن کریم و سیره صحیح نبوی گرفته شده، خواهد آمد و بندگان و کشورها را آقایی خواهد داد و در همه جوامع اجرا خواهد شد.

خلاصه سخن: تمام کارها و احکامی که رسول خداصلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام در جایگاه های مختلف و تمامی عرصه ها اجرا کردند را بزودی امام زمان علیه السلام در عصر خود، اجرا خواهد کرد.

ص:433

امام علیه السلام به کارهای دیگری - که آن هم از دل اسلام است - مانند ساختن پُل ها، سدها، بزرگ کردن خیابان ها، شاهراه ها، کندن رودها، نصب آسیاب بر آنها، بخشیدن زمین ها به مردم برای زراعت و نفع بردن از آنچه خدای متعال خلق کرده، مثل معادن، خواهد پرداخت.

این کلام کوتاهی از حکومت امام زمان علیه السلام، بعد از ظهور و قیامش بود.

اما نسبت به محور دوم می گوییم:

قضاوت امام زمان علیه السلام

قضاوت امام زمان علیه السلام بین مردم، نسبت به قضاوت اجداد پاکش، امتیاز خاصی دارد و آن امتیاز، این است که او با علم و اطلاعش از حوادث، حکم می دهد و منتظر شهادت شهود و دلایلی که ادعا را ثابت کنند، نخواهد بود.

سخن ما در این جا بر دو محور است:

محور اوّل: در این کتاب، حدیث مشهوری از رسول خداصلی الله علیه وآله و از ائمه علیهم السلام روایت شده: «انّ الامام المهدی علیه السلام یملا الارض قسطاً و عدلاً بعد ان تملا ظلماً و جوراً.»

«مهدی علیه السلام زمین را پر از عدل و داد می کند بعد از اینکه از ظلم و ستم پر شده باشد.»(1)

لازم است، بگوییم که این حدیث به خودی خود در کتب احادیث، صدها بار روایت شده است به طوری که جایی برای شک در صحتش باقی نمی ماند.

طبیعی است که از امام زمان علیه السلام می خواهد بر هر ظلمی پیروز شود و ریشه هر ستمی را در هر مکان و از هر انسانی قطع کند، انتظار نداریم، شکایتش را پیش او ببرد و امام علیه السلام از مدعی بخواهد که دلیل بیاورد و مستندات و امثال آن را برای اثبات ادعایش نشان دهد.

هرگز! زیرا ممکن است، مدعی، دلیل و برهانی برای اثبات ادعایش پیدا نکند یا از اثبات حقش عاجز باشد یا اینکه نتواند، دروغ بودن ادعاهای ظالم را ثابت کند.

ممکن است، ظلم در بسیاری از جاهای دنیا واقع شود و مظلوم، نتواند آن را به اطلاع امام زمان علیه السلام برساند و ممکن است، انسان، پنهانی و ظالمانه کشته شود و هیچ کس از

ص:434


1- 574. بحار؛ ج 36، ص 358.

کشته شدنش با خبر نشود و کسی قاتلش را نشناسد؛ آیا خون او هدر می رود؟! پس چگونه زمین پر از عدل و داد می شود؟!

محور دوم: پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «انّما اقضی بینکم بالاَیْمان و البینات.»

«من بین شما به وسیله قَسَم و دلیل، حکم می کنم.»(1)

شاید معنای ظاهری این حدیث، این باشد که پیامبرصلی الله علیه وآله بین مردم با علم شخصی خود و اطلاع خاصش، قضاوت نمی کرد، برای مثال: اگر پیامبرصلی الله علیه وآله با علم نبوتش می دانست، فلان شخص، دزدی کرده است، بر او حد جاری نمی کرد؛ بلکه منتظر شهادت شهود می ماند و اگر دلیلی بر سرقت دزد پیدا می شد بر او حد جاری می نمود.

اگر رسول خداصلی الله علیه وآله بین مردم بر حسب اطلاعات الهی و شخصی اش حکم می کرد، علم او سنت و بین امتش، دلیل قرار می گرفت.

در این هنگام، جایز بود هر قاضی و حاکمی - که بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله می آمد - بر هر کس که بخواهد، حد جاری کند و ضد هر کس که اراده کند، حکم دهد؛ بدون اعتنا به دلیل و شواهد، چنین کاری را انجام دهد و ادعا خواهد کرد که به علم شخصی اش حکم می کند.

به واسطه این کار، نظام اجتماعی مختل می شد و آشفتگی در زمینه حکم و قضاوت پدیدار می گشت و موازین فقهی و عرفی مختل می شد.

ولی پیامبرصلی الله علیه وآله، این درها را بر قاضیان بد و حاکمان ستمکار بست تا نتوانند بین مردم طبق امیال و هوای نفسشان قضاوت کنند و سپس ادعا نمایند که طبق معلومات شخصی شان حکم کرده اند.

اما نمی ترسیم، از اینکه امام معصوم عادل، در حکم و قضاوتش به هوی و هوسش تمایل پیدا کند، زیرا در حق و شأن او، هیچ گونه انحرافی متصور نیست؛ پس می تواند طبق علم شخصی اش، نسبت به قضایا حکم دهد و منتظر شهادت شهود و ارائه دلیل از جانب مدعی نمانَد و بر سوگندی که مدعی یا متهم می خورند چه هر دو راست و چه هر دو دروغ بگویند، اثری مترتب نمی کند.

ص:435


1- 575. تهذیب؛ ج 6، ص 229.

از این دو محور، چنین نتیجه می گیریم که:

1 - امام زمان علیه السلام، زمین را پر از عدل و داد می کند.

2 - او طبق علم الهی و شخصی اش حکم می دهد.

امام زمان علیه السلام، حد را اقامه می کند و قصاص می نماید و هر کسی که مستوجب قصاص یا تعزیر شود را مجازات می کند حتی اگر شاهدی، شهادت ندهد یا دلیلی، ارائه نشود.

برای توضیح این سخن مثالی را بیان می کنیم:

1 - اگر انسانی در خانه اش شراب بخورد و کسی او را نبیند تا علیه او شهادت دهد، امام زمان علیه السلام به وسیله علم امامت، آن را می فهمد و حد شرابخوار را بر او جاری می کند.

2 - اگر انسان، مرتکب گناهی شود که به سبب آن، مستحق تنبیه شود، امام زمان علیه السلام او را بر آن کارش تنبیه می کند و در این هنگام است که هر کس، ارتکاب خطا یا جرمی را برای خود، آسان جلوه دهد، می داند که امام علیه السلام با علم امامت، نسبت به کار او، مطلع می شود و قانون، عقوبات را بر او جاری می کند.

این، انگیزه قوی ای برای عدم ارتکاب گناهان می شود و به این وسیله، مردم از هر انحرافی پرهیز می کنند؛ روایت امام صادق علیه السلام این مطلب را تأکید می کند: «بینا الرجل علی رأس القائم علیه السلام یامر و ینهی اذ امر (الامام) بضرب عنقه فلا یبقی بین الخائفین شی ء الّا خافه.»

«چه بسا فردی در کنار قائم علیه السلام می ایستد و سخن می گوید و امام علیه السلام دستور به زدن گردنش می دهد؛ چون از جرم پنهانی اش با اطلاع است و دیگر چیزی در مشرق و مغرب نمی ماند، مگر اینکه از امام علیه السلام می ترسد.»(1)

این حدیث تصریح می کند که امام زمان علیه السلام، کسی را که مستحق تنبیه است، طبق علم امامت، مجازات می کند و منتظر نمی شود، ادله ای را پیش او بیاورند.

این گونه است که زمین را پر از عدل و داد می کند و کسی جرأت مخالفت با قانون اسلام را ندارد.

ص:436


1- 576. غیبت؛ نعمانی؛ باب 13، ج 33.

اما احادیث دیگری هستند که به این مطلب اشاره دارند که در ادامه به مقداری از آنها اشاره می کنیم:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «اذا قام قائم آل محمدصلی الله علیه وآله حکم بحکم داود و لا یسال البیّنه.»

«هنگامی که قائم آل محمدصلی الله علیه وآله قیام کند به شیوه داوودعلیه السلام قضاوت می کند و دلیل نمی خواهد.»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تذهب الدنیا حتی یخرج رجل منّی، یحکم بحکومه آل داود و لا یسأل بیّنه، یعطی کلّ نفس حقّها.»

«دنیا تمام نمی شود تااینکه مردی از خاندان من ظهور کند که به شیوه داوودعلیه السلام ،قضاوت می کند و دلیل نمی خواهد و به هر کس، حقش را می دهد.»(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: «ثمّ یامر منادیاً ینادی: هذا المهدی! یقضی بقضاء داود و سلیمان و لا یسال علی ذلک بیّنه.»

«سپس دستور می دهد که منادی ندا دهد: این مهدی علیه السلام است که به شیوه داوودعلیه السلام و سلیمان علیه السلام قضاوت می کند و از کسی دلیل نمی خواهد.»(3)

امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا قام قائم آل محمدصلی الله علیه وآله حکم بین الناس بحکم داود، لا یحتاج الی بیّنه یلهمه اللَّه تعالی، فیحکم بعلمه و یخبر کلّ قوم بما استبطنوه.»

«هنگامی که قائم آل محمدصلی الله علیه وآله قیام کند بین مردم به شیوه داوودعلیه السلام قضاوت می کند و احتیاجی به دلیل ندارد؛ خدای متعال به او الهام می کند؛ پس علمش به او حکم می کند و به هر گروهی از آنچه، آن را مخفی می کنند، خبر می دهد.»(4)

ممکن است، جواب این سؤال، سخن امام صادق علیه السلام باشد:

«اذا قام القائم بعث - فی اقالیم الارض، فی کلّ اقلیم - رجلاً... یقول (له الامام): عهدک فی کفّک، فاذا ورد علیک امر لاتفهمه و لاتعرف القضاء فیه، فانظر ای کفّک و اعمل بما فیها.»

«هنگامی که قائم علیه السلام قیام کند به هر سرزمینی مردی می فرستد و به او می گوید: برنامه

ص:437


1- 577. وسائل الشیعه؛ حر عاملی، ج 18، ص 168 .
2- 578. جامع احادیث الشیعه؛ بروجردی، ج 25، ص 49.
3- 579. غیبت؛ نعمانی؛ باب 20.
4- 580. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 339.

تو در کف دست توست؛ پس هر گاه چیزی را نفهمیدی و حکم آن را ندانستی به کف دستت نگاه کن و به آنچه در آن است، عمل کن.»(1)

در این حدیث، سه احتمال وجود دارد:

1 - یا احتمال داده شود که معجزه است؛ چون احکام شرعی بر کف دست حاکمان نوشته شده، هرگاه احتیاج دارند به آن رجوع می کنند.

2 - یا اینکه منظور از این سخن: «عهدک فی کفک»، وسایل ارتباطی بی سیمی است که مردان خبررسان (پلیس، ارتش و غیره) در هر مکانی با خود حمل می کنند و دستورات را از مرکز فرماندهی می گیرند و این وسیله را بیشتر اوقات در دستشان حمل می کنند.

3 - یا معنای دیگری دارد که خدای متعال می داند و بعد از ظهور امام علیه السلام روشن می شود.

خلاصه سخن: امام زمان علیه السلام دایم با حاکمانی که آنها را نصب و به تمام سرزمین ها، فرستاده، ارتباط دارد.

ص:438


1- 581. غیبت؛ نعمانی؛ باب 21.

فصل بیست و یکم زندگی در عصر امام زمان علیه السلام

توضیح

دوران امام زمان علیه السلام بعد از ظهور و قیام او، بهترین دوران کره زمین از زمانی که خداوند، زمین را خلق کرد یا از زمانی که خداوند، آدم علیه السلام را خلق کرده، می باشد.

صحیح است که دوران امام زمان علیه السلام را دوران نور و عصر دانش بنامیم، نه دوران هایی که ما امروزه در آن زندگی می کنیم؛ دوران کنونی، دوران نادانی، فقر، انحراف، فجایع، ستم، گمراهی و امثال آن است.

با کمک گرفتن از کلمه حکیم مشهور: اشیا به وسیله ضد خودشان شناخته می شوند.

امکان دارد، چیزی از روشنایی آن دوران را بفهمیم و زیبایی زندگی در آن زمان و لذت زندگی کردن در آن سال ها را با نظر کوتاهی به وضع کنونی که در حال حاضر در آن زندگی می کنیم، درک نماییم:

جامعه ای که امروزه در آن زندگی می کنیم و به سختی هایی که زندگی را بر مردم تیره و تار کرده، لذت زندگی کردن و شیرینی زندگی را از آنها گرفته است، نگاه کن.

یکی از مال محروم است و دیگری از خانه ای که در آن ساکن شود یا مغازه ای که در آن

ص:439

معامله کند یا مالی که زندگی خودش و زندگی خانواده اش را به وسیله آن تأمین کند یا به وسیله آن، خودش را مداوا کند یا کسی که تحت سرپرستی اوست؛ پس می بینید که مشکلات، زندگی را احاطه کرده، آزادی، سفر، تجارت، کار، اقامت، سخنرانی، نوشتن، تألیف، نوآوری و غیره به صورت تام وجود ندارد.

در پی از بین رفتن امنیت، انسان بر زندگی، اموال و خانواده اش می ترسد و ضعیفان از قوی ها می ترسند، ثروتمندان بر فقرا فخر می فروشند و انتشار بیماری های روانی - که پیچیدگی هایش قابل شمارش نیست - فراگیر است.

زندان ها، پر از میلیون ها نفر است؛ جنگ ها رقم می خورد، انسانها را از بین می برد و نابود می کند، خانه ها را ویران می نماید و آتش می زند.

