داستانهای آموزنده از حضرت یوسف علیه السلام صفحه 20

صفحه 20

جبرئیل علیه السلام گفت : خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب می فرماید این کلمات را بگو :

اللهم انی اءسئلک بان لک الحمد لا اله الا انت ، بدیع السموات و الارض یا ذالجلال و الاکرام اءن تصلی علی محمد و آل محمد و اءن تجعل لی من اءمری فرجا و مخرجا و ترزقنی من حیث اءحتسب و من حیث لا اءحتسب .

یعنی : خدایا از تو می خواهم که ستایش مخصوص تو است و معبودی جز تو نیست ای پدید آورنده آسمانها و زمین ، ای دارای جلالت و بزرگواری ، از تو می خواهم که درود فرستی بر محمد و خاندان

محمد صلی الله علیه و آله و سلم و در کنار من گشایشی و فرجی دهی از آنجا که گمان دارم و از جائی که گمان ندارم روزیم دهی .

پس از این دعا بود که خداوند او را از چاه نجات داد و از مکر و حیله آن زن او را محافظت کرد و سلطنت مصر را از جائی که گمان نمی کرد به او عطا فرمود .

در روایت دیگر آمده که یوسف در چاه این دعا را خواند یا اله ابراهیم و اسحاق و یعقوب ارحم ضعفی و قله حیلتی و صغری یعنی : ای خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب به ناتوانی و بیچارگی و خردسالی من رحم کن . (25)

27 : جبرئیل بصورت یعقوب ممثل شد

چون یوسف علیه السلام را در چاه انداختند پس دل از جام شست و خود را بکلی بخدا سپرد ، به جبرئیل علیه السلام ندا رسید اءدرک عبدی بنده مرا دریاب ، جبرئیل به یک پر زدن از سدره المنتهی به میان چاه رسید و یوسف را میان چاه گرفت ، یوسف بی هوش شده بود آهسته او را به قعر چاه رسانید و بر بالای سنگی خوابانید ، به جبرئیل خطاب شد لباس های بهشتی به او بپوشان و از آب های بهشت به او بنوشان و سر او را بر دار و در کنار خود گذار و پر خود را بر جراحت های او بمال تا بهبود یابد و چون بهوش آمد سلام ما را به او برسان و بگو هیچ غم مخور که ما تو را برای تخت و جاه آفریده ایم نه برای قعر چاه .

جبرئیل فرمود :

خدایا اجازه ده که من خود را به صورت یعقوب به او بنمایانم ، خطاب رسید که چنان کن .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه