- علامه مجلسی 1
- آرای قائلین به حرمت 1
- بررسی اقوال عالمان و فقیهان 1
- مقدمه 1
- محدث نوری 2
- آرای قائلین به جواز 2
- شیخ حر عاملی 2
- توجیهات علامه مجلسی 2
- باب احتضار 2
- باب دفن 3
- باب عقیقه 3
- ابواب ذکر 3
- محقق اربلی 3
- باب مزارات 3
- فیض کاشانی 4
- شیخ صدوق 4
- صاحب مکیال المکارم 4
- آیت الله مکارم شیرازی 4
- پاورقی 4
مقدمه
مسأله «تسمیه»، در بعضی از ابواب کتابهای حدیثی و قواعد فقهی مطرح شده است. در این نوشتار، نخست این مسأله را از منظر «حدیثشناسی» مورد پژوهش قرار داده، سپس حکم آن را استخراج و استنباط خواهیم کرد.در مورد «حکم تسمیه» و نام بردن به اسم شریف حضرت «بقیة الله (ع)» با نام مخصوص آن حضرت (م. ح. م. د) - نه اسمها و القاب دیگر ایشان - بیش از صد روایت ذکر شده است که میتوان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد.یکم. روایاتی به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی، از تسمیه به اسم حضرت نهی میکنند؛ نه با قید خوف و تقیه و....امام هادی (ع) میفرماید: «لایحلّ لکم ذکره باسمه؛ [1] برای شما حلال نیست که او را به اسم یاد کنید». در این حدیث هیچ قیدی وجود ندارد و بطور مطلق نهی شده است.امام صادق (ع) هم فرمود: «لایسمّیه باسمه الاّ کافر؛ [2] به جز کافر هیچ کس نام آن حضرت را نبَرد». در این حدیث نیز هیچ گونه قیدی ذکر نشده است. [3] .دوم. روایاتی از ذکر نام شریف آن حضرت، تا زمان ظهور نهی کرده است. حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی (ع) نقل میکند: «... لایحلّ ذکره باسمه حتی یخرج فیملأ الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً...؛ [4] به اسم یاد کردن آن حضرت (نام شریف را گفتن)، حلال نیست تا زمانی که ظهور کند و زمین را از قسط و داد آکنده سازد؛ پس از آن که پر از ستم و بیداد شده باشد».سوم. روایاتی که علت را بیان کرده و نهی از ذکر نام شریف آن حضرت را به جهت تقیّه، خوف و علل دیگر دانسته است. در روایات ابوخالد کابلی [5] آمده است: «لمّا مضی علی بن الحسین (ع)، دخلتُ علی الباقر (ع) فقلت: جعلت فداک، قد عرفت انقطاعی الی ابیک و أنسی به و وحشتی من الناس. قال (ع): صدقت یا اباخالد! فترید ماذا؟ قلت: جعلت فداک، لقد وصف لی ابوک، صاحب هذاالامر بصفة لو رأیته فی بعض الطرق، لأخذت بیده، قال (ع): فترید ماذا یا اباخالد؟ قلت: ارید ان تسمّیه حتی أعرفه باسمه. فقال (ع): سألتنی والله یا اباخالد عن سؤال مجهد، و لقد سألتنی بأمر [ما کنت محدثاً به احداً، لحدّثتک] [6] ، و لقد سألتنی عن أمر، لو أنّ بنیفاطمة عرفوه، حرصوا علی أن یقطّعوه بضعةً، بضعةً؛ [7] [ابوخالد کابلی گوید:] هنگامی که علی بن الحسین (ع) وفات کرد، به خدمت امام باقر (ع) رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم! تو میدانی که من جز پدرت کسی را نداشتم و انس مرا با او و وحشت مرا از مردم میدانی. فرمود: ای اباخالد! راست میگویی؛ ولی چه میخواهی بگویی؟ عرض کردم: فدایت شوم! پدرت صاحب این امر را به گونهای برایم تعریف کرده بود که اگر در راهی او را میدیدم، حتماً دستش را میگرفتم. فرمود: ای اباخالد! دیگر چه میخواهی بگویی؟ عرض کردم: میخواهم نام او را برایم بگویی تا او را به نامش بشناسم. پس فرمود: به خدا سوگند ای اباخالد! سؤال سختی که مرا به تکلّف و زحمتمی اندازد، از من پرسیدی. و همانا از امری سؤال کردی که [هرگز آن را به هیچ کس نگفتهام و] اگر آن را به کسی گفته بودم (گفتنی بود)، مسلّماً به تو میگفتم، همانا تو از من چیزی را سؤال کردی که اگر بنیفاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را قطعه قطعه کنند».در این حدیث، علّت نهی از «تسمیه به اسم حضرت» خوف و تقیه دانسته شده است. از طرفی هر جا علّت ذکر میشود، آن علت، حکم را هم تعمیم میدهد و هم تخصیص؛ از این رو در هر کجا «تقیّه» باشد، نه تنها اسم حضرت؛ بلکه اسم دیگران را نیز نمیتوان گفت. امام صادق (ع) فرموده است: «اسم علی و فاطمه (س) را به زبان جاری نسازید و اسم آنان را نبرید؛ زیرا کسانی هستند که از این نامها، خوششان نمیآید و به شما آزار میرسانند». [8] .چهارم. روایاتی که در آنها به اسم شریف آن حضرت - چه از سوی امام معصوم و چه از راوی - تصریح شده است. صدوق از محمد بن ابراهیم کوفی روایت میکند: «انّ ابا محمد (ع) بعث الی بعض من سمّاه شاة مذبوحة و قال: هذه من عقیقة ابنی محمد (ع)؛ [9] امام حسن عسکری (ع) گوسفند سربریدهای (یا بخشی از آن را) برای من فرستاد و فرمود: این عقیقه پسرم «محمد» است».علاّمه مجلسی (ره)، قائل به حرمت «تسمیه» به اسم حضرت بوده و توجیهاتی نیز راجع به این گونه روایات دارد. از این چهار دسته روایت، دسته اول و دوم متقارب و بیانگر یک معنا هستند و نتیجه واحدی دارند. پس در این موضوع سه دیدگاه وجود دارد:1. حرمت ذکر نام شریف آن حضرت تا زمان ظهور؛ مانند: علامه مجلسی، شیخ صدوق، شیخ مفید، طبرسی، میرداماد، محدّث جزائری، محدّث نوری، میرزای شیرازی، میرزا محمد تقی اصفهانی و... گفتنی است که میرداماد، و میرزای شیرازی و نوری، ادعای اجماع کردهاند و جزائری ادعای اکثر نموده است.2. حرمت ذکر نام شریف آن حضرت به جهت تقیّه و خوف؛ مانند: مرحوم اربلی، حرّعاملی، خواجه نصیرالدین طوسی، فیض کاشانی، مکارم شیرازی و....3. حرمت ذکر نام شریف آن حضرت در دوران غیبت صغری؛ یعنی، این حرمت، اختصاص به دوران «غیبت صغری» داشته است. علاّمه مجلسی در بحارالانوار این قول را به بعضی نسبت داده است. [10] .
بررسی اقوال عالمان و فقیهان
اشاره
در این قسمت، آرا و دیدگاههای چند تن از عالمان و فقیهان بزرگ شیعه، نقل و مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
آرای قائلین به حرمت
علامه مجلسی
اشاره
در مرآة العقول، ضمن بررسی سند روایات، روایات دیگری را نقل میکند و سپس وارد اصل بحث شده و استدلال مینماید.حدیث 1. «علیّ بن محمد، عمّن ذکره، عن محمد بن احمد العلوی، عن داود بن القاسم الجعفری، قال: سمعت اباالحسن العسکری (ع) یقول: الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلنی الله فداک؟ قال: انّکم لاترون شخصه و لایحلّ لکم ذکره باسمه، فقلت: فکیف نذکره؟ فقال: قولوا: الحجّة من آل محمد صلوات الله علیه و سلامه»؛ [11] .«داود ابن قاسم جعفری گوید: از حضرت ابوالحسن عسکری (امام هادی (ع)) شنیدم که میفرمود: جانشین بعد از من حسن است؛ پس حال شما نسبت به جانشین بعد از او چگونه خواهد بود؟ عرض کردم: برای چه، خدا مرا فدایت کند؟ فرمود: به جهت این که شما، خود او را نمیبینید و برای شما روا و حلال نیست او را به اسم یاد کنید. عرض کردم: چگونه یادش کنیم؟ فرمود: بگویید: حجّت از آل محمد (صلوات و درود خدا بر او باد).علامه مجلسی در بررسی سند این حدیث، میگوید: «این حدیث مجهول و ضعیف است».حدیث 2. «علیّ بن محمد، عن أبی عبدالله الصالحی، قال: سألنی أصحابنا بعد مضیّ أبی محمد (ع)، أن أسأل عن الاسم و المکان، فخرج الجواب: ان دللتهم علی الاسم أذاعوه، و ان عرفوا المکان دلّوا علیه»؛ [12] .«ابوعبدالله صالحی گوید: یکی از اصحاب، (یکی از شیعیان)، بعد از رحلت حضرت ابومحمد (امام حسن عسکری (ع)) از من خواست که راجع به اسم مکان [امام دوازدهم]بپرسم؛ جواب آمد: اگر اسم را به آنان بگویی، فاش میکنند و شایع میسازند. و اگر جا و مکان او را بدانند، مردم را به آن جا راهنمایی میکنند».علامه مجلسی (ره) درباره این حدیث بیشتر بحث میکند؛ چون از آن استفاده جواز میشود و آن بر خلاف نظر ایشان (حرمت تسمیه) است. از این رو مینویسد: اولاً حدیث دوم ظاهراً «سقط» دارد و بررسی سندی نشده است. فقط در حاشیه آن نوشته است: «کذا»، یعنی اولاً حدیث را از نظر سندی (ضعف و قوت سند)، مسکوت عنه گذاشته و هیچ چیز نگفته است. درباره «صالحی» نیز میگوید که معلوم نیست او چه کسی است؟ آیا او همان ابوعبدالله بن صالح است یا شخصی دیگر؟ ظاهر روایت نشان میدهد که ایشان یا یکی از سفیران و نائبان بوده است و یا احتمالاً رابط بین شیعیان و سفیران حضرت بوده است؛ ولی چنین شخصی به عنوان یکی از نائبان مطرح نیست. ثانیاً، این تعلیل (ان دللتهم...) در حدّ ایما و اشاره به دوران «غیبت صغری» است؛ نه در حدّ دلالت. ثالثاً، این ایما و اشاره با اخبار و روایاتی که صراحت در «تعمیم» دارند (نهی تسمیه را به طور مطلق و تا زمان ظهور تعمیم میدهند) تعارض ندارد. [13] .آن گاه علاّمه مجلسی متذکّر چند روایت میشود که در کتاب کافی نیست و افاده تعمیم میکند:1 - 2. «مارواه الصدوق باسناده عن عبدالعظیم الحسینی (رض)، عن ابی الحسن الثالث (ع). انّه قال: فی القائم (ع)، «لایحلّ ذکره باسمه حتی یخرج فیملأ الارض قسطاً و عدلاً...»؛ [14] .«روایت صدوق (ره) به اسنادش از حضرت عبدالعظیم حسنی که ایشان نیز از ابوالحسن ثالث (امام هادی (ع)) در مورد حضرت قائم (ع) نقل میکند که فرمود: حلال نیست ذکر نام شریف آن حضرت تا زمانی که خروج کند و زمین را با قسط و داد آکنده سازد».2 - 2. «و ما رواه بسند حسن عن الکاظم (ع)، أنه قال عند ذکر القائم: لا تحل لکم تسمیته حتی یظهره الله عزّوجلّ: فیملأ الأرض قسطاً و عدلا». [15] .«روایت با سند صحیح از امام کاظم (ع) است که آن حضرت در موقع یاد کردن از حضرت «قائم (ع)» فرمود: او را به اسم یاد کردن برای شما حلال نیست تا زمانی که خداوند عزّوجلّ او را ظاهر سازد تا زمین را پر از عدل و داد کند».3 - 2. «و باسناده عن جابر، عن أبی جعفر (ع)، قال: فسأل عمر، امیرالمؤمنین (ع) عن المهدی (ع)؟ فقال: یابن ابیطالب، أخبرنی عن المهدی ما اسمه؟ قال (ع): اما اسمه فلا. ان حبیبی و خلیلی، عهد الیّ أن لا احدّث باسمه حتّی یبعثه الله عزّوجلّ...». [16] .«[شاهد بر تعمیم خبر جابر جعفی از حضرت ابی جعفر (امام باقر (ع)) است که فرمود: عمر بن خطاب از حضرت امیرالمؤمنین (ع) در مورد حضرت مهدی (ع) سؤال کرد و گفت: ای پسر ابوطالب! برایم اسم حضرت مهدی را بگو که اسم او چیست؟ حضرت فرمود: اسم ایشان را نمیتوانم بگویم، به جهت این که حبیب و دوست من از من پیمان گرفته که اسم او را بیان نکنم تا زمانی که خداوند عزّوجلّ او را برانگیزاند (تا زمان ظهور)...».