بعد از این مشکلات، تمام مظاهر زندگی در زمان قیام امام زمان علیه السلام دگرگون می شود، فقر از جامعه بشری کوچ می کند، محرومیت از مردم زایل می شود، بیماری های روانی برطرف می گردند، ناراحتی ها با خوشحالی ها عوض می شوند، زندگی جهنمی به بهشتی تبدیل می شود، پژمردگی که بر صورت ها مستولی شده، تبدیل به شادابی و سر سبزی می گردد، ترس رفع می شود، امنیت بر دنیا حاکم می گردد، عدالت بر سر بشر خیمه می زند؛ ظلم بخار شده، به هوا می رود، دیگر نه ظالمی را می بینی و نه مظلومی؛ آرزوهای مسلمانان به بار می نشیند، سلامتی، کره زمین را در بر می گیرد و اسلام در هر جایی از زمین منتشر می شود، و هر کسی که بر روی زمین زندگی می کند به شهادتین، شهادت می دهد: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و أن محمداً رسول اللَّه صلی الله علیه وآله و أن الامام علیاً ولی اللَّه و حجته علیه السلام.»

همه اینها به برکت نهضت، قیام، کارها، نقشه های اصلاحی، پروژه های عمرانی، تعالیم ارزشمند و اجرای قوانین الهی، به دست امام زمان علیه السلام می باشد.

احاطه بر کارِ امام زمان علیه السلام و اطلاع نسبت به آنها به صورت مفصل در هنگام قیام و نهضت او آسان نیست؛ زیرا مفاسد، غصه ها، بدبختی ها، منکرات و انحرافاتی که در جوامع بشری به تعداد ستارگان است به شمارش نمی آیند.

واجب است، بدانیم که بیشتر انحرافات به سبب قوانین ستمکاران به وجود می آید،

ص:440

قوانینی که خلاصه عیار هیئت حاکمه ظالم است.

قوانینی که از بشر، آزادگی و بزرگی را گرفته، که نتیجه اش انتشار جهل، فقر، محرومیت، مشکلات، گناهان، جرایم، فجایع و غیره خواهد بود.

این قوانین، سبب ایجاد فحشا، دزدی، قتل، گرسنگی و غیره در جوامع می شود؛ پس زمانی که این قوانین از بین بروند و به جای آن، احکام الهی جایگزین شوند، جوامع به راحتی، آسایش، صلاح و اعتدال می رسند.

شایسته است، صدها حدیثی که از رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام وارد شده است و در کتاب های شیعه و سنی وجود دارد را فراموش نکنیم که تصریح کرده اند، امام زمان علیه السلام زمین را پر از عدل و داد می کند بعد از اینکه از ظلم و ستم پر شده باشد.

تعداد زیاد روایات بر دو محور متمرکز است:

اوّل: امام زمان علیه السلام، زمین را پر از عدل و داد می کند.

دوم: بعد از اینکه از ظلم و ستم پر شده باشد.

امکان دارد، بگوییم: جمله دوم، علّت جمله اوّل است.

به عبارت روشن تر، ظهور امام زمان علیه السلام هنگامی است که زمین از انواع ظلم و ستم پر شده باشد و حاکمان به مردم، قدرتمندان به ضعفا، مردان به زنان، اولاد به والدین، همسایه ها به یکدیگر، کارگر به صاحب کار و برعکس، ظلم کنند و ظلم، زن بیوه، یتیمان، ضعیفان و حتی حیوانات را شامل می شود، مگر نمی بینید که در جهان، فقط ظالم و مظلوم وجود دارد و بدتر از آن، اینکه کسی که ظلم نکند، مظلومانه کشته می شود؛ سپس خانواده اش را از گریه بر او و تشییع جنازه اش منع می کنند.

در زمان ما، چنین اتفاقاتی افتاده است که بعضی از حکومت ها، خوبان را از روی ظلم می کُشند و زمانی که خانواده اش برای گرفتن جنازه می آیند، حکومت از آنها، قیمت گلوله هایی که به وسیله آنها، آن بیچاره را کشته اند، چندین برابر بیشتر مطالبه می کند و آن بعد از این است که جنازه مقتول را می شکافند تا مکان های گلوله را در جسدش بشمارند؛ سپس این جسد را به صاحبانش، تحویل می دهند!!(1)

ص:441


1- 582. در حکومت پهلوی مکرراً اتفاق افتاده است.

یا اینکه اموال او را از روی ظلم و تجاوز مصادره می کنند؛ سپس نمی گذارند، صاحب اموال کلمه ای حرف بزند یا از کسی دادخواهی کند یا از بدبختی هایش شکایت نماید.

این بدبختی ها و فشارهاست که جوامع را آماده انفجار و انقلاب ضد طبقه حاکم و ظالم می کند و زمانی که یک نفر، رهبری انقلاب را بر عهده می گیرد، میلیون ها نفر از مظلومان از او پیروی کرده، او را با آغوش باز یاری می کنند و تمام توانشان را برای حمایت از او به کار می گیرند و تا حد مرگ در کنارش می ایستند برای اینکه زندگی که آنها در آن به سر می برند، برایشان ناپسند و تنفرآمیز است.

این امور، مقدمه آماده سازی برای نهضت امام زمان علیه السلام و قیام او برای نشر عدل و داد در تمام جوامع بشری است.

معنای این سخن، این نیست که مسلمانان تنبلی کنند و از عمل و نشاط، فرو گذاری نمایند و چیزی ننویسند و یاد ندهند به این گمان که این کارها، ظهور امام زمان علیه السلام را به عقب می اندازد.

هرگز! برای اینکه هدایت مردم و مبارزه با ظلم، واجب است و تأثیری در تاخیر ظهور امام علیه السلام ندارد و ما مکلّف به عمل هستیم و مسئول جلو یا عقب انداختن ظهور امام علیه السلام نیستیم.

بعد از این مقدمه برمی گردیم به حدیثی که در آن، امام زمان علیه السلام به کارها و نقشه های اصلاحی می پردازد:

زندگی بشر، جوانب فراوان و متعددی دارد که تمام آن جوانب را اصلاح می کند.

از احادیث زیادی به دست می آید که بزودی دگرگونی و تغییرات بزرگی در تمام جوامع بشری رخ خواهد داد و بزودی صورت های زندگی به صورت های شگفت انگیز دیگری در تمام مظاهر و سطوحش تغییر خواهد کرد.

در ادامه درباره بعضی از جوانب زندگی و شکوفایی آن در دوران امام زمان علیه السلام، صحبت خواهیم کرد.

ص:442

حیات فرهنگی در عصر امام زمان علیه السلام

حیات تربیتی و فرهنگی در عصر امام زمان علیه السلام، شکوفایی پیدا می کند که نظیری در تاریخ ندارد و علم و فرهنگ به خصوص علوم دینی، احکام شرعی، معارف اسلامی منتشر می شود و چرخه های فرهنگی به سرعت می چرخد.

روشن است که دگرگونی بزرگی در این زمینه رخ خواهد داد.

به ذهنم می آید که در بسیاری از کتاب های فقه و حدیث، تصحیح و اصلاح صورت می گیرد و نقش بسیاری از موضوعات کتاب های اصولی، فقهی و مباحث به پایان برسد برای اینکه امام زمان علیه السلام، قواعد عمومی مسائل شرعی را بیان می کند و به این سبب به بسیاری از مباحث اصول، نیازی نخواهد بود.

همین وضعیت، نسبت به کتاب های درایه، رجال و شرح حال راویان احادیث، تقسیم احادیث، صورت خواهد گرفت و شاید دیگر به این کتاب ها نیازی نباشد؛ چون بیشتر این کتاب ها بر مبنای حدس و گمان است و در عصر غیبت و عدم دسترسی مردم به امام علیه السلام از آنها استفاده می شده است.

اما در دوران امام زمان علیه السلام، مردم احکام شرعی قطعی را می یابند و بیشتر کتاب های تفسیر هم از اعتبار ساقط می شود؛ زیرا مردم به تفسیرهایی که از نظرات شخصی یا اغراق آمیز برخاسته است، توجهی نمی کنند و فقط تفسیرهای روایت شده از اهل بیت علیهم السلام باقی می ماند.

همین وضعیت، نسبت به قرائت های مختلف درباره قرآن هم خواهد بود که از جانب خداوند، هیچ دلیلی بر آن نازل نشده است؛ مردم قرآن را از امام زمان علیه السلام - همان طور که نازل شده - یاد می گیرند و تفسیر قرآنی که مطلوب نظر خداوند است را می شناسند و بر معارف قرآن، اسرار و عجایبش - که همیشه ƘǘԙƘǘΘʙǠو مخفی بوده - آگاهی پیدا می کنند همچنین نیازی به بسیاری از علوم ایجاد شده - که نتیجه فکر و خیال است - نخواهد بود خلاصه اینکه: علم صحیح و واقعی در هر خانه ای پخش می شود و حلقه های تدریس در جوامع برای مردان و زنان تشکیل می شود.

ص:443

امام باقرعلیه السلام فرمود: «تؤتون الحکمه فی زمانه (أی زمان الامام المهدی) حتّی انّ المراه لتقضی فی بیتها، بکتاب اللَّه و سنّه رسوله.»

«در زمان مهدی علیه السلام به مردم حکمت داده می شود تا اینکه زن در خانه اش با کتاب خدا و سنت پیامبرصلی الله علیه وآله قضاوت می کند.»(1)

این حدیث دلالت می کند بر اینکه مردم در زمان امام زمان علیه السلام به آداب دینی و احکام شرعی تربیت شده، سطح فرهنگ در آنها تا درجه ای بالا می رود که زنی که در خانه اش است، قدرت به قضاوتِ بین دو طرفِ نزاع کننده بر آنچه موافق کتاب خدا و سنت پیامبرش صلی الله علیه وآله است - دارد.

لازم است، بدانیم امام زمان علیه السلام به کتاب خدا و سنت رسول خداصلی الله علیه وآله عمل می کند و از آن دو به اندازه سر سوزنی تخلّف نمی کند و شریعت جدید یا دینی که مخالف دین اسلام است، نمی آورد یا حرام خدا را حلال و یا حلال خدا را حرام نمی کند.

ولی چیزی که به نظر می آید، این است که تمام مذهب هایی که بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله درست شده اند از بین می روند؛ چون آنها، مذهب هایی هستند که جایی در کتاب خدا و سنت پیامبرصلی الله علیه وآله ندارند.

این فقط نظر من نیست؛ بلکه یکی از علمای مذاهب چهارگانه - که معروف به ابن عربی است (متوفی سال 637 هجری) - در فتوحات مکیه می گوید: او دین را همان طور که هست، آشکار می کند که اگر پیامبرصلی الله علیه وآله زنده بود به آن حکم می کرد؛ مذاهب را از روی زمین برمی دارد و چیزی جز دین خالص باقی نمی ماند.

بله! وحدت بزرگ اسلامی در آن روز، محقق خواهد شد؛ زمانی که مسلمانان در اصول و فروع دین و تمام مسائل فقهی و احکام شرعی، یکی می شوند، نه قیاس باقی می ماند، نه استحسان و نه فتواهایی که طبق زمینه های سیاسی به وجود آمده اند.

بلکه دین، فقط اسلام؛ مذهب، فقط مذهب تشیع و مذهب اهل بیت علیهم السلام است که رسول

ص:444


1- 583. غیبت؛ نعمانی؛ باب 13، حدیث 30.

خداصلی الله علیه وآله در احادیث بسیاری به آنها سفارش کرده است و همه زیر پرچم «لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علی ولی اللَّه» زندگی می کنند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «و یهلک الاشرار و یبقی الاخیار و لایبقی من یبغض اهل البیت.»

«... و اشرار را هلاک می کند و خوبان را باقی می گذارد و هر کس که کینه و دشمنی اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد، باقی نمی ماند...»(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «و لا نترک بدعه الّا ازالها و لاسنه الّا اقامها.»

«او، بدعت ها را نابود می کند و تمام سنت های الهی را برپا می دارد.»(2)

حیات تربیتی در عصر امام زمان علیه السلام

شکی نیست که عموم انسان ها قابل تربیت هستند؛ پس هنگامی که این تربیت بر مبنای اخلاق صحیح بنا شد، بشر در سلوکش، میانه رو؛ در رفتارش، مورد رضایت و در روشش، پسندیده می شود.

هنگامی که تربیت فاسد بود و براساس بی اخلاقی بنا شد، نتیجه اش به عکس صورتِ اوّل خواهد بود؛ تربیت بر اساس فطرت، غریزه، بر امیال و رغبت های درونی، عادت ها، سنتها و غیره تعلق می گیرد و تأثیر می پذیرد.

هنگامی که حیوانات حتی وحشی ها و درندگان، قابل تربیت هستند؛ پس درباره انسان چگونه خواهد بود؟ در حالی که انسان، موجودی برتر از تمام مخلوقات است و این به سبب عقل، درک و بیانی است که خداوند به انسان داده است.

براساس تربیت، جامعه اصلاح یا فاسد می شود و خوشبخت یا بدبخت می گردد، هدایت یا دچار انحراف می شود.

تجهیزات و وسایل تربیتی زیاد هستند:

* خانه، جایی که کودک در آن چشم باز می کند، وسیله تربیتی شمرده می شود.

* بعد از آن، نوبت به مدرسه می رسد و کودک، ابتدایی ترین بخش علم و فرهنگ را از

ص:445


1- 584. عقدالدرر؛ باب 7، ص 159.
2- 585. عقدالدرر؛ باب 9، ص 224.

معلمانش یاد می گیرد و هر چه از مرحله درسی بالاتر می رود، سطح تحصیلات، فرهنگ و معلوماتش بالاتر می رود تا اینکه به دانشگاه برسد.

در تمام این مراحل تربیت، شخصیت انسان شکل گرفته، محکم می شود و تأثیر می پذیرد، بلکه آنچه از علوم و حقایق یا دروغ ها؛ از حق یا باطل؛ از فضیلت ها یا رذیلت ها و از دین یا کفر به او القا می شود، شارژ می شود.

* وسیله سوم که با این دو وسیله همراهی می کند، جامعه است؛ پس کودکی که در جامعه ای که دروغ، کلک، لاابالی گری، هرزگی، دزدی و خیانت زندگی می کند با کودکی که در جامعه ای که دین، امانت داری، حیا و فضیلت است، زندگی می نماید، فرق می کنند و کودکی صالح یا فاسد به بار می آورند.

* از جمله عواملی که تأثیر در اصلاح جامعه یا فاسد شدنش دارد؛ وسایل اعلام کننده از قبیل کتاب ها، رادیو، تلویزیون و فیلم های سینمایی است.

بعد از این نگاه کوتاه در تربیت می گوییم: امام زمان علیه السلام که می خواهد، تمام جوامع بشری را اصلاح کند و جامعه اسلامی را به معنای واقعی کلمه درست کند، ناچار است از این وسایل تربیتی کمک بگیرد و تعالیم مربوط به تربیت صحیح را به وسیله این وسایل صادر کند؛ پس مدارس را تعالیم اسلامی در برمی گیرد و روش های تعلیم در تمام مراحل، اسلامی خواهد بود و وسایل اعلام کننده، صالح، نافع و مفید خواهند شد و از چارچوب اسلامی خارج نمی شوند.

اشاره شد که امام باقرعلیه السلام در این باره فرمود:

«در زمان او به مردم حکمت داده می شود به طوری که زنی که در خانه اش نشسته است، با کتاب خدا و سنت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله قضاوت می کند.»

حیات اقتصادی در عصر امام زمان علیه السلام

شاید از مهم ترین مشکلات زندگی، مشکل اقتصادی و آنچه در حول این موضوع می چرخد، باشد از جمله فقر، گرانی، محدودیت تجارت، ناتوانی مالی، کمی تولید، زیاد شدن تقاضا و غیره که از اقتصاد کفار، الگوگیری شده است.

ص:446

بله، اقتصاد کفار همان چیزی است که به این بحران جوامع بشری، منجر شده است و به سبب سرکوب آزادی ها، بستن راه های معشیت بر مردم، گرفتن مالیات به خصوص مالیات تصاعدی) و محروم کردن مردم از برکات دنیوی - که خداوند برای آنها مهیا کرده - به وجود آمده است.

شایسته است که فراموش نکنید که منشأ بیشتر جرایمی که در دنیا واقع می شود، فقر و احتیاج مالی است و علت بیشتر دعواهای پیش آمده در جوامع بشری به بحث مالی برمی گردد؛ بسیاری از دعواهای خانوادگی از نتایج فقر است و بیشتر مریضی ها به سبب سوء تغذیه ایی است که از آثار فقر می باشد.

بیشتر جوانانی که ازدواج نمی کنند به سبب فقر است و بسیاری از زوج ها، نسلشان را به سبب همین موضوع محدود می کنند و مبالغه نیست که بگوییم: اغلب مردم، قربانی فقر می شوند!

اگر بخواهیم، تمامی تبعات فقر را - که در جوامع بشری حاصل می شود - شمارش کنیم؛ سخن ما طولانی و کتاب، تمام نمی شود همچنین اگر بخواهیم از اقتصاد و جوانب آن صحبت کنیم، کتاب از موضوع اصلی اش خارج می شود؛ ولی ما کلام را خلاصه می کنیم:

از جمله اصلاحاتی که دامنه وسیعی دارد و کارهای کلانی که امام زمان علیه السلام راجع به آنها انجام می دهد، حل مشکلات اقتصادی است و آن از طریق اجرای اقتصاد اسلامی در جامعه می باشد که ما از مهم ترین بندهای آن را در ذیل، بیان کرده ایم:

1 - مباح بودن استفاده از نعمت هایی که خدای متعال خلق کرده است.

2 - اعطای آزادی هایی به مردم در چارچوب قوانین اسلامی.

3 - بهره برداری از مواهب، نیروها و باز گذاشتن میدان برای عقل های توانمند.

برای توضیح این موضوع، بعضی از مثال ها را می آوریم: در دریا، رودخانه و اقیانوس ها، میلیاردها نوع ماهی هایی که خوردنشان حلال است، زندگی می کنند و ما در نهر دجله و فرات دیدیم که ماهی ها در آن مثل سیل در حرکتند.

ماهی، غذایی لذیذ و دوای بسیاری از مرض های مهلک شمرده می شود و ماهی ها به

ص:447

مقدار فوق العاده ای تولید مثل می کنند؛ پس از نابودی و انقراض آنها، ترسی نیست.

ولی به رغم زیادی این ماده غذایی، دوایی و کالای تجاری، حکومت ها قید و شرطهایی برای صید ماهی گذاشته اند، که باعث کمی استفاده از این منابع غذایی و بالا رفتن قیمتشان می شود.

حکومت ها برای بعضی از افراد معین، صید ماهی را آزاد می گذارند که این مجوز را در قبال گرفتن مالیات و شرطها زیادی می دهند به همین دلیل می بینید که قیمت ماهی، سرسام آور است حتی در کشورهای ساحلی یا کشورهایی که بر ساحل رودخانه ها قرار دارند، بیشتر فقرا از این نعمت الهی محرومند با اینکه می دانیم، خدای متعال آنها را برای بندگانش خلق کرده، استفاده اش را حلال نموده است.

خدای سبحان می فرماید:«اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ» «خدا، آن کسی است که دریا را تحت اختیار شما قرار داده، تا کشتی ها در آن به دستور او حرکت کنند و شما از فضل خدا درخواست کنید.»(1)

«و سخّر لکم الانهار» «و نهرها را تحت اختیار شما قرار داد.»(2)

«وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیّاً» «و او خدایی است که دریا را تحت اختیار شما قرار داد تا از گوشت تازه ماهیان حلال، تغذیه کنید.»(3)

«وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلَیَهً تَلْبَسُونَهَا» «و آن دو دریا - که آب این یکی گوارا و آب دیگری تلخ و شور است - یکسان نیستند با وجود این، شما از هر دو گوشت تازه می خورید.»(4)

«أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعَاً لَکُمْ وَلِلسَّیَّارَهِ» «بر شما صید دریا و طعام آن حلال گردید تا شما و کاروانیان از آن بهره مند شوید.»(5)

پس اگر حکومت ها استفاده از این منابع حیات را آزاد می گذاشتند، قیمت های این

ص:448


1- 586. جاثیه، آیه 12.
2- 587. ابراهیم، آیه 32.
3- 588. نحل، آیه 14.
4- 589. فاطر، آیه 12.
5- 590. مائده، آیه 96.

گوشت ها پایین می آمد و بسیاری از مردم از اینها استفاده می کردند و حکومت، احتیاجی به واردات گوشت های یخ زده از خارج نداشت.

اما در عصر امام زمان علیه السلام، خیرات و برکات بر مردم سرازیر می شود و شامل تمام طبقات می گردد و از جمله آنها، اینکه امام زمان علیه السلام ممنوعیت را برمی دارد و استفاده از ذخایری که خداوند، آنها را برای بندگانش خلق کرده، آزاد می نماید.

خلاصه سخن: امام زمان علیه السلام میدان را برای مردم باز می گذارد تا از زمین و آنچه از معادن و مزارع روی آن است، استفاده کنند؛ لذا اموال بین مردم، زیاد و برکات، دو چندان خواهد شد و هیچ فقر، محرومیت و گرسنگی ای باقی نمی ماند.

بعضی از احادیثی که حیات اقتصادی در عصر امام زمان علیه السلام را شرح می دهد، بیان می کنیم:

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «ابشروا بالمهدی... و یقسّم المال صحاحاً بالسویّه و یملأ قلوب امه محمد غنی و یسعهم عدله، حتّی انّه یامر منادیاً ینادی: من له حاجه الیّ؟

فما یاتیه احد الّا رجل واحد یاتیه فیساله، فیقول له المهدی: ائت السادن حتی یعطیک، فیاتیه، فیقول: انا رسول المهدی الیک لتعطینی مالاً. فیقول: احث فیحثی ما لا یستطیع ان یحمله فیلقی منه حتی یکون قدر ما یستطیع ان یحمله، فیخرج به، فیندم و یقول: انا کنت اجشع امه محمّد نفساً کلهم دعی الی هذا المال فترکه، غیری، فیردّ علیه فیقول (السادن): انا لا نقبل شیئاً اعطیناه.»

«به مهدی علیه السلام بشارتتان می دهم؛ اموال را به صورت مساوی بین مردم تقسیم می کند و دل های امت محمّدصلی الله علیه وآله را از بی نیازی پر می کند و عدل او، آنها را در بر می گیرد تا اینکه منادی، ندا می دهد: «هر کس نیازی دارد به سوی من آید؟»

جز یک مرد، کسی پیش او نمی رود؛ پیش او آمده، از او درخواست می کند، مهدی علیه السلام به او می گوید: «نزد خزانه دار برو تا به تو چیزی عطا کند.» آن مرد، پیش خزانه دار می رود و به او می گوید: مرا مهدی علیه السلام فرستاده، تا به من مالی بدهی.

او می گوید: برو، بردار.

ص:449

او به اندازه ای برمی دارد که نمی تواند، آن را حمل کند؛ سپس مقداری را خالی می کند تا به اندازه ای شود که بتواند، آن را حمل کند با آن اموال، خارج می شود، پشیمان می گردد و می گوید: من حریص ترین فرد از امت محمدصلی الله علیه وآله هستم که همگی را به این مال فرا خواندند؛ ولی کسی نیامد، جز من.

این اموال را به خزانه دار برمی گرداند؛ اما خزانه دار می گوید: ما چیزی را که عطا کرده باشیم، پس نمی گیریم... .(1)

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «... فیجی ء الیه الرجل فیقول: یا مهدی! اعطنی؛ اعطنی؛ اعطنی. فیحثی له فی ثوبه ما استطاع ان یحمله.»

«... مردی پیش مهدی علیه السلام می آید و می گوید: ای مهدی! به من چیزی بده؛ به من چیزی بده؛ به من چیزی بده. پس در پیراهنش آن مقدار می ریزد که نتواند، حمل کند.»(2)

حیات کشاورزی در دوران امام زمان علیه السلام

همه ما می دانیم که کشاورزی از منابع ثروت و موارد رزق رسانی به عموم مردم شمرده می شود و از وسایل تأمین مواد غذایی بشر و حیوانات است و خداوند، آب و خاک را تحت اختیار بشر قرار داد تا از برکات زمین استفاده کند؛ آب در هر مکانی که باشد چه روی زمین و چه زیر زمین، انسان آن را خارج می کند و زمین را شخم زده، می کارد یا حبوبات در آن پخش می کند و زمین را آبیاری می نماید تا محصول دهد.

اما تعاملی که بین خورشید، هوا، آب، خاک و نباتات صورت می گیرد، خارج از مسئولیت انسان است و فقط در دست قدرت خدای متعال می باشد که در این عناصر چهارگانه، این خواص را نهادینه کرده است؛ خدای متعال می فرماید:«أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» «آیا آنچه را می کارید، می بینید؛ آیا شما آن را می رویانید یا ما رویانیده ایم.»(3)

با وجود برکات فروان و فایده های زیادی که از کشاورزی به دست می آید؛ ولی میلیون ها

ص:450


1- 591. صواعق المحرقه؛ ص 102.
2- 592. مکیال المکارم؛ محمّد تقی اصفهانی، ج 1، ص 98 .
3- 593. واقعه، آیات 63 - 64.

نفر از سوء تغذیه رنج می برند.

کودکانی که در گرسنگی به سر می برند، به مخصوص در قاره آفریقا!!

می پرسیم: آیا زمین تنگ است که کشاورزی وسعت نمی یابد؟!

جواب: هرگز! زمین خدا وسیع است.

آیا برای رفع احتیاجات بشر کافی نیست؟

جواب: هرگز! میلیاردها تُن آب در هر روز هدر می رود!!

علت گرسنگی، کمی روزی ها و کمبود محصولات چیست؟

جواب: تنها علت، همان حکومت های ستمکاری هستند که بین بشر و بین آنچه خدای متعال از منابع طبیعی برای آنها خلق کرده، مانع می شوند و نتیجه اش آنچه می بینی، می شود از جمله بدبختی ها، فقر، محرومیت، گرسنگی، کمبود و کمی اموال و محصولات.

زمانی که امام زمان علیه السلام قیام کند، حیات کشاورزی به بهترین و زیباترین شکل تبدیل می شود.

قسمت کمی از احادیث مهدویت - که به این موضوع مربوط می شود - را بیان می کنیم:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «... ثم یأمر من یحفر من خلف مشهد الحسین علیه السلام نهراً یجری الی الغریین حتی ینزل الماء فی النجف و یعمل علی فوهته القناطر و الارحاء فی السبیل و کانی بالعجوز و علی رأسها مکتل فیه بر فتأتی تلک الارحاء فتطحنه بلا کراء.»

«...او دستور می دهد از پشت کربلا و حرم حسین علیه السلام، نهری تا نزدیکی های کوفه بکنَند که آب به نجف برسد و بر دهانه اش، پل و در مسیرش آسیابی می سازد؛ گو اینکه زن بسیار پیری را می بینم که بر سرش زنبیلی - که در آن گندم است - گذاشته، به آن آسیاب می رود و گندمش را بدون مزد، آسیاب می کند.»(1)

از این حدیث، چنین به دست می آید که امام زمان علیه السلام، دستور حفر رودخانه ها، ساختن پُلها و سدها بر رودها را می دهد و بر آنها آسیاب می سازد که حبوبات را آرد کنند و برای هر کس، امکانی قرار می دهد که از آرد کردن به طور رایگان استفاده کند حتی اینکه پیرزنی

ص:451


1- 594. غیبت؛ طوسی؛ فصل آخر کتاب، ص 281.

در زنبیلش گندم می گذارد و آن را بدون اجرت برایش آسیاب می کنند.

شاید امام زمان علیه السلام، دستور به کندن نهری بین کربلا و نجف دهد؛ چون آن منطقه به صحرا و بیابان وصل است و هزاران کیلومتر از زمین های شرقی، غربی و جنوبی آن مثل بیابان شام و مرزهای عراق با اردن، سوریه، صحرای «نفود» و اطرافش - که به کویت و حجاز می رسد - و «ربع خالی» و اطرافش - که مسقط و یمن است - همگی آباد می شوند.

این بیابان ها و صحراها، همگی خشک، بی آب و علف، غیر مسکونی و غیر قابل کشت هستند؛ چون در آن جا، آب وجود ندارد؛ بنابراین بزودی، آن بیابان ها - از نهرهایی که امام زمان علیه السلام آنها را حفر می کند - سیراب خواهند شد.

روشن است، آن نهر از رودخانه فرات - که طولانی، عریض و عمیق است و در آن میلیون ها تُن آب در هر دقیقه جاری و در خلیج ریخته می شود و به هدر می رود - منشعب خواهد شد.

آیا ممکن است، حدس بزنیم، چه مقدار خیرات، برکات، راحتی و آسایش، نصیب صدها میلیون بشری که در این مناطق وسیع ساکن هستند، می شود؟ و آن زمین ها را با کشاورزی، درختکاری و ساختن خانه ها آباد می کنند؟

چقدر جوّ، لطیف و ملایم خواهد شد، آب و هوا تغییر می کند، مریضی ها کم می شود، بیشتر مشکلات انسان ها برطرف می گردد، آمار جرایم پایین می آید (اگر نگوییم: جرایم به طور کلی برداشته می شود) بزودی مردم بی نیاز می شوند، بیکاری از بین می رود و نعمت ها نمایان می گردد.

آن جا، منطقه ای از مناطق عالم است که در آن، زندگی تداوم می یابد و همین کار در بقیه زمین های مرده، صحراها و بیابان های خالی از محصول، اجرا خواهد شد.

روشن است، امام زمان علیه السلام طراح و دستور دهنده این پروژه هاست، نه اینکه خودش این اعمال را انجام دهد؛ زیرا احتیاجی به این کار نیست و صدور دستورات و تعالیم از او کافی است تا بدون احتیاج به تشریفات یا اشکال تراشی های موجود در وزارتخانه ها، اداره ها، کاغذبازی ها و مخالفت های بی جا، سریع اجرا شود.

ص:452

آباد کردن زمین ها، فقط از طریق آبیاری شان به وسیله آب رودخانه ها نیست؛ بلکه خدای متعال، درهای آسمان را به خیرات و برکات باز می کند؛ به وسیله احادیث ذیل، بعضی از آنها برای ما روشن می شود:

1 - پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «تتنعم امتی - فی زمن المهدی نعمه لم یتنعموا مثلها قط، ترسل السماء علیهم مدراراً و لا تدع الارض شیئاً من نباتها الا اخرجته.»

«امّت من در زمان مهدی علیه السلام از نعمتی بهره مند می شوند که هیچ کس به مثلِ آن بهره مند نشده است؛ آسمان بر آنها باران فراوان می فرستد و زمین چیزی از گیاهانش را باقی نمی گذارد، مگر اینکه آن را نمایان می کند.»(1)

2 - پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «یخرج - فی آخر امتی - المهدی، یسقیه اللَّه الغیث و تخرج الارض نباتها و یعطی المال صحاحاً و تکثر الماشیه و تعظم الامه.»

«مهدی علیه السلام در آخرالزمان قیام می کند؟ خداوند او را از باران سیراب می نماید، زمین گیاهانش را از خود خارج می نماید، و اموال به طور صحیح تقسیم می شود، چهارپایان زیاد می گردند و امت بزرگ می شود...»(2)

3 - پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «تزید المیاه فی دولته و تمد الانهار و تضاعف الارض اکلها.»

«... و آب ها در حکومتش زیاد می شوند، رودخانه ها طولانی می گردند و زمین خوردنی هایش را چند برابر می کند.»(3)

4 - امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «... و لو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها و لاخرجت الارض نباتها... حتی تمشی بین العراق و الشام، لا تضع قدمیها الّا علی النبات.»

مولای ما، امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن حدیثی طولانی فرمود: «... و اگر قائم علیه السلام ما قیام کند، آسمان قطرات باران را پایین می فرستد و زمین گیاهانش را خارج می نماید... تا اینکه زن، بین عراق و شام راه می رود و قدمش را جز بر گیاهان نمی گذارد.»(4)

ص:453


1- 595. در رساله شافعی و طبرانی در معجم اکبرش، آن را روایت کرده اند.
2- 596. عقد الدرر؛ باب 7، ص 144.
3- 597. عقد الدور؛ باب 7، ص 149
4- 598. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 319،به نقل از خصال؛ شیخ صدوق.

5 - امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «ویزرع الانسان مدّاً یخرج له سبعمائه مُد کما قال اللَّه تعالی: «کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبه و اللَّه یضاعف لمن یشاء.»

«انسان یک مُد(750 گرم) می کارد و برای او، هفتصد برابر محصول می دهد؛همان طور که خدای متعال فرمود: «مانند دانه ای که هفت خوشه از آن می روید که در هر خوشه ای، صد دانه است و خداوند برای هر کسی که بخواهد، چند برابر می کند.(1)»

از این احادیث برای ما روشن شد که صحراهای خالی، سرزمین های بی آب و علف و زمین های خشک - که کشاورزی در آن نیست - تبدیل به مرزعه های سر سبز می شوند که این به سبب فراوانی ریزش باران، رودخانه ها و احیای زمین هاست.

آمدن باران به صورتی است که زمین از آن نفع ببرد، نه مثل باران هایی که از آنها، سیل ها درست می شود خانه ها ویران شده، مزرعه ها غرق می شود و انسان و حیوان را هلاک می کند همان طور که هر از گاهی در بعضی کشورها به وقوع می پیوندد.

واضح است مردم بزودی در کشاورزی و درختکاری آزاد می شوند و در برابر آنها، موانع و مشکل تراشی مثل مالیات های ظالمانه و قوانین کفار قرار داده نمی شود برای اینکه اسلام، آزادی را به انسان عطا می کند.

همان طور که از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت شده است که فرمود: «من احیی ارضاً مواتاً فهی له»؛ «هر کس زمین مرده ای را آباد کند، آن زمین مال اوست».(2)

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من غرس شجراً او حفر وادیاً لم یسبقه الیه احد، او احیا ارضاً میته فهی له، قضاء من اللَّه و رسوله.»

فرمود: کسی که درختی بکارد یا رودخانه ای حفر کند که کسی قبل از او، این کار نکرده است یا زمین مرده ای را آباد کند؛ پس مال اوست؛ این حکمی از خداوند و رسول اوصلی الله علیه وآله است.»(3)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «هر گروهی که چیزی از زمین را زنده کرده، آن را آباد کنند،

ص:454


1- 599. عقدالدرر؛ باب 9، ص 200، بقره، آیه 261.
2- 600. وسائل الشیعه؛ ج 17، ص 327.
3- 601. وسائل الشیعه؛ ج 17، ص 328.

مستحق به آن هستند و آن مقدار مال آنهاست.»(1)

اگر انسان قطعه ای از زمین را اختیار کند و آن را زنده کند، مال اوست به شرطی که قبلاً مال کسی نبوده باشد و کشاورزی و درختکاری، مال خود انسان است، نه برای فئودال ها و نه برای حکومت ها، همان طور که الان در دولت های سوسیالیستی، این چنین است به طوری که از میلیاردها هکتار از زمین استفاده نمی شود و در آن کشاورزی نمی گردد یا اینکه در آن کشاورزی می شود؛ ولی حاصل آن، فقط برای فئودال هاست... همه آنها به علت قوانین کفار است که از بلاد استعمار کنندگان، وارد شده است.

هنگام قیام امام زمان علیه السلام، انسان زمین را با آزادی به دست می آورد؛ خودش و برای خودش کشاورزی می کند و از برکات خاک، انواع حبوبات، میوه ها و کشتنی های گوناگون استفاده می کند و خدای متعال می داند، فضای راحتی که انسان به آن بهره مند می گردد، چقدر است، خیرات زیاد شده، برکات چند برابر می شود به سبب اینکه کشاورزی زیاد شده، ظرفیت ها پر گشته، نعمت ها فراوان، آبادانی زیاد و حیوانات به خصوص مرغ، خروس و چهارپایان جان می گیرند.

حلّ مشکل مسکن در عصر امام زمان علیه السلام

مشکل مسکن از مشکلاتی شمرده می شود که بشر، نگران آن است و بسیاری از مردم در بحران به سر می برند که یا در خانه های استیجاری هستند یا خانه هایشان کوچک است و توانایی مالی کافی برای خرید خانه ای - که با خانواده شان، با آسایش زندگی کنند - را ندارند.

این مشکل هم از نتایج همان قوانین کفار است که بر مردم حاکم می باشد؛ چون حکومت ها، آزادی ها را سرکوب می کنند و نمی گذارند، آنها در خارج از شهر برای خود خانه هایی بسازند، مگر به شرطهای دشوار و مالیات های سنگین که هیچ دلیلی بر آن از سوی خدای متعال، نازل نشده است.

از نتایج تأسف بار و سختی هایی که این مشکل را به بار می آورد، نپرس؛ بسیاری از

ص:455


1- 602. وسائل الشیعه؛ ج 17، ص 327.

جوانان قسمتی از جوانی شان را به دلیل مشکل مسکن بدون همسر می گذرانند و این از دلایلی است که آن دسته از جوانانی که ایمانشان ضعیف است به انحرافات جنسی و غیره کشیده می شوند.

بعد از تمام شدن دوران طلایی جوانی، ازدواج می کنند و مجبور می شوند، خانه ای کوچک یا آپارتمان تنگی اجاره کنند.

در آن جا هم بیماری هایی به وجود می آید که در نتیجه هوای بد می باشد.

افزون بر این، بسیاری از دعواهای خانوادگی و بیماری های روانی، نتیجه مکانی است که اهل خانه در آن زندگی می کنند و کودکان از بازی، دویدن و ورزش در محیط خانه محروم هستند و مجبور می شوند به خیابان ها، تفریحگاه ها و پارک ها بروند؛ رفتن به پارک ها، منجر به انحراف فکری و رفتاری می شود، منحرفانی در آن مکان ها هستند که برای آنها، دام هایی پهن کرده اند تا آنها را در منجلاب های فساد بیندازند؛

گذشته از این، ده ها مشکل، بدبختی و جرایم در نتیجه عدم وجود مسکن به وجود می آید.

اما در دوران امام زمان علیه السلام، این مشکلات به صورت کامل حل می شود، همان طور که در عصر حکومت امیر مؤمنان علیه السلام حل شد؛ پس در تاریخ آمده، که همه انسان ها برای خود و به برکت حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام، خانه مستقلی داشتند.(1)

سؤال فعلی این است: امام زمان علیه السلام این مشکل را چگونه حل می کند؟

جواب: با اجرای قوانین اسلام.

قانون اسلام می گوید: زمین برای خدا و برای کسی است که آن را آباد کرده باشد.

پس هر زمینی که مالِ کس دیگری نیست و انسانی که به وسیله آباد کردن، زنده کند برای او می شود و هیچ کس حق اعتراض به او را ندارد و نمی تواند از او مالیات بگیرد؛ چون در اسلام، مالیات نداریم، مگر آنچه قرآن و احادیث شریف بر آنها تصریح کرده اند مثل خمس، زکات و آنچه شبیه آن دوست.

ص:456


1- 603. الغارات.

در این جا حدیثی بیان می کنیم که به حل مشکل مسکن در عصر امام زمان علیه السلام اشاره می کند.

امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا قام قائم آل محمدصلی الله علیه وآله.... اتصلت بیوت الکوفه بنهر کربلا.»

«هنگامی که قائم آل محمدصلی الله علیه وآله قیام کند... خانه های کوفه به رود کربلا متصل می شوند.»(1)

این حدیث، نشان دهنده این است که مردم، زمین های خشک و صحراهای خالی را با ساختن و آبادانی به کار می گیرند تا اینکه برای مثال خانه های کوفه به رود کربلا وصل شوند به رغم مسافت دوری که بین آن دو وجود دارد.

حل مشکل بیکاری در عصر امام زمان علیه السلام

با اظهار تأسف، بیکاری در تمام کشورها به وجود آمده، آن هم از مشکلات بغرنج است که بسیاری از مردم از آن نگرانند و شمارش بیکاران، سر از ارقام عجیب در می آورد.

این مشکل، آثار بد و نتایج وخیمی در جامعه به جا می گذارد؛ در بیکاری، هزاران رذالت، انحرافات اعتقادی و اخلاقی، بیماری های روانی و جرایم به وجود می آید.

به سبب بیکاری، بسیاری از مردم مجبور می شوند، اوقاتشان را در بازارها، قهوه خانه ها، نگاه به زنان مردم، متلک پراندن به دختران جوان و حرف زدن درباره چیزهایی که ضرر دارد و هیچ نفعی ندارد مثل؛ غیبت مردم، پرده برداشتن از اسرارشان و غیره بگذرانند.

با اینکه اسلام، بیکاری و تنبلی را بسیار ناپسند می داند و دعوت به کار و نشاط می کند؛ ولی این وضع موجود در کشورهای اسلامی است؛ بیکاری، فقط به سبب قوانین غیر اسلامی به وجود می آید که در این کشورها، حاکم است از جمله سرکوب کردن آزادی ها و باز نگذاشتن عرصه برای کار و تجارت، مگر با شرایط دشوار، مالیات های سنگین و مشابه آنها.

در بعضی از دولت ها به هیچ کس اجازه کار داده نمی شود، مگر اینکه تابع آن دولت باشد!! مثل اینکه هر کس که تابع آن دولت نباشد، انسان نیست و حق زندگی و کار ندارد؟!!

ص:457


1- 604. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 337.

امنیت و آسایش در عصر امام زمان علیه السلام

مردم در عرصه های مختلف از نبود امنیت با حالت عصبی زندگی می کنند؛ سرقت اموال از خانه ها و محله ها، سرقت ماشین ها و حتی سرقت بانک ها - که جوامع به آنها وابسته هستند - و جرایمی که راهزنان انجام می دهند، از جمله غارت مردم، چپاول اموال، ربودن زنان و کودکان و غیره، چیزی نیست جز نشانه هایی از نبود امنیت در جوامع بشری.

در بعضی کشورها، وحشت بر جامعه حاکم است که در شب به نهایتش می رسد و اگر دری از خانه ها زده شود، دستپاچگی و ترس بر خانواده مستولی می شود که چه کسی در را می زند.

اما در عصر امام زمان علیه السلام، تمام این ترس ها از مردم زایل می شود و امنیت، کره زمین را فرا می گیرد و انسان ها در جوّی پر از آرامش، اطمینان، راحتی و آسودگی خیال، زندگی می کنند.

سؤال: این امر، چگونه محقق می شود؟

جواب: برای ما لازم است که ابتدا عواملی که منجر به نبود امنیت می شوند را بدانیم تا بعد از آن بفهمیم، چگونه در عصر امام زمان علیه السلام، امنیت محقق می شود.

فقدان امنیت به یکی از این علل زیر بر می گردد:

1 - فقر و محرومیت: شخصی دزدی می کند؛ چون او فقیر و محروم است و می خواهد زندگی خود و خانواده اش را از راه کثیف تأمین کند.

2 - ضعف ایمان به خدا: اگر سبب دزدی، فقر نباشد؛ طمع در زیاد شدن مال یا بد ذاتی و یا انحراف در رفتار می باشد.

3 - ضعف حکومت: پیگیری مجرمان و تعقیب گروه های خرابکار که حکومت، نسبت به این کار، ناتوان باشد.

اما در عصر امام زمان علیه السلام، همه این علل از بین می رود؛ فقر در جامعه از بین می رود و جوامع در آسایش و راحتی زندگی می کنند؛ کسی از طرف امام علیه السلام ندا می دهد: هر کسی که محتاج است، پیش من بیاید؟ کسی پیش او نمی رود، جز مردی که می خواهد، مالش زیاد

ص:458

شود، نه اینکه فقیر و محروم باشد.

ایمان به خدا در قلب ها متمرکز می شود که این بر اثر روش های تربیتی است که امام زمان علیه السلام در جامعه، آن را اجرا می کند و به این دلیل، جرایمی که به سبب ضعف ایمانِ به خداوند انجام می شوند، رفع می گردند.

حکومت امام زمان علیه السلام، قوی ترین حکومتی خواهد بود که بر روی کره زمین است و آسمان و زمین در استواری و محکم شدن پایه های حکومتش کمک خواهند کرد و حکومت ایشان، تنها حکومت زمین خواهد بود و به همین دلیل، گروه های راهزنی و مشابه آن شکل نمی گیرند؛ زیرا دست عدالت، آنها را - که هنوز در گهواره در حال شکل گیری هستند - از بین می برد.

افزون بر این، مردم به درجات بالای تکامل، عزت نفس و شرافت می رسند به طوری که نفس هایشان را از ارتکاب جرم و دزدی، برتر و بالاتر می دانند.

بعد از این توضیح، چگونگی تحقق امنیت در عصر امام زمان علیه السلام را می فهمیم.

لازم است یادآوری کنیم که امنیت، مختص انسان نیست؛ بلکه شامل انسان و حیوان می شود؛ پس در آن هنگام است که انسان از حیوان نمی ترسد؛ حیوان ضعیف از حیوان قوی نمی هراسد و روح انس و الفت، میان آنها حاکم می شود.

در ادامه، بعضی از احادیثی که راجع به این موضوع روایت شده، بیان می کنیم:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «... و تخرج العجوز الضعیفه من المشرق، ترید المغرب، لا یؤذیها احد.»

«پیرزنی ضعیف که از مشرق بیرون می آید و می خواهد به مغرب برود و کسی او را اذیت نمی کند.»(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «حتی تمشی المراه بین العراق و الشّام، لا تضع قدمیها الّا علی النّبات و علی راسها زینتها، لایهیّجها سبع و لاتخافه.»

«در آن هنگام، زنی بین عراق و شام می رود، قدم هایش را جز بر نباتات و گیاهان

ص:459


1- 605. ینابیع الموده؛ قندوزی حنفی؛ ص 423.

نمی گذارد، زینت آلات بر سر و سینه دارد، هیچ درنده ای او را پریشان نمی کند و زن از آنها نمی ترسد.»(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «لو قد قام قائمنا... و لذهبت الشحناء من قلوب العباد و اصطلحت السّباع و البهائم.»

«اگر قائم ماعلیه السلام قیام کند؛ دشمنی و خصومت ها از دل های بندگان بیرون می رود و درندگان و چهارپایان با هم سازش می کنند.»(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «و ترعی الشاه و الذئب فی مکان واحد و یلعب الصبیان بالحیّات و العقارب، لایضرهم شی ء و یذهب الشرّ و یبقی الخیر.»

«گوسفند و گرگ در یک مکان نگهداری می شوند، کودک با مارها و عقرب ها بازی می کند و آنها هیچ ضرری به او نمی زنند، بدی می رود و خوبی باقی می ماند.»(3)

می پرسید: چگونه درندگان آرام می شوند با اینکه می دانیم، غریزه و فطرتشان درندگی است؟

جواب: شاید از طریق معجزه صورت گیرد، خدای متعال که این درندگان را خلق کرده، در آنها غریزه و طبیعت هایی را ایجاد کرده، خوی درندگی را از آنها می گیرد و آنها را مانند سایر حیوانات، اهلی قرار می دهد که هیچ کس از آنها نمی ترسد.

دوباره می پرسید: چگونه ممکن است با اینکه می دانیم غذای بعضی از درندگان و حیوانات وحشی، منحصر در گوشت است؟

جواب: دانشمندان حیوان شناس تصریح کرده اند که غذای حیوانات درنده و وحشی، منحصر در گوشت نیست؛ بلکه گوشت از لذیذترین غذاهای آنان است و در صورت عدم دسترسی به گوشت از گیاهان نیز استفاده می کنند.

سخن کوتاهی درباره این موضوع را در حاشیه فصل «بشارت ها در احادیث نبوی» بیان کرده ایم.

ص:460


1- 606. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 319 به نقل از خصال شیخ صدوق.
2- 607. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 319.
3- 608. عقدالدرر؛ باب 7، ص 159.

این چنین است که عصر امام زمان علیه السلام، عصر صلح، آشتی و امنیت به معنای واقعی کلمه خواهد بود.

اصلاحات عمومی در عصر امام زمان علیه السلام

شیخ طوسی در غیبت بعضی از اصلاحات عمومی - که در عصر امام زمان علیه السلام صورت می گیرد - را بیان می کند و برای تمام این اصلاحات، علل و سبب های حکیمانه ای وجود دارد.

در ادامه، بعضی از آن اصلاحات را بیان می کنیم:

1 - حل مشکل راه ها و عبور و مرور از جمله بزرگ تر کردن راه های عمومی تا60 ذراع.

2 - پوشاندن پنجره های مشرف به راه؛ برای اینکه این پنجره ها، میدان بزرگی برای فساد، خیانت خانوادگی و مشابه آن است؛ زیرا داخل خانه معلوم می شود، به خصوص در فصل تابستان که بیشتر پنجره ها باز هستند.

3 - هر بخش و بالکن خارج از خانه ها را خراب می کند و شاید علت آن، این باشد که فضای خیابان برای همه مردم است و وجود بالکن، تصرف در این حق است.

4 - منع ساخت ناودان که از آن، آب بر سطح راه ها ریخته شود.

5 - منع از اینکه، فاضلاب در راه باشد.

همچنین دیگر اصلاحاتی که در آن زمان انجام خواهد شد.(1)

تمام آنچه درباره حیات جامعه و عصر امام زمان علیه السلام بیان کردیم، قطره ای از دریای اقدامات ایشان می باشد؛ چون احادیثی که از آن زندگی سعادتمندانه، سخن می گویند به واقع کم هستند و خدای متعال می داند، احادیثی که از آن عصر نورانی سخن گفته، ولی به دلیل رعایت عقل های مردم و سطح فکر آنها بیان نشده، چقدر است.

خلاصه کلام: بی شک، بشر بزودی از خوشبخت ترین و راحت ترین زندگی در عصر امام زمان علیه السلام بهره مند خواهد شد.

ص:461


1- 609. غیبت؛ طوسی؛ ص 283 و بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 339.

شیعه در عصر امام زمان علیه السلام

شیعه از زمان وفات رسول خداصلی الله علیه وآله تا به امروز همیشه در معرض فشار و شکنجه بوده است.

به این دلیل، تاریخ شیعه پر از قربانیانی است که کشته یا طرد شده اند، فقط به دلیل اینکه شیعه امام علی علیه السلام بودند! تشیع، همیشه هدف قلم های مسموم بوده است و حکومت ها با تمام قوا با شیعیان به جنگ برمی خاستند.

به کتاب های تاریخ مراجعه کنید و آنچه از مصیبت ها و سختی ها بر سر آنها آمده است را بخوانید؛ از سلمان فارسی، عمار یاسر، عبداللَّه بن مسعود، ابوذر غفاری و مالک بن نویره شروع کنید و جنگ جمل، صفین و نهروان را مرور نمایید و هجوم هایی که در زمان معاویه بر کشورهای شیعه بوده، تا شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، دسیسه سم دادن به امام حسن علیه السلام، فاجعه کربلا و عواقب آن، شهادت هشت امام از ائمه اهل بیت علیهم السلام و تا غیر آن از هزاران مثال و شواهدی که بر صحت گفته ما دلالت می کند، نگاهی بیندازید.

اموی ها، عباسی ها، عثمانی ها و نظیر آنها، تلاششان را برای از بین بردن شیعه و تشیع به کار بردند.

چه بسیار فتواهایی که به ریختن خون شیعیان و مباح بودن اموال و ناموسشان صادر شد و نسبت کفر و شرک به آنها داده شد.

بله، شیعه در عهد آل بویه، حمدانیان، فاطمیون و صفویان نفسی کشیدند و مقداری از حیات و آزادی به آنها بازگشت.

ولی این مدت ها کوتاه بود و بدبختی ها، هنگام انقراض یکی از این حکومت ها، آغاز می شد، کتابخانه ها سوزانده می شد، مساجد خراب می گشت، خون ها ریخته می شد، اموال به غارت می رفت و مباح شمرده می شد، میلیون ها شیعه رانده شده از وطن های خودشان به کشورهای دور و غیر اسلامی مهاجرت می کردند و هیچ اطلاعاتی از آنها دریافت نمی شد.

شیعیان همیشه با برخورد به بعضی از حاکمان مواجه می شدند و فشار و مراقبت شدیدی بر نوشته های شیعه، مجالس حسینی، مدارس، مساجد، کتابخانه ها

ص:462

و شخصیت های آنان می شد که همگی آنها نشانه های از برخورد با شیعیان است.

در حین نوشتن این سطرها؛ از بدبختی ها، مصیبت ها و فجایعی که بر سر شیعیان در جنوب لبنان، پاکستان، هند، عراق و بسیاری از کشورهای خاورمیانه می آید، می شنویم.

زندان ها، مملو از مردان، زنان، پیران و جوانان شیعه است و کودکان در زندان ها متولد می شوند؛ بزرگان در زندان ها می میرند؛ اموال مصادره شده به غارت می رود؛ خانه ها و آنچه در آنهاست از روی اجبار، زور، ظلم و ستم از آنها گرفته می شود.

هر از گاهی، جماعتی از شیعیان را به سوی چوبه دار می برند مثل اینکه آنها، گوسفندانی هستند که به کشتارگاه برده می شوند و دولت ها و حکومت ها جایگاه های تفریحی برای دیدن این فجایع و واقعه های ناگوار می سازند.

این سخنان تلخ، ناگوار و دردناک، زندگی را بر هر انسان با غیرتی - که این سخنان را می شنود - تلخ می کند.

لازم است، فراموش نکنیم، تعداد شیعیان دوازده امامی - که معتقد به امامت امام زمان علیه السلام هستند - به دویست میلیون نفر می رسند؛ پس هنگامی که امام زمان علیه السلام ظهور کند، این شیعیان در طلیعه اصحاب و انصار امام علیه السلام هستند.

بدیهی است که شیعه بزودی به اوج عظمت و قله قدرت و توانایی می رسد و آن جا دیگر، حکومت منحرفی نیست تا از آن بترسند و قدرت ستمگری نیست که از آن دوری کنند؛

شکی نیست که شیعه به بالاترین درجه از امکانات، توان و پذیرش حکم در کره زمین خواهد رسید. به خصوص هنگامی که عنایت خاص امام زمان علیه السلام، شامل حال آنها شود و این وضع بزودی تبدیل به زیباترین صورت خواهد شد.

در این جا بعضی از احادیثی که به این مطلب اشاره دارد را بیان می کنیم:

امام صادق علیه السلام فرمود: «یکون شیعتنا فی دوله القائم علیه السلام سنام الارض و حکّامها یعطی کل رجل منهم قوه اربعین رجلاً.»

«شیعیان ما در حکومت قائم علیه السلام، بزرگان زمین و حاکمان آن هستند و به هر مردی از

ص:463

آنها، نیروی چهل مرد عطا می شود.»(1)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «اذا وقع امرنا و خرج مهدینا کان احدهم اجرأ من اللیث و امضی من السنان، یطأ عدوّه بقدمیه و یقتله بکفیّه.»

«هنگامی که امر ما واقع شود و مهدی ماعلیه السلام قیام کند هر یک از شیعیان ما با جرأت تر از شیر و برنده تر از شمشیر هستند که دشمنانش را زیر دو پایش، پایمال می کند و با دو دستش می کشد.»(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: «انّ اللَّه نزع الخوف من قلوب شیعتنا و اسکنه قلوب اعدائنا، فواحدهم امضی من سنان واجرأ من لیث، یطعن عدّوه برمحه و یضربه بسیفه و یدوسه بقدمیه.»

«خداوند، ترس را از دل شیعیان ما می گیرد و آن را در دل های دشمنان ما قرار می دهد؛ پس هر یک از آنها از شمشیر، برنده تر و از شیر، شجاع تر هستند؛ او دشمنش را با نیزه اش ناکار کرده، با شمشیرش می زند و با دو پایش، لگدکوب می کند.»(3)

امیرالمؤمنان علیه السلام فرمود: «کانّی انظر الی شیعتنا بمسجد الکوفه، قد ضربوا الفساطیط یعلمون الناس القرآن.»

«گویی می بینم که شیعیانمان در مسجد کوفه خیمه زدند و به مردم، قرآن یاد می دهند.»(4)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «من ادرک قائم اهل بیتی، من ذی عاهه برأ و من ذی ضعف قوی.»

«کسی که قائم اهل بیت مرا درک کند و مریض باشد، خوب می شود و ضعیف باشد، قوی می گردد.»(5)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «اذا قام قائمنا، وضع یده علی رووس العباد، فجمع بها عقولهم.»

«هنگامی که قائم ماعلیه السلام قیام کند، دستش را بر سر بندگان قرار می دهد و به این وسیله،

ص:464


1- 610. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 372.
2- 611. همان.
3- 612. بحار؛ مجلسی؛ ج 52 ص 336.
4- 613. غیبت؛ نعمانی؛ باب 21، حدیث 3.
5- 614. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، 335.

عقل های آنها کامل می شود.»(1)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «انّه لو کان ذلک - ای ظهور الامام المهدی - اعطی الرجل منکم قوّه اربعین رجلاً و جعل قلوبکم کزبر الحدید، لو قذفتم بها الجبال فلقتها و انتم قوّام الارض و خزّانها.»

«هر گاه او ظهور کند به هر مردی از شما، نیروی چهل مرد داده می شود و قلوب شما مثل پاره های آهن می شود که اگر آنها را به کوه ها بزنید، شکافته می شوند و شما، مدیران زمین و خزانه داران آن هستید.»(2)

مذهب شیعه در اصول، مبادی و تعالیمش، مذهب استقلال، تلاش، کوشش، جهاد، شهادت و نشاط در عمل است.

هنگامی که ارزش ثروت علمی و فکری - که شیعه دارای آن است - دانسته شود، نتیجه اش در بالاترین سطح و به صورت باور نکردنی، جلوه گر می شود.

متأسفم که می گویم، مواهب و شایستگی هایی که شیعه به وسیله آن در خلال این قرون بهره مند بوده، کنار گذاشته شده، پایمال گشته است و هنگام ظهور امام زمان علیه السلام، آن مواهب آشکار می شود و صلاحیت ها رشد کرده، ابتکارات به وجود می آید؛ پس تعجبی ندارد که شجاعت به شیعه برگردد و تحت رهبری امام آنها - که فردی انقلابی و دلیر است و می خواهد ریشه هر ظلم و فسادی را قطع کند - عدل، فضیلت و سعادت در تمام نقاط دنیا منتشر شود.

در آن هنگام، جرئت و شجاعت یک شیعه از شیر بیشتر است و نیروی روحش در عضلاتش تأثیر می گذارد و می تواند دشمنش را با مشت بکشد، همان طور که خدای متعال می فرماید:«فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ» «موسی علیه السلام به او مشت زد، پس او مرد.»(3)

شیعیان ضعیف، ضعفشان به قوّت، بی باکی، دلیری و اقتدار تبدیل می شود و تمامی بیماری ها از شیعه برطرف می شود و به صحت و سلامتی در بدن هایشان بهره مند می گردند.

ص:465


1- 615. بحار الانوار؛ ج 52، ص 328.
2- 616. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 335.
3- 617. قصص، آیه 15.

اما درباره اینکه امام زمان علیه السلام، دستش را بر سر بندگان می گذارد، دو احتمال وجود دارد:

اوّل: حقیقتش این باشد که امام علیه السلام، دستش را بر سر هر کس از بندگان خدا که بخواهد، بگذارد تا از طریق معجزه، عقلش کامل شده، فکرش به بلوغ برسد و به درجات بالای کمال برسد.

دوم: رمزی برای دخل و تصرف امام علیه السلام در افکار مردم باشد، مثل اینکه شستشوی مغزی انجام دهد که از طریق اشاعه نصایح حکیمانه و مواعظ رسا، محقق می شود.

در هر صورت، جامعه شیعی از جهت فکری، اعتقادی و فرهنگی، متبلور خواهد شد.

امام صادق علیه السلام فرمود: «انّ قائمنا اذا قام مّد اللَّه لشیعتنا فی اسماعهم و ابصارهم، حتی لایکون بینهم و بین القائم برید یکلّمهم فیسمعون و ینظرون الیه و هو فی مکانه.»

«هنگامی که قائم ماعلیه السلام قیام کند، خداوند برای شیعیان ما در گوش ها و چشمانشان گستردگی قرار می دهد تا اینکه بین آنها و بین قائم علیه السلام، واسطه ای نماند؛ با آنها سخن می گوید، آنها می شنوند و به او نگاه می کنند در حالی که او در مکان خود است.»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «انّ المومن فی زمان القائم و هو بالمشرق لیری اخاه الذی فی المغرب و کذا الذی فی المغرب یری اخاه الذی بالمشرق.»

«در زمان قائم علیه السلام، کسی که در مشرق است، برادرش را - که در مغرب است - می بیند همچنین آنکه در مغرب است، برادرش را - که در مشرق است - می بیند.»(2)

این دو حدیث در عصر ما، ظاهراً بر تلویزیون انطباق دارند؛ پس امام زمان علیه السلام بر صفحه تلویزیون ظاهر می شود تا ارشادهای تربیتی و تعالیم اسلامی را به تمام اهل عالم انتقال دهد؛ اهل مشرق و مغرب او را می بینند، سخنش را می شنوند و حال آنکه اوعلیه السلام در جایگاه خودش است، همان طور که الان هم، همین طور است.

امام باقرعلیه السلام فرمود: «و یخرج الناس خراجهم علی رقابهم الی المهدیّ و یوسّع اللَّه علی شیعتنا ولو لاما یدرکهم من السعاده لبغوا.»

ص:466


1- 618. کافی؛ ج 8، ص 240.
2- 619. حق الیقین؛ ج 1، ص 229.

«مردم، مالیات هایشان را روی دوششان گذاشته، به سوی مهدی علیه السلام می برند و خداوند بر شیعه ما وسعت می دهد که اگر سعادت را درک نمی کردند، سرکشی می نمودند.»(1)

این حدیث، نشان دهنده بهره مند شدن شیعیان از تکامل عقول، باوقار بودن و درک وقایع است؛ طبیعت انسان، این است که در هنگام قدرت و بی نیازی طغیان کند.

برای مثال هنگامی که وسایل معیشت فراوان شود، ممکن است کارگر، کار را و کشاورز، زراعت را رها کند و معنای آن، این است که نظام اجتماعی مختل می شود؛ زیرا صاحبان حرفه ها و شغل ها، کارهایشان را به سبب فراوانی مال رها می کنند؛

ولی امام محمّد باقرعلیه السلام، این مشکل را حل می کند و می فرماید: «اگر به آنها سعادت نرسد، طغیان می کنند.» شاید معنا این باشد که آنها با وجود فراوانی مال از نظام اجتماعی محافظت می کنند و برای آراسته شدن به اخلاق عالی و عدم طغیان بر اعمالشان مداومت می کنند، همان طور که اگر محتاج به مال بودند، مداومت می کردند.

ص:467


1- 620. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 345.

فصل بیست و دوم امام زمان علیه السلام، چند سال حکومت می کند؟

واضح است مدتی را که امام زمان علیه السلام، حکومت خواهد کرد را نمی دانیم، مگر از طریق احادیث شریفی که در این باره آمده است.

احادیثی که درباره مدت حکومت امام زمان علیه السلام بعد از ظهور آمده، مختلف هستند. بعضی از آنها 7 سال را تعیین کرده اند، تعدادی تقریباً 20 سال و عده ای 70 سال و برخی اعداد دیگر را گفته اند.

ولی احادیثی که مدت حکومت امام علیه السلام را حدود 20 سال تعیین کرده اند، مشهور و زیاد هستند و اعتماد بر آنها بهتر است؛ چون آنها از ائمه علیهم السلام روایت شده، که خداوند آنها را از پلیدی دور و مطهرشان کرده است.

در ادامه، بعضی از آن احادیث را بیان می کنیم:

امام صادق علیه السلام فرمود: «ملک القائم منّا تسع عشره سنه و اشهراً.»

«حکومت قائم ماعلیه السلام، نوزده سال و چند ماه است.»(1)

ص:468


1- 621. غیبت؛ نعمانی؛ باب 26، حدیث 2.

امام صادق علیه السلام فرمود: «یملک القائم علیه السلام تسع عشره سنه و اشهراً.»

«قائم علیه السلام نوزده سال و چند ماه پادشاهی می کند.»(1)

جابر بن یزید جعفی از امام باقرعلیه السلام پرسید: کم یقوم القائم فی عالمه حتی یموت؟ فقال الامام علیه السلام: «تسع عشره سنه، من یوم قیامه الی یوم موته.»

:قائم علیه السلام چه مقدار در دنیا حکومت می کند تا بمیرد؟

امام علیه السلام فرمود: «نوزده سال از روز قیامش تا روز مرگش.»(2)

بین این حدیث و حدیث قبل در تعیین مدت حکومت امام علیه السلام تناقص و منافات نیست؛ زیرا ظهور امام علیه السلام قبل از قیام و نهضتش به چند ماه است، همان طور که این مطلب از بعضی از احادیث روشن می شود.

ص:469


1- 622. غیبت؛ نعمانی؛ باب 26، حدیث 1.
2- 623. غیبت؛ نعمانی؛ ص 332.

فصل بیست و سوم چگونه زندگی امام علیه السلام تمام می شود؟

بین علما و محدثان شیعه، این کلام رسول خداصلی الله علیه وآله مشهور شده، که فرمود:

«خلافت، شامل یازده امام از صلب علی علیه السلام و فاطمه [س می شود و همه آنها مسموم یا مقتول می شوند.»(1)

امام حسن علیه السلام فرمود: «و اللَّه لقدعهد الینا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله انّ هذا الامر یملکه احد عشر اماماً من ولد علی و فاطمهعلیه السلام ما منّا الّا مسموم او مقتول.»

«به خدا قسم! همانا رسول خداصلی الله علیه وآله به ما وعده داده، که یازده امام از اولاد علی علیه السلام و فاطمه [س مسموم یا مقتول می شوند».(2)

از جهت حدیث: از امام صادق علیه السلام تصدیق و تفصیل این حدیث روایت شده است، همان طور که در فتن و محن از بحارالانوار آمده است.

اما از جهت تاریخ: تاریخ ها این حدیث را تایید می کنند؛ امیر مؤمنان علیه السلام با شمشیر کشته شد و پسرش امام حسن مجتبی علیه السلام با سم شهید شد و امام حسین علیه السلام با شمشیر به

ص:470


1- 624. بحار؛ مجلسی؛ ج 43، ص 363.
2- 625. کفایه الاثر؛ ص 226.

شهادت رسید و بقیه ائمه علیهم السلام نیز با سم شهید شدند.

من معتقدم، ایجاد شک در این امور، تشکیک در حقایق ثابت و قضایای واقع شده است و هر کس در این حقایق، شک کند؛ مبتلا به کمبود فکری است و علاجی هم ندارد.

برمی گردم به حدیث راجع به امام زمان علیه السلام و می گویم:

امام زمان علیه السلام، یکی از ائمه علیهم السلام و خاتم آنهاست؛ پس این حدیث، شامل او نیز می شود و او به مرگ طبیعی نمی میرد؛ بلکه به سبب دیگر بدرود حیات می کند که یا قتل است و یا سم.

اما درباره قتل، ما در منابع موجود چیزی نیافتیم که بر قتل ایشان دلالت کند، غیر از این مطلب:

بعد از ظهور امام زمان علیه السلام، زمانی که 70 سالش تمام شد، مرگ پیش او می آید؛ او را زنی از بنی تمیم که نامش سعیده و دارای ریش است مثل ریش مردانه به وسیله پرتاب تخته سنگی از پشت بام شهید می کند؛ امام حسین علیه السلام، متولی تدفین ایشان می شود... و آنچه ما این جا آوردیم، گلچینی از روایات ائمه علیهم السلام است... .(1)

شهادت امام زمان علیه السلام به وسیله این کلام برای ما روشن می شود.

ای کاش مؤلف، تصریح به نام آن عالم - که این خلاصه را بیان کرده است - می نمود؛ بنابر هر صورت، کلام او خالی از پیچیدگی و ابهام نیست.

اما سم: در احادیث، تصریح به خوراندن سم به امام علیه السلام نیافتم.

به هر حال، امام زمان علیه السلام از این دنیا به سببی که خدای متعال می داند، مفارقت می کند.

نماز بر امام معصوم علیه السلام

از جمله اعتقادات شیعه در قدیم و جدید، این است که امام علیه السلام، امام را غسل می دهد و بر او نماز می خواند حتی گروه واقفیه (در عصر امام رضاعلیه السلام) به این موضوع استدلال می کردند.

ص:471


1- 626. الزام الناصب؛ ص 190، چاپ اوّل.

علی بن حمزه بطائنی گفت: قال للامام الرضاعلیه السلام: انا قد روینا عن آبائک أن الامام لا یلی امره الّا امام مثله.

قال الامام الرضاعلیه السلام: «فاخبرنی عن الحسین بن علی علیه السلام کان اماماً او کان غیر امام؟!»

قال: کان اماماً.

فقال الامام علیه السلام: «فمن ولی امره؟»

قال البطائنی: علی بن الحسین (زین العابدین).

فقال الامام علیه السلام: «و این کان علی بن الحسین؟! کان محبوساً فی ید عبیداللَّه بن زیاد.»

قال البطائنی: خرج... و هم کانوا لا یعملون، حتی ولی امر ابیه ثم انصرف.

فقال الامام الرضاعلیه السلام: «ان هذا امکن علی بن الحسین علیه السلام ان یاتی کربلاء فیلی امر ابیه، فهو یمکّن صاحب الامر ان یاتی بغداد، فیلی امر ابیه ثم ینصرف و لیس فی حبس و لا اسار.»

به امام رضاعلیه السلام گفتم: از ائمه علیه السلام روایت شده که بر پیکر امام معصوم، کسی جز امام معصوم نماز نمی خواند؛ پس اگر شما امام بعد از پدرت امام کاظم علیه السلام هستی؛ پس چرا بر بدن او نماز نخواندی؟

امام رضاعلیه السلام فرمود: «درباره حسین بن علی علیه السلام به من بگو که آیا او امام بود یا غیر امام؟!»

گفت: امام بود.

امام علیه السلام فرمود: «چه کسی متولی کارهای دفن او شد؟»

بطائنی گفت: علی بن الحسین علیه السلام (زین العابدین).

امام علیه السلام فرمود: «علی بن الحسین علیه السلام کجا بود؟! مگر در دست عبیداللَّه بن زیاد زندانی نبود؟»

بطائنی گفت: از زندان، خارج شد در حالی که آنها نفهمیدند تا اینکه کارهای پدرش را انجام داد و برگشت.

امام رضاعلیه السلام فرمود: «این که ممکن است، علی بن حسین علیه السلام به کربلا بیاید و کار پدرش را بر عهده بگیرد؛ پس امکان به من می دهد که از مدینه به بغداد بیایم و کارهای پدرم را بر

ص:472

عهده بگیرم و حال آنکه، نه در حبس هستم و نه اسیر...»(1)

این حدیث احتیاج به مقداری شرح و توضیح دارد؛ پس می گوییم:

بعد از وفات امام موسی کاظم علیه السلام، عده ای در اعتراف به امامت امام رضاعلیه السلام،بعد از امام کاظم علیه السلام دچار شک شدند و اقرار نکردند؛ اینها به «واقفیه» نامیده شدند و این مذهب بعد از وفات امام موسی کاظم علیه السلام شکل گرفت؛ سپس بعد از سال هایی، این فرقه از بین رفت.

خلاصه سخن: علی بن ابی حمزه بطائنی - که از رؤسای واقفیه است - به امام رضاعلیه السلام می گوید: از ائمه علیهم السلام روایت شده، که امر تدفین امام را جز امام به عهده نمی گیرد.

یعنی او را غسل دهد و بر او نماز بخواند در حالی که امام موسی کاظم علیه السلام در زندان هارون الرشید در بغداد بدرود حیات گفته بود و پسرش امام رضاعلیه السلام در آن موقع در مدینه منوره بود و به همین دلیل، رئیس واقفیه از امام علیه السلام راجع به چگونگی حضور او در بغداد برای غسل دادن پدرش، امام کاظم علیه السلام و نماز بر او سؤال می کند؟

جواب امام رضاعلیه السلام این است که: چگونگی حضور امام زین العابدین علیه السلام برای دفن پدرش امام حسین علیه السلام و نماز بر او را بگو؛ با اینکه می دانیم، امام زین العابدین علیه السلام در زندان ابن زیاد در کوفه زندانی بود.

بطائنی جواب می دهد: امام زین العابدین علیه السلام به وسیله معجزه در کربلا حاضر شد، به طوری که هیچ یک از زندان بانان کوفه، او را ندیدند.

جواب امام رضاعلیه السلام این است که: او هم از مدینه به بغداد برای غسل پدرش، امام کاظم علیه السلام به وسیله معجزه رفته است.

مقصود از این حدیث، آن است که اعتقاد به اینکه بر امام، فقط امام نماز می خواند و او را غسل می دهد، نزد شیعیان، مشهور است و امام رضاعلیه السلام این اعتقاد را تکذیب نمی کند؛ بلکه می بینیم آن را با دلیل، تقریر و تثبیت می کند.

بنابراین، چاره ای نداریم که بگوییم، امام معصوم برای غسل دادن و نماز بر امام زمان علیه السلام به پا می خیزد.

ص:473


1- 627. بحار؛ مجلسی؛ ج 48، ص 269.

در فصل بعدی، بعضی از احادیثی که تصریح می کنند، امام حسین علیه السلام اولین کسی است که به این دنیا باز می گردد و اوست که متولی غسل دادن امام زمان علیه السلام، حنوط و نماز بر جنازه اش می شود را بیان می کنیم.

در فصل چگونگی بهره گیری از امام غایب، حدیثی از امام صادق علیه السلام بیان کردیم که فرمود:

«لم تخل الارض - منذ خلق اللَّه آدم - من حجّه للَّه فیها، ظاهر مشهور او غائب مستور و لاتخلوا الی ان تقوم الساعه من حجه للَّه فیها و لو لا ذلک لم یعبد اللَّه.»

«زمین از حجّت خدا خالی نمی شود (از زمانی که خداوند، آدم علیه السلام را خلق کرد)؛ آشکار و مشهور باشد یا غایب و پنهان (تا روز قیامت) و اگر این نبود، خدا پرستیده نمی شد.»

هنگامی که امام زمان علیه السلام به شهادت برسد، امام و حجت بعد از ایشان کیست؟ به همین دلیل، ناچاراً باید قائل به رجعت شویم، همان طور که آن را در فصل بعد بیان خواهیم نمود.

ص:474

فصل بیست و چهارم بعد از آن چه خواهد شد؟

بعد از آن چه خواهد شد؟

رسیدیم به بحثی که نزد بعضی از انسان های ساده و افراطیون، موضوع خرافاتی شمرده می شود؛ بسیاری از حقایق را بعضی از مردم، خرافات می دانند، آیا این طرز تفکر در حقیقتِ این موضوع تأثیر دارد؟!

طبیعتاً، نه! برای اینکه حقیقت ثابت است، اگر چه مردم آن را انکار کنند.

ملحدان و منکران خدا، وجود خداوند را خرافات می دانند، آیا این در حقیقت وجود خداوند تأثیری دارد؟

طبیعتاً، نه.

موضوعی که الان می خواهیم درباره آن بگوییم... موضوع رجعت است.

قبل از هر چیز، باید بدانیم، رجعت چیست؟

معنای رجعت: ائمه علیهم السلام و جمع زیادی از مردگان بزودی به زندگی این دنیا باز خواهند گشت و رجعت بعد از امام زمان علیه السلام و قبل از شهادتش آغاز می شود و آغاز آن با بازگشت امام حسین علیه السلام و سپس ائمه علیهم السلام، یکی بعد از دیگری خواهد بود و زمان رجعت، سده های

ص:475

بسیار زیادی، ادامه خواهد داشت.

این خلاصه بحث و چکیده سخن بود.

احادیثی که تعدادشان متجاوز از چهل، پنجاه بلکه بیشتر از آن است، درباره رجعت و تفصیل آن از ائمه علیهم السلام، روایت شده است.

زمانی بود که اعتراف و اعتقاد به رجعت، گناه نابخشودنی و جرمی سنگین بود.

لازم به یادآوری است، کسانی که با عقیده رجعت جنگیدند و بر آن یورش برد، ضد آن، شایعاتی رواج دادند، گویی با الحاد و انکار خداوند جنگیدند.

اشکالی ندارد ما این عقیده را تجزیه و تحلیل کنیم تا بر ابعاد و حقیقت آن آگاه شویم و بر کتاب خدا، سنت رسول خداصلی الله علیه وآله و عقل عرضه کنیم تا ببینیم، واکنش قرآن، سنت و عقل راجع به این عقیده چیست و آیا در آن چیزی هست که به مسخره کردن و استهزا دعوت کند؟!

نقاطی که شایسته است در این فصل از آنها صحبت کنیم، اینهاست:

1 - زنده شدن مردگان در روز قیامت.

2 - آیا خداوند کسی را قبل از روز قیامت زنده می کند؟

3 - آیا در قرآن، دلیلی بر رجعت هست؟

4 - آیا در احادیث، دلیلی بر رجعت وجود دارد؟

5 - رجعت برای چه کسی است؟

زنده شدن مردگان در روز قیامت

اعتقاد به معاد، یکی از اصول دین ماست و گمان نمی کنم، مسلمانی پیدا شود که به قرآن و اسلام ایمان داشته باشد؛ ولی به معاد و زنده شدن مرده ها در روز قیامت معتقد نباشد. با اینکه صدها آیه، روایت و دلایل عقلی بر آن تصریح می کنند.

ما نمی خواهیم درباره معاد، به طور مفصل صحبت کنیم؛ ولی خلاصه ای از آن را بیان می کنیم:

مسلمین با تمام مذاهبشان، اتفاق نظر دارند بر اینکه خدای متعال، اولین بندگان

ص:476

و آخرین آنها را در روز قیامت زنده خواهد کرد حتی جنینی که از شکم مادرش به صورت مرده سقط شده است را نیز زنده خواهد نمود.

خداوند عزوجل می فرماید:«وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» «و همه را از قبرها برمی انگیزیم و یکی را رها نمی کنیم.»(1)

شاید بسیاری از اهل ادیان، شرایع و ملت ها در این عقیده با مسلمانان شریک باشند؛ در این زمانه، زنده شدن مردگان در روز قیامت از امور مسلّم و قطعی نزد مسلمانان و احتمالاً نزد غیر مسلمانان به حساب می آید.

بله! مشرکان و ملحدان، برانگیخته شدن در روز قیامت را انکار می کنند و می گویند:«ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ» «آیا آن هنگام که مُردیم و خاک و استخوان شدیم؛ ما برانگیخته می شویم یا پدران پیشین ما.»(2)

ما فعلاً در مقام رد ادعای این گروه نیستیم و فقط سؤال این است که:

آیا خداوند، کسی را قبل از روز قیامت زنده کرده است؟

هر کسی به معاد و به اینکه خدای متعال، تمامی مخلوقات را روز قیامت زنده خواهد کرد، ایمان داشته باشد برای او مشکل نیست که ایمان بیاورد، خداوند بر انجام هر چیزی تواناست و خدای سبحان می تواند، بعضی از بندگانش را زنده کند، همان طور که می تواند، تمام بندگانش را زنده نماید و عقل، مانعی از قبول این مطلب نمی بیند و آن را ناممکن و محال نمی داند؛ اما قرآن کریم از زنده شدن مرده ها به دفعات متعدد، خبر داده است که در ادامه به بعضی از این آیات اشاره می کنیم؛ همین مقدار برای منصفان کافی است.

اما برای معاندان:«وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لَّا یُؤْمِنُوا بِها» «و اگر هر نشانه ای را ببینند به آن ایمان نمی آورند.»

آیه اوّل: «وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذلِکَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَی وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» «و هنگامی که یک نفر را کشتید و یکدیگر را متهم کردید؛ آنچه را مخفی می کنید، خداوند آشکار می نماید؛ پس

ص:477


1- 628. کهف، آیه 47.
2- 629. صافات، آیات 16-17.

گفتیم قسمتی از آن را به مرده بزنید؛ این چنین خداوند، مردگان را زنده می کند و نشانه هایش را به شما نشان می دهد، شاید تعقل کنید.»(1)

تفسیر

«و هنگامی که یک نفر را کشتید»، خطاب به بنی اسرائیل است برای اینکه یکی از آنها، یک نفر از نزدیکانش را کشت و جسد مرده را بر سر راه شخصی از بنی اسرائیل گذاشت؛ سپس قاتل از او، خون خواهی کرد و از حضرت موسی بن عمران علیه السلام پرسیدند: قاتل کیست؟

این معنای سخن خدای متعال است که: «و همدیگر را متهم کردید» یعنی درباره آن مرده و قاتلش، اختلاف نظر داشتید.

حضرت موسی بن عمران علیه السلام به آنها دستور داد تا گاوی را سر ببرند و در نهایت گاو را سر بریدند؛ «پس گفتیم که قسمتی از اعضای گاو را به مرده بزنید»، یعنی بعضی از اعضای گاو ذبح شده (با اختلافی که بین مفسران بر سرِ آن عضو وجود دارد) را به مرده بزنید؛ قسمتی از آن را به آن مقتول زدند و او زنده شد، برخاست و گفت: فلانی مرا کشت. سپس دوباره مُرد: «این چنین خداوند، مرده ها را زنده می کند و نشانه هایش را به شما نشان می دهد، شاید تعقل کنید.»

منظور این است که خدای متعال، آن مقتول بنی اسرائیلی را در این دنیا و قبل از روز قیامت زنده کرد.

آیه دوم: «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوْا ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ» «آیا آنهایی که از خانه هایشان - در حالی که هزاران تن بودند - از ترس مرگ خارج شدند، خدا به آنها فرمود: بمیرید؛ سپس آنها را زنده کرد؛ همانا خداوند در حق بندگان، فضل بسیار دارد، ولی بیشتر مردم سپاسگذار نیستند.»(2)

ص:478


1- 630. بقره، آیات 72 - 73.
2- 631. بقره، آیه 243.

تفسیر

این آیه درباره قوم بنی اسراییل سخن می گوید که از طاعونی که بر سرزمینشان آمده بود، فرار کردند و مفسران در تعداد آنها اختلاف دارند، بعضی گفته اند: سه هزار نفر بودند و بعضی: چهل هزار و برخی: هفتاد هزار نفر نیز گفته اند که از شهرهایشان به سبب ترس از طاعون و وبا فرار کردند و خداوند، آنها و حیواناتشان را از بین برد، بدن هایشان تکه تکه شد و اعضایشان از هم متلاشی گشت؛ در آن روز، حزقیل، پیامبر خدا بر آنها عبور کرد و از خدای متعال درخواست کرد که آنها را زنده کند و خداوند هم، آنها را زنده کرد، همان طوری که آیه شریفه به این مطلب تصریح می کند.

آیه سوم: «أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَهٍ وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِیْ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَهَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَبِثْتَ مِاْئَهَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَی طَعَامَکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَی حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَهً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَی الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» «یا مانند آنکه به دهکده ای گذر کرد که خراب شده بود، گفت: به حیرتم که خداوند، چگونه این مردگان را زنده خواهد کرد؟! پس خداوند او را صد سال میراند؛ سپس او را برانگیخت و به او فرمود: چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز. فرمود: نه، بلکه صد سال درنگ کردی، پس نگاه به غذا و نوشیدنی ات بکن که تغییر نکرده، به الاغت نگاه کن، و تو را نشانه ای برای مردم قرار می دهیم و به استخوان ها نگاه کن که چگونه آنها را با گوشت می پوشانیم؛ چون این کار بر او روشن گشت، گفت: به یقین می دانم که خداوند بر هر چیزی قادر است.»(1)

تفسیر

منظور ما در این جا، تفسیر کامل آیه نیست؛ بلکه بیان مواردی است که خدای متعال بعضی از بندگانش را زنده کرده، به زندگانی دنیا برگردانده است؛ با وجود اختلاف در نام ایشان، او بر دهکده ویران شده ای عبور کرد، یعنی بنای آن، خراب شده، خانه ها به علت

ص:479


1- 632. بقره، آیه 259.

خالی شدن از سکنه، ویران شده بودند.

گفته شده: آن روستایی است که اهل آن در حالی که هزاران نفر بودند به علت ترس از مرگ از آن بیرون آمده بودند.

گفته شده: منظور خداوند از «دهکده» اهل روستاست، یعنی بر اهل روستا عبور کرد در حالی که استخوان های آنها، تکه، تکه و متلاشی شده بود.

پس گفت: چگونه خداوند اینها را بعد از مرگشان زنده می کند؟! یعنی با حالت تعجب سؤال کرد، نه با حالت انکار... گفت: چگونه خداوند این مرده ها را زنده می کند؟!

«خداوند او را صد سال میراند» و صد سال مرده باقی ماند؛ «سپس او را برانگیخت» خداوند او را زنده کرد و ندایی از آسمان شنید: «چقدر درنگ نمودی؟» یعنی چقدر در این مکان خوابیدی؟ «گفت: یک روز یا کمتر از یک روز درنگ نمودم.»

برای اینکه او، اوّل روز مُرد و آخر روز زنده شد؛ البته بعد از 100 سال و به همین دلیل گفت: کمتر از یک روز.

آیه چهارم: «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» «و هنگامی که گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا اینکه خداوند را آشکارا ببینیم؛ پس شما را صاعقه ای گرفت در حالی که شما همین طور نگاه می کردید؛ سپس شما را بعد از مرگتان برانگیختیم، شاید سپاسگذاری کنید.»(1)

تفسیر:

این قصه در دو جای قرآن کریم آمده است: اوّل در سوره بقره که گذشت و دوم در سوره نساء، آیه 153: «فَقالُوا أَرِنا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ» «پس گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده و صاعقه به سبب ظلمشان آنها را در برگرفت.»

خلاصه داستان: یهود به موسی بن عمران علیه السلام گفتند: هرگز به تو ایمان نمی آوریم! یعنی تو را در نبوت تصدیق نمی کنیم «تا اینکه خدا را آشکارا ببینیم»، یعنی به صورت عیان

ص:480


1- 633. بقره، آیات 55 - 56.

و علنی «پس صاعقه آنها را در برگرفت و آنها همین طور نگاه می کردند»، یعنی به آتشی که آنها را می سوزاند.

«سپس شما را برانگیخت»؛ خدای متعال بعد از مرگشان آنها را - که هفتاد مرد بودند - زنده کرد و به این دنیا بازگشتند و برای مدتی زندگی کردند.

این آیه هم، داستان قومی را که مردند و سپس خدای متعال، قبل از قیامت آنها را زنده کرد برای ما حکایت می کند.

آیه پنجم:«وَرَسُولًا إِلَی بَنِی إِسْرَ ءِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِایَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیَْهِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِ الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللَّهِ» «و او را به رسالت به سوی بنی اسراییل فرستادیم که من به نشانه ای از پروردگارتان پیش شما آمدم که از گِل، شکل پرنده می سازم و در آن روح می دمم و پرنده ای به اذن خدا می شود و کور مادر زاد و مبتلا به پیسی را شفا می دهم و مرده ها را به اذن خدا زنده می کنم».

تفسیر

بیان زنده کردن مردگان از سوی عیسی بن مریم علیه السلام در دو جای قرآن کریم آمده است: اوّل در سوره آل عمران، آیه 49 - که ما آن را بیان کردیم و دوم در سوره مائده، آیه 110:

«وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَی بِإِذْنِی» «و هنگامی که از گِل، مجسمه پرنده ای می ساختی و در آن می دمیدی و به اذن من پرنده می شد و کور مادر زاد و پیسی گرفته را به اذن من شفا می دادی و مرده ها را به اذن من زنده می کردی».

در این دو آیه می بینید که عیسی بن مریم علیه السلام مرده ها را به اذن خداوند زنده می کرد و حتی گفته شده: او سام بن نوح را با وجود اینکه سده های زیادی از وفاتش می گذشت، زنده کرد.

منظور این است که خدای سبحان، تعدادی را به دعای عیسی علیه السلام، قبل از روز قیامت زنده کرد.

ص:481

آیا این آیات روشن هستند؟ آنها را برای نمونه بر زنده شدن مرده ها، قبل از قیامت بیان کردیم و گمان نمی کنم، کسی در این آیات - که بر این موضوع تصریح می کنند - شک نماید.

روایات و احادیث صحیحی که از زنده شدن مرده ها به دست انبیای پیشین سخن می گویند، فراوان هستند؛ گروهی از این احادیث را می بینید که به زنده شدن مرده ها به دعای رسول خداصلی الله علیه وآله و بعضی از ائمه طاهرین علیهم السلام تصریح می کنند و اگر به دلیل رعایت اختصار نبود، بعضی نمونه ها را بیان می کردیم.

همه اینها، دلیل بر این است که زنده شدن مرده ها، قبل از روز قیامت امکان دارد و محقق هم شده است.

آیا در قرآن دلیلی بر رجعت وجود دارد؟

هدف اصلی از آوردن آیات که خبر از زنده شدن بعضی مرده ها را می داد و همچنین احادیثی که در این مجال روایت شده، آماده سازی برای این سؤال است:

آیا در قرآن دلیلی بر رجعت هست؟

جواب: بله! در قرآن کریم، آیات متعددی وجود دارد که ائمه علیهم السلام، آنها را تفسیر به رجعت نموده اند و روشن است که ائمه طاهرین علیهم السلام، ترجمه کنندگان وحی خداوند هستند و قرآن در خانه های آنها نازل شده، اهل بیت علیهم السلام به آنچه در قرآن است، آگاه ترند.

قبل از بیان نمونه هایی از این آیات، این نکته را یادآوری می کنیم که بعضی از علمای معاصر که هفتاد و شش آیه از آیاتی که تأویل به رجعت رفته اند را جمع آوری کرده اند.

تعجبی از این کار نیست برای اینکه موضوع رجعت از موضوعات اعتقادی مهم به حساب می آید و تأکید بر آن، طبیعتاً ضروری است.

اما آیاتی که نمونه هایی از آن را می آوریم:

1 - «وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً» «و روزی که از هر امت، دسته ای را برمی انگیزیم».(1)

احادیث متعددی از امام صادق علیه السلام در تأویل این آیه به رجعت آمده است.

انّ رجلاً قال للامام الصادق علیه السلام: انّ العامه تزعم انّ قوله تعالی: «وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِ ّ أُمَّهٍ فَوْجاً» عنی یوم القیامه.

ص:482


1- 634. نمل، آیه 83.

فقال علیه السلام: افیحشراللَّه یوم القیامه من کلّ امّه و یدع الباقین؟! لا... و لکنّه فی الرجعه و امّا آیه القیامه: «وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»

مردی به امام صادق علیه السلام گفت: سنی ها گمان می کنند سخن خدای متعال: «و روزی که از هر امتی، گروهی را برمی انگیزیم.» درباره روز قیامت است.

امام علیه السلام فرمود: «آیا خداوند در روز قیامت از هر امتی، گروهی را محشور می کند و بقیه را رها می کند؟ نه، این آیه درباره رجعت است و اما آیه روز قیامت: «و همه را برمی انگیزیم و کسی را جا نمی گذاریم.»(1)

امام صادق علیه السلام درباره سخن خدای متعال «و از هر امت، گروهی را برمی انگیزیم.» فرمود:

«لیس احد من المومنین قتل الّا و یرجع حتی یموت و لا یرجع الّا من محض الایمان محضاً و من محض الکفر محضاً.»

«هر کس از مؤمنین که کشته شده باشد، برمی گردد تا اینکه بمیرد و رجعت برای مومنان محض و کافران محض است.»(2)

مناظره زیبایی بین سید اسماعیل حمیری - که شاعر است - و بین سوار القاضی پیش آمد که در مجلس منصور عباسی بود و ما به صورت خلاصه، آن را بیان می کنیم:

قاضی به منصور گفت: او، یعنی حمیری، قائل به رجعت است.

سید حمیری گفت: اینکه گفت من قائل به رجعت هستم به سبب آنچه خدای متعال فرموده است، می باشد: «و روزی که از هر امت، گروهی را برمی انگیزیم» و در جای دیگر می فرماید: «و همه را برمی انگیزیم و کسی را جا نمی گذاریم.» پس دانستیم که این جا، دو برانگیختن وجود دارد: یکی از آنها عام است و دیگری خاص است... تا آخر کلامش.

2 - «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ» «همانا ما رسولانمان و کسانی که در زندگی دنیا و روز به پا شدن شاهدان ایمان آوردند را یاری می کنیم.»(3)

ص:483


1- 635. تفسیر برهان؛ ج 3، ص 310. کهف، آیه 47.
2- 636. بحار؛ مجلسی؛ ج 52، ص 326.
3- 637. غافر، آیه 51.

از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه سؤال شد، فرمود: «ذلک - واللَّه - فی الرجعه، اما علمت انّ انبیاء اللَّه کثیراً لم ینصروا فی الدنیا و قتلوا و ائمه قتلوا و لم ینصروا؟ فذلک فی الرجعه.»

«به خدا قسم! این آیه درباره رجعت است، آیا نمی دانی که بسیاری از پیامبران در دنیا یاری نشدند، کشته شدند و ائمه علیهم السلام نیز کشته شده، یاری نشدند و این یاری در رجعت است.»(1)

3 -«رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ» «پروردگار ما، دو بار ما را میراند و ما را دوباره زنده کرد.»(2)

امام باقرعلیه السلام فرمود: «خاصّ لاقوام فی الرجعه بعد الموت.»

«این آیه، مخصوص اقوامی است که بعد از مرگ رجعت می کنند.»(3)

امام رضاعلیه السلام فرمود: «و اللَّه ماهذه الآیه الّا فی الکرّه (أی: الرجعه.)»

«به خدا قسم! این آیه جز برای رجعت نیست.»(4)

این بعضی از آیاتی است که ائمه علیهم السلام برای رجعت به صورت کلی، استدلال به آنها می کردند... اما تفصیل سخن از رجعت را بزودی برایتان می آوریم.

آیا در احادیث، دلیلی بر رجعت وجود دارد؟

بله! احادیث درباره رجعت بسیار است که آنها را به دو قسمت تقسیم کنیم:

1 - احادیث تصریح کننده به رجعت.

2 - زیارت هایی که به وسیله آنها، ائمه علیهم السلام، زیارت می شوند و دعاهایی که در مناسبت ها خوانده می شوند.

هر دو قسمت برای استدلال بر رجعت، صلاحیت دارند؛ اما استدلال به احادیث روشن است و زیارت ها هم، چون از ائمه علیهم السلام روایت شده اند؛ پس آنها نیز احادیث هستند.

در ادامه، بعضی از احادیث - که در اصل رجعت روایت شده اند - را بیان می کنیم:

مأمون عباسی از امام رضاعلیه السلام پرسید: یا اباالحسن! ما تقول فی الرجعه؟

ص:484


1- 638. بحار؛ مجلسی؛ ج 53.
2- 639. غافر، آیه 11.
3- 640. تفسیر برهان؛ ج 2.
4- 641. همان.

فقال علیه السلام: «انهاالحق، قد کانت فی الامم السالفه و نطق بها القرآن و قد قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: یکون فی هذه الامّه کلّ ما کان فی الامم السالفه، حذو النعل بالنعل.»

:ای اباالحسن علیه السلام! درباره رجعت چه می گویی؟

امام فرمود: «رجعت، حق است که در امت های گذشته بوده، قرآن درباره آن سخن گفته است و رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: هر چه در امت های پیشین بوده، در این امت هم خواهد بود، عین همان.»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «ایام اللَّه ثلاثه: یوم یقوم القائم و یوم الکرّه (ای الرجعه) و یوم القیامه.»

«ایام اللَّه، سه روز است: روز قیام قائم علیه السلام، روز رجعت و روز قیامت.»(2)

رجعت برای چه کسی است؟

بعد از اینکه طبق قرآن، احادیث و عقل برای ما ثابت شد که رجعت، حقیقت است و شکی در آن نیست.

نوبت این سؤال می رسد: رجعت برای کیست؟ و چه کسی به دنیا برمی گردد؟

جواب: منظور از رجعت:

1 - رجوع بعضی از مرده ها و بیرون آمدن آنها از قبرهایشان، هنگام ظهور امام زمان علیه السلام است.

2 - رجوع ائمه طاهرین علیهم السلام به دنیا می باشد.

اما رجوع بعضی از مرده ها که قبلاً به آن اشاره شد و در این جا بیشتر توضیح می دهیم:

امام صادق علیه السلام فرمود: «انّ الرجعه لیست بعامّه و هی خاصّه، لایرجع الی الدنیا الّا من محّض الایمان محضاً، او محّض الکفر محضاً.»

«رجعت، عمومی نیست؛ بلکه خصوصی است و کسی به دنیا برمی گردد که ایمانش خالص یا کفرش محض باشد.»(3)

ص:485


1- 642. بحار؛ مجلسی؛ ج 53، ص 39؛ به نقل از عیون اخبار رضاعلیه السلام.
2- 643. بحار؛ مجلسی؛ ج 53، ص 63.
3- 644. بحار؛ مجلسی؛ ج 53، ص 39.

مفضل بن عمر گفت: ذکرنا القائم و من مات من اصحابنا ینتظره.

فقال لنا الامام الصادق علیه السلام: «اذا قام اتی المومن فی قبره، فیقال له: یا هذا، انّه قد ظهر صاحبک، فان تشا ان تلحق به فالحق و ان تشا ان تقیم فی کرامه ربّک فاقم.»

درباره قائم علیه السلام و اصحاب ما - که در انتظارش جان می سپارند - صحبت می کردیم که امام صادق علیه السلام به ما فرمود: «هنگامی که مهدی علیه السلام قیام کند، نزد مومن در کنار قبرش می آیند و به او گفته می شود: ای آقا! صاحب تو ظهور کرده است، اگر می خواهی به او ملحق شو و اگر می خواهی در کرامت پروردگارت مقیم شوی، برخیز.»(1)

ائمه علیهم السلام، شیعیانشان را به دعا و تو

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه